پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1848539736
هنگامه قاضیانی: خانه من، معبد من است
واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: هنگامه قاضياني: خانه من، معبد من است
اتفاقهاي ناگهاني در اختتاميه جشنواره فجر زياد ميافتد؛ بعضيها ناگهان ميدرخشند و از ستارهها جلو ميزنند.يکي از اين اتفاقهاي ناگهاني روز اختتاميه جشنواره، در سال گذشته افتاد. هنگامه قاضياني از ستارهها جلو زد و براي بازي در فيلم «بههمين سادگي» سيمرغ بلورين بهترين بازيگر زن را گرفت. قاضياني اولين بار در سال 79 براي فيلم «سايه روشن» حسن هدايت جلوي دوربين رفت او بعد از آن در فيلمهاي کوتاه «خيابان بدون شماره»، «2فنجان چاي» و فيلمهاي بلند «به آهستگي» و «بازنده» بازي کرده است. قاضياني در نمايشهاي در «انتظارگودو»، «دفتر يادداشت»، «خرس»، «مثل خون براي استيک»، «قصه تراخيص» و «خرس و خواستگاري» نيز بازي کرده است. خانه من معبد من است. من پسر بزرگي دارم؛ اشکان 18 سالش است. خيليها ميگويند من و اشکان شبيه خواهر و برادر هستيم. من به اشکان ميگويم وقتي خيلي آدمها ميگويند من و تو شبيه خواهر و برادر هستيم بهتر است دوستهايت را خانه نياوري. ما درباره اينکه چگونه حريم خانهمان را حفظ کنيم با هم حرف ميزنيم و اشکان موقعيت من را درک ميکند. من و اشکان داريم با هم زندگي ميکنيم. گاهي از اشکان ميپرسم که اگر پير شوم من را خانه سالمندان ميگذاري؟با اين کارنامه کاري، حضور قاضياني ناگهاني هم نبود اما او در به همين سادگي ديده شد. با هنگامه قاضياني خلاف روال گفتوگوهايمان حرف زديم. اين بار ماجراي گفتوگو قصه 2زن است؛ طاهره، نقش اول به همين سادگي، زني که ميماند و هنگامه قاضياني، زني که ميرود. • براي شناخت طاهره بايد از چه راهي رفت؟طاهره کدهاي مختلفي داشت که ميتوانستم بهوسيله آنها او را بشناسم. يک نوع سکوت و تسليم در شخصيت طاهره وجود داشت که سرسپردگي است، نه به معناي سازش. من احساس ميکردم که بايد بيشتر درونگرا ميشدم و بيشتر حرکات بيرونيام را کنترل ميكردم. من بايد به سکوت و آهنگ دلگرفتگي روزانه آدمي که نميتواند حرفهايش را با کسي بزند و همه حرفهايشان را با او ميزدند، ميرسيدم و حس مادرانهاي که چون خودم مادر هستم ميفهميدمش؛ همين!• شناختتان از طاهره کمکم عوض نشد؟کاملتر شد. اتفاق بامزهاي که برايم افتاد اين بود که هر روز که ميگذشت احساس ميکردم يک بخش جديد از طاهره را ميشناسم و هر روز نما به نما اين شناخت بيشتر ميشد. يکي از اين اتفاقهاي ناگهاني روز اختتاميه جشنواره، در سال گذشته افتاد. هنگامه قاضياني از ستارهها جلو زد و براي بازي در فيلم «بههمين سادگي» سيمرغ بلورين بهترين بازيگر زن را گرفت• خود شما با توجه به شخصيتتان نميخواستيد شخصيت طاهره را هم عوض کنيد؟نه، اصلا اين وسوسه را نداشتم. يکي از نگرانيها سر انتخاب من بهعنوان طاهره همين بود. من قبل از اين که آقاي ميرکريمي را ببينم ميدانستم که طاهره چه شخصيتي دارد ولي سعي نکردم شبيه طاهره وارد دفتر شوم. در مصاحبه با آقاي ميرکريمي هم ديدگاههايم را گفتم، آقاي ميرکريميگفت هر چقدر بيشتر حرف ميزني بيشتر از شخصيت طاهره دور ميشوي.معمولا زماني احساس خوبي در بازيگري به آدم دست ميدهد که بتواند يک روح جديد را خلق کند؛ روحي که شبيه شخصيت خودت نباشد. ديدهايد ساختن يک پازل چقدر لذت بخش است؟ ساختن اين شخصيت هم مثل ساختن پازل براي من لذتبخش بود. • علت اوليه انتخابتان چه بود؟اگر بخواهم صادقانه بگويم شنيده بودم كه شخصيتي به اسم طاهره نوشته شده كه دوستداشتني است و درآوردناش سخت است. يكي از آرزوهاي من بعد از ديدن فيلم «زير نور ماه» كاركردن با آقاي ميركريمي بود. پسرم- اشكان- هم آرزو داشت كه من روزي در فيلمي از اين كارگردان بازي كنم. اشكان سينماي ايران را خيلي دوست ندارد ولي فيلمهاي آقاي ميركريمي- به ويژه «خيلي دور، خيلي نزديك»- را خيلي دوست دارد.قبل از اينكه صحبت بازي در بههمين سادگي شود، اينقدر «خيلي دور، خيلي نزديك» را دوست داشتم كه 3بار ديده بودمش. كار كردن با ميركريمي تجربه خيلي خوبي بود؛ هم گروه خيلي محترم بود و هم كار خوب پيش رفت.داستان طاهره با خيلي از زنها در موقعيت او متفاوت است. اگر طاهره زني بود که همسرش بهاش کملطفي ميکرد يا اگر زني بود که اجازه بيرون رفتن نداشت، قضيه فرق ميکرد. بهنظر من در حق امير بي انصافي شده اگر بخواهيم فکر کنيم که طاهره هيچ چيزي در اين زندگي ندارد. طاهره کلاس ورزش ميرود• كار كردن با آقاي ميركريمي چه ويژگيهايي داشت؟خود آقاي ميركريمي خيلي محترم هستند اولين روزي كه ميخواستيم كار را شروع كنيم نيمساعت قبل از شروع رسمي كار، ايشان همه گروه را جمع كرد و گفت كه اگر كسي بخواهد به بازيگر من حرفي بزند بايد از صافي من بگذرد. نميخواهم هيچ كدام از عوامل گروه بهطور مستقيم با او صحبت كنند. تنها چيزي كه اذيتم كرد در روزهاي آخر كار پيش آمد؛ خستگي من به اين علت بود كه ميخواستم يك حالت را در تمام مدت فيلمبرداري بازي كنم، نه فقط يك روز را. قرار بود طاهره باورپذير باشد. از اول به من ميگفتند بازي در اين فيلم، بازي روي لبه تيغ است و درست هم بود. كارگردان و فيلمنامهنويس هم لبه پرتگاه بودند. تلاشي كه براي حفظ حالتم در طول روزهاي فيلمبرداري ميكردم باعث شده بود كه كمتر با اطرافيانام صحبت كنم. تلفنهاي خانهام را بكشم و خانوادهام را كم ببينم. من احساس ميكردم باردار هستم و اين بازي باري است كه بايد زمين بگذارم. درست روزهاي آخر كار بود كه يكي دو نفر از افراد محترم آن گروه ميگفتند رفته تو حس، چقدر تنها مينشينه با يك نقش يك گرفتن چه حسي پيدا كرده. شنيدن اين جملههاي پراكنده اذيتم ميكرد. در حالي كه من براي حفظ شخصيت طاهره سعي ميكردم در حالت خودم بمانم و كارم را ميكردم. اما من فراموش ميكنم و آرزو دارم ديگر در همكاري با ديگران اين كار را نكنند. اما ميخواهم از آقاي ميركريمي، آلادپوش، ملكوتي، خدايي و خانم رشيديان تشكر كنم و در برابرشان تعظيم ميكنم. به خاطر اينكه اگر متانت اين افراد نبود، نميتوانستم كارم را درست انجام دهم.
• صحبتي كه بعد از گرفتن سيمرغ كرديد هم جالب بود. چرا مهمان ناخوانده؟وقتي روي صندلي نشسته بودم و قرار بود اسم برنده سيمرغ را بخوانند؛ ضربان قلبم بالا رفته بود و وقتي داشتم بالاي سن ميرفتم نزديك بود بخورم زمين. صحبتي كه من كردم عذرخواهي از آدمهايي نبود كه زمان سيمرغ گرفتن من دست نميزدند و براي بقيه دست ميزدند، من در واقع از طاهره، گروهم و زمان عذرخواهي كردم. خيليها جمله من را اشتباه فهميدند. من حرفم را زدم و آدمهاي باهوش هم منظورم را فهميدند. من منظورم اين بود كه ببخشيد اگر شما نميتوانيد انتظار اين مهمان ناخوانده را داشته باشيد. • انتظار گرفتن سيمرغ را داشتيد؟من همه تلاشم را ميكردم اما انتظار گرفتن سيمرغ را نداشتم چون شنيده بودم كارگردانهاي خيلي خوب، در حال ساختن فيلمشان هستند. فيلمها همزمان در حال تصويربرداري بود. يادم است آقاي مجيدي و فرمانآرا سر صحنه فيلمبرداري ما هم آمدند و بعضيها نظر داده بودند كه اين فيلم ساخته نشود معتقد بودند فيلمي است كه قصه ندارد و قرار است روايت يك زن باشد و زني هم فيلم را بازي كند كه چهره نيست. اميد زيادي براي گرفتن سيمرغ نداشتم؛ البته بيشتر از اينكه به فكر درخشيدن باشم، فكر ميكردم بايد خودم را فراموش كنم و بهترين طاهره را خلق كنم. بيشتر از مطرح شدن خودم و چهره شدنام، اينكه بتوانم بازي خوبي داشته باشم برايم مهم بود.من همه تلاشم را ميكردم اما انتظار گرفتن سيمرغ را نداشتم چون شنيده بودم كارگردانهاي خيلي خوب، در حال ساختن فيلمشان هستند. فيلمها همزمان در حال تصويربرداري بود. يادم است آقاي مجيدي و فرمانآرا سر صحنه فيلمبرداري ما هم آمدند و بعضيها نظر داده بودند كه اين فيلم ساخته نشود • بهعنوان يک زن که از دنياي متفاوتي با دنياي طاهره ميآيد، نميخواستيد يک جاهايي براي طاهره سرنوشت ديگري را رقم بزنيد؟نه چون طاهره قرار بود همين باشد و من قرار بود به اين نقش وفادار باشم. من حق دخالت در نقش را ندارم. شايد اگر هنگامه قاضياني جاي طاهره بود، جور ديگري تصميم ميگرفت ولي طاهره اگر ميرفت چه کار بايد ميکرد؟ من اگر از زندگي مشترک خارج شوم ميتوانم ادامه دهم؛ همانطور که جدا شدم و توانستم اما طاهره چهکار ميتوانست انجام دهد. يکي از سختترين پلانهايي که گرفتيم سکانس آخر بود.سر ماجراي گفتن «جانم!» 4 تا برداشت از آن صحنه گرفتيم ولي آقاي ميرکريمي باز ناراضي بود. من از شدت فشار داشتم سکته ميکردم. در آخر آقاي ميرکريميگفت که طاهره اينقدر عاشق است که بهانههايش هم از سر عشق است، نه از سر نفرت. وقتي هم امير صدايش ميزند، عاشقانه جواب امير را ميدهد. انگار آن جانم آخر را به امير، دخترش، پسرش و به همه ميگويد. اين تفاوت طاهره است با زني که ميخواهد برود. • و ماجراي ناديدهگرفتهشدنهاي طاهره چه ميشود؟داستان طاهره با خيلي از زنها در موقعيت او متفاوت است. اگر طاهره زني بود که همسرش بهاش کملطفي ميکرد يا اگر زني بود که اجازه بيرون رفتن نداشت، قضيه فرق ميکرد. بهنظر من در حق امير بي انصافي شده اگر بخواهيم فکر کنيم که طاهره هيچ چيزي در اين زندگي ندارد. طاهره کلاس ورزش ميرود.طاهره کلاس شعر ميرود. کارت عابر بانک پيش طاهره است ولي آن روز به دلايلي دستگاه قطع ميشود. همه اين اتفاقها در يک روز ميافتد. شوهر طاهره معتاد نيست. وقتي شب با آنهمه خستگي به خانه ميآيد کيفش را پرت نميکند. وقتي طاهره و شوهرش در خانه از کنار هم رد ميشوند، امير او را با زيباترين عبارت ترکي صدا ميزند. هدف امير از زندگي، مشارکت بوده است و شايد طاهره پي ميبرد که خودش مقصر است که ميماند. آنجايي که امير بوي عطر طاهره را متوجه نميشود، براي اين است که بوي بادمجان غالبتر است. اين را منطق دو دوتا چهارتا هم ميگويد. من الان بهترين عطر را بزنم و اينجا بادمجان بسوزد، بوي بادمجان سوخته غالب ميشود. امير وارد ميشود، وسايلش ميريزد، روز خستهکنندهاي داشته است، اما به وسايلش که ميريزند لگد نميزند، مينشيند و وسايلش را جمع ميکند. جايي که ميگويد: «بچهها اذيتات کردند؟»، نگران طاهره است. اگر قطره روي سرش ميريزد نگران کچلي خودش هم هست. • امير شخصيت منفي ماجرا نيست اما يک جاهايي در رابطه غايب است؟ميگويند امير به طاهره خيانت کرده است. ميگويم کجا؟ ميگويند جايي که منشي امير گوشي را برميدارد. ميگويم يک آدم مثل امير حق ندارد گوشياش را دايورت کند. ما موبايلمان را دايورت نميکنيم؟ اين بر ميگردد به اينكه ما خيلي زود قضاوت ميكنيم در جاي جاي روز طاهره، اثري از ترک کردن نيست. باز ميرود براي امير لباس ميخرد. معمولا زناني که اين پارادوکس را دارند خانه را ترک نميکنند. کسي که مصمم است برود، ميرود.من 39 ساله هستم. متارکه کردهام و يک پسر دارم. چون زندگي شخصيام برايم مهم است، معاشرتهايم کم است. من در30 سالگي کار سينمايي را شروع کردم، بعد کار در سينما را کنار گذاشتم و در همين راهروهاي تئاترشهر که بخاري هم نداشت، کار را ادامه دادم. من جدا شدهام، دروغ هم نميگويم، جدايي را هم ترويج نميکنم؛ ميگويم زندگي بعد از طلاق به مديريت زيادي احتياج دارد• اين به طبقه اجتماعياش برنميگردد؟من فکر نميکنم رابطه طاهره با پدر، مادر و برادرش خيلي گرم باشد. وقتي خانوادهاش پيگير آمدن او ميشوند يعني در آينده هم از او حمايت ميکنند. ما زناني داريم که از سر ناچاري ميمانند. زنان تحصيلکردهاي هم داريم که نميروند؛ نميتوانند ترک کنند. • ولي هنگامه قاضياني متفاوت رفتار ميکند؟بله، من 15 سال پيش متارکه کردم. ابتداي صحبت هم گفتم که من خيلي با طاهره فرق دارم. من براي رفتن دلايل خاص خودم را داشتم. طاهره اگر اذيت ميشود خودش هم مقصر است. طاهره ويژگيهاي متفاوتي داشت.• وجه شخصيتي طاهره برايتان جذاب بود؟ طاهره رازهاي مقدساش را با کسي قسمت نميکرد؛ به اين معني كه اگر کسي رازهايش را بگويد ديگر مقدس نيست. اين سکوت، طاهره را زيبا ميکند. طاهره زن قابلي است، در رفتار با همسايهها نشان ميدهد که زن قابل اعتنايي است. • شاخصهاي زن بودن چه چيزهايي است؟ من کلا زن بودن را دوست دارم؛ نه فمينيسم را قبول دارم نه مردسالاري و نه فرزندسالاري را. ما زنها بايد زن بمانيم. اگر قرار است کارکنيم بياييم زن بودنمان را فنا نکنيم. مرد يک تعريف دارد و زن هم يک تعريف. حفظ اين تفاوتها زيباست. اينکه من بگويم ميخواهم مرد باشم، افت است. زماني که در يونان باستان 100 تا پيکره الهه زن بوده، پيکره مرد نبوده است. زن مظهر زايش است، خالق است. من؛ همين زني که اينجا نشسته است، به اندازه 100 تا مرد زندگي کردهام. روزهايي که من گذراندم شايد براي مردها خيلي سخت باشد؛ اين را که من ميگويم، بچهام و اطرافيانام ميفهمند. آنها به من ميگويند تو اسطورهاي. در نهايت همه روزهاي سخت از خدا ميخواهم زنانگيام را حفظ کند.• اين روزهاي سخت در چه مقطعي پيش آمده؟من نميخواهم از روزهاي سخت بگويم، نه بهخاطر راز بودناش؛ فکر ميكنم جايش نيست. به يک نمونه اشاره کنم؛ زني که در ايران مطلقه است، خيلي شرايط پيچيدهاي دارد و اگر بخواهد سالم زندگي کند، زندگياش به مديريت دقيقي احتياج دارد. آن روزها آنقدر بزرگ است که در يک حجم کوچک نميگنجد. • اين مديريت چگونه اتفاق افتاد؟من 39 ساله هستم. متارکه کردهام و يک پسر دارم. چون زندگي شخصيام برايم مهم است، معاشرتهايم کم است. من در30 سالگي کار سينمايي را شروع کردم، بعد کار در سينما را کنار گذاشتم و در همين راهروهاي تئاترشهر که بخاري هم نداشت، کار را ادامه دادم. من جدا شدهام، دروغ هم نميگويم، جدايي را هم ترويج نميکنم؛ ميگويم زندگي بعد از طلاق به مديريت زيادي احتياج دارد. جداشدن کار آساني نيست. بايد همه کارهايي که قبل از آن خيلي درگيرش نبودي را خودت انجام دهي، بايد خودت آشغالت را دم در بگذاري، بايد خودت خريد بروي و خيلي از اين بايدها. فيلم «سگکشي» خيلي خوب صحنههاي تلخ زندگي يک زن تنها را نشان داد. من جدايي را ترويج نميکنم ولي اگر در يک زندگي، زن و شوهر با در کنار هم بودنشان ميخواهند حرکتها و رفتارهاي زشت را به فرزندشان ياد بدهند، بهتر است با هم نباشند. به هر حال خانه قرار است محل آسايش و امنيت باشد. • قبل از گفتوگو که حرف ميزديم گفتيد خانه من معبد من است. چرا؟تمام تجربههايي که در اين سالهاي زندگي در ايران به دست آوردم به من ثابت کردهاست که خانهام بايد حريم شخصي من و خانوادهام باشد. خصوصيت مردم ما باعث شده که غير از خانوادهام و دوستان صميميغيرکاريام نخواهم کسي به خانهام بيايد. من نميخواهم کسي بداند پرده اتاقم چه رنگي است. بر اساس تجربه ديدهام که در موقعيت فعلي من بهتر است روابط خانوادگيام با افراد، کم باشد.خانه من معبد من است. من پسر بزرگي دارم؛ اشکان 18 سالش است. خيليها ميگويند من و اشکان شبيه خواهر و برادر هستيم. من به اشکان ميگويم وقتي خيلي آدمها ميگويند من و تو شبيه خواهر و برادر هستيم بهتر است دوستهايت را خانه نياوري. ما درباره اينکه چگونه حريم خانهمان را حفظ کنيم با هم حرف ميزنيم و اشکان موقعيت من را درک ميکند. من و اشکان داريم با هم زندگي ميکنيم. گاهي از اشکان ميپرسم که اگر پير شوم من را خانه سالمندان ميگذاري؟• اشکان چه جوابي ميدهد؟گاهي ميگويد بگذار آنموقع ببينم ولي اين را جدي نميگويد. من از محبت اشکان به خودم مطمئنام. اشکان بچه اين نسل است، سالها آمريکا زندگي کردهايم اما هنوز دست مادرش را ميبوسد.***سرزمين منمن در خانواده بعد از 8 نوه پسري به دنيا آمدم. عمه بزرگم گفت بعد از 8 نوه پسري اين دختر «هنگامه» کرده است، پس اسمش را هنگامه ميگذاريم؛ بههمين سادگي! سال 1349 به دنيا آمدم و تا کلاس دوم دبستان هم در مشهد زندگي کردم. به علت موقعيت شغلي مادرم که در بانک صادرات کار ميکرد به تهران آمديم. مادرم اصالتا تهراني بود.من 8سال در مشهد زندگي کردهام و خاطرات مهم زندگيام در اين شهر رقم خورده است. سال 67 ، بعد از به دنيا آمدن فرزندم- اشکان- به دانشگاه رفتم و در رشته جغرافياي انساني درس خواندم. با تمام شدن درسم به آمريکا رفتم و در آنجا فوقليسانس فلسفه غرب از دانشگاه سان فرانسيسکو گرفتم. بعد از تمام شدن درسم به ايران برگشتم. دليل برگشتنم هم مشخص است؛ اينجا سرزمين من است. بهرغم تمام چيزهايي كه آنجا وجود دارد و اينجا وجود ندارد، ترجيح دادم برگردم. من هدف اصليام بازيگري بوده و ميدانستم در آمريكا در سني كه من بودم، امكان بازي وجود ندارد. فكر ميكنم در اين زمينه باهوش بودهام. كمك بزرگي كه در سالهاي زندگيام در آمريكا به من شد، حضور فرهاد آييش و مائده طهماسبي در آمريكا بود. آن سالها اين دو هنرمند، تئاتري را در دانشگاه بركلي روي صحنه بردند كه تنها كار با ارزشي بود كه آن سالها از ايرانيها ديدم. 5ماه بعد سراغشان را گرفتم و شنيدم به ايران برگشتهاند. بازگشت آنها به ايران تلنگري براي من بود. با خودم فكر كردم آنها بهعنوان 2بازيگر و هنرمند اگر اينجا، جاي خوبي براي ماندن بود، نميرفتند. سالها بعد همان تئاتر را در ايران هم اجرا كردند. در مجموع وقتي از ايران ميرفتم تصميمي براي ماندن نداشتم، فقط احتياج داشتم كه محيط زندگيام عوض شود؛ ميخواستم در محيط متفاوتي زندگي كنم.منبع : همشهري
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
هنگامه قاضیانی: خانه من، معبد من است-هنگامه قاضياني: خانه من، معبد من استاتفاقهاي ناگهاني در اختتاميه جشنواره فجر زياد ميافتد؛ بعضيها ناگهان ميدرخشند و از ستارهها ...
گفت وگو با هنگامه قاضیانی-مثلاً فیلم «نیلوفر» فیلمی است که نه مشکل سیاسی دارد نه مشکل حجاب یا مشکلاتی ... + تصاویر · هنگامه قاضیانی: خانه من، معبد من است .
گاهي سکوت زيباترين بازي است-جام جم:دنياي کودکان ، دنيايي زيبا و پر از خيال ... هنگامه قاضیانی: خانه من، معبد من است-هنگامه قاضياني: خانه من، معبد من استاتفاقهاي .
هنگامه قاضياني: خانه من، معبد من است قاضياني اولين بار در سال 79 براي فيلم «سايه روشن» حسن هدايت جلوي دوربين رفت ... من قبل از اين كه آقاي ميركريمي را ببينم ...
+ تصاویر · هنگامه قاضیانی: خانه من، معبد من است . ... همکاری بازیگران بریتانیای و هندی در «شهرها» هند بال ایران هم به جام جهانی رفت · گفتگو با میراسماعیلی و میران .
هنگامه قاضياني: خانه من، معبد من است ابتداي صحبت هم گفتم كه من خيلي با طاهره فرق دارم. من براي رفتن دلايل خاص خودم را داشتم. طاهره اگر اذيت ميشود خودش هم مقصر است.
هنگامه قاضیانی: خانه من، معبد من است گاهي از اشکان ميپرسم که اگر پير شوم من را خانه سالمندان ميگذاري؟ ... را با او ميزدند، ميرسيدم و حس مادرانهاي که چون خودم مادر هستم ...
هنگامه قاضياني: خانه من، معبد من است قاضياني اولين بار در سال 79 براي فيلم «سايه روشن» حسن هدايت جلوي دوربين رفت او بعد از آن در فيلمهاي كوتاه ... من منظورم اين ...
هنگامه قاضیانی: خانه من، معبد من است من به اشکان ميگويم وقتي خيلي آدمها ميگويند من و تو شبيه خواهر و برادر هستيم بهتر است ... بهنظر من در حق امير بي انصافي شده ...
هنگامه قاضیانی: خانه من، معبد من است و ماجراي ناديدهگرفتهشدنهاي طاهره چه ميشود؟داستان طاهره با خيلي از زنها در ... اين سکوت، طاهره را زيبا ميکند. طاهره زن قابلي است، در ...
-