تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
سه برند برتر کلید و پریز خارجی، لگراند، ویکو و اشنایدر
مراحل قانونی انحصار وراثت در یک نگاه: از کجا شروع کنیم؟
چگونه برای دریافت ویزای ایران اقدام کنیم؟ مدارک لازم و نکات کاربردی
راهنمای خرید یو پی اس برای مراکز درمانی و بیمارستانی مطابق الزامات قانونی
آیا طلاق توافقی نیاز به وکیل دارد؟
چگونه ویزای آفریقای جنوبی را به آسانی دریافت کنیم؟ راهنمای قدم به قدم
همه چیز درباره ویزای آلمان و مراحل دریافت آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1821239024
سلسله خوارزمشاهيان
واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: pareparvaz5123rd February 2011, 12:58 PMخوارزمشاهیان«616 - 491 ق / 1219 - 1098 م» در ميان منابع تاريخي که به ذکر حکومت خوارزمشاهيان پرداختهاند معمولاًچهار منبع را دست اول ميدانند که عبارتند از 1- سيرت سلطان جلالالدينمينکبرني اثر محمد نسوي منشي جلالالدين 2- تاريخ کامل ابن اثير 3- تاريخجهانگشاي عطا ملک جويني 4- فتحنامه هرات سيفي. در ميان اين منابع، منبعي که بتوان آنرا خالي از نقض دانست وجود ندارد . کتاب محمد نسوي اصل آن به زبان فارسي نوشته شده بود. آنچه که ما اکنون دردسترس داريم ترجمه عربي آن است که دوباره به فارسي ترجمه شده و تناقضاتيبخصوص در مورد سلطان جلالالدين در آن به چشم ميخورد از جمله اينکهسلطان در آخرين روزهاي زندگيش به شرابخواري افتاده بود. با توجه به اينکهسلطان در آن اوان خود را به هر در و ديواري ميزد که لشکري جمعآوري کند وبا آن به سروقت مغولها برود بايد گفت که اين تهمتي است که به آن سلطانغازي زدهاند بعلاوه در تبريز وقتي وارد قصر ازبک پهلوان ميشود. ميگويد: اين جور مکانها مال افراد سست اراده است و از ماندن در آن کاخ خودداريميکند. سلطاني با آن همه روحيه جنگي و مبارزاتي خستگيناپذير امکانخوشگذراني براي مورد وي وجود ندارد. همچنان که در شرح حالش خواهيم ديدخيانتکاران براي اينکه خيانتشان آشکار نشود اين داستان جعلي را درباره اوساختهاند. در مورد تاريخ ابن اثير بايد گفت: اين نويسنده توانا در آخر حيات سلطانايراداتي بر او ميگيرد که وارد نيست مانند کشتن ملاحده جهاد با گرجيانو.... چرا که ابن اثير قبلا وقتي که اين جريانات رخ داده است سلطان را بخاطرآنکه مسلمانان را از دست ملاحده و گرجيان نجات داده است ستوده است. درمورد خلافت عباسي خود ابن اثير تأکيد کرده است که ناصر خليفه عباسي عياش وکبوترباز بوده و وزرايش نيز از ملحدين بودهاند. تاريخ جهانگشاي از آنجا که نويسنده اش در دربار مغول (هلاکوخان) بوده وامور عراق به وي واگذار شده بود ناچاراً در مورد سلطان محمد و سلطانجلالالدين حرفهاي مخالف را انشاء کرده است. با اين حال پرده از روي خيلياز واقعيتها برداشته است. و بجز در چند مورد که مجبور بوده است آندوسلطان را بد جلوه دهد در ساير موارد جانب انصاف را رعايت کرده است. تاريخفتحنامه هرات هم بيشتر به ذکر تاريخ هرات ميپردازد و کمتر به ساير جاهاميپردازد. در ميان تاريخهاي معاصر تاريخي که در آن تعصب ضد ترکي و ضد اهل سنت رخنهنکرده باشد در ايران وجود ندارد. متأسفانه