واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: خانواده سبز :پرويز پرستويي متولد ۱۳۳۴ در همدان و داراي مدرك درجه سه هنري (معادل ليسانس) از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي است.
پرويز پرستويي از چهارده سالگي در «مركز رفاه نازيآباد» آموزش تئاتر ديد و با نمايش «ماجراي يك محل» به فعاليت پرداخت و در سالهاي بعد كارش را با بازي در نمايشهاي ديگري مثل «مريم و مردآويج»، «معدن»، «عروس»، «كوچ»، «شل و كور»، «جاننثار»، «تسليم شدگان»، «پول»، «پتك»، «مهتابي براي محرومين»، «چشم در برابر چشم»، «خون ميخواهم خون»، «شب در حلبيآباد» و «خانه روشني» ادامه داد. او مدت پانزده سال عضو «گروه كوچ» بود كه زير نظر بهزاد فراهاني اداره ميشد و نمايشهايي با مضامين اجتماعي اجرا ميكردند. هدف آنها سرگرمي و تفنن نبود و براي خود نوعي مسئوليت اجتماعي قائل بودند. پرستويي از همان سالي كه در نخستين نمايش خود به ايفاي نقش پرداخت، با ديدن فيلم ضربت ساموئل خاچيكيان (1343) به سينما علاقه نشان داد. ابتدا محمدعلي فردين و رضا بيك ايمانوردي و در سالهاي بعد، هم زمان با شكلگيري «موج نو» كه سينما و بازيگري براي او جدي تر شد، بهروز وثوقي جزو بازيگران محبوب او درآمدند. قبل از ايفاي نقش در نخستين فيلم سينمايي خود، در دو فيلم كوتاه 16 ميليمتري (به نامهاي سيدعبدالله و چنگال) بازي كرده بود، تا اين كه به پيشنهاد حسن كاربخش بازي در فيلم «ديار عاشقان» (1362) را پذيرفت. ديار عاشقان فيلمي جنگي بود و او كه به تازگي برادرش در جبهه جنگ شهيد شده بود بازي در نقش يكي از فرماندهان نظامي را پذيرفت تا هم اداي ديني به شهداي جنگ كرده باشد و هم مناطق عملياتي را از نزديك ببيند. پرستويي براي بازي در اين فيلم برنده جايزه بهترين بازيگر نقش دوم از دومين جشنواره فيلم فجر (1362) شد. پس از آن تعدادي از دوستانش كوشش كردند او را به عنوان بازيگر فيلم هاي جنگي معرفي كنند كه خود او امتناع كرد و نخواست فقط در يك قالب مشخص كار كند. «پيشتازان فتح» (ناصر مهديپور، 1363) فيلم جنگي ديگري بود كه پرستويي بازي كرد و به نمايش عمومي درنيامد. او با فيلمهاي بعدياش مثل سامان 4 (حسن جوانبخش، 1366) شكار (مجيد جوانمرد، 1366) حكايت «آن مرد خوشبخت» (غلام رضا حيدرنژاد، 1369) و «مار» (مجيد جوانمرد، 1370) هم نتوانست مقام مهمي در ميان بازيگران سينماي ايران كسب كند تا اين كه بازي در «ليلي با من است» (كمال تبريزي، 1374) كه ديپلم افتخار بهترين بازيگر نقش اول از جشنواره چهاردهم فجر (1374) را براي او به ارمغان آورد، نامش را بر سر زبانها انداخت. داوود ميرباقري از معدود كارگردانهاي شاخصي است كه پرستويي را براي بازي در مجموعه هاي تلويزيوني «رعنا» (1367) و «امام علي» (1375) انتخاب كرد و يكي از نقشهاي دوم فيلم «آدم برفي» (1373) را به او سپرد. بازي در آدم برفي و ليلي با من است متفاوت ترين نقشهايي بود كه در سينما به عهده گرفته بود. او با ايفاي نقش «حاج كاظم» در «آژانس شيشهاي» (ابراهيم حاتميكيا، 1376) جايزه نقش اول جشنواره شانزدهم فيلم فجر (1376) را دريافت كرد و پس از آن معروفيت عام يافت. با وجود اين نقشهايي كه پرويز پرستويي در «رواني» (داريوش فرهنگ، 1376)، «مرد عوضي» (محمدرضا هنرمند، 1377)، «روبان قرمز» (1377) و «موج مرده» (1379) از ساختههاي ابراهيم حاتميكيا، بازي كرد مشابهتهايي به نقشهاي او در آدم برفي و آژانس شيشهاي دارند .وي برنده سيمرغ بلورين بهترين بازيگر نقش اول مرد در شانزدهمين جشنواره فيلم فجر براي فيلم « آژانس شيشه اي » شد. بازي زيباي او در فيلم « موميايي 3 » تحسين همگان را در هجدهمين جشنواره فيلم فجر برانگيخت. سال 1380 سال خوبي براي او نبود. فيلم « آب و آتش » با بازي نه چندان دلچسب و انتخاب نامناسب او و فيلم تكه پاره شده « موج مرده » با تكرار نقش حاج كاظم « آژانس شيشه اي » چهره موفقي از پرويز پرستويي به جا نگذاشت. پرويز پرستويي در سال 1381 فيلم نچندان موفق « عزيزم من كوك نيستم » را با بازي خوبش بر پرده سينماها داشت كه در همان سال يكي از دو جايزه بهترين بازيگر مرد را از « جشن ماهنامه دنياي تصوير » دريافت كرد. پرويز پرستويي در سال 1382 بار ديگر چشمها را به سوي خود خيره كرد. بازي معركه و ماندگار او در نقش « رضا مارمولك » در فيلم « مارمولك » (كمال تبريزي) سيمرغ بلورين ويژه هيئت داوران جشنواره بيست و دوم فيلم فجر (بهمن 1382) و تنديس بهترين بازيگر نقش اول مرد هشتمين جشن خانه سينما (شهريور 1383) را براي او به ارمغان آورد. پرويز پرستويي باز هم امسال با بازي در فيلم بيد مجنون بازي متفاوتي را به نمايش گذاشت. همچنين وي هم اکنون در نمايشنامه فنر به کارگرداني محمد رحمانيان به ايفاي نقش مشغول است. پرستويي پس از هشت سال دوري از تئاتر مجدداً به صحنه برگشته است وي پيش از اين گفته بود ميخواهم مدتي از سينما دور باشم. پرستويي در اين باره توضيح ميدهد: البته اين مسئله بد عنوان شده است، تصميم ندارم از سينما كنارهگيري كنم، ولي چون از تئاتر شروع كردهام به نظر خودم به تئاتر تعلق دارم و در واقع در حال حاضر احساس نياز به تئاتر در من بوجود آمده است و به همين دليل تصميم گرفتم كه دوباره روي صحنه بروم و به جرائت ميگويم اگر در سينما رشد كردم، اين رشد را مديون تئاتر هستم و هر از گاهي نياز دارم كه به تئاتر برگردم. براي من سينما با تئاتر هيچ تفاوتي ندارد. در اين سالها چند مرتبه دور خيز كردم تا در تئاتر فعاليت كنم، اما هر بار بنا به دلايلي اين امر محقق نشد، اما بعد از اتمام كار آقاي حاتميكيا تصميم گرفتم به تئاتر برگردم شايد به نوعي استراحت باشد ولي در حقيقت استراحت هم نيست، چرا كه تئاتر انرژي بيشتري ميطلبد و سختيهاي بيشتري در خود دارد. در حقيقت ميخواهم انرژي تخليه شدهام را پس بگيرم. يكي از دغدغههاي من تئاتر بوده است ولي حالا به طور كامل ارضا شدهام و اين تجربه را خيلي دوست دارم. ولي من هدفم هميشه همين بوده ، قرار نيست در تئاتر ريسك كنم چون قرار نيست در تئاتر تجارت كنم. من به خانه خودم برگشته ام، و براي من خيلي مهم است كه با چه كسي تئاتر كار كنم و خوشحالم كه اين اتفاق با حضور در كار آقاي رحمانيان رخ داده است. رحمانيان براي من هميشه قابل احترام بوده و به نظر من از نادرترين تئاترهايي است كه صداقت و انديشههاي تئاتري خود را حفظ كرده است. است. خوشحالم كه وارد اين گروه شدهام و با اين گروه همكاري ميكنم... . موضوع داستان این نمایش پیرامون زندگی یک خانواده انگلیسی متعصب عاشق فوتبال است که از طرفداران تیم لیور پول انگلیس هستند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 234]