تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 15 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هرگز زمين باقى نمى ماند مگر آن كه در آن دانشمندى وجود دارد كه حق را از باطل مى شن...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804604837




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نويسنده: علي معروفي فردوسي و هومر؛ حماسه‌ايراني، حماسه‌ يوناني


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: علي معروفي فردوسي و هومر؛ "حماسه‌ايراني، حماسه‌ يوناني"
خبرگزاري فارس:هر دو كشور ايران‌ و يونان‌ شايستة‌ مطالعة‌ عميق‌، بيطرفانه‌ و نو انديشانه‌ هستند، زيرا دو چهره‌ سيْر تاريخ‌ بشريّت‌ را مي‌نمايانند. پيوندها و هماهنگي‏ها در آثار حماسي ايران و يونان بيانگر دوست و نزديكي دو ملت در آئينه تاريخ است.


هر دو كشور ايران‌ و يونان‌ شايستة‌ مطالعة‌ عميق‌، بيطرفانه‌ و نو انديشانه‌ هستند، زيرا دو چهره‌ سيْر تاريخ‌ بشريّت‌ را مي‌نمايانند. از آنجا كه حماسه ملي هر مردمي آينه‏اي است كه فرهنگ و منش و زندگي دروني آن مردم در آن بازمي‏تابد، اين پيوندها و هماهنگي‏ها در اين دو حماسه ايراني و يوناني بيانگر دوست و نزديكي دو ملت در آئينه تاريخ است. مي‏دانيم كه استوارترين و پايدارترين پيوند، پيوند فرهنگي است كه خوشبختانه ما دو كشور ايران و يونان از اين پيوند برخورداريم.

شاهنامه فردوسي داستان سرگذشت ملتي است در طول قرون و نمودار فرهنگ و انديشه و آرمان هاي آنان است. شاهنامه تجلي روح ملي ايران است. شاهنامه، نه تاريخ خشك حواديث و فرمان روايان و نه افسانه و قصه محض است، بلكه سراسر آن بيان جهان بيني انساني و خردمندانه فردوسي است.
هر داستان شاهنامه حكمت ژرفي را در خود نهان دارد و در سرآغاز و سرانجام داستان هم والاترين و ژرف ترين انديشه هاي حكيمانه به لحن موثري بيان شده است. شاهنامه داستان پيكار نيكي و بدي، داد و ستم، آزادي و بندگي و نبرد ايران و دليران است. سراسر شاهنامه ستايش فضيلت و خرد و دانش و راستي و جوان مردي و دليرزي و داد و دهش و عشق به ايران و انسان است و بيزاري از بدانديشي و نابخردي شاهنامه گنج بي كراني از آداب و رسوم و فرهنگ ايراني است.درست است كه فردوسي نام و ياد قهرمانان ايراني را جاودانه كرده اما بزرگ ترين قهرمان خود اوست.
فردوسي با توجه به وضع جامعه آن دوران و تيره روزي و پراكنده انديشي مردم زمانش تصوير جامعي از آن روزگار را در شخصيت هاي داستان هايش به تصوير كشاند و همه آن ها نمود بارزي از آئينه احوال عصر فردوسي و همچنين انديشه و ديد و نگرش خود فردوسي است. مثلا تصويري كه فردوسي از روزگار اهريمني ضحاك تازي مي كشد نشان دهنده همان سال هاي چيرگي عمال خلافت است. زيرا سلطه خلافت عربي عباسي و ظلم و ستم هاي آنان، مردم را به ستوه آورده بود. هر چند فردوسي هيچ وقت به صراحت از خلفاي عباسي نام نبرده بود. يا داستان هاي جنگ هاي پي درپي ايران و توران به قصد ايجاد روح مقاومت در برابر تاخت و تازهاي قبايل تازه از راه رسيده اي بود كه خاند ان هاي ايراني را يكي پس از ديگري از ميان بر مي داشتند.
فردوسي با تمام وجود اين نابساماني و از ميان رفتن تدريجي فرهنگ ايراني را درك كرده بود. البته در آن زمان كسان ديگري هم بودند كه سعي در حفظ فرهنگ ايران زمين داشتند. مثلا كساني با فلسفه و كلام سعي در سست جلوه دادن خلافت عباسي برآمدند يا شاعراني مثل كسائي مروزي كه شيعه دوازده امامي بود با قصايد خود به نكوهش بيدادگري آتش خشم ايرانيان را دامن مي زد يا ناصرخسرو كه شعر خود را وقت پيكار با بي عدالتي كرد و همه عمر را به آوارگي به سر رساند.
هدف اصلي فردوسي حفظ "تاريخ" ميهن خود است ولي ارزش هنري اثر او از نيل به آن هدف خيلي بيشتر است. بيش از هر چيز شاهنامه مملو از جمع اضدادي است كه سرمايه ي تراژديهاي دردناك آنست.

مي‏دانيم كه استوارترين و پايدارترين پيوند، پيوند فرهنگي است كه خوشبختانه ما دو كشور ايران و يونان از اين پيوند برخورداريم. ما ايرانيان ويونانيان ساليان بسيار در كنار هم زندگي كرده‏ايم، از اين روي پيوندها و همانندي‏هايي بسيار در ميان فرهنگ ايراني و يوناني مي‏توان يافت. از آنجا كه حماسه ملي هر مردمي آينه‏اي است كه فرهنگ و منش و زندگي دروني آن مردم در آن بازمي‏تابد، اين پيوندها و هماهنگي‏ها در اين دو حماسه ايراني و يوناني بيشتر ديده مي‏شود. به گستردگي مي‏توان در اين زمينه سخن گفت.

