واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: فرهنگ > سینما - تهران امروز نوشت: پولاد کیمیایی دیگر آنقدر در سینما بازی کرده که قرص و مردانه راه بلدیاش را به رخ بکشد و راه خودش را برود. پولاد کیمیایی بعد از «جرم» در جایگاهی قرار گرفته که شاید بتوان موقعیت او را در ابتدای اوج کارنامه هنریاش دانست رضا سرچشمه این بار قهرمان دنیای کیمیایی است. از آنجا که پیشتر قرار بوده است داستان فیلم «جرم» در دهه 90 روایت شود و به علت عدم دریافت مجوز به دهه 50 منتقل شده است، اولین سئوالم این است که آیا شخصیت رضا هم شامل این تغییرات بوده؟ اصلا نمونه شخصیت رضا در جامعه امروز ما وجود ندارد و زمانی که قرار شد داستان به دوران قبل از انقلاب برگردد، دست پدر هم در پرداخت شخصیت رضا بازتر بود و قهرمانی را طراحی کرد که مربوط به دوره خودش بود. به همین دلیل فیلمنامه از نظر دیالوگنویسی و نظر شخصیتپردازی خیلی تغییر کرد. شخصیت امیر فیلم «محاکمه در خیابان» که پیش از «جرم» ساخته شده، فردی است که برخلاف قهرمانهای کیمیایی آنچنان پای اعتقادش نمیماند و به راحتی گول میخورد. جامعه امروز ما جوانهایی مثل امیر را بیشتر دیده است یا رضا سرچشمهای که جانش را به خاطر اعتقاداتش فدا میکند؟ قطعا در جامعه ما جوانانی مانند امیر بیشتر وجود دارند. کسانی که برای ازدواجشان و برای بدویترین و کوچکترین خواستههایشان مشکل دارند. کسی که فقط یک شب عروسیاش میتواند شاد باشد و از فردا باید به دنبال پرداخت قسطهایش باشد و فقط در شب عروسیاش هست که لباس اعیانی پوشیده و اگر با تراژدی روبهرو شود به همان طبقه خودش بر میگردد. از طرفی رضا سرچشمه را داریم که در واقع ضایعهای است که از فقر آمده و مانند نام خانوادگیاش زلال است ولی هیچ وقت نارو نمیزند .رضا توسط فقر به فساد کشیده میشود ولی نه فساد اخلاقی و همان که در فیلم میگوید آدم کشته ولی قاتل نیست. او در واقع قربانی جامعه است و درست وقتی که میفهمد میتواند روی نسل بعد از خودش تاثیر بگذارد میمیرد. بحثها درباره سینمای مسعود کیمیایی تمام ناشدنی است. اگر اجازه بدهید درباره بازی خودتان صحبت کنیم. به عنوان یکی از مخاطبان جدی آثار کیمیایی معتقدم مهمترین عامل موفقیت بازی شما این بوده که بیش از گذشته به لحن خاص فیلمهای ایشان دست پیدا کردهاید. به ویژه در بیان دیالوگها و وزنی که در نوع خاص دیالوگنویسی ایشان وجود دارد. موافق نیستم. وقتی با نقشی مواجه میشوید که وسعت بیشتری دارد و هم زمان طولانیتری را به بازیگر میدهد و هم ابزارهای بیشتری در اختیارش قرار میگیرد بازی بهتری هم ارائه میکند. شخصیت رضا تکمحور بوده و شاید اولین بار است که در سینمای کیمیایی یک دگرگونی و یک نوآوری را تجربه کرده است. پیشتر در فیلمنامههای ایشان جدال وجود داشت ولی خود کیمیایی تک صدا و تک محور است مثل قیصر.اگر دقت کرده باشید وقتی قیصر در خانه را میزند و میخواهد وارد شود دوربین داخل خانه را نشان نمیدهد و میخواهد پشت سر او و همراه قیصر حرکت کند. ولی در فیلم «رئیس» شخصیتهای زیادی وجود داشت و هر کدامشان میتوانستند محور فیلم قرار بگیرند. در فیلم «حکم» این طور نبود و من سعی کردم شخصیت محسن را سرد، منفی و جدا از دیگران بازی کنم. حتی با وجود آنکه قرار بود شخصیت سهند (بهرام رادان) به فروزنده (لیلا حاتمی) علاقهمند شود ولی من و خانم حاتمی ترجیح دادیم عشقی که بین محسن و فروزنده وجود دارد را حفظ کنیم. چرا که محسن کسی است که کارش آدم کشتن است و تنها نقطه اتکای او، فرزونده است و ایجاد این حس از طریق بازی ممکن شد. به «جرم» برگردیم. شما به عنوان بازیگر نقش اصلی در مقابل دو تا از بازیگرانی قرار میگیرند که با وجود بازی خوبی که داشتند، اما به لحن خاص فیلمهای کیمیایی تن ندادند. اول نیکی کریمی که در تمامی نقشآفرینیهایش کم و بیش سرد بازی میکند و بعد حامد بهداد با وجود بازی فوقالعادهای که دارد... چطور است که به بازی بهداد میگویید: فوقالعاده! و به تغییرات سریع حالت چهره و لحن بازیاش انتقاد نمیکنید؟ آخر این تغییرات سریع چهره در تمامی لحظات نقشآفرینی بهداد وجود دارد و متناسب با کلیت بازیاش است. چیزی که در بازی شما به شکل ناگهانی رخ میدهد و از فیلم «حکم» به عنوان اولین نقش جدیتان وجود داشته است. (با خنده) خوب منم همین طورم! اگر کلِ بازیام شبیه بهداد شود شما راضی میشوید؟! نه. من در کل بازی شما را به خاطر بکر بودن و هماهنگی با لحن فیلم بیشتر میپسندم. میخواستم بپرسم که وقتی در مقابل این دو نفر بازی میکردید سعی میکردید همان شیوهای که برای بازیتان در پیش گرفتهاید را حفظ کنید یا با بازی بازیگر مقابل هماهنگ باشید؟ به هیچ وجه. من شخصیت اصلی فیلم بودم و سایر بازیگران باید با بازی من هماهنگ شوند. اگر شما به عنوان بازیگر به آن اصلی که بهش ایمان دارید پایبند نباشید روبهروی هیچ بازیگری نمیتوانید بازی کنید. نمیتوانی منتظر عکسالعمل بازیگر مقابلت باشی و بعد خودت را نشان بدهی. من خیلی در بازیام تعامل دارم و به تمرین اعتقاد دارم. ولی اگر بازیگر مقابلت میل به تمرین نداشته باشید باید کار خودت را بکنی. خانم کریمی چندان به این تعامل اعتقاد ندارند و حامد که اصلا اعتقاد ندارد. در فیلم «محاکمه در خیابان» هم هر کدام دیالوگهای خودمان را میگفتیم. در بعضی از قسمتهای رودررویی شما و ایشان این عدم تعامل به چشم میخورد. بازی آقای بهداد به گونهای است که به شیوه خاص خودش از بازیگر مقابل تایید و واکنش میطلبد ولی شما در لحظاتی صرفا سکوت میکنید و نظارهگرید. من و حامد بیرون از سینما با هم دوستیم و تا به حال سه بار نقش دوست را بازی کردیم. در این فیلم هم حامد نقش مکمل رضا را بازی میکند و آدمی است که به تنهایی راه و روش ندارد و به تنهایی قهرمان نیست و هویت قهرمان را ندارد و حامد این قضیه را به خوبی متوجه شده بود. مثال میزنم صحنهای که ناصر و رضا برای مراسم ختم رافت خان وارد مراسم میشوند و من در حال احوالپرسی با دیگر مهمانها هستم حامد پشت کت من را میتکاند. همین کافی است که بفهمیم حامد چقدر به نقش رسیده است. به هر جهت این دو نفر، دو انسان جدا از هم هستند. هر چند ناصر حرف از رفاقت میزند، رضا حتی به او نگاهی نمیاندازد که بگوید ته دلم با تو نیست! اصولا رضا آدم ساکتی هست و بیشتر نگاه میکند و واکنش نشان نمیدهد و به خاطر این است که تیزتر از همه است و به موقعش اگر اتفاقی بیفتد واکنش نشان میدهد و بین این دو نفر فاصله زیاد است.رضا سرچشمه هیچ جای قصه گریه نمیکند. حتی وقتی مادرش فوت میکند پیش خودش فکر میکند که خوب این قانون طبیعت است ولی وقتی ناصر برای اثبات رفاقت دستش را درون کیسه مار میکند و مار دست ناصر را نمیزند میفهمد که درباره رفیقش اشتباه کرده است و می فهمد ناصر پاک است ولی اگر خودش دستش را درون کیسه مار میکرد این اتفاق نمیافتاد اینجا برای اولین بار است که فرو میریزد و پشت دستهای دوستش قایم میشود. به عنوان آخرین سئوال دوست دارم از علاقهتان به کارگردانی بپرسم. خاطرم هست در یکی از مصاحبههای قدیمیتان گفته بودید که پدرتان فکر میکردند بازیگری برای شما ماجراجویی است و شما را بیشتر به فیلم ساختن تشویق میکردند. اینکه میخواهید فیلمساز شوید به همین دلیل است؟ نه. الان کاملا برعکس است و ایشان اصرار دارند که من بازی کنم. چندین بار مایوس شدهام و گفتهام که نمیخواهم در سینما بازی کنم. صنف خودم را دوست ندارم و سخت است که تو نتوانی عقیدهات را بازی کنی. این سینما پر از باند بازی است و به سختی میتوانی انتخابهای خوب داشته باشی. شما که دیگر نباید از باند بازی صحبت کنید! خیلیها در حسرت موقعیت شما هستند. اگر جای من باشید میفهمید که چقدر سخت است. انتظارها از من زیاد است چرا که از سینمای کیمیایی آغاز کردهام. به این موقعیت افتخار میکنم ولیهمان قدر که این موقعیت میتواند کمک کننده باشد، محدود کننده است.در این فضا حتما باید به یک بدنهای وصل شوی. من این جایگاه را به سختی بهدست آوردهام. 58301
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 496]