واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: راوي آدم هاي حاشيه اينگاهي كوتاه به آثار شروود آندرسن
شروود آندرسن از نويسندگان و شاعران عصر طلايي داستان كوتاه در آمريكا است كه سال 1876 در شهر كامدن ايالت اوهايو در يك خانواده فقير متولد شد. آندرسن به دليل فقر زياد تحصيلات منظمي نكرد و براي كسب درآمد به كارهايي مثل دوچرخه سازي و تبليغات تجاري و رنگسازي مشغول شد. ولي كم كم در حوالي سال 1913 به ادبيات روي آورد. آندرسن هم از نويسندگاني بود كه نخستين توفيق ادبي اش را در ميانسالي به دست آورد. آندرسن در 15 فوريه 1915 در گذشت . آثار شروود آندرسن عموما داستان هاي كوتاهي است در مورد طبقه متوسط جامعه امريكا. داستان گروهي از آدم ها كه در حاشيه اجتماع هستند و معمولا از زندگي شكايت دارند و هميشه آرزو مي كنند كاش اين طور نبود و از اين جهت به خيالبافي و تنهايي پناهنده مي شوند. آدم هايي كه در حسرت دوران جواني و كودكي شان آه مي كشند. در داستان ماجرا ما با بحران تنهايي بشر امروز مواجهيم . بحراني كه خرافات و كوتاه انديشي به آن دامن مي زند. دختري زيبا در جواني عاشق مردي مي شود و مرد كه مجبور است براي كار به شهري بزرگ برود رفته رفته معشوقه جوانش را فراموش مي كند. داستان به همين سادگي شكل مي گيرد و يك رشته اتفاقات كه با نخي نامريي به هم متصل است پيش مي آيد. داستان از حوادث كوچكي تشكيل شده كه همگي داستان را مي برد به سمتي كه خواننده متوجه مي شود با متني آسيب شناسانه مواجه است . شخصيت زن در داستان ماجرا موجودي است خودآزار كه قرباني ذهن شايعه ساز اجتماع و البته افكار تابو ساز خودش است . آدم هاي آثار آندرسن از زندگي توقع زيادي ندارند. آرزوهاي شان كوچك و به ظاهر دست يافتني است . اما تلخي ماجرا از آنجا شروع مي شود كه خواننده مي فهمد همين آرزوهاي پيش پا افتاده هم براي آدم هاي متوسط الحال در حد خواب و خيالي بعيد است .داستان گروهي از آدم ها كه در حاشيه اجتماع هستند و معمولا از زندگي شكايت دارند و هميشه آرزو مي كنند كاش اين طور نبود و از اين جهت به خيالبافي و تنهايي پناهنده مي شوند.
شخصيت هاي آندرسن ساكنين جامعه امريكايي هستند كه از رفاه زندگي امريكايي نصيبي نبرده اند و تنها سهم شان از تلاش براي رسيدن به نقطه اوج در پايان تنگدستي و گمنامي است . شايد از اين جهت باشد كه آدم هاي آندرسن لحني ماليخوليايي دارند و فضاها همگي نشان از يك اندوه پنهان دارد. اندوهي كه در لايه هاي رويي داستان حتي رنگي از طنزي ريشخندآميز دارد اما در سطوح پنهاني داستان روايتي تلخ از عزلت و تنهايي است . قصه هاي آندرسن در ظاهر از ماجرايي چنان عادي برخور دارند كه شايد بسختي بتوان آنها را تعريف كرد. اما همين سادگي داستان اشاره اي فلسفي بسادگي بغرنج زندگي است . آندرسن يك قصه گويي تمام معناست . راوي آندرسن سخنگوي تنهايي است كه وعظ نمي كند و با آنكه داناي كل است اما اطلاعاتش را از آدم ها و وقايع يكباره بر سر خواننده نمي ريزد. راوي فقط قصه يي مي گويد و در اين حالت شايد بشود گفت ارزش هاي چنين داستاني بيشتر پنهان است تا آشكار. آنچه آندرسن مي خواهد بگويد همگي در فرم و شيوه نگارش داستان و پرداخت شخصيت ها مستتر است و اين خواننده موشكاف است كه بايد از بين اتفاقات ساده زندگي مفاهيم بزرگي را كه نويسنده مد نظر دارد درك كند. تنهايي ، دلسردي بي عدالتي و فقر... موضوعاتي هستند كه آندرسن با دلسوزي و تيزبيني روانشناسانه اي به آنها مي پردازد و از اين جهت آثار آندرسن در حيطه داستان هاي اجتماعي و انتقادي قرار مي گيرند. نكته ديگري كه در آثار آندرسن قابل توجه است ريتم و ميزان گفت وگو در داستان هايش است . گفت وگو در داستان هاي آندرسن معمولا در حداقل ممكن و حتي گاه مثل امري اتفاقي و ناگهاني است . آندرسن منتهاي خست را در گفت و گو در داستان هايش دارد اما از آنجا كه ريتم و وزن گفت وگوها در ايجاد تعليق و گره گشايي تعيين شده خواننده هيچ كمبودي از كمي ديالوگ بين آدم هاي داستان حس نمي كند. گفتار در داستان هاي آندرسن در سه قالب خودگويي مكالمه يا گفتار راوي داناي كل كه قصه را تعريف مي كند مي آيد و اين ترتيب فضاها و سوژه هاي مختلف را با وزن و ريتم مناسب هم داستان مي سازد. گفت و گو حتي خودگويي در آثار آندرسن بسياري از اوقات نقطه اوج و تثبيت كننده موقعيت داستان است . بطور مثال در داستان ماجرا چند كلمه يي كه دختر در حالتي جنون آميز با خودش مي گويد عمق تنهايي قهرمان داستان را نشان مي دهد و مي توان گفت ضربه نهايي را وارد مي كند. يا در داستان تخم مرغ نقطه اوج داستان هنگامي است كه پدر نعره زنان وارد اتاق مي شود و كنار بچه و همسرش اشك مي ريزد. آندرسن منتهاي خست را در گفت و گو در داستان هايش دارد اما از آنجا كه ريتم و وزن گفت وگوها در ايجاد تعليق و گره گشايي تعيين شده خواننده هيچ كمبودي از كمي ديالوگ بين آدم هاي داستان حس نمي كند.
آندرسن خوب بدين نكته واقف است كه داستان كوتاه برشي بسيار كوچك از كيك بزرگ هستي است و از اين جهت نقش گفت و گو براي تكميل اين برش و تمايز آن از مقاطع ديگر زندگي بسيار اهميت دارد. كمي گفت وگو در داستان هاي آندرسن شخصيت هاي قصه هايش را آدم هايي انتزاعي و نمادين كرده كه در فضايي وهم آلود بيشترين تاثير را بر خواننده مي گذارند. آندرسن معمولا از اسطوره ها در داستان هايش استفاده نمي كند. اما او هم زبان سمبوليسم خودش را دارد. سمبوليسمي كه در سبك رئال آندرسن بسيار خوب بيان شده . نمادها در داستان هاي آندرسن موروثي نيستند بلكه به ضرورت داستان از دل ماجرا جوشيده و خواننده را به دل داستان كشانده . گاهي يك جزء به تنهايي نشانه معاني بسياري مي شود. مثلا يك طبقه اجتماعي نشانگر تمام گذشته و حال شخصيت داستان است . در داستان تخم مرغ درگيري يك خانواده براي رسيدن به اوج و طي كردن پله هاي ترقي و درنهايت كله پا شدن شان را شاهد هستيم . در تمام طول داستان اشاره مستقيم به تخم مرغ به عنوان سمبولي از جنين و نطفه زندگي و پيچيدگي مساله حيات و آرزوي نابودي و خلاص شدن از شر آن نكته اساسي در ساختار اين قصه است . آندرسن در تخم مرغ با اشاره به طبقه اجتماعي آدم هاي داستانش در واقع يك پس زمينه ذهني از پيشينه قهرمانانش به خواننده داده و با ديدي فلسفي و جملات رواني كه نيشي از طنز هم دارند داستان را پيش مي برد. و در پايان با اين جمله كه چرا تخم مرغ بايد باشد ؟ علت هستي را زير سوال برده . در داستان هاي آندرسن راوي معمولا شخصيت اصلي داستان نيست . مثلا در داستان ماجرا راوي داناي كلي است كه با لحني فلسفي و طعن آميز ماجراي آليس هايندمن را تعريف مي كند و با اينكه لحني بي طرفانه دارد اما خواننده را تا نقطه بحران آليس پيش مي برد و در اين راه آليس را پيش چشم خواننده روانكاوي مي كند. در داستان شهرك غريب با اينكه راوي يكي از شخصيت هاي اصلي داستان است . اما روايت روايت او نيست . بلكه با خواندن داستان خواننده حس مي كند شخصيت اصلي قصه دختر دانشجويي است كه راوي فقط يك دفعه به آن اشاره مي كند و گويي نگاه امروز راوي به زندگي تحت تاثير مستقيم و قوي آن دختر بوده .
در تخم مرغ راوي از فاصله سال ها بعد به گذشته مادر و مادرش نگاه مي كند. البته او داناي كل نيست . چرا كه راوي در كودكي شاهد اتفاقاتي بوده كه امروز آنها را تعريف مي كند بنابراين منطقي است كه خيلي از ماجراها يا در خاطرش نمانده باشد يا از ذهنش پوشيده مانده باشد يا اينكه به دليل نداشتن قدرت تحليل كافي از خاطرش رفته باشد. اگرچه او تقريبا مي داند يكايك شخصيت ها به چه مي انديشيده اند و از آنجا كه روايت داستان برايش خطري ندارد بي طرفانه خواننده را به سمت قضاوتي صحيح پيش مي برد. ساختار قصه هاي آندرسن تشكيل شده از رشته يي از وقايع كه بطور اتفاقي كنار هم چيده شده اما اين ترتيب اصلا ساختگي نيست بلكه نويسنده با هوشياري و دقت و توجه بموقع به جزييات ماجراي داستانش را خلق كرده و اين همه در حالي است كه در نگاه اول شايد طرح داستان ساده و خام به نظر آيد. ولي در واقع چيزي كه در داستان هاي آندرسن حرف اول را مي زند حكايت است . شايد ظاهرا اتفاق بزرگي در شرف نباشد اما آدم هاي داستان آندرسن دچار بحران هاي بزرگ روحي و ادراكي هستند كه در طول داستان خودشان را نشان مي دهند. آندرسن براي تعريف فضاها و شخصيت هايش از كمترين جملات استفاده مي كند و اين همه را به نقل از راوي گذشته نگرش چنان بيان مي كند كه براي ما باورپذير باشد. بدون شك مطالعه آثار آندرسن براي كساني كه در نوشتن هنوز درگير پرداخت بيش از حد جزييات هستند بي فايده نيست . ما در روزهاي پيشين براي شما عزيزان داستان در شهرکي غريب اثرشرود آندرسن را به نمايش گذاشتيم ، اينک براي دسترسي شما عزيزان لينک مجموعه ي داستان را مي گذاريم :قسمت اول : در شهرکي غريبقسمت دوم : مرگ مهم است ، مگر نه ؟قسمت سوم : مي روم چشمه قسمت چهارم : تازه ي بازه برمي گردم روز نامه اعتمادتنظيم : بخش ادبيات تبيان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 601]