حماسه در لغت به معني دليري كردن است و استاد بزرگوار ادب مرحوم دكتر ذبيح ا... صفا در كتاب ارزشمند حماسه سرائي در ايران مي نويسد:
"حماسه نوعي از اشعار وصفي است كه مبتني بر توصيف اعمال پهلواني و مردانگي ها و افتخارات و بزرگيهاي حقوقي يا فردي باشد بنحوي كه شامل مظاهر مختلف زندگي آنان گردد."
با اين تعريف جامع آشكار مي شود كه حماسه برخلاف تصور عام تنها به تصويركشيدن صحنه هاي جنگ، حمله و بيداد نيست. حماسه لااقل در فرهنگ ادب نمودار زندگاني نياكان ماست و چنانچه از تعريف استاد صفا برمي آيد مظاهر مختلف زندگي شامل آن مي گردد.
مطالعه دقيق شاهنامه فردوسي كه همانا اثر بديل حماسي ماست گواهي بر اين گفته است كه شاهنامه منش قوم ايراني است.
در علم ادبيات حماسه داراي ويژگيهايي است كه شناخت اثر حماسي به كمك آنها ميسر است. استاد گرامي دكتر سيروس شميسا در كتاب "انواع ادبي" براي حماسه مختصاتي بيان مي دارند كه از آن جمله مي توان به: دربرداشتن محتواي جنگاوري بهادري و شهسواري، نقش حيوانات و گياهان عجيب با خواص دارويي، مافوق طبيعي بودن قهرمان داستان و ازبين رفتن هيولا يا جانور مهيب توسط او و ... اشاره كرد.
اما نكته اي كه در بررسي حماسه مهم است و در مباحث آتي نيز به آن خواهم پرداخت پيام حماسه است.
چون در ژرف ساخت حماسه، خردورزي و آرمان گرايي جايگاه والايي دارند به همين دليل نمي توان از عناصر يك اثر حماسي به سادگي گذشت.
به عنوان مثال رستم در شاهنامه كه نماد حماسه ايراني است و آشيل در حماسه هاي يونان، هر دو رويين تن بوده و عمري دراز كرده اند و چنانچه با ديدي ژرف به اين موضوع بنگريم خواهيم ديد كه آرمان كمال طلبي و فنا ناپذيري در همه اقوام وجود دارد كه اين نكته ضمن تاكيد بر وجود فطرت جمعي انسانها به نوعي ريشه در انديشه ديني ما نيز دارد. انديشه اي كه انسان را باقي و جاويد مي داند.
پارادكس هميشگي زندگي افراد از منشور تجربه ي آنها گذرانده شده و نور آن در سرگذشت فرد فرد آنان تجزيه شده است. تفاوت احوال و انگيزه هاي پنهاني و پديده هاي رواني در شخصيت هاي شاهنامه متبلور شده. در استحكام و كثرت و گاهي عمق شخصيت ها كه بسا با فشردگي تمام بدست آمده شاهنامه در بين آثار كلاسيك جهان كم مانند است. كمتري از پهلوانان آن نمونه ي آرماني اند. چه بسياري از شريفترين ايشان كه به ناسزاترين انگيزه ها آلوده اند و حتي بدترين آنها از همه ي رفتارهاي پسنديده عاري نيستند. هر چند در بعضي موارد، مانند طول عمر، از مرز طبيعت گذر ميكنند ولي در حقيقت درونيشان از حدود طبيعي انسان معاف نيستند. نيكي بهترين آنان بودني است و بدي بدترينشان نشدني نيست.

در دنياي‌ باستان‌ مهم‌ترين‌ واقعه‌، ورود ايران‌ به‌ صحنة‌ جهاني‌ بود كه‌ با تشكيل‌ شاهنشاهي‌ هخامنشي‌ به‌ دست‌ كورش‌ روي‌ نمود. با ايجاد اين‌ حكومت‌ همة‌ قدرت‌هاي‌ فرسوده‌ چون‌ بابل‌ و آشور و ليديّه‌ و سپس‌ مصر، فرو افتادند. در غرب‌ تنها يونان‌ بود كه‌ به‌ علّت‌ داشتن‌ گروه‌هاي‌ مهاجرنشين‌ در آسياي‌ صغير - كه‌ ساحل‌ شرقي‌ مديترانه‌ بود - خود را داعيه‌دار مي‌دانست‌. شبه‌ جزيرة‌ يونان‌ با همة‌ كمي‌ وسعت‌ و جمعيّت‌، يكي‌ از درخشان‌ترين‌ تمدّن‌هاي‌ جهان‌ آن‌ روز را پديد آورده‌ بود. ايران‌ هخامنشي‌ با اين‌ سرزمين‌ رودرو قرار گرفت‌ كه‌ سرانجام‌ به‌ جنگ‌ ايران‌ و يونان‌ در زمان‌ داريوش‌ و خشايارشا منجر گرديد، و ايران‌ در اين‌ جنگ‌ ناكام‌ ماند، بي‌ آنكه‌ به‌ موقعيّت‌ سياسي‌ او به‌ عنوان‌ نخستين‌ امپراطوري‌ جهاني‌، لطمه‌ وارد آيد. كتاب‌ "ايران‌ و يونان‌ در بستر باستان‌" به‌ اين‌ موضوع‌ مي‌پردازد، و دو تمدّن‌ را كه‌ يكي‌ نمايندة‌ شرق‌ و ديگري‌ نمايندة‌ غرب‌ است‌ در كنار هم‌ مي‌نهد. باتوجّه‌ به‌ تاريخ‌ جهان‌ باستان‌، چنين‌ مي‌نمايد كه‌ ما با دو شگفتي‌ روبرو هستيم‌: يكي‌ ظهور شاهنشاهي‌ هخامنشي‌ با آن‌ عرض‌ و طول‌ و نظم‌ و سازمان‌ و قدرت‌، و ديگري‌ ظهور تمدّن‌ يونان‌ با آن‌ كيفيّت‌ و آن‌ تعداد انديشه‌ور و هنرمند و سخندان‌. نوع‌ دموكراسي‌ يونان‌ هم‌ جاي‌ خود دارد كه‌ در سراسر جهان‌ تأثيرگذار شده‌ است‌.

به‌ سبب‌ رقابتي‌ كه‌ در دنياي‌ باستان‌ ميان‌ ايران‌ و يونان‌ پيدا شده‌ بود، قلمزنان‌ يوناني‌ با ايران‌ ميانة‌ خوشي‌ نداشته‌اند؛ بااين‌ حال‌، گواهي‌هاي‌ آنان‌، چه‌ مورّخ‌، مانند هرودوت‌ و گزنفون‌، چه‌ فيلسوف‌، مانند افلاطون‌، و چه‌ شاعر، مانند ايسخيلوس‌، حاوي‌ نكات‌ تحسين‌آميزي‌ دربارة‌ ايران‌ هخامنشي‌ است‌. اين‌ معني‌دار است‌ كه‌ كتاب‌ نه‌ گانة‌ هرودوت‌، نخستين‌ مورّخ‌ جهان‌، با نام‌ ايران‌ آغاز مي‌شود و با نام‌ ايران‌ خاتمه‌ مي‌يابد.
نمايشنامة‌ "ايرانيان‌" ايسخيلوس‌، نخستين‌ تراژدي‌ پرداز يونان‌، "شكُوه‌ در شكست‌" را مي‌سرايد؛ يعني‌ مي‌گويد كه‌ در جنگ‌ ايران‌ و يونان‌، گرچه‌ ايرانيان‌ ناكام‌ برگشتند، ولي‌ كلّ ماجرا نشان‌ مي‌دهد كه‌ بُرد يونان‌ بيشتر ناشي‌ از اتّفاق‌ بوده‌ است‌،تاازكم‌ تواني‌ ايراني‌. هر دو كشور ايران‌ و يونان‌ شايستة‌ مطالعة‌ عميق‌، بيطرفانه‌ و نو انديشانه‌ هستند، زيرا دو چهره‌ از سيْر تاريخ‌ بشريّت‌ را مي‌نمايانند. هنوز اين‌ سؤال‌ آنقدرها جواب‌ روشن‌ نيافته‌ است‌ كه‌ اگر زندگي‌ بشر به‌ سبك‌ هخامنشي‌ ادامه‌ يافته‌ بود بهتر بود، يا به‌ سبك‌ يونان‌.
در پايان‌ كتاب‌، مقايسه‌اي‌ ميان‌ ايلياد هومر و شاهنامة‌ فردوسي‌ صورت‌ گرفته‌ است‌ كه‌ يكي‌ مبيّن‌ روحيّة‌ و تمدّن‌ يوناني‌ و ديگري‌ مبيّن‌ روحيّه‌ و تمدّن‌ ايراني‌ است‌.

ترجمة‌ تراژدي‌ ايسخيلوس‌، شاعر يوناني‌، به‌ نام‌ "ايرانيان‌" نيز با كتاب‌ همراه‌ است‌.رابطة‌ ايران‌ و يونان‌ از اين‌ جهت‌ اهميّت‌ دارد كه‌ نخستين‌ بار شرق‌ و غرب‌ را در ارتباط‌ مي‌نهد، و مي‌توان‌ گفت‌ كه‌ از آنجا مرز آسيا و اروپا رسميّت‌ به‌ خود مي‌گيرد و بعدها نيز در جنگ‌هاي‌ پارتي‌ و ساساني‌ با روم‌،ارتباط‌ دو دنياي‌ شرق‌ و غرب‌، ادامه‌ مي‌يابد.

شاهنامه كتاب منش و فرهنگ ايران است. در چشم ايرانيان شاهنامه گرامي‏تر و گرانمايه‏تر از آن است كه تنها كتابي ادبي باشد. شاهنامه به راستي شالوده هويت و هستي دروني و فرهنگ و منش ايرانيان را مي‏ريزد. ما اگر چونان ايراني آنيم كه هستيم، اين چگونگي را در گرو شاهنامه‏ايم.
هدف از اين نوشتار آشنايي فرهيختگان يوناني با فردوسي حماسه سراي بزرگ ايران و ايجاد ارتباط بين استادان يوناني و اديبان ايران و يونان است.فردوسي پيرو سرمشق تراژدي بخصوصي نيست ولي در بخشهاي اساطيري آغاز شاهنامه گويا يك فرمان ناگزير عدل الهي در پايان هر داستان ميزان ترازو را راست ميگرداند. ولي ضربه تراژيك شاهنامه فقط در يك يك داستانهاي آن نيست بلكه از تمامي كار نيرو ميگيرد و ميكوبد. ريشه هاي آنرا بايد در ناهماهنگيهاي آگاه و ناآگاهي جستجو كرد كه سازنده شخصيت فردوسي و تمايلات احساسي و جهان بيني خردمندانه او هستند. نشانه هاي بيداري و جانداري فرهنگ فرمانروائي ايراني كه در بارگاه سامانيان در خراسان بزرگ پديدار شده بود و شايد فردوسي شاهنامه خود را به آن اميد آغازيده بود، تا پايان نظم داستان بدست مزدوران ترك نابود شده بود.
براي پي بردن به جوهر حماسي شاهنامه فقط مقايسه با ايلياد هومر به كار ميخورد. در ريشه و مايه و كاربرد و همچنان در شكل و ساختار شباهتهاي جالب توجهي بين دو منظومه وجود دارد ولي نه اينكه شباهتها بيشتر از تفاوتهاباشد. شاهنامه فردوسي البته كار قرنها بعد از ايلياد است ولي هردو از سرچشمه حماسه آب ميخورند و به ياري هنر شعر هويت و حس برتري مردمي را به ثبت ميرسانند. و هردو زماني اين كار را ميكنند كه آن هويت در خطر واريختن و محو شدن است: براي يونانيان به دليل دور شدن از سرزمين خود و پراكندن در دوردستيهاي درياي سياه و درياي ميانه و براي ايرانيان به سبب خطر غرق شدن در بحر عربيت. پس هومر و فردوسي هركدام با يك شاهكار هم گذشته پر افتخار خود را حفظ و پايدار كردند و هم آينده را براي زبان و ادامه حيات مردم خود ضمانت نمودند.

رويه ي پر ماجرا و پي در پي شاهنامه چه بسا كه ساختار زيربناي آنرا از ديد خواننده زودگذر پنهان كرده است. آن ساختار بر پايه ي جايگاه و بايسته هاي اخلاقي انسان در جهان و فرورفتن تدريجي بدي در نهاد اوست. بيخود نيست كه ادب والاي عرفاني فارسي در قرون بعدي همين نبرد دروني يعني نبرد با نفس را در قالب شعر مثنوي هاي عطار و مولانا دنبال كرده است.
هومر مشهورترين شاعر حماسه سراى يونان باستان است. او طى سال هاى آخر سده هشتم و اوايل سده نهم پيش از ميلاد مى زيست. در روزگار باستان مردم هفت شهر از نژاد يونانى هومر را از خود مى دانستند. اما دلايل برخى از مردم اين شهرها معتبر نبود. چنانكه مردم شهر آتن وى را از آن جهت از خود مى دانستند كه شهر ازمير مستعمره آنها بود. از جزئيات زندگى هومر اطلاعات زيادى موجود نيست. آنچه كه به عنوان زندگى هومر وجود دارد مجموعه افسانه ها و داستان هاى ساختگى است كه به دست اشخاص گردآورى شده است. داستان هايى كه البته اعتبار تاريخى ندارد. اما آنچه مى توان پذيرفت اين كه هومر سفر بسيار كرده و حتى گفته مى شود در پايان زندگى كور شده و البته تا زنده بود لب از سخنگويى فرو نبست. مجسمه تراشان و نقاشان يونان قديم وى را به صورت مردى موقر و هوشيار و با چشمانى بسته نشان داده اند. البته هر زمان كه هومر را نابينا نشان داده اند اسنادى نيز وجود دارد كه در آن هومر بينا و جوان است. آنچه امروزه به هومر منسوب است دو كتاب "ايلياد و اوديسه" است كه هر دو از شاهكارهاى ادبيات جهان محسوب شده و هر دو مكمل يكديگرند و تضادى در ميانشان نيست. بى شك هيچ كتابى درباره دو حماسه هومر نمى تواند چندان لذت بخش باشد كه خود آنها. ترجمه هايى از اين دو حماسه فراوانند. ترديد نمى توان داشت كه آثار هومر عالى ترين آثار ادبى زيباى يونانى و در حقيقت در نوع خود باشكوه ترين آثار بوده و نفوذ بسيارى بر نويسندگان و شعراى مختلف پس از وى داشته است. نويسندگان ادبيات معتقدند به جز منظومه هايى كه به نام هومر به جاى مانده است درباره شخص وى اطلاعات زيادى در دست نيست. آن زمان كه يونانيان به نوشتن زندگينامه روى آوردند در باره مردى كه بزرگترين گنجينه ادبى خود را از او مى دانستند به هيچ سند مكتوبى دست نيافتند. داستان هايى كه از او منتشر مى شود او را خنياگر دوره گرد نابينا مى دانند. يونانيان هر دو حماسه را به يك تن منسوب مى كنند اما تعداد اندكى نيز هستند كه آنها را كار دو شاعر مى دانند اما عمده پژوهشگران معتقدند نخست "ايلياد" نوشته شده و سپس "اوديسه" به قلمى ديگر به نگارش درآمده است. در حماسه هومرى رسم بر اين نيست كه شاعر از خود سخن بگويد. در بيست و هفت هزار سطر اشعار هومر حتى يك اشاره به شخص شاعر ديده نمى شود. هومر در آفرينش شاهكارهاى خود از "خود" هيچ سخن نگفت و باقى نگذاشت.

چرا در هر دو حماسه پهلوان رويين تن هست؟ آيا فردوسي يا هومر اين چهره از يكديگر به وام گرفته اند؛ يعني فردوسي اين پهلوان را يونانيان به وام گرفته است يا يونانيان اين پهلوان را از ايران به وام برده اند؟ به تفصيل به بررسي اين موضوعات پرداخت.
شواهد تاريخي نشان مي‌دهد آشنايي يونانيان با فرهنگ ايراني بسيار است ولي چون غربيان درباره‌ي آثار تمدن يونان بيش از ما مطالعه كرده‌اند چنين به نظر مي‌رسد كه بهره‌ي شرق از منابع تمدن يونان بيش از بهره‌ي آنان از شرق است. اين در صورتي است كه گرامي‌ترين چهره در نظر افلاتون، زرتشت بوده است و فيثاغورث نيز به ياري زرتشت به معراج گونه‌اي مي‌رود.

اما ترديد نمي توان داشت كه آثار هومر عالي ترين آثار ادبي زيباي يوناني و در حقيقت در نوع خود با شكوه ترين آثار بوده و نفوذ بسياري بر نويسندگان و شعراي مختلف پس از وي داشته اند. نويسندگان ادبيات معتقدند به جز منظومه هايي كه به نام هومر به جاي مانده است درباره شخص وي اطلاعات زيادي در دست نيست. آن زمان كه يونانيان به نوشتن زندگينامه روي آوردند درباره مردي كه بزرگ ترين گنجينه ادبي خود را از او مي دانستند به هيچ سند مكتوبي دست نيافتند. داستان هايي كه از او منتشر مي شود او را خنياگر دوره گرد نابينا مي دانند.يونانيان هر دو حماسه را به يك تن منسوب مي كنند اما تعداد اندكي نيز هستند كه آنها را كار دو شاعر مي دانند اما عمده پژوهشگران معتقدند نخست "ايلياد" نوشته شده و سپس "اوديسه" با قلمي ديگر به نگارش درآمده است. در حماسه هومري رسم بر اين نيست كه شاعر از خود سخن بگويد. در بيست و هفت هزار سطر اشعار هومر حتي يك اشاره به شخص شاعر ديده نمي شود. هومر در آفرينش شاهكارهاي خود از "خود" هيچ سخن نگفت و باقي نگذاشت.

از زماني كه اين دو حماسه به نسل هاي ديگر رسيد هيچگاه از گرمي بازارشان كاسته نشد و در شرايطي كه بسياري از منظومه ها به فراموشي سپرده مي شوند آثار هومر به چنين سرنوشتي دچار نشده و پيوسته خوانندگان خود را داشته است. هومر در ايلياد قالب هاي سنتي را به كار گرفته تا اثري جديد پديد آورد و در اين اثر تفسيري از جهان و موقعيت انسان به دست مي دهد. در ايلياد قهرمان نماينده اوج عظمت آدمي است و مبارزه او در رويارويي با مرگ جلوه اي چنان دارد كه نگاه خدايان جاودانه را به خود برمي گرداند. اوديسه منظومه اي است با شور و هيجان كمتر، اما با دامنه گسترده تر كه چشم اندازي وسيع تر از جهان عرضه مي دارد. در اوديسه خدايان و قهرمانان هر دو نيازمند توجيه اخلاقي اند. توجيهي كه با عقايد تصورات امروزه ما سازگارتر است. پيام منظومه هومري اين است كه جهان را مي توان با معيارهاي انساني درك كرد و زندگي آدمي مي تواند چيزي فراتر از كشمكش ناچيز و مذبوحانه درون ظلمت باشد. در يونان يكبار ديگر نام هومر اين شاعر نابيناي يوناني را در عرصه ادبيات وهنر اين كشور مطرح نمود. اين كتاب از سوي دو نويسنده به نام هاي HATH و HANSONH توسط انتشارات كاكتوس يونان انتشار يافت.

كتاب ياد شده هم اكنون در رديف چهارمين كتاب پر فروش اين كشور در ماه اكتبر قرار دارد. هومر مشهورترين شاعر حماسه سراي يونان باستان است. او طي سال هاي آخر سده هشتم و اوايل سده نهم پيش از ميلاد مي زيست. بنا به روايت موجود هومر نابينا بود. آنچه امروزه به هومر منسوب است دو كتاب "ايلياد و اوديسه" است كه هر دو از شاهكارهاي ادبيات جهان محسوب مي شوند. بي شك هيچ كتابي درباره دو حماسه هومر نمي تواند چندان لذت بخش باشد كه خود آنها. ترجمه هايي از اين دو حماسه فراوانند اما هيچ كدام كامل نيست. اما ترديد نمي توان داشت كه آثار هومر عالي ترين آثار ادبي زيباي يوناني و در حقيقت در نوع خود با شكوه ترين آثار بوده و نفوذ بسياري بر نويسندگان و شعراي مختلف پس از وي داشته اند. نويسندگان ادبيات معتقدند به جز منظومه هايي كه به نام هومر به جاي مانده است درباره شخص وي اطلاعات زيادي در دست نيست.

آن زمان كه يونانيان به نوشتن زندگينامه روي آوردند درباره مردي كه بزرگ ترين گنجينه ادبي خود را از او مي دانستند به هيچ سند مكتوبي دست نيافتند. داستان هايي كه از او منتشر مي شود او را خنياگر دوره گرد نابينا مي دانند.يونانيان هر دو حماسه را به يك تن منسوب مي كنند اما تعداد اندكي نيز هستند كه آنها را كار دو شاعر مي دانند اما عمده پژوهشگران معتقدند نخست "ايلياد" نوشته شده و سپس "اوديسه" با قلمي ديگر به نگارش درآمده است. در حماسه هومري رسم بر اين نيست كه شاعر از خود سخن بگويد. در بيست و هفت هزار سطر اشعار هومر حتي يك اشاره به شخص شاعر ديده نمي شود. هومر در آفرينش شاهكارهاي خود از "خود" هيچ سخن نگفت و باقي نگذاشت.
هومر در ايلياد قالب هاي سنتي را به كار گرفته تا اثري جديد پديد آورد و در اين اثر تفسيري از جهان و موقعيت انسان به دست مي دهد. در ايلياد قهرمان نماينده اوج عظمت آدمي است و مبارزه او در رويارويي با مرگ جلوه اي چنان دارد كه نگاه خدايان جاودانه را به خود برمي گرداند. اوديسه منظومه اي است با شور و هيجان كمتر، اما با دامنه گسترده تر كه چشم اندازي وسيع تر از جهان عرضه مي دارد. در اوديسه خدايان و قهرمانان هر دو نيازمند توجيه اخلاقي اند. توجيهي كه با عقايد تصورات امروزه ما سازگارتر است. پيام منظومه هومري اين است كه جهان را مي توان با معيارهاي انساني درك كرد و زندگي آدمي مي تواند چيزي فراتر از كشمكش ناچيز و مذبوحانه درون ظلمت باشد.

از زمانى كه اين دو حماسه به نسل هاى ديگر رسيد هيچ گاه از گرمى بازارشان كاسته نشد و در شرايطى كه بسيارى از منظومه ها به فراموشى سپرده مى شوند آثار هومر به چنين سرنوشتى دچار نشده و پيوسته خوانندگان خود را داشته است. هومر در ايلياد قالب هاى سنتى را به كار گرفته تا اثر جديد پديد آورد و در اين اثر تفسيرى از جهان و موقعيت انسان به دست مى دهد. در ايلياد قهرمان نماينده اوج عظمت آدمى است و مبارزه او در رويارويى با مرگ جلوه اى چنان دارد كه نگاه خدايان جاودانه را به خود برمى گرداند.
اوديسه منظومه اى است با شور و هيجان كمتر، اما با دامنه گسترده تر كه چشم اندازى وسيع تر از جهان عرضه مى دارد. در اوديسه خدايان و قهرمانان هر دو نيازمند توجيه اخلاقى اند. توجيهى كه با عقايد و تصورات امروزه ما سازگارتر است. پيام منظومه هومرى اين است كه جهان را مى توان با معيارهاى انسانى درك كرد و زندگى آدمى مى تواند چيزى فراتر از كشمكش ناچيز و مذبوحانه دوران ظلمت باشد.

منظومه هاى هومر آنچنان سرشار از حوادث افسانه اى است كه دانشمندان تصور مى كردند كه همه وقايع مندرج در آنها زاده تخيل است و بسيارى فكر مى كردند كه حتى شهر ترويا وجود نداشته است. حفارى هاى بعدى در نيمه دوم قرن نوزدهم در تپه اى در آسياى صغير كه با توصيفات ايلياد شباهت داشت نشان داد كه مردم در آنجا بيش از ده دوره مختلف سكونت داشته و همه شواهد حكايت از وجود ترويا داشت. در منظومه هاى هومر به درستى آداب و رسوم، مشاغل، بناهاى مسكونى، ابزارهاى كار و سلاح هاى يونانيان باستان توصيف شده است. اهميت منظومه هاى هومر براى مطالعه تاريخ يونان در قرون يازدهم الى نهم قبل از ميلاد به قدرى زياد است كه اين دوره را "دوره هومر" مى نامند. هشت ترجمه از هومر از زمان باستان به جاى مانده است. به جز ايلياد و اوديسه منظومه ديگرى به نام "سرودهاى هومرى" و "باتراكوميوماكى" را هم به او نسبت داده اند. تقريباً همه شاعران حماسه سرا و غزل سراى يونان و زبان لاتين از روش هومر كه در دنياى قديم بسيار پسنديده بود پيروى كرده اند و يونانيان قديم هميشه وى را شاعر ملى خود به شمار آورده اند و كوشش هاى بسيارى در تصحيح آثارش كرده اند.

هومر شخصيت اساسي تمامي ادبيات يونان باستان بشمار مي رود. اما جالب اينجاست كه در مورد وجود حقيقي او يحثهاي زيادي وجود دارد. بر اساس اطلاعاتي كه عموما پذيرفته شده بحساب مي روند ُ هومر شاعري كور بوده است كه چيزي در حدود قرن هشتم ق.م در يونان زندگي مي كرده است. در مورد زندگي او چيز زيادي نمي دانيم و همانطور كه گفتم شك وجود دارد كه حتي كسي واقعا به نام هومر وجود داشته است يا خير. اما به هر صورت دو شاهكار تاريخ ادبيات جهان ، ايلياد (Iliad) و اديسه (odyssey) به اين نويسنده نسبت داده مي شوند. همانطور كه گفتم اينها تمام حدسهايي كه بنظر درست مي آيند. اما در مورد اينكه هر دو اثر ايلياد و اديسه نوشته هومر يا هر نويسنده ديگري باشد شكهاي بسيار زيادي وجود دارد. ايلياد يك داستان بسيار كلاسيك و سر راست بشمار مي رود. در حاليكه اديسه داراي ساختار روايي بسيار پيچيده اي است. اولين نمونه تكنيك فلش بك (flash back) در تاريخ ادبيات جهان در كتاب اديسه بكار رفته است. داستان مانند بسياري از فيلمها و آثار ادبي معاصر از اواسط داستان شروع مي شود و به تدريج به ابتداي داستان مي رسد و بعد باز هم ادامه پيدا مي كند ! اين ساختار بسيار نبوغ آميز ترديدهاي زيادي را در مورد يكي بودن نويسندگان داستان ايلياد و اديسه بوجود آورده است. اما همانطور كه گفتم در اينجا تنها به عقايد پذيرفته شده اتكا مي كنيم.

كساني كه كتابهاي ايلياد و اديسه را مطالعه نكرده باشند تنها از اين اطلاع دارند كه كتاب ايلياد به جنگ تروا مي پردازد. اما واقعيت اينجاست كه كتاب ايلياد تنها برهه زماني كوتاهي از جنگ تروا را پوشش مي دهد. دوره كامل جنگ تروا كه از ماجراهاي منتهي به جنگ تروا تا مرگ اديسه يكي از قهرمانان داستان ادامه دارد در مجموعه آثاري كه اصطلاحا چرخه جنگ تروا (Trojan War cycle) ناميده مي شود نقل شده است.

آثار مشهور به چرخه جنگ تروا شامل هشت اثر است. از اين مجموعه تنها دو كتاب ايلياد و اديسه بصورت كامل باقي مانده و بقيه آثار بصورت كامل يا بخش بزرگي از آنها از بين رفته اند. ايلياد تنها بخش كوچكي از جنگ تروا را به نمايش مي گذارد و داستان مشهور اسب تروا و تسخير تروا در آن ناگفته باقي مي ماند. جريانهاي بعد از جنگ تروا نيز در داستان ايلياد مورد اشاره قرار نمي گيرد. اديسه هم داستان بازگشت يكي از قهرمانهاي داستان به سرزمين خود است. دو اثر ايلياد و اديسه را در مطلب جداگانه اي تحليل خواهم كرد.

شاعر و داستان سرا نابينا(قرن هفتم ق.م)
هومر كهن ترين و نامدارترين حماسه سراي يوناني است. وي را از افتخارات سرزمين يونان قديم مي دانند.در قرن نوزدهم در وجود چنين شاعري شك كردند،ولي اكنون اكثر محققان معتقدند كه وي در قرن هفتم قمري مي زيسته است.بنابر روايات ، نابينا بوده است و شايد نخستين شاعر نابينا در تاريخ باشد .

متاسفانه درباره زندگي هومر سخنور نابيناي يونان باستان ،آگاهي درست و بسياري در دست نيست،اما هردوت معتبرترين مورخ عهد باستان با قاطعيت نوشته است: داستانسرايي به نام هومر وجود داشته است كه در قرن هفتم قبل از ميلاد مسيح مي زيسته است. آنچه به عنوان زندگي هومر در دست است مجموعه افسانه ها، و برخي داستانهاي ساختگي است كه به دست اشخاص مختلف گرد آمده است. اين داستانها كه برخي از آنها دلپذير است، اعتبار تاريخي ندارد و تنها چيزي كه شايد بتوان در اين ميان پذيرفت اين است كه هومر بسيار سفر كرده است و سرنوشت و حتي مردم روزگار با وي سازگار نبوده اند.پيداست كه هومردر ديار خودچنان مقام وجايگاه بلندي يافته بود كه درباره وي افسانه هاي بسياري ساخته اند .پيكر تراشان و نقاشان يونان قديم وي را به صورت مردي موقرو هوشيار،با چشماني بسته نشان داده اند. اين سيما با آن مرد پر شور و سركشي كه ايليد را سروده است سازگار نيست. با اينكه اغلب اسناد هومر را نابينا نشان داده اند اسنادي هم هست كه در آنها هومر بينا و جوان است.هومر قامتي معتدل داشت. صورتي زيبا و سري بزرگ داشت و در صورت او اثر آبله پيدا بود. او نسبت به اطرافيان خود بسيار مهربان و يار بزرگان روزگار خود بود. افلاطون و ارسطو او را سزاوار و لايق تعظيم مي دانستند و ارسطو آثار او را از خود دور نمي كرد و مي گفت در شعر او كمال فصاحت و شناخت و حكمت و استواري راي وجود دارد. در روزگار باستان مردم هفت شهر از نژاد يوناني هومر را از خود مي دانستند. مردم آتن او را به اين دليل از آن خود مي دانستند كه ازمير مستعمره آنها بود.مردم كولوفون مدعي بودند كه ازميريها هومر را به ايشان گروگان داده بودند و مي گفتند كلمه اوميروس پسوند نام هومر نيز به معني گروگان است. دلايل مردم ازميروكيوس معتبرتر بود. زيرا راويان باستان اشعارهومر، از مردم اين سرزمين بودندو حتي سيمونيد شاعر معروف يوناني كه از حدود467 تا حدود556 ق.م زيسته است. هومر را ((مرديكوس)) ناميده است و مي گويد،مردي نابينا بود كه در سرزمين كيوس كوهستاني مي زيست.دراين صورت اگرزادگاه وي در آنجا بود از اتباع اين شهر به شمار مي رفته است. چنانكه راويان اشعار وي را كه در آنجا بوده اند از بازماندگان او دانسته اند .

