تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 12 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هر كس روزه دارى را افطار دهد، براى او هم مثل اجر روزه دار است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

خرید تجهیزات دندانپزشکی اقساطی

خانه انزلی

تجهیزات ایمنی

رنگ استخری

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1799211691




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

چه کسی بود صدا زد سهراب ؟


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: ایسکانیوز : فردا تولد سهراب سپهری شاعر عرفان و سادگیست . شاعری که وضو با تپش پنجره ها می گرفت . روزگارى از دریچه هاى دیگران به سهراب نگریستیم، دریچه هایى که گاه او را نکوهش مى کردند و شعر او را پس مى زدند و گاه او را تمام کمال مى پذیرفتند. در هر حال، سپهرى از سرمایه هاى فرهنگى سرزمین ماست و موقعیت تأثیرگذار او را در ادبیات معاصر ایران هیچ گروه یا گرایش فرهنگى نادیده نمى گیرد. سهراب سپهرى زیاد نزیست. او ۱۵ مهرماه ۱۳۰۷ متولد شد و یکم اردیبهشت ماه سال ۱۳۵۹ به «حجم سبز» رفت. روزگارى برایش نوشتم «آدم این جا تنهاست» و نوشتم آدم در شعرهاى سپهرى تنها مى ماند، اما باید گفت: بد نگوییم به مهتاب اگر تب داریم. در «مرگ رنگ»، رابطه سهراب با اطراف به گونه اى است که همه چیز علیه اوست و به خواب فرورفته است. به این سطرها توجه کنید: «فرسود پاى خود را چشمم به راه دور ‎/ تا حرف من پذیرد آخر که زندگى: ‎/ رنگ خیال بر رخ تصویر خواب بود‎/»، «سرگذشت من به زهر لحظه هاى تلخ آلوده ست»، «دیرى ست مانده یک جسد سرد، در خلوت کبود اتاقم»، «جهان آلوده خواب است ‎/ فروبسته است وحشت، در به روى هر تپش هر بانگ»، «او نمى داند که روییده ست ‎/ هستى پربار من در منجلاب زهر»، «در زمین زهر مى روید گیاه تلخ شعر من». در واقع، این سطرها که از شعرهاى مختلف سهراب سپهرى در مجموعه «مرگ رنگ» انتخاب شده، همه حکایت از فضاهایى دارد که اگرچه رگه هایش تا پایان زندگى سهراب در او قابل پیگیرى ست ،اما این گونه سرودن از آن ها را دیگر در آثار او نمى بینیم. سهراب در «مرگ رنگ»، نیمایى به تکامل رسیده و احساساتى است که موزون مى سراید و وزن را مى شکند، اما درترکیب واژگانى و غرور آن ویژگى هایى که ما سهراب را با آن ها مى شناسیم، حرف قابل توجهى ندارد. اما در «زندگى خواب ها» سال ۱۳۳۲ اتفاقات تازه اى رخ مى دهد، اتفاقى مثل «زندگى» در «خواب ها». براى شناخت فضاى این مجموعه که در واقع سهرابى که ما مى شناسیم از این جا قابل نشانه گذارى است، نیازمند دانستن و شناخت دو فضاییم، اول «زندگى» سپس «خواب». در واقع، شاید دلیل این مسأله که عده اى شعر سهراب را نمى فهمند این باشد که از «زندگى» و «خواب» شروع نکرده اند و تلفیق این دو در یک فضاى شعر برایشان قابل ادراک نیست. سهراب با «زندگى خواب ها» وارد جهانى مى شود که در آن جهان تا ابد خواهد زیست. به این سطرها توجه کنید: «در تابوت پنجره ام پیکر مشرق مى لولد ‎/ مغرب جان مى کند، مى میرد»، «شب را نوشیده ام»، «زمزمه هاى