واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: جام جم:توجه مخاطبان به ژانر طنز در سالهاي اخير، سينماي کشور ما را به شکل قارچ گونه اي وارد فضاي کمدي و خنده کرده است. «قلقلک» نمونه کامل اين سينماي گيشه اي طنزآلوده (نه طنزآميز) است که از فيلمنامه بسيار ضعيفي رنج مي برد و حتي نمي تواند موقعيت کميک سريال هاي 90 شبي تلويزيون را هم در ذهن تداعي کند. فيلمهايي از اين دست براي جذب مخاطب بيشتر از کاراکترهاي آشنا و محبوب تلويزيوني بهره مي گيرند تا با گردآوري چهره هاي آشناي مردم ، آنها را به تماشاي اثر خويش ترغيب کنند. قلقلک در اين زمينه رکوردشکن شده است و تعداد زيادي از کاراکترهاي طنز تلويزيوني را به خورد تماشاگر مي دهد؛ البته نفس اين معامله بد نيست. نمونه موفق اين فرآيند در کلاه قرمزي و پسرخانه يا شهر موشها اتفاق افتاد؛ اما در قلقلک ، شخصيت هاي طنز فيلم حتي در همان حد و اندازه هاي تيپ تلويزيوني خود نيز ظاهر نمي شوند و بازي ضعيفي ارائه مي کنند. کارگردان حتي به خود زحمت نمي دهد از اين چهره هاي نام آشنا، تيپ کميک بسازد يا دست کم همان تيپولوژي تلويزيوني آنها را بازسازي کند. در واقع فيلم نه از تيپ سازي کميک و نه از موقعيت طنز برخوردار است و حتي ديالوگ هاي آن نيز چندان کمکي به جبران اين ضعف نمي کند و اساسا قلقلک نيز مثل بسياري از فيلم و سريال هاي به اصطلاح طنز سالهاي اخير از مرز هجو پا فراتر نمي گذارد و حتي هجو خوبي هم از آب درنمي آيد. ساختار داستاني قلقلک براساس يک پارادايم تکراري طنز بنا شده و قرار است با جابه جايي نقش 2 انسان شبيه هم (که به طرز اغراق آميزي اين اتفاق مي افتد) در وضعيت يکديگر قرار بگيرند که يکي فقير و آدم شيرين عقلي است که در آستانه ازدواج است ، اما از کار بيکار شده و وضع مالي بدي دارد و ديگري داور بين المللي فوتبال است که قرار است يک جايزه 2 ميليارد دلاري دريافت کند؛ اما دوستان بدمن امير براي به چنگ آوردن جايزه خسرو از شباهت آن دو بهره مي گيرند تا امير را به قالب خسرو درآورند تا به ثروتي کلان دست يابند. فرم صوري داستان در اين معني با سلطان و شبان پهلو مي زند و البته نفس اين جابه جايي مي تواند موقعيت کميک خوبي فراهم کند که به خلق فضاهاي طنزآميز کمک مي کند، مثل همان اتفاقي که در سلطان و شبان يا به نوعي در مارمولک صورت گرفت ؛ اما اين شبيه سازي و تغيير رفتار بسيار خام و شتاب زده است و در نهايت بار کميک اين دوگانگي را کاهش مي دهد. يکي از نشانه هاي متني که در ساخت فيلمهاي کمدي در سالهاي اخير مورد توجه قرار گرفته است و سعي مي شود با طرح تابوهاي رسمي و عرفي در اين زمينه از خط قرمزهاي هيجان انگيز عبور کند، پرداخت به برخي مسائل جنسي در لفافه است ؛ اما قلقلک پا را از اين هم فراتر مي گذارد و با طرح سطحي و مبتذل اين مساله در برخي سکانس ها و ديالوگ هايش حتي مرز اخلاق و متانت عمومي را هم شکسته و در سراشيبي تند فيلمفارسي مي افتد. ديالوگ هايي که طرح آن گستاخي نگارنده را طلب مي کند و از دايره نقد خارج است. پس زمينه اخلاقي داستان ، همان قصه هميشگي فقير خوب و پولدار بد است. امير اگرچه بيکار است و وضع مالي خوبي ندارد، اما مثل هميشه ذات پاکي دارد و نماد يک انسان اخلاقي است ، اما خسرو اگرچه موقعيت مالي اجتماعي خوبي دارد ولي بدخلق و منفعت طلب و بي مسووليت است که حتي همسر و دخترش را ترک کرده و در پي اميال خويش است. وي گرچه داور نمونه اي است ، اما همسر و پدر خوبي نيست. پند اخلاقي پايان فيلم نيز بر پايه همين گزاره بنا شده است. همه دور قهرمان فيلم جمع مي شوند تا وي پيام فيلم را همچون بيانيه و مانيفست اخلاقي قرائت کند و به زعم خويش مخاطب را نيز شرمنده خنده هايش کند. شعارزدگي در پايان بندي فيلم در پس تحول آني آدمها و صادر شدن کلمات قصار از دهانشان به اوج خود مي رسد و پايان خوشي را رقم مي زند. قلقلک در بيان اخلاقي خود از نمادهاي شي ئگونه بر ساخته متن در جهت تفهيم سمبليک بهره مي گيرد که به دليل پرداخت مستقيم و رودررو، تو ذوق مي زند و حتي همين نيز به هجو گرفته مي شود. بهره گيري از حرفه داوري و قضاوت درباره يک بازي و قياس آن با قضاوت درباره آدمها و خانواده در زندگي شخصي يک ايده جديدي بود. اگرچه اين نگراني وجود دارد که اين بار نوبت داوران فوتبال برسد تا در دفاع از حيثيت حرفه اي خويش به سينماگران اعتراض کنند؛ اما در فيلم ، وضعيت نمادين داوري براي طرح اخلاقي داستان مورد استفاده قرار مي گيرد اين که نمي توان در محدوده آفسايد به حريف گل زد يا به نفع خواسته خود سوت زد و اين که هر گونه خطايي در زمين با کارت زرد يا قرمز مواجه مي شود و اين که اساس زندگي نيز مثل بازي به قواعد و قوانين خاص خود وابسته است که اگر رعايت نشود يا بازي به هم مي خورد يا شکست در انتظار تيم قرار مي گيرد. بازنمايي همين قواعد در بازي زندگي ، تشبيه زيبايي است که مي توانست اثرگذاري مثبتي بر مخاطب داشته باشد، اما تراکم اين تشبيهات در فشردگي ديالوگ هاي پاياني به تحقق چنين هدفي کمک نمي کند و خيلي ساختگي به نظر مي رسد. در سکانسي که خسرو به همسرش مي گويد به من کارت زرد يا قرمز بده ، دقيقا 2 گل زرد و قرمز جلوي پاي خسرو کاشته شده تا او از اين فرصت براي بيان عاشقانه خود استفاده کند. قلقلک شايد در پي آن است تا با تلنگري بر مخاطب ، او را نسبت به فراموشي ارزشهاي اخلاقي و انساني در دو وضعيت متضاد توانگري و تهيدستي حساس کند و کارت زردي به مخاطب نشان دهد تا او را نسبت به وضعيت قرمز زندگي ، هوشيار کند غافل از اين که خود در محدوده آفسايد قرار دارد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 424]