نويسندگان اين تواريخ دانسته ياندانسته عصر خوارزمشاهي را عصر تاريکي و جنگ و خونريزي و خانمانسوز معرفيکردهاند. تاريخي که در اين مورد در ايران از روي انصاف نوشته شده باشد وتمام جوانب را در نظر گرفته باشد وجود ندارد. در ميان منابع معتبر خارجيدر اين باره خواندن کتاب دولت خوارزمشاهيان از پروفسور ابراهيمقفس اوغلو از استادان دانشگاهي ترکيه ا توصيه ميشود. ولي متأسفانه اينکتاب تمامي دوران خوارزمشاهيان را شامل نميشود بلکه وقايع را تا مرگسلطان محمد بازگو کرده است. نکته ديگر اينکه حيات علمي در دورانخوارزمشاهيان ناشناخته مانده است. و در اين مورد چندان کوششي نشده است. باآنکه در تمام دوران حيات آنها تا حمله ويرانگر مغول دانشگاهها و مدارسکاملاً فعال بودهاند و دانشمنداني همچون اسمعيل جرجاني که تربيت شده دستآنها است. وجود داشتهاند. « سرزمين خوارزم که در شرق درياچه خَزَر و جنوب رودخانه جيحون قرار دارد پيش از اسلام کمابيش منطقهاي مستقل بود و فرمانروايان آن خوارزم شاه ناميده مي شدند. بعد از اسلام سه سلسله درآن جا فرمانروايي کردند. دو سلسله نخست، آل عراق و مأمونيان، ايراني نژاد و مردمي با فرهنگ بودند که دربارشان کانون دانشمندان و متفکران بزرگ روزگار بود. ابن سينا و ابوريحان بيروني و بسياري ديگر از بزرگان دانش و انديشه و ادب، دوران آرامش خود را درآن جا گذراندند. در سال 490ه/1096م ، يکي از غلامان ترک به نام انوشتََکين غَرچه ، که درخدمت ملکشاه سلجوقي به رتبه طشتداري رسيده بود، به حکومت خوارزم منصوب شد و خوارزم شاه لقب گرفت. فرزندان او تا سال 628ه/1230م حکومت کردند. در زمان قطب الدين محمّد، ملقّب به علاءالدين، که پادشاهي مقتدر امّا مغرور و ضعيف النفس بود، مغولان به ايران حمله آوردند و با آن که پسر او، سلطان جلال الدين مَنْکِبِرني، با رشادت بسيار در برابر مغولان ايستادگي کرد، امّا با کشته شدنش سلسله خوارزم شاهيان برافتاد. خوارزم شاهيان با غلبه برحکومت هاي محلّي سلجوقيان سرزميني وسيع را به اطاعت درآوردند و در نتيجۀ قدرت بسیارآماج کينۀ خلفاي عبّاسي به خصوص الناصرالدین الله شدند. در حملۀ مغول، اين خليفه مهم ترين محرّک چنگيز به برانداختن خوارزم شاهيان بوده است. پادشاهان خوارزم شاهي نظامياني دلير و با تدبير و سخت کوش بودند. در دوران سلطنت ايشان جنگ ها و درگيري ها ميان ايران و فرمان روايان محلّي ترک جريان داشت. اين پادشاهان درعين حال به دانش پروري و شعرشناسي نيز شهرت داشتند. امّا در زمان ايشان شاعران رغبت چنداني به پيوستن به دربارها نداشتند و خاندان هاي بزرگ و توانگران روزگار حمايت ايشان را برعهده ميگرفتند. اَتسِز، نخستين پادشاه اين سلسله که عَلَم استقلال برافراشت و سر از اطاعت سَنجَر سلجوقي برتافت به خوش ذوقي و حمايت از شاعران معروف بود. امّا پيشرفت زبان فارسي و پيدايش شماري بزرگ شاعر و نويسنده و عارف و متفکّر در اين عصر را بيش از توجّه خوارزم شاهان ناشي از عوامل اجتماعي ديگر دانسته اند. فتوحات غزنويان و سلجوقيان موجب شد که زبان فارسي از دورترين سرزمين هاي ماوراء النهر تا سواحل درياي مديترانه و از کناره هاي دِجله تا آن سوي رود سِند و ناحيه پَنجاب گسترش يابد. دراين عرصه وسيع مردم به دانستن زبان فارسي افتخار مي کردند و به سرودن اشعار و نوشتن کتاب هاي فارسي دل بستگي بسيار داشتند. نشانه هاي اين علاقه هنوز در بسياري نواحي اين سرزمين ها بارز است. pareparvaz5124th February 2011, 12:33 PMآغاز کار خوارزمشاهیان نوشکتین نیای بزرگ خوارزمشاهيان (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند 5%D 8%B 4%D 8%A 7%D 9%87%DB%8C%D 8%A 7%D 9%86)، غلامی بود از اهالی غرجستان که توسط سپهسالارکل سپاه خراسان در زمان سامانيان (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند C%D 8%A 7%D 9%86) خریداری شد. این غلام در دوران فرمانروایی سلجوقيان به سبب استعداد سرشار و کفایتی که از خود نشان داد به زودی مدارج ترقی راطی کرد و به مقامات عالی رسید تا این که سرانجام به امارت خوارزم برگزیدهشد. نوشتکین صاحب 9 پسر بود که بزرگترین آنها، قطب الدين محمد نام داشت. پس از نوشتکین، فرزندش محمد از جانب برکیارق به ولایت خوارزم رسید «491 ق / 1098 م» و سلطان سنجر نیز بعدها او را در آن سمت ابقاء کرد. بدین ترتیب دولت جدیدی بنیانگذاری شد که بیش از هر چیز برآورده و دست پرورده سلجوقیان بود. قطب الدين محمد به مدت سی سال تحت قیومیت و اطاعت سلجوقيان امارت کرد. پسرش اتسز هم که بعد از او در 522 ق / 1128 م به فرمان سنجر امارت خوارزمیافت، از نزدیکان درگاه سلطان سلجوقی بود. هر چند بعدها کدورتی بین وی وسلطان سنجر پدید آمد که به درگیریهای متعددی هم منجر شد، اما تا زمان حیاتسلطان سنجر، اتسز نتوانست به توسعه قلمرو خوارزمشاهیان کمک چندانی بکند. چون اتسز پیش از سنجر وفات یافت، پسرشایل ارسلان «551 ق / 1156 م» امیر خوارزم شد. اما در زمان او که سلطان سنجر نیز وفات یافته بود، نزاع داخلی سلجوقيان،امکانی را فراهم آورد تا ایل ارسلان به قسمتی از خراسان «558 ق / 1163 م» و ماوراءالنهر «553 ق / 1158 م» که هر دو در آن ایام دچار فترت بودند، دستیابد و به این ترتیب نزدیک به پانزده سال به عنوان خوارزمشاه حکومت کند. pareparvaz5125th February 2011, 11:32 AMمیراث سلجوقی در اختیار خوارزمشاهان بعد از ایل ارسلان، منازعاتی که بین پسرانش سلطانشاه و علاءالدین تکش برایدستیابی به فرمانروایی ولایات بروز کرد، بارها موجب رویارویی نیروهای ایندو برادر شد، تا این که عاقبت با استیلای تکش این درگیریها به پایان رسید. در زمان تکش تمامی خراسان، ری وعراق عجم، یعنی آخرین میراث سلجوقی به دست خوارزمشاهیان افتاد. غلبه تکش بر تمام میراث سلجوقی، نارضایتی خلیفه بغداد را به دنبال خود داشت که اثر این ناخرسندی و عواقب آن، بعدها دامنگیر محمد بن تکش شد. با درگذشتعلاءالدین تکش«رمضان 596 ق / ژوئن 1200 م»، پسرش محمد خود راعلاءالدین محمدخواند و به این ترتیبسلطان محمد خوارزمشاهشد. pareparvaz5126th February 2011, 12:01 PMاسامي خوارزمشاهيان و زمان هر يک قطبالدين محمدبن انوشتکين غرجه 490-522 ه. ق علاءالدين ابوالمظقر اتسز بن قطبالدين محمد 522-551 تاجالدين ابوالفتح ايل ارسلان بن اتسز 551-567 جلالالدين محمود سلطانشاه بن ايل ارسلان 567-568 علاءالدين تکش بن ايل ارسلان 568-596 سلطان جلالالدين محمدبن علاءالدين تکش 596-617 جلالالدين منکبرني بن علاءالدين محمد 617-628 pareparvaz5127th February 2011, 02:49 PMقطبالدين محمدبن انوشتکين غرجه 490-522 ه. ق خوارزمشاهيان از فرزندان انوشتکين غرجه هستند. از اين خاندان قطبالدين محمد در سال 490 از طرف سلجوقيان به سمت خوارزمشاهي خوارزم منصوب شد وي درمدت فرمانروايي خود 490-522 ه. ق حدوداً سي سال و اندي همواره تابع سلطانسنجر سلجوقي بود. همواره او يا پسرش در جنگهاي سلطان سنجر در کنارشبودند. سلطان قطبالدين محمد خوارزمشاه مردي عادل و نيکوسيرت و ادبپروربود. pareparvaz5127th February 2011, 02:50 PMعلاءالدولة ابوالمظفر اتسز بن قطبالدين محمد (551-552 ه. ق) بعد از او پسرش اتسز بجايش نشست وي تا سال 533 مطيع سلطان سنجر بود ولي ازآن به بعد سه بار از اطاعت سلطان سر پيچيد هر سه بار سلطان سنجر بالشکرکشي او را وادار به اطاعت نمود، و وي را بخشيد. اول بار سال 533، باردوم سال 536، بار سوم سال 543 از آن به بعد سلطان اتسز ديگر نافرمانينکرد. وي در سال 551 سلطان سنجر را که اسير غزنويان بود رهايي بخشيد وبدين ترتيب دَين خود را به خاطر گذشتهاي سلطان سنجر به وي ادا کرد. سلطان اتسز همانند پدرش مردي شجاع و بيباک و اميري عادل و شعرپرور و کريم وجوانمرد بود. شاعراني همچون رشيد و طواط و اديب صابر و خاقاني شرواني اتسز راستودهاند. جرجانيه در عهد اتسز خوارزمشاه از مراکز عمده علم و ادب و محلاجتماع عده کثيري از فضلاي نامي بود. از مفاخر عهد وي امام علامه کبيرجارالله ابوالقاسم محمودبن عمر زمخشري خوارزمي (467-538 ه. ق) است صاحبمؤلفات بسيار مانند تفسير کشاف و انموذج و مقدمة الادب. ديگري اسمعيلجرجاني دانشمند مشهور است که ذخيره خوارزمشاهي را ابتدا به نام قطبالدينمحمد تأليف نموده بعدها آن را خلاصه کرده و بنام علاءالدولة اتسز خُفّيعلائي ناميده است. سلطان سنجر در 533 ق / 1138 م، همراه با سپاهی گران برای تأدیب اتسزرهسپار خوارزم شد. اما اتسز که خود را در مقابله با سپاه سنجر ناتوانمیدید، از خوارزم گریخت. به این ترتیب امیر سلجوقی امارت خوارزم را به برادر زاده خودسلیمانبن محمد واگذاشت و خود به خراسان بازگشت. پس از رفتن سپاهیان سنجر، استزبار دیگر به خوارزم بازگشت و با شکستی که به سپاهیان سلیمان بن محمد واردکرد، وی را وادار به فرار نمود. در 536 ق / 1141 م، هنگامی که سلطان سنجر در جنگ قطوان از قراختاییان شکستخورد، اتسز جرأت پیدا کرد تا به مرو برود، از این رو به چپاول و غارتاموال مردم و کشتار آنان دست زد که البته در این فاصله چند بار نیز به فکرتسخیر خراسان افتاد که هیچ گاه توفیق آن را پیدا نکرد. به همین دلیل یک بار نیز آدم کشانی را برای قتل سنجر فرستاد که از بخت بدشاین راز با کوشش ادیب صابر، نماینده سنجر، که در خوارزم نزد اتسز بود، فاششد. به طوری که این امر موجب هلاکت ادیب صابر شد و به فرمان اتسز بهرودخانهجیحونانداخته شد. مرگ اتسز خوارزمشاه اتسز در طی تاخت و تازهایی هم که در ماوراء النهر در قلمرو ایلک خانیان انجام داد ولایت جُند را به تصرف خود درآورد. بر خلاف سنجر که ظاهراً از خط و سواد بی بهره بود، اتسز اهل سواد، ادب و شعر بود که اشعار فارسی نیز میسرود و بارشیدالدین وطواط بلخی،صاحب ديوان رسائلخود معاشرت صمیمانه و توأم با تکریم داشت. وی پیش از سنجر سلجوقی در نهم جمادی الاخر سال 551 ق / 30 جولای 1156 م، پس از بیست و نه سال فرمانروایی، سرانجام چشم از جهان فرو بست pareparvaz511st March 2011, 12:23 PMتاجالدين ابوالفتح ايل ارسلان بن اتسز 551-567 پس از مرگ اتسز پسرش ايل ارسلان با لشکريان خوارزمي به جرجانيه برگشت و درآنجا نامهاي به سلطان سنجر نوشت و اظهار اطاعت کرد. سلطان هم او را به جاي پدرش به خوارزمشاهي تعيين نمود. بعد از آن ايل ارسلان همواره مطيع سلطان محمود و سلطان محمد ثاني سلجوقي بود. و هيچگاه در فکر استقلال ازسلجوقيان نبود. ايل ارسلان در سال 567 در جنگي که بين او و قراختائيان بتپرست روي داد در کنار جيحون از آنها شکست خورد. و اين کار باعث شد که خوارزمشاهيان همچون گذشته به آنها خراج بدهند. کمي بعد از اين جنگ ايلارسلان درگذشت و بعد از او پسرش سلطانشاه محمود به تخت خوارزمشاهيان نشست ليکن با مخالفت تکش معزول شد. تاج الدین ابوالفتح ایل ارسلانبن اتسز، که به هنگام مرگ پدر، در کنارش بود، پس از فوت او به همراه سپاهیان خوارزم به جرجانیه بازگشت و از آن جا طی نامهای به سلطان سنجر،اطاعت و فرمانبرداری خود را نسبت به وی اعلام کرد. سلطان نیز او را به جای اتسز به خوارزمشاهی تعیین نمود و به این ترتیب ایلارسلان در سوم رجب 551 ق / ژوئن 1156 م« رسماً جانشین پدر شد. هشت ماه بعد سلطان سنجر درگذشت و از آن پس خراسان بین غلامان سنجری و پادشاهان غور مورد نزاع قرار گرفت. در 557 ق / 1162 م» پس از آن که مؤید الدین آی ابه، رکن الدین محمود را کور کرد، بر اغلب نواحی و شهرهای خراسان چیره شد. ایل ارسلان که در همان آغاز فرمانروایی،گرگانو دهستان را تحت فرمان خود درآورده بود، با مؤیدالدین آی اِبه، بر سر تصرفنقاط مختلف خراسان اختلاف و درگیری پیدا کرد تا این که در «558 ق / 1163م» نیز با لشکری عظیم نیشابور را محاصره کرد، اما از عهده گشودن آن برنیامد، بدین ترتیب بود که به همان متصرفات محدود خود از خراسان بزرگ رضایتداد. فرجام کار ایل ارسلان ایل ارسلان در جمادی الآخر سال 553 ق / جولای 1158 م« به کمک سران طایفه قرلق که از دست امیر افراسیابی سمرقند به وی پناه برده بودند، به ماوراءالنهر لشکر کشید و دو شهر سمرقند و بخارا را متصرف شد تا این که در سال 567 ق / 1172 م» ایل ارسلان از خراج سالیانهای که پدرش پرداخت آن كه به قراختاییان تعهد کرده بود، سر باز زد از این رو، قراختاییان به خوارزم لشکرکشی کردند و در پی آن ایل ارسلان را در کنار رودجیحونشکست دادند. وی چندی پس از این واقعه در نوزدهم رجب 567 ق / مارس 1172 م« بیمار شد و چشم از جهان فرو بست. بعد از ایل ارسلان، قلمرو خوارزمشاهيان، مورد منازعه پسرانش سلطانشاه و علاءالدین تکش قرار گرفت که عاقبت با تفوق تکش این منازعه خاتمه یافت. pareparvaz512nd March 2011, 12:48 PMجلالالدين محمود سلطانشاه بن ايل ارسلان 567-568 ايل ارسلان در زمان حیاتش، پسر دوم خود، سلطانشاه را به جانشینی برگزیده بود. زمانی که ایل ارسلان چشم از جهان فرو بست، سلطانشاه به جای پدر بر تخت فرمانروایی خوارزم نشست و مادرش ملکه ترکان نیز در امور کشور داری او را یاری میکرد. در این هنگام که برادر ارشد سلطانشاه، تکش، حکومت جند را داشت، سلطانشاه از خوارزم فرستادهای نزد برادر گسیل داشت تا او را به دربار خوارزم فرا خواند. چون این امر بر تکش گران آمد و با وعده پرداخت خراج سالیانه به تركا قراختايي از آنان استمداد جست. هنگامی که سلطانشاه از عزیمت تکش به سوی خوارزم آگاه شد، چون تاب مقاومت در برابر او را نمیدید، به همراه مادر به نزد مؤید الدین آبی ابه رفت. به این ترتیب تکش در روز بیست و دوم ربیع الثانی 568 ق / نوامبر 1172 م«، وارد خوارزم شد و بر تخت شاهی نشست. چندی بعد، سلطانشاه به همراه سپاهیان مؤیدالدین آی ابه عازم خراسان شدند، اما در رویاروی با سپاه تکش شکست سختی خورده، که در این بین آی اِبه نیز دستگیر و مقتول شد. اما اختلافات دو برادر از میان نرفت و هر دو برای تسخیر خراسان، هر از گاهی دست به تاخت و تاز میزدند. تا این که چندی بعد، سلطانشاه از امیران غور برای باز پس گیری تاج و تخت از دست رفته استمداد طلبید و به این ترتیب به همراه سپاهی از غوریان، عازم خوارزم شد، اما هنگامی که سپاهیان به نزدیکی خوارزم رسیدند، تکش آب جیحون را بر روی سپاهیان سلطانشاه برگرداند و با این عمل شکست سختی به آنان وارد کرد. عاقبت تکش برای رفع این اختلاف خانوادگی، پذیرفت خراسان را که میراث سلجوقی بود به سلطانشاه واگذار کند. اما سلطانشاه چندی بعد در رمضان 589 ق / سپتامبر 1193 م» درگذشت و به این ترتیب خراسان بار دیگر ضمیمه قلمرو خوارزم شد. pareparvaz513rd March 2011, 11:52 AMعلاءالدين تکش بن ايل ارسلان 568-596 از زمان اتسز به بعد يکي از خطوط اصلي سياست خوارزمشاهيان به سبب موقعيت جغرافيايي آنها مجاهدت در راه اسلام بوده است. هدف اصلي تکش برانداختن قطعي حاکميت قراختايي در ممالک اسلامي بود. قراختاييها که بتپرست بودند بر بسياري از بلاد اسلامي چيره گشته حتي خوارزمشاهيان را نيز خراجگذار خود کرده بودند. در سال 578 ه. ق تکش بخارا را از تسلط کفار قراختايي نجات ميدهد. و به اهالي که از دست آنها ظلم زيادي کشيده بودند آزادي ميبخشد و لشکريان خود را از داخل شدن به شهر برحذر ميدارد، به علت اينکه مبادا مزاحمتي يا چپاولي توسط بعضي صورت گيرد. تکش در 583 سرخس را از منگلي بک ميگيرد. و بدنبال آن نيشابور را تصرف ميکند. و مردم را از ظلم و ستم او نجات ميدهد. اموالي را که وي از مردم با زور گرفته بود به صاحبانشان مسترد ميدارد. و منگلي را به فتواي فقها به عبدالعزيز کوفي پدر امام برهانالدين تحويل داد و پدر نيز به قصاص خون پسرش او را به قتل ميرساند. تکش با پذيرش تابعيت اسپهبد حسامالدولة اردشير (601-567) حاکم مازندران او را همچنان بر سر قدرت نگه ميدارد و بدين ترتيب وي با تسلط بر ماوراءالنهر خراسان و مازندران در سال 585 بر تخت سلطنت جلوس کرد. بعد از آن حکمرانان خوارزمشاهي را سلطان خواندند. در سال 589 سلطانشاه برادر و رقيب تکش فوت کرد و به اين ترتيب طالقان و مرورود تا حدود هرات و تمامي خطه خراسان به تکش انتقال يافت. در سال 595 با کشته شدن طغرل سوم سلجوقي عراق عجم به تصرف تکش درآمد و به اين ترتيب دولت خوارزمشاهيان به صورت حکومت سازمان يافته قدعلم کرد. تکش در همدان اسرا را آزاد کرد و دستور داد که هيچ کسي حق تعدي به مردم را ندارد و کساني را که به مردم ظلم کرده بودند در ميدان شهر همدان حد زد. وي در شهر ري نيز به همان ترتيب عمل کرد و علامه صدرالدين محمد وزان فقيه شافعي را به قضاوت آنجا گمارد. سالهاي آخر حکومت تکش به جنگ با ملاحده گذشت. وي بعد از گرفتن قاهره دومين قلعه مستحکم آنها بعد از الموت و قلع و قمع مدافعان آن به خوارزم برگشت. ملاحده با شهيد کردن نظامالملک مسعود هروي وزير تکش و صدرالدين محمد وزان انتقام ميگيرند (جماديالاخر 596 ه. ق). تشکيلات اداري و مملکتي تکش بدون شک منظم و سازمان يافته بود، در غير اين صورت وي قادر به اداره آن مملکت عظيم نبود. تا جائي که وقتي تکش براي بار سوم به سوي عراق عجم ميرود خليفه ناصر از ترس برايش هدايا ميفرستد و حکومتش را به رسميت ميشناسد و به پسرش محمد لقب قطبالدين ميدهد. تکش پادشاهي بود، عادل و نيکو رفتار و متدين و با فضل و از شعرا و اهل ادب جماعتي در گرد او جمع بودند. مشهورترين آنها بهاءالدين محمدبن مؤيد بغدادي است که شاعر و منشي و رئيس دارالانشاي سلطان بوده و مجموعه منشآت او به نام الترسل معروف است. همچنين علامه بزرگوار فخرالدين محمدبن عمر رازي (543-606) از جمله دانشمندان تحت حمايت او بود. بايد متذکر شد که دست بدست شدن شهرها در دوران سلجوقيان و غزنويان و سامانيان و بالاخره خوارزمشاهيان همواره بدون آسيب رساندن به افراد غير نظامي و اموال آنها بود و در بسياري موارد دو طرف براي بدست آوردن قلوب هواداران يکديگر سربازان و اسيران يکديگر را با دادن خلعت آزاد ميکردند. بهمين خاطر است که ما در اين دوران طولاني هيچگاه به مواردي همچون قتل عام عمومي که بعد از يورش مغول مسئلهاي جا افتاده در تاريخ ايران است بر نميخوريم. بعد از مرگ تکش پسرش محمد در مجلس ارکان و امراء دولت خوارزمشاهي به حکومت رسيد. علاءالدین تکش، پسر ارشد ایل ارسلان بود که به هنگام فوت پدر امارت جُند را داشت، وی چون انتخاب برادرش سلطانشاه را به جانشینی پدر پذیرفت، عاقبت به کمک قراختاییان توانست در 568 ق / 1173 م وارد خوارزم شده و بر تخت سلطنت خوارزمشاهی بنشیند. از آن پس مدتی افزون بر بیست سال، نواحی تحت قلمرو خوارزمشاهيان عرضه نزاع و دعواهای خانوادگی این دو برادر بود که منجر به چندین جنگ خونین نیز شد. هر چند، در آخر، تکش به منظور پایان دادن به این اختلافات، موافقت کرد که امارت خراسان را برادرش سلطانشاه واگذار کند، امابا مرگ سلطانشاه، بار دیگر این ولایت ضمیمه قلمرو خوارزم شد. pareparvaz515th March 2011, 01:09 PMسلطان جلالالدين محمدبن علاءالدين تکش 596-617 پس از درگذشت علاءالدین تکش، پسرش دومش قطب الدين محمد به امارت خوارزم نشست «شوال 596 ق / جولای 1200 م» و خود را علاءالدین محمد سلطان محمد خوارزمشاه خواند. مسأله جانشینی علاء الدین محمد در همان آغاز جلوسش، در جنگی که به وسیله برادر زادهاش، هندوخان بن ملکشاه در خراسان بر علیه وی درگرفت، مورد ش� سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1849]
-
گوناگون
پربازدیدترینها