شب در رگ هایم مى روید»، «به استخوان هاى سرد علف چسبیده ام»، «اتاقى به آستانه خود مى رسید که مرغى بیراهه ى فضا را مى پیمود ‎/ و پنجره اى در مرز شب و روز گم شده بود». این سطرها خبر از کشف ها و راه هاى تازه اى مى دهد که سهراب در حال طى طریق در آن هاست. ترکیب هاى واژگانى تازه، نگاه باریک بین و دقیق و در عین حال حساس و از همه مهم تر یافتن ارتباطات تازه میان اشیا، طبیعت و انسان از مشخصه هاى این کشف است. شاید این نوع نگاه سهراب سپهرى از همین مجموعه شروع شده باشد. در این مجموعه، سهراب از نیما فاصله گرفت و اگرچه هنوز (و تا پایان البته) پیرو او بود، اما راهى را براى خودش یافت که پایانش «حمله واژه به فک شاعر بود». در واقع برخى از مخاطبان نمى توانند با این ترکیب واژگانى سپهرى و فضاهایى که میان خواب و بیدارى است ارتباط برقرار کنند، این است که کلید آن ها متعلق به دروازه شعر سهراب نیست. شعر سهراب در «زندگى» و «خواب» شکل مى گیرد. به این معنى که زندگى عادى در شعر او جریان دارد، اما مناسبات میان عناصر و اجزاى تشکیل دهنده شعر شبیه مناسبات «خواب» مى ماند که هر پدیده اى ممکن است بدون منطق زمانى ـ مکانى در کنار هر پدیده دیگرى قرار بگیرد. به بیانى دیگر، ترکیبات واژگانى سپهرى در عرفانى ملایم و قابل حس ریشه دارد که سادگى و مناسباتش مانند «خواب» است که هیچ محدودیتى در آن یافت نمى شود و راه نمى یابد. به این سطر توجه کنید: «بزى از خزر نقشه جغرافى آب مى خورد». این بخشى از همان زندگى و خواب است که سهراب در «صداى پاى آب» مى آورد. مى توان گفت سهراب سپهرى در «زندگى خواب ها» در تلاش بود خود را به فضاى تازه اى پرتاب کند. در شعر «مرز گمشده» سطرى دارد که احساس مى کنم به تجربه خودش از «مرگ رنگ» و رسیدن به «زندگى خواب ها» بسیار نزدیک است. این سطر را بخوانید: «از مرزى گذشته بود ‎/ در پى مرزى گمشده مى گشت». در واقع، این سطر را شاید به نوعى بشود به ذهن سهراب از مجموعه اول به مجموعه دوم تعمیم داد. در مجموعه سوم سهراب سپهرى «آوار آفتاب» که در سال ۱۳۴۰ منتشر مى شود، اتفاقات دیگرى مى افتد. این اتفاقات از طرفى به «مرگ رنگ» شباهت دارد و از سویى به «زندگى خواب ها». از آن جایى که تنهایى خودش و غمزدگى اش را بیان مى کند، رگه هاى «مرگ رنگ» را دوباره به شکل دیگرى تکرار مى کندو از آنجایى که باز دنبال نوجویى است، شبیه «زندگى خواب ها» است. به این سطرها توجه کنید: «تنها در بى چراغى شب ها مى رفتم ‎/ دست هایم از یاد مشعل ها تهى شده بود»، «کنار مشتى خاک ‎/ در دوردست خودم، تنها نشسته ام»، «ریشه ات را بیاویز من از صداها گذشته ام ‎/ ... رؤیاى کلید از دستم افتاد ‎/ کنار راه زمان دراز کشیدم ‎/ ستارها در سردى رگ هایم لرزیدند»، «از شب ریشه سرچشمه گرفتم»، «پنجره اى را به پهناى جهان مى گشایم»، «اندوه مرا بچین که رسیده است»، «بى تابى انگشتانم شور ربایش نیست، عطش آشنایى ست»، «در نهفته ترین باغ ها دستم میوه چید». این ها نمونه هایى است که تلفیق دو فضاى در حال تجربه کردن سهراب سپهرى را نشان مى دهد. او باز از غمگینى خودش حرف مى زند و از این که هنوز زنجیرى غم است «ماهى زنجیرى آب است، من زنجیرى غم». اما همین «غم» او را وارد دریچه اى از جهان دیگر مى کند که آنجا سراسر کشف و شهود است و این کشف دیگر او را از شاعرى که در پى تجربه کردن براى نوشتن است تبدیل به شاعر پر از کشف و سرشار از برون ریزى مى کند. سپهرى در حال استحاله است و این استحاله متغیرهاى زیادى دارد، عواطف و زندگى شخصى اش، سفرهایش، تأثیر عرفان بر دیدگاه هاى جهان شناختى اش و... از جمله آن ها است. اکنون او «چیزى شبیه بى خودى و کشف است». کشف جهان جدید و بى خودى از گذشته و دغدغه هاى آن، البته به جز «غم» که رگه پنهان سهراب سپهرى است و جاى خودش را پس از مدت ها به «شادى» شناخت مى دهد. سپهرى حدود همین سال هاست (۴۰-۳۹) که به توکیو مى رود و به حکاکى روى چوب مى پردازد. سپس به هند سفر مى کند و از آن جا هم تجربیاتى به دست مى آورد. سال ۱۳۴۰ سهراب تدریس در هنرکده هنرهاى تزئینى تهران را آغاز و پس از مدتى در همان سال «شرق اندوه» را منتشر مى کند. «شرق اندوه» تجربه عرفانى سپهرى است. شاید بیراه نباشد اگر این مجموعه را از جهاتى با نگاه پر از شور و دلدادگى مولانا که همراه با هلهله و شعف است، مقایسه کنیم. البته این مقایسه به طور قطع فقط در نوع توجه به وزن و ریتم شعر و تا حدودى نگاهى است که هر دو شاعر از یک جنس به «هستى» دارند وگرنه ممکن است به قول منطقیون قیاس مع الفارق باشد. در «شرق اندوه» سپهرى پیش از آن که به فکر شعر نوشتن باشد به شور و شعف خود مى بالد که نوع جدیدش را به تازگى دریافته است. نوعى سرخوشى که از سَرِ عشق دست داده است و بالندگى و آزادى روح را به دنبال دارد. به این سطرها دقت کنید: «سرچشمه رویش هایى، دریایى، پایان تماشایى ‎/ تو تراویدى، باغ جهان تر شد، دیگر شد»، «خوابى از چشمى بالا رفت»، «در جوى زمان در خواب تماشاى تو مى رویم»، «بادآمد، در بگشا اندوه خدا آورد»، «آنى بود، درها وا شده بود ‎/ برگى نه، شاخى نه باغ فنا پیدا شده بود»، «من رفته، او رفته، ما بى ما شده بود ‎/ زیبایى تنها شده بود، هر رودى دریا شده بود ‎/ هر بودى بودا شده بود»، «من سازم: بندى آوازم، برگیرم، بنوازم، برتارم زخمه «لا» مى زن، راه فنا مى زن». سپهرى انگار در این مجموعه دیگر نمى خواهد شعر بنویسد. «شرق اندوه» در واقع طلوع و مشرق «اندوهى» جدید است که غم «مرگ رنگ» را مى زداید، این اندوه، اندوه عشقى است که شعف انگیز است و «مرز پریدن ها و دیدن هاست». کسى که کلید دروازه اشعار سپهرى را در اختیار دارد از این پس هم مى تواند وارد جهان سپهرى شود، اما چون اثر بعدى سپهرى در واقع یکى از نقاط تکامل شعرى اوست تکاملى که در آرایه هاى شعرى و جهان بینى شاعر رخ مى دهد، اگر کلید به دست نیابى، جهان او مکان غریبى مى شود که ساکنانش با واژه هاى سردرگمى حرف مى زنند. سپهرى حدود سال هاى ۴۰ از تمام مشاغل دولتى کناره گیرى مى کند و به نقاشى و شعر مى پردازد. او گالرى هاى متعددى در ایران و خارج از کشور براى نمایش آثارش ترتیب مى دهد و به سفر هم مى رود. وى در همین دوره است (یعنى حدود سال هاى ۴۲ و ۴۳) که به هند و پاکستان و افغانستان سفر مى کند و فرانسه و برزیل را هم براى شرکت در جشنواره ها و نشست ها مى بیند. با این تجربیات و پس از ۴ سال از مجموعه قبلى اش، سپهرى ۲ شعر بلند «صداى پاى آب» و «مسافر» را مى سراید، شعرى که شاید اوج سهراب و سطرهاى به یاد ماندنى او را که امروز روى پوسترها، دفترها و کارت پستال ها دیده مى شود مى توان در آن دید. به این سطرها نگاه کنید: «حجرالاسود من روشنى باغچه است»، «خوب مى دانم حوض نقاشى من بى ماهى است»، «نسیم شاید برسد، به گیاهى در هند»، «هرکجا هستم باشم آسمان مال من است»، «چه اهمیت دارد گاه اگر مى روید قارچ هاى غربت»، «من به آغاز زمین نزدیکم»، «فتح یک قرن به دست یک شعر»، «چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید»، «چرا گرفته دلت مثل آن که تنهایى»، «دچار یعنى عاشق»، «قشنگ یعنى تعبیر عاشقانه اشکال»، «همیشه عاشق تنهاست»، «دلم عجیب گرفته است خیال خواب ندارم»، «اهل کاشانم روزگارم بد نیست»، «و خدایى که در این نزدیکى است»، «من وضو با تپش پنجره ها مى گیرم»، «روح من در جهت تازه اشیا جارى است». سهراب سپهرى در این ۲ شعر بلند تجربیات متعدد خود در عرصه ترکیبات واژگانى و نگاه به «هستى» را به تلفیقى بسیار ساده و سهل ممتنع مى رساند و بیان مى کند. برخى از سطرهاى این دو شعر زیباترین و تأثیرگذارترین سطرهاى شعر معاصر ایران را تشکیل مى دهند. جهان ساده و بى آلایش سهراب و دغدغه هاى او به وضوح در این دو شعر قابل پیگیرى و نشانه گذارى اند. در واقع، روح سپهرى در جهت تازه اى از اشیا قرار گرفته است، همان طور که خودش در سطرى از این شعر مى نویسد. او موقعیت خود در هستى، نگاهش به عرفان، زندگى روزمره، ارتباط با عناصر و اجزاى پیرامونى و عشق را در این دو شعر بلند به شکلى آشکار بیان مى کند. شاید بیراه نباشد اگر اوج پختگى سپهرى را در این دو اثر بدانیم و همین گونه است که اقبال عمومى از این شعرها نسبت به آثار دیگر سپهرى بیشتر بوده است. شناختى که در اوایل متن از آن سخن به میان آمد و جست وجویى که شاعر براى شناخت دارد، این جا دیگر از سپهرى سلب مى شود. او اینجا دیگر «فاعل شناسا» نیست، بلکه کسى است که شعر از دریچه نگاه او و به شکلى کاملاً جوششى بیرون مى جهد. این دو شعر بلند اگرچه بسیار مقطع نوشته شده اند، اما وحدت ارگانیک و ساختارى که میان اجزا و عناصر تشکیل دهنده آن وجود دارد نشان از ذهن و ضمیر ناخودآگاه توانمند شاعر دارد. شاعرى که دیگر «واژه ها به فکش حمله مى کنند» و او فقط یک نویسنده صرف است، نویسنده اى که تجربیات و سختى هایش را کشیده و ضرورت ها و نیازهاى ذهنى اش را براى نوشتن سیراب کرده و حالا با یک انفجار ذهنى به این حجم اثر قابل تأمل آفریده است. کلماتى که سپهرى فقط آن ها را روى کاغذ مى آورد وگرنه خلق آن ها در فضاى دیگرى رخ داده است. در بهمن ،۱۳۴۶ سپهرى مجموعه «حجم سبز» را منتشر مى کند. «حجم سبز» در واقع ادامه نگاه «مسافر و صداى پاى آب» است، نگاهى که از یک «بصیرت» و «دانایى» خبر مى دهد. «حجم سبز» همان «حجم دانایى و بصیرتى» است که سهراب در آن سیر مى کند. او دیگر از فضاهاى قبلى اش فاصله گرفته است، «مرگ رنگ»، «زندگى خواب ها»، «شرق اندوه» که به نوعى از غمزدگى ها و افسردگى هایش نشأت گرفته بود، حالا تبدیل به «اتاق» دیگرى شده است، اتاقى که «آبى» ست و در آن شادى هست. دیگر براى سهراب سپهرى «زندگى خالى نیست، مهربانى هست، سیب هست، ایمان هست، آرى تا شقایق هست، زندگى باید کرد» این نگاه در برابر نگاه «مرگ رنگ» است، همان نگاهى که در آن سهراب «سربه سر افسرده بود». در «حجم سبز» سهراب از شعف هایش مى نویسد: «در دل من چیزى هست، مثل یک بیشه نور، مثل خواب دم صبح ‎/ و چنان بى تابم، که دلم مى خواهد ‎/ بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه، دورها آوایى ست که مرا مى خواند». به این سطرها توجه کنید: «قایقى خواهم ساخت»، «پشت دریاها شهرى است»، «گوش کن دورترین مرغ جهان مى خواند»، «بهتر آن است که برخیزم، رنگ را بردارم، روى تنهایى خود نقشه مرغى بکشم»، «چرا مردم نمى دانند ‎/ که لادن اتفاقى نیست»، «بیا زندگى را بدزدیم آن وقت ‎/ میان دو دیدار قسمت کنیم»، «من در این تاریکى ‎/ فکر یک بره روشن هستم». در تمام این سطرها، امید به زندگى و فضاهاى تازه «بودن» دیده مى شود. سپهرى در «حجم سبز» زندگى اصیل خودش را درمى یابد و اینجاست که شادى او از بصیرت شاعرانه و کشف و شهود مشخص مى شود. این مجموعه در واقع نقطه برترى سپهرى است در آثارش و دیگر نمى توان نقطه نهایى دیگرى براى اثرش فرض کرد. در مجموعه «ما هیچ، ما نگاه» اگرچه این امید و ایجاد فضاهاى تازه دوباره اتفاق مى افتد اما به اندازه «حجم سبز» قابل بررسى و قبول نیست و این مسأله البته در مقایسه سهراب سپهرى با خودش قابل بررسى است وگرنه «ما هیچ، ما نگاه» از مجموعه شعرهاى کم نظیر در ۱۰۰ سال گذشته شعر ایران است. سپهرى در «ما هیچ، ما نگاه» به آسانى همه چیز را در حد نگاهى دقیق به «هستى» و پیرامون و به بیانى دیگر ایجاد بصیرتى شاعرانه مى داند، شما باید تجربیات «هستى شناختى» خود را پس از مدتى از راه نگریستن ادامه دهى، البته نه این که به پیرامون فقط نگاه کنى بلکه منظور توجه و فعال کردن شهود و کشف در درون آدمى است و تأثیر آن در نوع اتفاقاتى که در زندگى روزمره مى افتد. این سطرها را بخوانید: داخل واژه صبح ‎/ صبح خواهد شد»، «راه معراج اشیا چه صاف است»، «یک نفر باید از این حضور شکیبا ‎/ با سفرهاى تدریجى باغ چیزى بگوید»، «دست هایم نهایت ندارند ‎/ امشب از شاخه هاى اساطیرى ‎/ میوه مى چینند»، «آدمى زاد طومار طولانى انتظار است»، «باید کتاب را بست، باید بلند شد، در امتداد وقت قدم زد، گل را نگاه کرد، ابهام را شنید»، «باید نشست ‎/ نزدیک انبساط ‎/ جایى میان بى خودى و کشف». شاید نگاه سهراب در «ما هیچ، ما نگاه» به شکلى انتزاعى بازگو شده است اما دریچه هاى دانایى و شهود او آن قدر لطیف و انسانى اند که این شاعر را در انتزاعى ترین حالات هم قابل درک مى کند. حسن گوهرپور




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 419]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سینما و تلویزیون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن