واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: وقتی سال ها از زندگی تان می گذرد .ممکن است احساس کنید از همسرتان دور شده اید و به دنبال رد پایی از شور و علاقه ی روزهای اول ازدواج بگردید ، دنبال دلیلی باشید که دیگر برای هم وقت و حوصله ندارید . بهتر است اول به ارتباط تان به چشم یک پازل کامل نگاه کنید و به دنبال تکه های گمشده ی آن بگردید.بدون شک عوامل زیادی را پیدا می کنید که ارتباط زیبای روزهای اول را از بین برده است اما یکی از مسائلی که این روزها خیلی از ما گرفتار آن هستیم و در این مقاله به آن می پردازیم: مشغله ی زیاد است. شما انتخاب تان صحیحی بوده ،اوایل آشنایی و زندگی تان همه چیز رو به راه بود اما به خودتان آمدید و دیدید که یا مشغله ی زیاد فرصتی برای با هم بودن تان نگذاشته و یا اگر ساعتی هم با هم هستیدخستگی از کار بیرون و استرس مشکلات خارج از خانه را دارید که دل و دماغی برای مقابل هم نشستن و گفتگو نمی ماند. بعد از گذشت چند سال ، شما و همسرتان مسئولیت نان آوری ،تامین معاش ،کارهای خانه ،رسیدگی به بچه ها و... را انجام می دهید اما انگار دیگر فرصتی برای توجه به یکدیگر و بیان احساسات برای تان نمانده . روزهای اول که بازار قول و قرار های عاشقانه داغ بود و هر کدام طرحی و نقشه ای داشتید تا زندگی تان را به بهترین شکل ممکن بسازید ،اگر از شما می پرسیدند چرا کار می کنی؟ بی درنگ پاسخ می دادید: برای زندگی بهتر ،رفاه بیشتر ،لذت بردن از شرایط در کنار کسی که دوستش دارم و....اما اگر امروز از شما بپرسند چرا صبح ها بعد از بیدار شدن از خانه خارج می شوی و شب ها قبل از خواب باز می گردی؟بگوئید: الان در موقعیت خاص شغلی هستم.اگر تلاش نکنم پست بالاتر را از دست می دهم یا بگوئید : قسط های خانه و ماشین جدید را باید بپردازم یا بگوئید : خوب پس چه کار کنم؟من مسئولیت هایی دارم که باید به آن متعهد باشم. گفتگو شاید یک روز صبح وقتی از خواب بلند می شوید و ده ها برنامه ی کاری را مقابل چشمان تان مرور می کنید، احساس کنید یک حلقه ی مفقوده در زندگی تان دارید. سال ها پیش رسیدن به این نقطه ای که اکنون بر روی آن قرار دارید ،آرزوی تان بود و امروز انگار آرزوی تکرار چیزی از آن سال های دور فکرتان را مشغول کرده است.روزهایی که از سر کار با اشتیاق و عجله به خانه بر می گشتید تا در کنار کسی باشید که دوستش دارید. بعد از گذشت چند سال ، شما و همسرتان مسئولیت نان آوری ،تامین معاش ،کارهای خانه ،رسیدگی به بچه ها و... را انجام می دهید اما انگار دیگر فرصتی برای توجه به یکدیگر و بیان احساسات برای تان نمانده . برای دیدن هم برنامه ندارید . دلتنگ نمی شوید . در روز برای با خبر شدن از حال هم تماس نمی گیرید . تلفن هایی که برای یاد آوری پرداخت قبض ها ،خرید مایحتاج خانه و کارهایی از این دست می زنید بویی از دلتنگی و علاقه ندارد. گویی شما دو نفر مسئولید تا در کنار هم تا خط پایان بدوید .اما فراموش نکنید هر ارتباطی اگر خالی از توجه و مراقبت باشد ، به مرور باعث خستگی و دلزدگی می شود. و دو نفر دیگر از کنار هم بودن لذت نمی برند. هر کدام از شما ممکن است احساس کنید قربانی شده اید .به نیازها و خواسته های تان توجه نشده است و با این پیش زمینه وارد ارتباط با همسرتان بشوید پس آستانه ی تحمل تان کم می شود. با کمترین اختلاف و مشکلی ،احساس ناکامی و شکست کرده و انگیزهای برای تلاش و حل مشکل در خود نمیبینید. وقتی علاقه ی به هم از بین برود و با یک رابطه سرد و بی روح کنار هم بمانید ، حکم دو غریبه ای را پیدا می کنید که زیر یک سقف زندگی می کنند. ممکن است سال ها در ظاهر با هم زندگی مشترک داشته باشید اما با هر دلیلی غیر از علاقه به بودن در کنار هم. البته زندگی هایی که در کار خلاصه می شود در شرایطی که زن و مرد شاغل هستند ، آسیب پذیری بیشتری دارد زیرا معلوم نیست تکلیف بچه ها در این میان چه می شود . اما حتی وقتی فقط پدر خانواده هم تمام توجهش به کار و مشغله ی بیرون از خانه اش است باز هم به مرور زمان با همسرش فاصله می گیرد و هر کدام به مامان بچه ها و بابای بچه ها تبدیل می شوند. ابراز محبت درست است تامین رفاه و آسایش افراد خانواده مهم است و این روزها کار بسیار سختی است اما فراموش نکنید که همه ی شما نیاز به آرامش ، امنیت و شادی دارید .اگر این ها را در خانه پیدا نکنید ،حضور در خانواده برای تان دلپذیر نخواهد بود. ممکن است شما یا همسر و فرزندانتان در خارج از خانه به دنبال همین آرامش و حس تعلق باشید که این بسیار آسیب بزرگی است. اگر می خواهید که کارتان ،روابط شما را با همسرتان تخریب نکند ، ابتدا باید برای خودتان مشخص کنید که زندگی شغلی برای تان اهمیت بیشتری دارد یا زندگی مشترک؟ حتی اگر بهترین کار را با امنیت شغلی بالا داشته باشید اما بالاخره یکروز بازنشسته می شوید. اطاق و میزتان به دیگری می رسد .اگر زندگی خانوادگی تان دوام آورده باشد ،به کنار کسی بر می گردید که روزگاری عاشقش بودید اما در این سال های پر مشغله آنقدر از او دور شده اید که مثل دو غریبه دیگر حرفی برای گفتن ندارید.پس وقتی می خواهید به سوال بالا پاسخ بدهید به یاد داشته باشید زندگی مشترک پایان ناپذیر است و باز نشستگی در آن معنا ندارد.حتی طبق اعتقاد ما همسران با تاثیر بالایی که بر سبک زندگی هم دارند ، بر زندگی ابدی یکدیگر هم تاثیر گذارند. اگر به این نتیجه رسیدید که زندگی مشترک اهمیت بیشتری دارد پس با خودتان قرار بگذارید استرس ها و فکرهای مربوط به محل کار را بیرون از خانه بگذارید و وقتی وارد خانه می شوید باتمام وجود و حواس در کنار همسرتان باشید. البته گاهی فشار زندگی زیاد می شود و یا به مشکلی بر می خورید که واقعا ذهن تان را به خود مشغول می کند ، در این مواقع بجای ناراحتی ،غرزدن بدون دلیل، عصبانیت و رفتارهایی اینچنین می توانید به همسرتان بگوئید که دوست دارید با او صحبت و دردو دل کنید.به او بگوئید که با حرف زدن با او آرام می شوید . بگذارید همسرتان خود را شریک شما بداند . در این صورت شما یک تهدید را به فرصت تبدیل کرده اید. فرصتی که دوباره به هر دوی شما یاد آوری می کند برای تمام لحظات غم و شادی در زندگی تان یک همراه و همدم مهربان دارید. خانه را باید به معنای نقطه پایان ناراحتیها بدانیم .جایی برای احساس امنیت و عشق . سعی کنید همواره بین کار و زندگی تعادلی بر قرار کنید و هر یک را در جای خود قرار دهید. بگذارید ازدواج به عنوان مرهمی برایتان باشد تا بتوانید با انگیزه و شادابی بیشتری کار کنید به جای اینکه کارتان باعث شود که زندگی مشترک و جسم و روحتان آسیب ببیند.وقتی در زندگی خانوادگی تان انسان موفقی باشید ،بدون شک در زندگی کاری هم خلاق تر ،با روحیه تر و موفق تر خواهید بود. بخش خانواده ایرانی تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 354]