واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: رجزهای پهلوانی شكست خورده
دغدغة تئاتری با هویت ایرانی از دیرباز و از تجربههای كسانی چون علی نصیریان و عباس جوانمرد سر برآورده است.... و با فراز و فرودهای بسیار در بیش از 50 سال هنوز یكی از بحثهای عمده تئاتر ما محسوب میشود كه هنوز نه اجماعی بر سر تعریف آن وجود دارد و نه دستاوردهای حاصل از این دغدغة پنجاه و اندی ساله طبقهبندی شدهاند و اینچنین است كه هركس به راهی میرود وهركسسازی میزند به نام تئاتری با هویت ایرانی.شكرخدا گودرزی نیز به اعتبار كارهای گذشتهاش یكی از كسانی است كه همیشه این دغدغه را داشته است و در پی آن بوده كه تئاتری با ویژگیهای ایرانی ارائه دهد اما این بار در این وادی مسیری را برگزیده است كه میتوان آن را مسیری تقریباً تازه در این حوزه بهشمار آورد و آن پرداختن به تئاتری با هویت ایرانی اما نه با اتكا به تاریخ كهن یا اسطوره یا به شكلهای نمایشی همچون نقالی و تعزیه بلكه با تكیه بر تاریخ معاصر و هزارتوهای آن است و در نفس خود این حركت را باید به فال نیك گرفت. دغدغة تئاتری با هویت ایرانی از دیرباز و از تجربههای كسانی چون علی نصیریان و عباس جوانمرد سر برآورده است....نمایشنامة «هفت خاج رستم» اثری است كه بر هویت ایرانی تأكید دارد و این تأكید خود را در دو گریزگاه مهم باز مییابد: نخست و بهعنوان پیشزمینه، حوادث تاریخ معاصر مدنظر است و مسئلة تاراج سرمایة ملی ایرانیان یا همان نفت را به دست انگلیسیها در جریان قرارداد ننگین دارسی پیش میكشد و از این راه نقبی به ضعف و فتور ایران در تاریخ معاصرش میزند و در گام دوم به حماسه و اسطوره میپردازد و روایت رستم واشكبوس را در شاهنامه برمیگزیند تا به وسیله آن از منظری اسطورهای دوباره قضیه هجوم بیگانه را به خاك كشور مورد بررسی قرار دهد و از این راه به مقایسة این دو دست زند.
این دو روایت در نمایشنامه درهم تنیده شدهاند تا نشان دهند مهرعلی نمایش، همان رستم است كه از پهلوانی تنها رجز خواندن برایش باقی مانده و اشكبوس این بار در لباسی انگلیسی به تاراج كشورش آمده و او تنها ناظری شكست خورده است كه در رؤیای بیپایان افتخارات خویش غوطه میخورد.در ساختار نمایشنامه نیز پورمقدم از تكنیكهایی با ویژگی شرقی سود میجوید، از جمله استفادههای متعدد وی از تكنیك داستان در داستان؛ مثلاً در قسمت زندانی شدن مهرعلی در كویت كه نمونههای بارزی در روایتهای شرقی دارد؛ مثل هزار و یكشب و یا در گریزهای پی در پی كه به روایتهای تعزیه و نقالی و داستانهای مختلف میپردازد.یكی از كاستیهای اجرا در حوزة كارگردانی همین بیاستفادهماندن از اجزای صحنه است، چراكه كارگردان در تقسیمبندی صحنه و استفاده از تمامی نقاط آن در طول اجرا در میماند .در حوزه اجرا اما گودرزی چنان شیفتة این رویكرد جدیدش به تاریخ معاصر میشود كه فضای اسطورهای-حماسی را كاملاً به نفع فضای معاصر به حاشیه میراند و چیزی جز نقشی كمرنگ از آن در اجرا باقی نمیماند، درحالیكه با استفاده از تمهید نقالی و شاهنامهخوانی وی میتوانست علاوه بر مقایسه تاریخ معاصر و پیشینة اسطورهای كه در نوع خود عبرتانگیز و تراژیك است، از آن در راستای نكاتی چند در اجرایش نیز بهره گیرد از جمله تنوع بخشیدن به اجرا و شیوههای روایی آن و استفاده از تكنیكهای نقالی در جهت ایجاد این تنوع. همچنین این تمهید میتوانست در شخصیتپردازی اثر به وی كمك كند چراكه در همانندسازی رستم و مهرعلی میتوانست رستم را بهعنوان بخشی از عقدههای فروخفتة مهرعلی وبه تبع آن انسان ایرانی نشان دهد و آنچه را كه در روانشناسی فرافكنی نامیده میشود برجسته سازد و بدینگونه شخصیتی چندلایه و عمیق پرورش دهد.
از سوی دیگر استفاده از این تمهید به لحاظ ساختاری میتوانست اجرا را به هویت ایرانی مدنظر كارگردان بسیار نزدیكتر كند چراكه تجربة این پنجاه وچند ساله نشان داده است تبلور بخشی از آنچه نمایش ایرانی نامیده میشود در قالب این آیینهای نمایشی واستفاده دراماتیك از آنها صورت میگیرد اما گودرزی با وجود دغدغههایش در این حوزه به راحتی این امكان مهم را به فراموشی میسپارد.از دیگر امكانات اجرای این نمایش ایرانی كه با توجه به ظرفیتهایش به راحتی میشد از آن سود جست، القای مفاهیم سیاسی اجتماعی با استفاده از تكنیك نمایش خیمهشببازی و بسط آن در اجرا بود.بخش عمدة اجرا در وسط صحنه متمركز میشود و نمیتواند از تمامی امكاناتی كه دكور و فضای صحنه در اختیار او گذاشته است بهره گیرد.در نمایشهای خیمهشببازی مبارك با وسیله خاصی به نام صفیر با استاد حرف میزند و این باعث میشود بخشی از گفتههایش برای مخاطب نامفهوم بماند و استاد برای جبران این نقیصه با تكرار جملات مبارك آن را برای مخاطب قابل فهم میسازد. در نمایش «هفت خاج رستم»، علا شخصیتی گنگ است كه حرفهایش به خوبی توسط تماشاگر فهمیده نمیشود، از اینرو مدام حرف هایش از سوی مهرعلی تكرار میشود تا به شكلی قابل فهم درآید. سویههای كمیك شخصیت علا و شیطنتها و انتقادهای مداومش هم او را به مبارك خیمه هرچه نزدیكتر میسازد. گودرزی میتوانست از این تمهید نیز به شكلی گسترده در لایههای زیرین اثرش سود جوید و حتی شخصیت هایش را به مثابه عروسكهایی در دست بیگانگان تنزل دهد یا بخشهایی از بار روایی نمایش را بر دوش این شیوه اندازد اما وی از این امكان نیز به راحتی چشم میپوشد.
البته ذكر تمامی این نكتهها و تأكید بر جنبههای نمایش ایرانی بدین معنا نیست كه ما در پی بازآفرینی و دوبارهسازی این آیینهای نمایشی به شكل مستقیم بر صحنه باشیم؛ اتفاقی كه در بسیاری از اجراهایی كه داعیة تئاتر ایرانی را دارند میافتد، چراكه این آیینها در ظرف خاص خود و متناسب با شرایط خاص زمانی و مكانی شكل گرفتهاند و معنا مییابند و تكرار دوباره آنها نه ارج نهادن به این آیینها بلكه تنزل آنها از فضایی متفاوت به فضایی دیگر است. هدف اصلی استخراج جوهره و تكنیكهای موجود در این آیینها برای استفاده علمی در پیكره تئاتر است، كاری كه تئاتر مدرن غربی با آیینهای نمایشی خودش همچون كمدیا دلارته و آیینهای نمایشی شرق همچون كاتاكالی هندی و تعزیة ایرانی انجام داد و امروزه بخش عمدهای از تئاتر مدرن و پیشروی غرب و كارگردانهای نامداری همچون پیتر بروك، یوجینیو باربا و گوتوفسكی مرهون استفاده از این آیینها هستند.بخشی از این جذابیت مرهون ریتم و ضرباهنگ درست اثر است و بخش عمدهای از آن به بازی بازیگران مربوط میشودبدینگونه در نمایشی با ر و ساخت معاصر نیز میتوان با استفاده از جوهره و تكنیكهای نمایش ایرانی در لایههای نادیدنی و زیرینی اثر به نمایشی با هویت و زیرساخت ایرانی دست یافت و اگر نتوان اینگونه تمهیدات را در مورد هر نمایشی بهكار بست لااقل «هفت خاج رستم» با توجه به ظرفیتهای موجود در متن و اجرا جزو نمایشهایی است كه امكان استفاده از این تمهیدات را فراهم میآورد اما كارگردان به راحتی آنها را نادیده میگیرد و نمیتواند ضمن پرداختن به دغدغهای معاصر از بنمایههای تاریخی واسطورهای آن نیز بهره گیرد. البته از پس تمام این نكتهها باید گفت كه «هفت خاج رستم» باوجود برخی كاستیهایش كه در ادامه اشاره مختصری به آن خواهیم داشت، اجرایی جذاب و روان است كه به خوبی با تماشاگر ارتباط برقرار میكند.بخشی از این جذابیت مرهون ریتم و ضرباهنگ درست اثر است و بخش عمدهای از آن به بازی بازیگران مربوط میشود؛ طنز دلنشین خسرو احمدی و حضور دوباره و پر انرژی محمود استادمحمد كه پس از سالها و چند تجربة كارگردانی در سالهای اخیر به عرصه بازیگری بازگشته است؛ حضوری كه قبل از هر چیز نشان از هوشمندی كارگردان در انتخاب بازیگران برای ایفای نقشهای نمایش را دارد.
یكی از كاستیهای اجرا در حوزة كارگردانی همین بیاستفادهماندن از اجزای صحنه است، چراكه كارگردان در تقسیمبندی صحنه و استفاده از تمامی نقاط آن در طول اجرا در میماند و بخش عمدة اجرا در وسط صحنه متمركز میشود و نمیتواند از تمامی امكاناتی كه دكور و فضای صحنه در اختیار او گذاشته است بهره گیرد. در اكثر اوقات نمایش ما دو بازیگر را به شكل نشسته در وسط صحنه میبینیم كه این خود به لحاظ دیداری اجرا را با یكنواختی روبهرو میكند.دست آخر آنكه نمایش «هفت خاج رستم» هرچند در كارنامه كاری شكر خدا گودرزی گامی روبه جلو به شمار میآید اما بسیاری از ظرفیتهای بالقوه آن نیز به مرحلة اجرا نمیرسد و با وجود تواناییهای فراوانی كه در خود دارد كارگردان نمیتواند آن را به شكلی كامل به ظهور برساند و نمایشی كه میتوانست اثری بسیار موفق و تأثیرگذار باشد به اجرایی قوی اما ناقص تبدیل میشود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 431]