بررسي اشعار و دلبستگي به آثار هومر از شش قرن پيش از ميلاد آغاز شد و بيشتردلبستگان ، ترانه هاي او رااز بر مي كردند و برخي از هوادارانش دور هم جمع مي شده اند و با خواندن سرودهايش لذت مي بردند.نخستين كسي كه ترانه هاي پراكنده هومر را گرد آورد و نگذاشت دگرگون شوند، اريستاكوس سرپرست كتابخانه اسكندريه بود كه يكصد و پنجاه سال پيش از ميلاد دو كتاب منتشر كرد و تقريبا همان است كه امروزه به جاي مانده است .اين دو منظومه بزرگ حماسي يكي به نام ايلياد و ديگري به نام اديسه است كه از شاهكارهاي ادبيات حماسي جهان به شمار مي روند . در نوشته هاي قديم چند اثر نيز به وي نسبت داده اند كه اينك در دست نيست. از سخنان اوست:
شرف و فضيلت را طلب كنيد و از مذمت و رذيلت بگريزيد، انسان قادرترين حيوانات است بر حيله .هر كاه مذهب تو عدل باشد بزرگي و بلنديها را جستجو مي كني. كسي كه در انجام اين امر دوباره اشتباه كند حكيم نيست. هرگاه درختي افتاد هر كه خواهد از برگ آن مي چيند. كسي كه محتمل مصيبتهاي سخت شود او مرد است. مذهب مرد از كلام او دانسته مي شود.او نوشت: عادل آن نيست كه ظلم نكند بلكه عادل كسي است كه اگر توانايي ستم داشته باشد ظلم نكند .
هومر در واقع منادي و مبشر فرهنگ يونان و فرهنگ غربي است و اين منادي به اندازه اي عظيم است كه هنوز هم سايه اش را بر سر ما افكنده است. آيا اين معجزه نيست و آيا كسي مي تواند درباره ي چيز ديگري بينديشد كه كمتر از اين قابل توضيح و بيش از اين معجزه آسا باشد؟
خوانندگان غربي شاهنامه ميتوانند با مقايسه شباهت ها و تفاوتهاي آن با ايلياد بر درك خود بيفزايند. هر چند فردوسي به نظم كشيدن شاهنامه را به كمك مأخذ كتبي بدست ميگيرد ولي در بخش اول شاهنامه مانند ايلياد ريشه هاي شفاهي حماسه چندان پنهان نيستند. هر دو حماسه از وزني ساده بر خوردارند كه از بر كردن را آسان ميكند. قهرمانان هر دو حماسه با القاب مناسب خود به آساني و حتي بدون ذكر نام شناخته ميشوند. هردو مقداري مطالب تكراري دارند كه به يادآوري شنوندگان نقالي كمك ميكند. صحنه هاي رزم و پيكار با بزم و شكار پي در پي است تا از يكنواختي مانع شود. در اين ميان چندين داستان عاشقانه در شاهنامه، بخصوص داستان زال و رودابه و بيژن و منيژه، در زيبائي و لطافت بسيار دلرباست و در ايلياد مانند ندارد.و پيشدرآمد منظومه هاي عاشقانه قرون بعدي مانند ويس و رامين و خسرو و شيرين و ليلي و مجنون است كه از امتيازات ادب فارسي است. هر دو شاعر هنرمندانه به تمام نماهاي زندگي پهلواني ميپردازند و از توصيف گرز و شمشير و كمند وكمان گرفته تاهمبستگي پهلوانان با اسبهايشان و روابط پيران كار كشته با جوانان كوچك ابدال با وفاي خود داد سخن ميدهند. تصاوير طبيعي و صور خيالي در هر دو شاهكار به چشم ميخورد بخصوص در توصيف بر آمدن آفتاب و ريختن خون بر خاك و جان دادن پهلوانان شكست خورده.

علاوه بر اين شباهتهاي صوري و ساختاري هماننديهاي رفتاري مردمان در روابط فردي و اجتماعي و آشنائي با انواع گوناگون سرشتهاي آنان در شاهنامه و ايلياد فراوان است. هماننديهاي سرپهلوانان رستم و آشيل، شاهان هوسكارو آزمند و بدگمان و حسود مثل كيكاوس و آگاممنون، سالمندان با حكمت و چاره گر مثل پيران و اوديسه، پهلوانان فداكار و وظيفه شناس مثل گودرز و هكتور، جوانان خوش اندام هوسباز مثل بيژن و پاريس، زنان زيباروي و شهوتپرست و حيله گر مثل سودابه و هلن، نوجوانان وفادار و بدفرجام مثل بهرام و پاتروكلوس، زنان محبوب و مظلوم مثل فرنگيس و هكوبا؛ اينها فقط يكچند از نشانه هاي ياد آور خويشي و تجانس اين دو حماسه است. درآن نظام اجتماعي نازك بنياد و شكننده اي كه در ايلياد و بخش اول شاهنامه حكمفرماست تنش و كشمكش هيچگاه از چشم دور نيست ولي در شاهنامه گيتي بر پايه اصول اخلاقي والاتري استوار است و پهلوانان آن براي نافرماني از آن اصول تاوان بيشتري مي پردازند. به اين سبب در شاهنامه به شخصيت هائي بر ميخوريم كه در ايلياد مانندي ندارند و امثال ايشان را بايد در مجموع اساطير و درامهاي يوناني يافت. كساني مانند جمشيد، شاه و موبد ازلي، شبان ايزدپناه مردم خويش، جهان آرا و فرهنگ آفرين كه عاقبت دچار غرور خود ميشود و جهان را به تاريكي و بدكاري ميسپارد. ضحاك، آن ستمگر اژدهاخو، مجسمه ي خردستيز همه ي نيروهاي اهريمني كه جهان را براي هزار سال در چنگ وحشت ميفشارد. كاوه، آن سربرتافته و درفش افراشته، صداي توده ي رنجنبرده ي پيروز در پيكار بر حق خود. فريدون آن شاه خردمند و فرمانرواي دلسوز، سياوش آن جوان پاك محكوم مظلوم بي پناه و شهيد، كيخسرو آن شاه بازگشته ي نجات دهننده و شكوه بازگرداننده؛ كه هر يك تبلوري هستند از سرپيكري در تاريخ بشر و آرمانها و آرزوهاي او.
نهفته در رشته داستانهاي شاهنامه مدار كيهان پردازيست كه نشانه ي يك گردش سازمان دهنده در بر خورد انسانها با فراواني و پيگيري بدي در روزگار است. گردشي كه فرق بين نيكي و بدي را مياموزد و مسئوليت اخلاقي انتخاب بين آن دو را بر گردن انسان ميگذارد. اين همان جنبه اخلاقي است كه در حماسه هاي هندي مهابراتا و رامايانا، كه تقريباً متعلق به همان زمان اساطيري شاهنامه است، نيز منعكس است. اين همان گردش اساسي تفكرات و باورهاي انساني است كه نزديك به هزار سال پيش از آن به صورت احكام الهي براي فرزندان اسرائيل پديدار شد و پس از قرنها برآوردهاي معنوي و فلسفي بوسيله افرادي مانند اسپينوزا و مونتين به دستور صريح و عقلاني به نام الزام اخلاقي امانوئل كانت منجر شد.

در ايلياد اين جنبه اخلاقي بكلي مفقود است. زماني كه تقريباً سيصدسال بعد از هومر بغتتاً و بدون سابقه با سقراط و افلاطون وارد جريان فلسفه يوناني ميشود عمر درخشان ولي كوتاهي دارد. هر چند سقراط و افلاطون و ارسطو تأثير عميقي بر فلسفه و اخلاق ادوار شكوفاي تمدن اسلامي (قرون نهم تا سيزدهم ميلادي) و همچنين بر قرون وسطي و رنسانس مسيحيت غرب گذاشتند، ولي مفاهيم عدالت، وظيفه، شهروندي، مسئوليت و اخلاق ايشان در روابط فردي و اجتماعي خود يونانيان محكوم همان اطوار غريزي هومري شد. سقراط مخرب شناخته شد و به مرگ محكوم شد. هر سه دراماتيستهاي دوران طلائي يونان، اسكيلوس، سوفوكلس و اوريپيدس كوشيدند كه مردم آتن را تكان دهند و به عواقب رفتار خودويرانشان آگاه كنند ولي نتوانستند. طنز تلخ آريستوفانس بهترين نمودار كساد اخلاقي در شهريت يونان است و كتاب جنگهاي پلوپونز توسيديدس همان بازگوي تاريخي اساطير ايلياد است.

مجموع انگيزه هائي كه در رفتار پهلوانان ايلياد ديده ميشود طوماريست از زشتي هاي رفتار آدمي. خشم، غرور، آز، رشك، كين، خشونت، تجاوز، خدعه، خيانت، بدقولي، شهوتراني و دزدي، بدون كمترين اثري از ترحم، گذشت يا بخشودن. به استثناي يكي دو نشانه نرمش و حساسيت انساني از سوي زنان تروا هكوبا و اندروماكي مابقي همه ي داستان پر از جنگ ودعوا و سرشكستن هاي به بار آمده از زيادي ترشحات تستسترن است. صحبت از شرافت هست ولي فقط در مفهوم حفظ ناموس يعني همان مفهومي كه هنوز هم در بعضي جوامع بدوي باقي مانده و بهانه اي براي كشتن زنان است.

رفتارها و اتفاقاتي كه در اثر اين انگيزه ها انجام ميگيرد بدون هيچ انزجار يا پشيماني يا احساس گناه و تأسف بر شمرده ميشوند. در آن بخش دراز و خسته كننده اي كه شمار ناوگاني كه بهمراه آگاممنون براي كين خواهي به تروا آمده اند، با معرفي اقوام مختلف سرنشينان آن كشتي ها و نام سركرده هاي ايشان، ايلياد دفتري از پيشينه ي بزهكاري هاي آنان را بعنوان هنرها و افتخارات آنها برميشمارد. گوسفند دزدي، گاو دزدي، اسب دزدي، خرمن وخانمان سوزي، دختر ربائي، تجاوز جنسي، قتل نفس و غصب اموال، همه يادگاري از گذشته ي پر افتخار آن پهلوانان است.

اگر پهلوانان آدمي ايلياد بخواهند از رفتار خدايان خود سرمشق بگيرند چيزي جز بزرگ كردن عيبهاي خود نمي بينند. خانواده المپوس شباهت زيادي به خانواده ي مافيا دارد. زئوس پدر خدايان را برادر كوچكترش پوسيدون، خداوند درياها، با اكراه و قرولند اطاعت ميكند. زنش هرا دائماً از بي بند وباريها و زنبازيهاي او عصباني است و از هر فرصتي براي عقيم كردن اراده او استفاده ميكند. دختر دردانه او آتينا كه از روز تولدش سردرد سرشكننده اي براي پدر ايجاد كرده سرسخت ترين و كين خواه ترين خدايان است و دائماً در پنهان از فرمان پدر سر ميپيچد و آنچه خود ميخواهد به پيش ميبرد. ولي ظاهراً هيچ كدام از اين خدايان جرأت ندارند كه رودر رو با زئوس نافرماني كنند . شايد هم چون او ميداند كه كي چشم پوشي كند تا كار به طغيان نكشد.

بازنگري ها و مقايسه هاي بين ايلياد و شاهنامه ميتواند يادآوريهاي تكان دهنده ي ديگري بر بسياري از پيش داوريهاي تاريخي ما بيفزايد. مثلاً بياد بياوريم كه بر اثر رواج دامنه دار يونان دوستي (فيلهلنيزم) كه در اوائل قرن نوزدهم در زمان جنبش استقلال يونانيان از امپراطوري فرتوت عثماني روي داد ولي در حقيقت در اثر آرمانهاي روشنگري اروپا و فريادهاي آزادي انقلاب فرانسه و شكوفائي دوران رمانتيزم و سركشيهاي ضد استبداد در اروپا شايع شده بود، يك تصوير دموكراسي ايده آل و خيالي از يونان باستان بوجود آمد. در برابر اين آرمان خيالي غربي طبيعتاً تصويري از استبداد شرقي كه ايران باشد لازم بود. تضاد بين فرد آزاد يوناني كه به تحقير و تنفر به توده هاي بي نام و زبون ايراني كه در برابر شاهان خود در سجده به خاك افتاده اند مينگرد بارها و بارها در افكار و آثار اروپائي از قرن نوزدهم تا كنون تكرار شده است. و كمتر كسي به پژوهش در مقدار گزافه گوئي ها و نادرستي ها در اين مبحث پرداخته است. بيخود نيست كه همين تصوير خيالي يوناني آزاد و فرهيخته در برابر ايراني دست بسته ي از پا افتاده خود دليلي براي برتري تمدن غربي شناخته ميشود. شكي نيست كه تمدن غرب در چهارصد سال گذشته به برتري هاي برجسته اي دست يافته است ولي كمتر اين برتري ها از آن تصوير رمانتيك يونان روئيده است.
شايد زمان آن رسيده است كه غربيان اين داستان دموكراسي يوناني و استبداد ايراني را كه در واقع بن انديشه ي برتري غرب بر شرق شده است با بينش بيطرفانه ي ديگري بنگرند. براي دست يافتن به اين بينش تازه راهي بهتر ازاين نمي بينم كه خواننده انديشمند و با انصاف غربي را به خواندن شاهنامه دعوت كنيم. همراه با زيبائي شگفت انگيز طرح وساختارش، اصالت پيام اخلاقيش، سرانجام سوزناك جوان پهلوانان بيگناهش، شاهنامه قانون اساسي و منشور شاهي و فرمانروائي ايراني است. خواننده بيدار دل بزودي كشف ميكند كه اصالت و حقانيت شاه در شاهنامه مشروط است. شاه بايد دادگر باشد. اگر نباشد حق شاهي از او سلب ميشود. پس اين يك دورنماي حزن انگيز تاريخ بشري است كه در شاهنامه شمار شاهاني كه فره خود را گم ميكنند از آنان كه سرانجام نيكي دارند بسيار بيشتر است.
با در كنار هم نهادن دو انسان ايلياد و شاهنامه به اشاره ميتوان گفت دنياي شاهنامه بازتر؛ پر آفتابتر و انساني تر است. در آن نه از جدال بر سر يك دخترك كنيز و تقسيم غنايم جنگي حرفي در ميان است و نه از كشيدن نعش مقتول جنگي به دنبال ارابه .

در سراسر شاهنامه حتي يك مورد شكنجه و توهين به شخصيت انساني و خلاف رسم مردانگي از جانب ايرانيان ديده نميشود . تنها رويارويي در ميدان جنگ است كه جنگ ايران و توران بر سر خون به ناحق ريخته سياوش يكي از آنهاست.شايد بتوان گفت كه اين درازترين جنگي است كه در ادبيات جهان بر سر بر كرسي نشاندن حق از آن ذكري به ميان آمده است.

هكتور و اسفنديار
اسفنديار را مي توان با هكتور، شاهزاده تروايي نيز مقايسه كرد. اسفنديار به خوبي مي داند كه وقتي گشتاسب او را به جنگ رستم مي فرستد در واقع او را به سوي مرگ روانه مي كند؛ اما براي پرهيز از ننگ و عار و براي انجام فرمان پدر و كسب افتخار و شهرت به سوي مرگ مي شتابد. "كتايون" مادر او نيز وقتي در مرگ وي ندبه مي كند، "هكوب" مادر هكتور را به خاطر مي آورد. كتايون مانند هكوب فرزند خود را از اين نبرد شوم و بدفرجام باز مي دارد؛ اما ضربه تقدير قطعي و اجتناب ناپذير است. حتي سوگواري هايي كه بعد از مرگ هكتور صورت مي گيرد، ناله هاي غم انگيز سوگواري هاي مرگ اسفنديار را تداعي مي كند. هكتور به هنگام جنگ با آخيلوس، جوشن "پاتروكل" را كه دسترنج "هفائيستوس" بود و حربه در آن كارگر نبود بر تن كرد و فقط جايي كه استخوان گردن را از شانه جدا مي كند نمايان بود. آخيلوس با بازوي خود پر از خشم، زوبين را در آنجا فرو برد و گردن نازك او را شكافت.
اسفنديار نيز رويين تن بود و هيچ نوع سلاحي بر تن او كارگر نبود و رستم به راهنمايي سيمرغ تير گز را بر چشمان او فرو برد و اين چنين او را كشت.
هر دو پهلوان با چوب هايي كه موجودات افسانه اي به پهلوانان داده بودند، كشته مي شوند. شيرون موجود افسانه اي چوب زبان گنجشكي را به پدر آگاممنون داده بود تا دلاورترين قهرمانان را با آن بكشد. (هومر، 496:1370) و سيمرغ موجود مرموز و فوق طبيعي راهنماي رستم در يافتن چوب گز براي كشتن اسفنديار بود.
هكتور و رستم
قهرمان ديگر تروا هكتور از جنبه ديگري با رستم قابل مقايسه است. او به خوبي مي داند كه خدايان مقدمات سقوط تروا را فراهم آورده اند و سرنوشت نابودي و شكست او را رقم زده اند؛ با اين حال مردانه مي جنگد و برادر بزدل و زن باره اش "پاريس" را سرزنش مي كند و بي هيچ اميدي مي كوشد و خود را فدا مي سازد و با تمام توان با شوقي پرجوش دفاع مي كند تا شهرت لايزالي را در اذهان مردم باقي گذارد.
رستم نيز مي داند كه اگر دست به بند اسفنديار نهد،در هر صورت سرنوشت شومي خواهد داشت كه بهترين حالتش هلاكت شدن به دست اسفنديار است. او نيز چون هكتور در برابر نيروهاي مابعدالطبيعي مي ايستد، هرچند شكست خود را حتمي مي داند، اما سربلند زيستن و مردانه مردن را به بند گشتاسب ترجيح مي دهد.

شاهنامه فردوسي و ايلياد و اديسه هومر از زيباترين و عظيم ترين آثار حماسي ملت هاي جهان است.

علت همساني انديشه ها و اعتقادات فردوسي و هومر
شاهنامه، شاهكار حماسي فردوسي، سرگذشت حماسي نبرد نيكي با بدي، نور با ظلمت و داد با بيداد است و معيار استوار فردوسي در اين مايه فكري و بيان انديشه، نبرد كيخسرو، پادشاه نيكي ها و روشني ها، با افراسياب، پادشاه بدي ها و تيرگي ها است و او كه بزرگمرد انديشه و خرد است و عقل سليم و فكر باريك بينش را در بيان افسانه ها و حكايت هاي تاريخي به كار برده است، از ميان اين دو يكي را بر مي گزيند و آن نيكي است . او در جاي جاي شاهنامه، نيكي ها را مي ستايد و بر بدي ها و تيرگي ها يورش مي برد.
در دو شاهكار بزرگ هومر، ايلياد و اديسه، نيز همين ساختار فكري، يعني نبرد نيكي با بدي، ظلمت با نور و حتي مجادله خدايان - كه آفريننده نيكي ها و بدي ها هستند - به وضوح آشكار است. از اين دو كتاب چنين بر مي آيد كه خشم قواي اهريمني را مي توان با اوراد و عبادت هاي مختلف و قرباني به رحمت مبدل كرد و خلاصه اينكه بايد با خشم و غضب آنها ساخت. براي نمونه در كتاب اديسه "پوزئيدون" خداي درياها و چشمه سارها، بارها بر اوليس خشم مي گيرد و كشتي او را در ميان امواج دريا درهم مي شكند و او را اسير خيزابه ها مي كند و اوليس هر بار كه نجات مي يابد براي فرونشاندن خشم او قرباني مي كند و در واقع مي كوشد خشم و زيان او را به رحمت و لطف مبدل سازد.
دلايل وجود اين همساني ها و مشابهت ها در اين حماسه ها به شرح زير است.
1. عده اي از محققان بر اين اعتقادند كه اساطير ايران تا حدودي ملهم از اساطير آيين هاي آسياي غربي است و همان گونه كه مردم سرزمين هاي ديگر با اقوام گوناگون و ملت هاي ديگر، ارتباط و پيوند برقرار كرده اند و بر آ نها اثر گذاشته اند و از ايشان اثر پذيرفته اند، اساطير ما نيز با اساطير ملت هاي گوناگون درآميخته و از آنها اثر پذيرفته و بر آنها اثر نهاده است.
2. اساطير ايراني از خانواده اساطير آريايي اس





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1633]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن