تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 14 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):به زيادى نماز و روزه و حج و احسان و مناجات شبانه مردم نگاه نكنيد، بلكه به راستگويى و...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804309218




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

جنگیدند تا زندگی بماند


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: جنگیدند تا زندگی بماند
سردار رحیم صفوی
به بهانه خداحافظی سردار رحیم صفوی از فرماندهی سپاه پاسدارانسردار سرلشکر پاسدار، سید یحیی رحیم صفوی، پس از 10 سال فرماندهی سپاه پاسداران، مسوولیت این نهاد انقلابی را به یکی از یاران خود سپرد و خود به عنوان مشاور عالی و دستیار فرماندهی کل قوا، انتخاب شد. او یکی از سرداران بزرگ سپاه پاسداران در دوران 8 سال دفاع مقدس بود و نقش بسزایی در آن دوران از خود به یادگار گذاشت. همین بهانه‌ای شد تا یادی کنیم از این سردار دلاوری که به حق در همه سال‌های جنگ و پس از جنگ برای حفظ و پایداری نظام اسلامی تلاش و کوشش چشم‌گیری کرده است. در این مجموعه خاطره‌ای کوتاه از سردار علی ناصری درباره سردار رحیم صفوی می‌خوانید سپس بخشی از کتاب روز شمار جنگ انتخاب شده است که حاوی اظهار نظی است از سردار صفوی در آخرین ماه‌های جنگ و 4 خاطره کوتاه نیز به نقل از ایشان درباه چند شهید می‌خوانید.موضوع مهمی که از نظر فرماندهان واجد اهمیت بود و بارها در صحبت با یکدیگر مطرح می‌کردند، مساله اصلی نبودن جنگ در کشور و به کنار بودن قسمت اعظم توان مملکت از صحنه نبرد می‌باشد. از این رو از آقای هاشمی خواستند که مدیران کشور باید در اداره امور جبهه، فرماندهان را یاری دهند و از آنجا که جنگ، موجودیت نظام سیاسی را با خطر مواجه ساخته، همه باید در اداره آن سهیم باشند و از واگذاری مسوولیت فقط به سپاه، پرهیز شود. برادر رحیم صفوی در این باره گفت: شما انتظار دارید فقط کادرهای سپاه ایفای نقش کنند که اکثر آنها نیز تاکنون شهید شده‌اند، خود من از کردستان که به جنوب آمدم، 300 نفر بودیم، به جز 5 نفر، همه شهید شده‌اند، اگر برنامه این است که تا آخر بجنگید باید برای این مسأله فکری اساسی بشود. وی با لحن انتقادی افزود؛ طبقه بندی موجود کشور، تقسیم‌بندی شده است به این که یک عده بجنگند و عده‌ای دیگر زندگی کنند.به خدا پناه ببریمروزی با علی هاشمی رفته بودم قرارگاه خاتم. آن ایام، قرارگاه خاتم در دو سه کیلومتری جاده صاحب‌الزمان بود. سنگری بود که رفتیم به طرف آن. صدای گریه‌ای از سنگر به گوش می‌رسید، همه داشتند گریه می‌کردند؛ حتی محافظ آقای محسن، خیلی نگران شدیم.پرسیدم: چه خبر شده؟!
عکس دست جمعی همرزمان
آقا محسن داخل سنگر است و دارد گریه می‌کند من داخل نرفتم؛ اما علی هاشمی رفت.پس از عملیات بدر، آقا محسن از شدت ناراحتی چند هفته‌ای به تهران نرفته بود. هر چه به او پیام می‌دهند که امام می‌خواهد تو را ببیند و کارت دارد، او از رفتن به تهران امتناع می‌کند و می‌گوید: من با چه رویی پیش اما بروم؟ به امام چه بگویم؟ سرانجام حاج احمد خمینی به محسن رضایی زنگ می‌زند و با او صحبت می‌کند و با اصرار می‌گوید: امام دوست دارد تو را ببیند.آقا محسن هم با دیده اشکبار به خدمت امام می‌رسد، در همان قرارگاه رفتم برای وضو گرفتن. موقع بازگشت دیدم آقا رحیم صفوی دارد آستین‌هایش را برای وضو بالا می‌زند و می‌آید. وقتی نگاهم به قد و قامتش افتاد، خیلی دلم سوخت. حسابی لاغر شده بود. لباس به تنش زار می‌زد، عملیات خیبر و خصوصا بدر، او را آب کرده بود. سلام کردم و با هم روبوسی کردیم. گفتم آقا رحیم، این هم فرصتی بود و از دستمان رفت. نمی‌دانم به خدا چه بگویم.دستی به صورتم کشید، دستی به کتفم زد و گفت؛ آقای ناصری، می‌دانی باید به خدا چه گفت؟نمی‌دانم.من می‌گویم باید چه گفت.نگاهی به آسمان انداخت و گفت: باید بگوییم: الهی رضاً برضاک، تسلیما لامرک لا معبود سواک، یا ارحم الراحمین و به خدا پناه ببریم.
عکس دست جمعی همرزمان
چند خاطره از شهدادر عملیات فتح آبادان با دانشجوی رزمنده‌ای آشنا شدم که تحصیل در رشته مهندسی یکی از دانشگاه‌های امریکا را رها کرده و مستقیما به جبهه آمده بود. او عاشق شهید مظلوم دکتر بهشتی بود، پس از انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی همیشه بغض در گلو داشت و می‌گفت: «آرزویم این است شهید بشوم و بدنم چون شهید مظلوم بهشتی بسوزد!»پس از آن این دانشجو در یکی از عملیات‌ها به شهادت رسید، پیکر او را در هواپیمایی گذاشتیم که شهیدان «جهان‌آرا»، «کلاهدوز» و «فکوری» در آن بودید. هواپیما در نزدیکی تهران سقوط کرد و جنازه این شهید در آتش سوخت.در عملیات فرمانده کل قوا، زمانی که عراقی‌ها راننده لودری را که در خط مقدم مشغول زدن خاکریز بود هدف قرار دادند، در خط، درگیری تن به تن بود. خودم شاهد بودم که جهادگر شهید «طرحچی» سریعا خود را به لودر رسانید و با لودر خاک برداشت و آنان را به درک فرستاد، سرانجام هنگامی که در خط مقدم نماز مغرب را می‌خواند، در حال قنوت که غرق مناجات با خداوند بود، مورد اصابت گلوله تانکی قرار گرفت. گلوله درست به او خورد و او را قطعه قطعه کرد و او با سری جدا شده به پابوس شهید سر جدای کربلا رفت.چهره به چهره...در روزهای شکننده و غم آلود آغاز جنگ تحمیلی، مسوول عملیات در کردستان بودم، با عده‌ای در حدود 300 نفر به اهواز آمدیم. با همین افراد اولین خط دفاعی جبهه (خط پدافندی شیر) را در مهر ماه 1359 تشکیل دادیم.شهید مهندس «طرحچی» برای ما از کنار رود کارون تا جاده اهواز خاکریزی ساخت که ما از پشت آن با یک نیروی 320 نفره چهار کیلومتر پیشروی کردیم. دشمن دوازده شبانه روز پاتک کرد، اما نتوانست خط پدافندی را در هم بشکند. در همین منطقه خاطره دلاور مردی در ذهن من حک شده که هر گاه  به بهشت زهرا می‌روم خود را موظف می‌دانم ساعتی را بر مزار این شهید دلاور بگذرانم. او شهید «تیموری» مسوول تخریب و خنثی سازی مین بود که با شهامت و ظرافتی مثال زدنی، شش ماه تمام در میدان مین، چاشنی بسیاری از مین‌ها را بیرون آورده بود، او آن‌قدر به دشمن نزدیک می‌شد که چهره تک تک نگهبانان عراقی را می‌شناخت، تا جایی که بعدها که این نگهبانان به اسارت نیروهای اسلام در آمدند، شهید تیموری به آنها می‌گفت که چند شب و در کدام نقطه نگهبانی داده‌اند.حمید هم مانددر عملیات خیبر که سردار شهید «حمید باکری» (برادر سردار شهید مهدی باکری فرمانده لشکر عاشورا) به شهادت رسید، من پشت بی‌سیم  هر چه به آقا مهدی باکری اصرار می‌کردم که برود و جنازه برادرش حمید را از جزیره مجنون به عقب بیاورد، قبول نمی‌کرد و می‌گفت: «همین طور که جنازه بچه‌ها توی جزیره مجنون مانده، بگذارید حمید هم بماند.» شهید حمید باکری برای همیشه جاوید‌الاثر ماند.منبع:روزنامه جام جم 





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 402]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن