محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1832883759
/ برگی از ادبیات جنگ /
واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: Asalbanoo26-09-2007, 11:53 PM"زمین سوخته" روایتی مستندگونه و متفاوت از جنگ خبرگزاری مهر - گروه فرهنگ و ادب: اگر خواسته باشیم داستان هایی را که به جنگ تحمیلی و دفاع مقدس پرداخته اند مرور کنیم نخست باید سراغ احمد محمود و "زمین سوخته" اش برویم. نگاهی کوتاه به این رمان سرآغاز معرفی آثاری ماندگار در حوزه ادبیات داستانی با مضمون جنگ است. به گزارش خبرنگار مهر، رمان با این جمله ها آغاز می شود: "روزهای آخر تابستان است. خواب بعدازظهر سنگینم کرده است. شرجی هنوز مثل بختک رو شهر افتاده است و نفس را سنگین می کند. کولر را خاموش می کنم و از اتاق می زنم بیرون. آفتاب از دیوار کشیده است بالا. صابر کنار حوض رو جدول حاشیه باغچه نشسته است و چای می خورد. مینا شیلنگ را گرفته است و دارد اطلسی ها را آب می دهد. بوی خوش گل های اطلسی تمام حیاط را پر کرده است. چمباتمه می زنم لب حوض و دو کف آب می زنم به صورتم. صدای مادر را می شنوم. تو ایوان نشسته است پای سماور. - چای می خوری؟ - تو لیوان بریز مادر. مینا شیلنگ را رها می کند تو باغچه و لیوان چای را از دست مادر می گیرد و می دهد به دستم. گنجشک ها تو شاخ و برگ انبوه درخت کنار که وسط حیاط است سروصدا راه انداخته اند. عصر که می شود، گنجشک ها دسته دسته هجوم می آورند به درخت کنار و غروب که می شود درخت کنار از گنجشک سیاهی می زند... آفتاب از لب بام می کشد. شاهد از در خانه می آید تو. روزنامه را تا کرده است و زده است زیر بغلش. - چه خبر؟ شاهد روزنامه را به طرفم دراز می کند و می گوید - انگار که تو مرز یه خبرهایی هست..." "زمین سوخته" همچنان تنها رمانی است که تصویری زنده و ملموس از نخستین ساعات و روزهای پرالتهاب آغاز جنگ تحمیلی ارائه می دهد. فضا و آدم های رمان متعلق به همان نقاط و شهرهایی هستند که اولین بار صدای آژیر قرمز در آنجا گوش ها را پر کرد؛ جایی که هواپیماهای عراقی اول بار آسمان آنجا را می شکافند و ترس به جان مردم می ریزند و مقاومت ها و مهاجرت ها آغاز می شود. عراقیها آن قدر زود پیشروی می کنند که همه خانه و کاشانه و میهن را از دست رفته تلقی می کنند. راوی این رمان سه ماه اول جنگ را در اهواز میگردد و آنچه را بر شهر و مردم می رود روایت میکند. «زمین سوخته» یک رمان واقع گرا به معنای واقعی کلمه رئالیسم است. احمد محمود که خود از نزدیک جنگ را دیده است، تصاویری رعب آور و زنده از بمباران شهرها، هجوم هواپیماها، ترس خوردگی مردم، اعزام ها، مقاومت گروه های مردمی و حتی معضلات اجتماعی پدیدآمده ناشی از جنگ نظیر گرانی و سوءاستفاده کاسبان و... بازگو می کند. اگرچه بر این رمان انتقادهای زیادی به لحاظ شیوه رئالیستی کار و نیز تاکید نویسنده بر واگویی تمامی اتفاقات و حواشی ممکن در یک شهر جنگزده وارد آمده و احمد محمود را به عجولانه نویسی و گزارشگری صرف متهم کرده اند، اما از این نکته نمی توان گذشت که هنوز بعد از سال ها از جنگ تحمیلی کمتر داستانی توانسته است به این قوت و دقت وقایع تلخ وارد آمده بر مردم جنوب کشور را در آن مقطع زمانی توصیف کند. راوی این داستان در میان آدمها و لابلای اتفاقات زندگی میکند. به همین دلیل هر آنچه میان مردم در مسجد و نزد کاروان های اعزامی و دکان ها و قهوه خانه ها و صفوف مهاجران و... می بیند بی درنگ روایت می کند و در این بازگویی نیز خالی از هرگونه قضاوتی است. او تمام آدم ها اعم از بسیجیان و نظامیان و یا خائنان و وطن فروشان را از نظر می گذراند و خواننده را به داوری درباره آنچه رخ می دهد وامی دارد. زبان توصیف گر و نگاه دقیق در کنار روایت بیطرفانه نویسنده از جنگ یکی از واقع گراترین رمانهای فارسی را پدید آورده است؛ رمانی که به جرات می توان از آن به عنوان اثری مستندنگار و گزارشی لحظه به لحظه از روزهای آغازین جنگ تحمیلی یاد کرد. زمین سوخته دو سال بعد از شروع جنگ یعنی در سال 1361 به چاپ رسید و در دو چاپ اول، شمارگانش از 33 هزار نسخه نیز گذشت؛ رمانی که محمود درباره آن گفت: شاید بیست سال بعد از چاپش شناخته شود. Asalbanoo26-09-2007, 11:54 PMخبرگزاری مهر - گروه فرهنگ و ادب: رویکرد جسورانه و عادت گریز احمد دهقان در داستان های "من قاتل پسرتان هستم" بحث های زیادی درباره ادبیات جنگ و ضدجنگ به پا کرد. به هر شکل ادبیات دفاع مقدس با انتشار این مجموعه داستان به دو دوره زمانی تقسیم شد. به گزارش خبرنگار مهر، مجموعه "من قاتل پسرتان هستم" با داستان های بازگشت، بن بست، من قاتل...، تمبر و... نمونه ای متفاوت در ادبیات جنگ بود که بعد از انتشار در سال 1383 سروصداهای زیادی برپا کرد. عمده جنجال های بوجود آمده بعد از این اثر از جبهه نویسندگان اصولگرا بود که احمد دهقان را بواسطه تعلقش به طیف خود اما ورود به فضاها و معناهایی مدرن و ساختارشکن مورد عتاب قرار دادند. از سوی دیگر داستان های او با استفاده از رگه های واقع گرایی عریان و نگاهی انتقادی به شیوه دفاع مقدس نگاری پیش از خود، با اقبال منتقدان مستقل و خوانندگان مواجه شد. بهناز علیپور گسکری در نقدی بر این مجموعه نوشت: راوی مجموعه داستان « من قاتل پسرتان هستم» نوشته احمد دهقان مخاطبش را بر سفره خاطرات بازگشتگان جنگ فرا می خواند، شاید ساعت ها و روزها با مائده چه و چرا و چگونه«ها»یش همسفره می شویم و باز درمی مانیم که چرا؟ و همچنان که پیداست این همسفرگی را مدیون قدرت غریب ادبیات هستیم که با طرح چرایی ها در این دنیای نامطمئن بر وجودمان چنگ می کشد و ما را با اندوه مصائب بازماندگانی همراه می کند که سازماندهی و سیاست و نیت های جنگ بر آن میزان و معیاری نسنجیده اند. اگر مکتب جنگ مرگ ها را به عنوان سندی تاریخی بر سنگ قبرها و بناهای یادبود حک می کند، و با پرچم مرگ بر تل ویرانه ها به تحقیر زندگی می پردازد، ادبیات با جادوی کلماتش و زبانش به بازیابی و تکریم انسانیت و نمایش فضیلت ها و رذیلت های زندگی دست می زند. در این مجموعه نه با داستان های جنگ که بیشتر با داستان هایی از بازگشتگان جنگ مواجهیم. رزمندگانی که بعد از پایان وظیفه در ظاهر به زندگی عادی بازگشته اند ولی در حقیقت با چشمانی خسته و مرگ دیده و کوله باری از هراس ها و خاطره ها ، فصل تازه ای از زندگی شان را آغاز کرده اند. دنیای دوستی های بی ریای سنگرها که تحمل مرگ را آسان می کرد، به بی تفاوتی گزنده ای تبدیل شده است و منازعه جمعی دوباره به تضادها و رقابت های فردی فروکاسته شده اند. اما نویسنده این مجموعه نه مبنا را بر تقدیس جنگ می گذارد و نه به شرح آرمان های قهرمانی دلمشغول است. خیال هم ندارد یکسره از فضیلت های جنگ بگوید و وفاداری ها و فداکاری ها و دوستی ها را برشمارد او بدون بزرگنمایی و داوری و به تبع واقع گرایی تلخ و نگاه اجتماعی مستقل خود، به روایت زندگی بازماندگان و بازگشتگان خاموش نظر کرده است. نویسنده در این داستان ها با انتخاب راوی اول شخص و پرداختن به گفتگوها و تک گویی ها، مخاطبش را به رود روان خاطره هایش وارد می کند اما چنانکه پیداست به نظر می رسد به علت عمق و غنای خاطره های موجود، چندان در قید انتخاب شکل های مناسب تر در بیان روایت ها نیست و انگار چندان هم پروای لو رفتن داستان هایش را در میانه داستان و گاه در همان سطور نخست ندارد.اما به رغم برخی کاستی ها در شکل و نوع پرداخت موفق می شود خواننده را به تجربه های خود نزدیک کند گاه گاهی نیز طعنی و تلنگری به گوش حافظه های نسیان زده ما می زند. اما علی الله سلیمی از منتقدان ادبی درباره این کتاب نوشت: این اثر در حوزه ادبیات دفاع مقدس، کار متفاوتی بود و عادتهای پیشین را برهم میزد. چون بعضی از نگاهها به مسئله دفاع مقدس، یک عادت شده بود اما این کتاب نگاه متفاوتی را ارائه داد. یکی از جالب ترین واکنش ها متعلق به رضا امیرخانی از نویسندگان طیف حوزه هنری بود که درباره آن نوشت: آیا مجموعه من قاتل پسرتان هستم، از خط اعتدال خارج شده است؟ آری! نگاه دهقان انتخابی است از تلخیهای جنگ. شاید به جز داستان کوتاه بلدرچین هیچ نشانی از شیرینیهای جنگ یاد نکرده است. آیا احمد دهقان ضد جنگ مینویسد؟ خیر! فاصلهای است میان تلخی و ضد جنگ نویسی. هر چند این فاصله، فاصلهای صلب نیست. احمد تلخ نوشته است. اما ضد جنگ ننوشته است. به گمان من هنوز در قصههایی مثل "زندگی سگی" اندوه حقیقی و روشن یک نویسنده دلسوخته را میتوان دید. وی در ادامه آورده است: آیا همه مخاطبان با تعهدِ "من قاتل پسرتان هستم" موافقند؟ خیر! نمیتوان پلیس بالای سر مخاطب گذاشت تا چگونه فکر کند! پس تبعات قصه متفاوت است با حقیقت قصه یا نیت نویسنده. آیا کارنامه احمد دهقان با این کار از خط اعتدال خارج شده است؟ خیر! به گمان من معدل کاری احمد دهقان هنوز مثبت است و با نوشتن حتی مجموعههای ضد انقلابی نیز به این راحتی کارنامهاش از خط اعتدال خارج نخواهد شد. دهقان که بعد از نگارش و چاپ این داستان ها با سرزنش ها و نقدهای تند وتیزی روبرو شد رمان مطرح "سفر به گرای 270 درجه" را هم در کارنامه خود دارد. حضور او - با وجود گریزش از محافل ادبی و روزنامه نگاران - حضوری همواره تاثیرگذار و ملموس بوده است. Asalbanoo26-09-2007, 11:55 PMخبرگزاری مهر - گروه فرهنگ و ادب: یکی از رمان هایی که از جنگ به عنوان مضمونی محوری بهره گرفته و وقایع آن را به شکل مستندگونه دستمایه قرار داده، رمان "گنجشک ها بهشت را می فهمند" نوشته حسن بنی عامری است. یادداشتی از علی الله سلیمی درباره این اثر تقدیم خوانندگان می شود. ".... غوطه زدن در آب ، رمز رجعت به حالت پیش از شکل پذیری و تجدید کامل و زایشی نو است. زیرا هر غوطه وری برابر با انحلال و اضمحلال صورت و استقرار مجدد حالت نامتعین مقدم بر وجود است و خروج از آب تکرار عمل تجلی صورت در آفرینش کیهانی، پیوند با آب همواره متضمن تجدید حیات است زیرا از سویی در پی هر انحلالی، ولادتی نو هست و از سویی دیگر غوطه خوردن امکانات بالقوه زندگی و آفرینش را مایه ور می کند و آفرینش می دهد." رمان گنجشک ها بهشت را می فهمند نوشته حسن بنی عامری با الهام از چنین اندیشه ای سعی دارد روایتگر انسانهایی باشد که در مقاطع حساسی با بروز احساسات پاکی که ازعواطف بشری قابل تصور است قابلیت های معنوی و انسانی خود را به نمایش بگذارند. حوادث اصلی رمان در بستری از فضای رئال به وقوع می پیوندند و زاویه نگاه نویسنده نیز به این فضا کمک قابل توجهی کرده است. حتی در بسیاری از موارد متن به یک گزارش مستند بیشتر پهلو می زند تا یک متن داستانی و تخیلی. استفاده از اسامی شخصیت های تاریخی ، انقلابی واقعی نظیر امام خمینی (ره ) دکتر مصطفی چمران و سایر شخصیت های امروزین و همچنین اشاره به وقایع تاریخی معاصر از قبیل سقوط هلی کوپتر در نبرد پاوه در حضور دکتر مصطفی چمران "با اشاره به یکی از برنامه های پخش شده از برنامه تلویزیونی روایت فتح" که در ادامه موضوع اصلی رمان محسوب می شود به حس مستند گونه رمان کمک فراوان می کند. دانیال دلفام شخصیت واحد داستانهای کوتاه و اینک رمان حسن بنی عامری در این رمان بزرگ شده است و راوی ماجراهای دوستی - آعلیجان - است که اروند جنازه اش را پس از هشت سال برگردانده است: "همین نیم ساعت پیش آعلیجان زنگ زد و بعد از هشت سال به من گفت داچ عزیز یادم رفت بپرسم از کجا زنگ می زند یا من و منی کنم و کلمه ها را آنقدر کش بدهم تا بفهمم مگر می تواند زنده باشد وقتی چهل روز پیش خبرنگارهای تمام دنیا داشتند از جنازه اش فیلمبرداری می کردند." در ادامه راوی در طول رمان خاطرات خود را با آعلیجان شخصیت محوری رمان بازگو می کند. صحنه های جنگ در کردستان به خصوص نبرد پاوه از برجستگی های رمان محسوب می شود. نویسنده با نگاه تیزبین و بی طرف به وقایع کردستان، جزئیات وقایع را در برابر دیدگان مخاطب قرار می دهد و قضاوت و داوری را به عهده خواننده می گذارد. نویسنده همواره در طول رمان سعی دارد قواعد بازی را برهم زند. تلاش نویسنده در زدودن دو رنگ ثابت و کلیشه ای سیاه و سفید از چهره شخصیت های اثرش قابل تامل است. در جاهایی از رمان شخصیت ها می روند که رنگ خاکستری به خود گیرند اما نویسنده به آنها اجازه پیشروی آن چنانی را نمی دهد و تنها به بازی محدود آن هم به صورت عمل قرینه ای در حد برهم زدن آن آرایش پیشین - جابجایی دو مهره (کاراکتر) اکتفا می کند. شخصیت های کاک شفیع و رحمان دو نمونه از چنین شخصیت هایی هستند که با رفتار و اعمال خاکستری خود در دل رمان خوب نشسته اند. با وجود چنین شخصیت هایی در دل رمان، ساختار ثابت و همیشگی داستانهای جنگی که با پس زمینه دفاع مقدس خلق می شدند برهم می خورد. ساختار ثابتی که با کمی پس و پیش کردن طرح به مرور اتفاق می افتاد. - دو گروه در مقابل هم قرارگرفته اند. درحال جنگند. افراد هر گروه تفکر و اندیشه های گروه خود را همواره درطول زمان به زبان می آورند. در این رمان در دل هر گروه یک یا دو نفر گنجانده شده اند که تفکر و اندیشه های خاص گروه مقابل را به زبان می آورند و در عین حال وفاداری خود را به گروه خود به اثبات می رسانند. وجود چنین شخصیت هایی می تواند در طول رمان به زدودن ملال و یکنواختی از محیط داستان کمک کند. تنوع در آراء شخصیت ها که درطول متن افکار و عقاید خاص خود را به زبان می آورند نیز از برجستگی های متن محسوب می شود. شخصیت محوری "آعلیجان" در زمان روایت حضور ندارد. اشخاصی که در طول رمان راوی گوشه هایی از زندگی و مرگ آعلیجان هستند هر کدام با دید و منظر خود به واقعه و همچنین به زندگی خصوصی آعلیجان می پردازند. پس در این صورت دیدگاه و منظر هر کدام متفاوت و مختلف است و خواننده می تواند از میان انبوه روایت های ارائه شده توسط آدم های مختلف دیدگاه مورد علاقه و پسند خود را انتخاب کند. خواننده اثر در چنین شرایطی هرگز احساس نمی کند دیدگاه نویسنده بر او تحمیل شده است .راوی در بازگویی خاطرات خود با آعلیجان بیشتر از نظرگاه نمایی استفاده کرده است. فیلم ساز بودن شخصیت راوی هم در طول رمان به این زاویه دید کمک می کند. راوی در دفتر کار خود آرشیویی از فیلم های گوناگون از زندگی آعلیجان را دارد و بیشتر ادعا می کند متن رمان را از روی نوارها و فیلم ها بر روی کاغذ پیاده می کند. حوادث بعدی چنین می نماید که نویسنده (راوی) اطلاعات کامل و جامع از یک شخص - آعلیجان - را با فراغت خاطر فراهم کرده و اینک در کمال آرامش آنهارا در رمان خود می چیند. دیگر اینکه سایه آعلیجان بر کل ساختار رمان مشهود است (با آنکه در طول رمان حضور ندارد) اما کلیت رمان هرگز ساختار شخصیت محوری ندارد و حادثه محوری بر رمان غلبه دارد و آنچه در انتهای رمان باعث می شود کلیت رمان به یک انسجام واحدی برسد همانا پدیده جنگ است. جنگ آدم های پراکنده در گسترش زندگی عادی و روزمره را در مقطعی به هم مرتبط می سازد. آنچه آن نیروهای پراکنده را در برهه ای از یک نقطه واحد گسیل می دارد همانا احساس وظیفه در قبال باورها و احساسات و عواطف انسانی است که در شرایطی فارغ از دغدغه های مادی و روزمرگی اتفاق می افتد. این رمان را نشر صریر در سال 1376 منتشر کرد. Asalbanoo26-09-2007, 11:56 PMخبرگزاری مهر - گروه فرهنگ و ادب: در میان رمان هایی که به حوادث و پیامدهای جنگ تحمیلی پرداخته اند، "زمستان 62" اسماعیل فصیح که خود کارمند شرکت نفت در آبادان بوده، به لحاظ شخصیت پردازی و مضمون محوری اثری متفاوت به حساب می آید. " زمستان 62 " اسماعیل فصیح روایتگر جنگ، جامعه و آدم های درگیر جنگ در زمستان 1362 است؛ جایی که مهندس منصور فرجام از آمریکا به اهواز آمده و در بدو ورود با تغییرات ظاهری شهر که نشات گرفته از تحولات انقلاب و آسیب های اجتماعی جنگ تحمیلی است مواجه می شود. او با خیابان ها، میادین، مغازه ها، تندیس ها و شعارهایی بر در و دیوار برخورد می کند که مایه حیرت هر بیننده تازه وارد یا از فرنگ برگشته است. شهر در خاموشی است و گویی در کما به سر می برد و انتظار موشکباران و حمله های مشابه روزها و ماه های قبل را می کشد. جلال آریان و دکتر یارناصر، یکی بابت کار تدریس و دیگری طبابت با وجود تعلق به طبقه متوسط و رفاه نسبی با نیت خدمت به مردم دور از خانواده خود همچنان در اهواز مانده و فعالیت می کنند. این دو میزبان منصور فرجام اند و جلال آریان هم همان راوی آشنای اسماعیل فصیح است. داستان با پرسشی درون متنی توسط شخصیت ها آغاز می شود؛ این که آیا منصور فرجام ، رفاه و آرامش آمریکایی اش را کنار گذارده و خیال ماندن در اهواز که با خط مقدم جبهه ده یا بیست کیلومتر فاصله دارد، در سر دارد؟ این پرسش اگرچه تا فصل های پایانی رمان جاری در ذهن راوی و خواننده است، با این وجود این که چرا خود جلال آریان، دکتر یارناصر، لاله، مریم و دیگر آدم های طبقه ای فاقد سنخیت با شعارها و ارزش های باب شده روز از این موقعیت گریزی نمی جویند سوال دیگری است که البته مخاطب فصیح خوان مشکلی برای یافتن پاسخ آن نخواهد داشت. فضای رمان تصویرگر شهری در عصر ریاضت و سختی است که بوی باروت از آن یک دم خارج نمی شود و دوره نیز دوره تازه ای از تحولات سیاسی کشور است که در آن مسئولین دولتی جای خود را به چهره ها و تفکرات جدید داده اند. شعارها و عکس های آویخته بر در و دیوار شهر حکایت از آرمان ها و ارزش های متفاوتی دارد؛ شعارهایی که هر از چند گاه به توصیف در می آیند و فضای ایده آلیستی، انقلابی و یوتوپیایی آغاز انقلاب را ترسیم می کنند. در چنین شرایطی آدم هایی از نوع آریان، یارناصر و... با جنس رفتاری بورژوایی و مسلک عارفانه و درون گرایشان تلاش می کنند با پذیرش شرایط موجود و کنار گذاشتن پاره ای رفتارها و ظواهر که دیگر مصداق جرم و گناه به حساب می آید، به فضای جدید تن دهند. هدف دیگر ماندن جلال در اهواز جستجوی جوانی به نام ادریس است که به جنگ با دشمن آمده، خانواده اش از او بی خبرند و جلال مجدانه رد او را تا اهواز و بعد دزفول و ... می گیرد تا او را که زخمی و مصدوم است به خانه بازگرداند. تنهایی و تک افتادگی انسان ها، ویژگی مشترک افراد " زمستان 62 " است. آنان همچون شرایط بیرون، جنگی سخت و طاقت فرسا را در درون از سر می گذرانند. مریم جزایری بعد از اعدام شوهر و زیر نگاه های بدبین و شماتت بار انقلابیون ، حتی فامیلی شوهرش را نیز از نام خود برداشته است. لاله که به خاطر مادرش از سفر خارج و رهایی از مهلکه منصرف شد با مرگ مادر دچار افسردگی و انزوا شده و یارناصر نیز دور از خانواده به اهواز آمده و اندیشه خدمت به مردم و ماندن در سر دارد. از سوی دیگر جلال در تنهایی های همیشگی اش به دنبال ادریس، عزیز یک خانواده آمده و در سوی دیگر منصور فرجام با از دست دادن معشوقه خود در سانحه تصادف، بار سفر بسته و در میان ناباوری دوستان و نزدیکان به اهواز خطرناک ترین و مرگ آساترین نقطه دنیا آمده است. همه به نوعی منتظر پایان جنگ، تغییر شرایط موجود و رخ دادن اتفاقی تازه هستند و در حالی که دور و اطراف آنان را موجی ها، شهید داده ها، مفقودین، اعدامی ها، ممنوع الخروج ها و ... انباشته اند و سراسر روان شان را حس خمودگی و سردی و نومیدی فرا گرفته، در جستجوی راهی برای گریز از موقعیت دشوار و سترون خود می گردند. نویسنده به طرز هوشمندانه ای گرفتاری آدم هایش را با روایتی نیمه موازی از خوانش نمایشنامه ابزورد و نیست انگار " در انتظار گودو " توسط راوی به توصیف در می آورد. او در گیجی، منگی و بهت ناشی از ضربات مهلک وارده بر روان انسان ها، در انتظار گودویی را می خواند که تم اصلی اش " انتظار بیهوده و نافرجام " است؛ انتظاری که نه تنها حاکم بر این شخصیت ها بلکه در مردم تهران هم که دور از فضای جنگی و لمس حادثه، منتظر بازگشت فرزندان و پدران یا حاضر شدن پاسپورت و روادید برای خروج و یا منتظر اجناس کوپنی برای رفاه و آسایش اند جاری و ساری است. جنگ برسازنده کلیتی اثرگذار و سرنوشتی همگون برای تمامی افراد داستان است ولی با این وجود " اراده معطوف به رستگاری " در میان پاره ای از آنها این امکان را فراهم می آورد تا وجه ابزوردیستی ماجرا که در گرایشات تخدیری – عرفانی (حافظ خوانی ها، باده گساری ها و مدهوشی ها و ...) نزد آنان جلوه گر شده، راه رستگاری و نجات در پیش گیرند. جلال تصمیم می گیرد با ازدواجی از سر فداکاری و خیرخواهانه با مریم، او را روانه خارج کند تا در بحبوحه غم و افسردگی ناشی از مرگ و مرگ زدگی ها حداقل یک تن از میدان جان به در برده باشد. اما عمل و فاعلیت اصلی در داستان از سوی منصور رقم می خورد. او که دلیل آمدنش را پنهان می کند، سرخورده و ناکام از یک رابطه عشقی ناتمام و عقیم مانده، قدم به منطقه پرآشوب جنگی گذارده و هیچ نعره گلوله یا تهدیدهای پیاپی دشمن او را از جا نمی کند. فرجام که در ظاهر برای فرار از واقعیت و فراموشی غم شکست عشقی، خود را به کارزار جنگ و رنج افکنده، آگاهانه و ارادی در جستجوی امر قدسی و معرفتی – البته نه از سنخ مصادیق قدسی و ایدئولوژیک روز – است. او یادآور تئوری رمانتیک هایی است که معتقدند " این زندگی نخوت انگیز را یا مرگ تغییر می دهد و یا عشق Asalbanoo28-09-2007, 08:21 PMخبرگزاری مهر - گروه فرهنگ و ادب: "دوشنبه های آبی ماه" نوشته محمدرضا کاتب را نشر صریر در سال 1375 منتشر کرد. علی سلیمی مرور و نقدی بر این رمان دفاع مقدس نوشته که در ذیل می آید. رمان "دوشنبه های آبی ماه" حول محور یک شخصیت اصلی به نام "بابا" می گردد که یکی از فرماندهان جوان جنگ است و بزرگترین چالش را با فرماندهان مسن و سال دارتر مانند سرهنگ دارد. رمان با زبانی نمادین حضور دو نسل از فرماندهان جنگ را مورد نقد و کنکاش قرار داده است. بابا برخلاف نامش که مسن تر جلوه می کند فرمانده جوانی است که برخوردهایش تمام اطرافیان را مجذوب وی کرده است و در بین فرماندهان دیگر نام و آوازه بلندی دارد. او وظایف فرماندهی را با توجه به سن کم خود به خوبی می داند. در مقابل او مهندسی قرار دارد که قبلا سرهنگ بوده ولی در طول رمان مهندس خطاب می شود. او متعلق به نسل قبلی فرماندهان نظامی است و کارآیی و تئوری های نظامی خود را در این میدان در مقابل بابا شکست خورده می بیند. آن دو در ابتدا بر اثر اختلاف سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2085]
-
گوناگون
پربازدیدترینها