واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: جام جم:دنياي کودکان ، دنيايي زيبا و پر از خيال است که کمتر کسي از آن براي خود توشه اي برمي دارد و هر کس به نوعي خاطرات آن دوران را با خود به همراه دارد، اما عده اي نيز هيچ وقت از اين دنياي پرخيال جدا نمي شوند و آن را به سادگي رها نمي کنند. «فرشته صدر عرفايي» هنرمندي است که از 11 سالگي وارد دنياي عروسک ها شده است و همچنان دغدغه کارهاي کودک را دارد. از کارهايش مي توان به مجموعه هاي هادي و هدي ، السون و ولسون ، گلنار، خونه مادربزرگه و پليس آسماني اشاره کرد. اگرچه دردنياي بزرگتري مثل سينما توانست به خاطر حضورش در فيلم «کافه ترانزيت» سيمرغ بهترين بازيگر زن جشنواره آن سال را از آن خود کند. ورودتان به دنياي کودکان ، از طريق کانون پرورش فکري کودکان و نوجوانان بود. ورود به اين کانون در آن زمان چقدر برايتان جذاب بود؟ 11 ساله بودم که وارد اين کانون شدم و در کلاسهاي تئاتر و تئاتر عروسکي شرکت کردم. در آن زمان گاهي کتابهاي قصه را به شکل نمايشي درمي آورديم. مثل کتاب «بزي که گم شد» اثر نادر ابراهيمي يا توکياي در قفس (نيما يوشيج) گاهي هم به شکل مستقل نمايش هايي را مي نوشتيم و اجرا مي کرديم يا اتودهاي کلاس تکامل پيدا کرده و به نمايش بدل مي شد. بنابراين من کارم را با دنياي عروسک ها شروع کردم ، آن هم به خاطر شرايط سني ام و از اين روند بسيار خشنودم. خيلي از هنرمندان مثل شما فعاليتشان را از کانون پرورش فکري شروع کرده اند، ولي بعدها تغيير رويه دادند و به کار ديگري مشغول شدند، اما شما کماکان در دنياي کودکان باقي مانديد و آثار زيادي را خلق کرديد. بله. اين اتفاق افتاد، چون اين کار برايم به نوعي تداوم داشت و هيچ وقت از آن به طور صددرصد جدا نشدم. البته افراد ديگري هم مانند فريبا جديکار، حميد جبلي ، ايرج طهماسب ، هنگامه مفيد، فاطمه معتمدآريا و... هم هستند که علاوه بر کارهايي که براي بزرگسالان انجام مي دهند، هنوز دغدغه کارهاي کودکان را هم دارند. در اين چند سال اخير به برنامه هاي کودک و نوجوان کم توجهي بسياري مي شود و به نظرم آنقدر کم توجهي شده که دنياي کودکان در رسانه تلويزيون به نوعي مهجور مانده است. به نظرم مهمترين دليلش توليد انبوه است که کيفيت آثار را پايين مي آورد. البته کمترين بودجه هم به برنامه هاي کودکان و نوجوانان اختصاص داده مي شود و در سالهاي گذشته چه در سينما و چه در تلويزيون مي توان گفت کودکان سهم اندکي داشته اند. فکر مي کنيد کودکان نسل امروز به برنامه هايي مثل خونه مادربزرگه و قورباغه سبز نياز دارند؟ بله ، آنها هنوز هم به اين قبيل برنامه ها نياز دارند. البته خوراک هاي زيادي درحال حاضر از طريق ماهواره ، سي دي هاي کارتوني که در بازار است و غيره به آنها داده مي شود و اگر صداوسيما واقعا قصد فرهنگ سازي دارد، بايد از اين جريان عقب نماند و با شرايط روز پيش برود. ما نبايد فقط کارتون هاي خارجي به کودکان ارائه کنيم. چرا ما نبايد تله تئاتر عروسکي براي بچه ها در تلويزيون داشته باشيم؟ اين بچه ها نياز به داشتن هويت ملي خود دارند و بايد فرهنگ و ادبيات خود را بشناسند و ما هم بايد در اين مسير سطح توليدات خود را گسترش و سواد خود را ارتقا دهيم. نسل گذشته از گلنار، هادي و هدي و... خاطره دارند اما نسل امروز واقعا به همان اندازه از برنامه هايي که مي بينند، خاطره دارند؟ دقيقا با شما موافقم. من بچه هايي را مي شناسم که فارسي بلد نيستند، ولي با فيلم گلنار ارتباط برقرار کردند و ديالوگ هاي آن را براي خود مي گويند. ما بايد اين خوراک ها را به بچه هاي امروز هم بدهيم و براي آنها خاطره سازي کنيم. يادم است براي نوروز 78 برنامه اي را با نام «عيد آمد، بهار آمد» براي شبکه 2 ساختم که در آن از افسانه هاي ايراني مانند ماه پيشوني ، عمو نوروز، نارنج و ترنج و... استفاده کردم. خودم از کار روي اين قصه ها و از به تصوير کشيدن آنها لذت بردم. در مرحله تحقيق به خود مي باليدم که گذشتگانمان چه ميراث گرانبهايي را براي ما گذاشته اند. اگر قصه گويي جايگاهش را از دست داده ، راههاي تازه تري براي بيانش پيدا کنيم. با برنامه هاي امروز کودکان و نوجوانان چقدر ارتباط برقرار مي کنيد؟ خيلي کم. بخش اعظم برنامه هاي کودک معطوف شده به پخش زنده که البته در اين برنامه ها، آموزش ها بسيار مستقيم است و به اين لحاظ اصلا ماندگار نيستند. چراکه انسان ها به شکل غيرمستقيم آموزش پذيرتر هستند. در برنامه هاي زنده هنوز هم از عروسک به جاي مجري استفاده مي شود. بله. ممکن است به لحاظ جذابيت ظاهري و روتين بودن اين برنامه ها، کودکان هم تا حدي با آنها ارتباط برقرار کنند؛ ولي چون ازلحاظ ساختاري قوي نيستند، تاثيرگذار هم نخواهند بود. چرا کلاه قرمزي و پسرخاله نه تنها براي کودکان که براي بزرگسالان هم ماندگار شدند؛ چون آنها تنها يک عروسک و تيپ نبودند، بلکه به يک شخصيت تبديل شده بودند. زنده کردن عروسک و جان دادن به آن ، چقدر براي خودتان دلنشين بود؟ خيلي زياد، اساسا وقتي عروسکي را زنده مي کني و آن را به يک شکل انساني درمي آوري ، زيباست. به هر حال کار حيرت انگيزي است و هميشه عاشقانه اين کار را انجام داده ام و اول از همه خودم و گروهم از اين کار لذت مي برديم و بعد مخاطبانم. بهتر است درباره کارهايي که در سينما داشته ايد با هم صحبت کنيم از بادکنک سفيد شروع کنيم. من خودم اين فيلم را خيلي دوست دارم. بادکنک سفيد قصه اي ساده و فيلمنامه اي قوي داشت. اولين فيلم پناهي بود و به همين دليل با وسواس زيادي آن را ساخت. بادکنک سفيد هميشه ديدني است و تاريخ مصرف ندارد؛ چون به مساله انساني پرداخته است. قدرت ، جسارت و صبوري سه خصلتي است که در اکثر بازيهايتان وجود دارد که اوج آن در فيلم «کافه ترانزيت» بود. تا به حال اين طور کلي نقشهايم را براي خودم تعريف نکرده ام. الان که شما به اين موضوع اشاره کرديد، توجه مرا جلب کرد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 373]