تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835067046
ناگفته هایی از زندگی مغنیه و جنگ 33روزه
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
همرزم عماد: حاج رضوان خودش در اکثر عملیات ها شرکت داشت و هر نقطه خطرناکی که بود، او نیز حاضر بود. وقتی خبر شهادت عماد مغنیه، فرمانده بزرگ حزب الله منتشر شد، خیلی ها او را نمی شناختند و جز اندکی درباره او نشنیده بودند تا اینکه کم کم ابعادی از شخصیت او معرفی و آثار وبرکات فعالیتهای گسترده آن انسان بزرگ شناسانده شد. همان روزها بود که دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب قم، با حضور تعدادی از طلاب و دانشجویان این شهر، جلسه ای را در سالن اجتماعات پژوهشگاه فرهنگ و علوم اسلامی تحت عنوان "فرزند خمینی" برگزار کرد. در این جلسه، سید ابراهیم مرتضی، از سربازان جنگ سی و سه روزه به همراه تعدادی از لبنانیهای مقیم قم حضور یافتند و معرفی خوبی را از نقش و شخصیت آن فرمانده جهادگر ارائه کردند که در میان آنچه تاکنون درباره وی گفته و منتشر شده است قابل توجه تر است. آنچه در پی می آید ترجمه سخنان وی می باشد. بنام خداوند بخشنده مهربان. سلام و درود بر آقا و سرور ما، محمد(ص) و خاندان پاک و مطهرش. سلام بر محقق کننده حلم انبیاء و رهبر مشرقین، امام بزرگوار روح الله موسوی خمینی. سلام بر رهبر جوانمرد، امام خامنه ای حفظه الله. سلام بر فاتح اسارت ها ، حجه الاسلام سید حسن نصرالله حفظه الله. و سلام و درود خداوند بر شما. شکی نیست که سخن گفتن از شهید حاج مغنیه، حاج رضوان، به قدرت و دقت فراوانی محتاج است بخاطر آنچه این مرد در عالم اسلامی عهده دارش بوده است و برای ما که همیشه شاگردان مدرسه حاج رضوان بوده ایم، امروز سخن گفتن از این مرد بزرگ کار سختی است. ولی چاره ای نیست که در این مقام با این شهید دلاور که دشمنان از ضربات الهی او گریان بودند همراه شویم.من می خواهم ابتدا از زندگی و شخصیت شهید عماد در خلال دو مرحله صحبت کنم. صفات خاص و صفات عمومی حاج عماد. حاج عماد صفات خاص اساسی داشت که از ابتدای عمر شریفش در وی بود و حتی در زمان نوجوانی اش به آنها معروف شده بود. کسانی که با او بوده اند می دانند که در 13 سالگی به سه مشخصه مهم و اساسی شناخته می شد: اول، صفت غیرت و دفاع از مظلوم است تا حدی که ممکن نبود او با آنکه 13 سال بیشتر نداشت، کسی را ببیند که مظلوم است و او را کمک نکند. و معروف است که هر جا درگیری به وجود می آمد طرف مظلوم از او تقاضا می کرد تا از او دفاع کند. صفت دیگر موجود در حاج عماد، کرم و کرامت وی بود. و معروف بود که اگر قرار بود چیزی توزیع بشود و به همه داده بشود و یا خورده بشود، حاج عماد آخرین نفری بود که می خواست آن را بگیرد، به همه می رسید و بر خودش سخت می گرفت و در این موارد آخرین نفر بود. سومین آنها شهامت بود که او را از همان سنین کم متمایز می کرد. و این صفات آنهایی است که در یک رهبر وجود دارد و از همان سنین در حاج عماد وجود داشت. بد نیست بدانید، در منطقه ای از بیروت که به آن شیاح می گویند، حاج عماد و دوستانش گروهی کوچک را تشکیل داده بودند تا از مظلومین دفاع کنند و مسائل عبادی و نماز را برپا می داشتند که در آن زمان به خاطر حضور فرقه های مختلف مسیحی و کمونیست و... کاری بس دشوار بود. معروف است که روزی میان او و احزاب آنجا بر سر مساله ای درگیری شد و جماعت مومنان هم در آن زمان بسیار اندک بود ولی حاج عماد توانست در حالی که تقریبا 20 سال داشت برابر آنها که بین 30 تا 40 نفر بودند بایستد و آن گروه مهم را شکست دهد. و معروف است که هر جای بیروت که جماعت مومنان با دیگران درگیر می شدند و حاج عماد در میان شان بود، به خاطر وجود او و همین خصوصیت جرات و شجاعتی که در حاج عماد وجود داشت طرف مقابل از معرکه فرار می کرد. آنچه گفتیم مربوط به مرحله ای بود که حاج عماد کوچک بود، حال به مرحله ای که ایشان وارد حزب الله شدند می رویم. وقتی حزب الله آغاز به کار کرد، البته من در صدد توضیح نحوه شکل گیری آن نیستم فقط یک کلمه می گویم که دشمن اسرائیلی جنوب لبنان را اشغال کرده بود و این مقاومت را می طلبید و از جمله اولین کسانی که مبادرت به مقاومت کردند حاج عماد بود. بعد از گسترش نور الهی در عالم اسلامی و پیروزی انقلاب اسلامی ایران، برخی افراد مانند سید عباس موسوی و سید حسن نصرالله وارد تهران شدند و با امام دیدار کردند که امام خمینی (ره) به تاسیس حزب الله و نیاز به آن امر کردند. تقریبا بعد از یک سال حزب الله در لبنان تاسیس شد و طبعا در رسانه ها اعلام شد و آنگاه ما تصور می کردیم که حزب الله وارد فعالیت جهادی می شود اما حزب الله وارد فعالیت های فرهنگی شد چرا که جو مسیحی و طائفه ای در لبنان وجود داشت و غالب بود. با این وجود حزب الله در مدت حدود ده سال توانست پیشتازی اسلامی در لبنان را عهده دار شود. فرصت تفصیل نیست اما همین قدر بگویم که در آن زمان بسیاری از ما و سایر مسلمانان حتی در مدارس مسیحیان درس می خواندیم و حتی در امور مناسبتی با مسیحیان مشارکت داشتیم و کتب آنها را می خواندیم، این نکته را گفتم تا بگویم حاج عماد با وجود همه این موانع توانست به اهداف خود در لبنان دست پیدا کند.طبعا حزب الله در قالب دو بخش، بخش فرهنگی و بخش جهادی، در عرصه لبنان و همچنین سایر کشورهای اسلامی بروز کرد و در این میان حاج عماد برنامه ریزی، طراحی نقشه ها و فعالیت های جهادی خود را برای حزب الله انجام می داد. یکی از اموری که از حاج عماد نقل می شود این است که با همراهی رهبر حزب الله توانستند جنگهای گسترده داخلی لبنان را به جنگ با دشمن خارجی تبدیل کنند. می بینیم که حاج عماد به اهداف بلندمدت بسیاری توجه داشت. ما از او این درس را گرفته ایم که شخص حاج عماد، احاطه کامل و دقیقی بر کلام و اندیشه امام خمینی(ره) داشت و می خواست که اندیشه ایشان را با دقت تمام بیاموزد وبه خاطر همین توجه دیدیم که حاج عماد دقیقا فهمیده بود که امام خمینی چه می خواستند. لذا با وجود اینکه دشمنان و موانع بسیاری وجود داشت و حاج عماد به عنوان یک رئیس نظامی آنها را در پیش روی خود می دید اما همیشه فقط به مبارزه با دشمن صهیونیستی توجه می کرد. بدین صورت مراحل مختلفی از مبارزه با دشمن صهیونیستی برای حاج عماد ایجاد شد و به برکت وجود این مرد در راس امور نظامی حزب الله، توفیقات سالهای 93 و 96 و 2000 به دست آمد. دوستی گفتند که از جنگ 33 روزه هم صحبت کنید لذا اجازه می خواهم فقط به ذکر نمونه ای از رهبری حاج عماد در این جنگ اشاره کنم. هدف این نیست که به مسائل نظامی اشاره کنیم بلکه هدف این است که بگوئیم این جنگ با این حجم و این اندازه، با وجود حمایت آمریکا و سکوت عربها و سلاح اسرائیلی ها و رعب داخلی، با زکاوت و قدرت حاج عماد بود که به شکست دشمن منجر شد. یعنی دشمن اسرائیلی که مسلمانان لبنان و کشورهای مختلف را به خاطر اشغال بعضی اراضی مصر و سوریه به گریه درآورده بود، در مقابل یک فرد، یعنی حاج عماد به گریه در آمد و این درباره آمریکایی ها هم صادق بود. و البته شما می دانید که حاج رضوان اخیرا با اسامی مختلفی شناخته می شد، به او لقب قاتل، شبح، روباه ایران و... دادند چراکه هر چند اسمی به نام حاج عماد وجود داشت اما آنها نمی دانستند با چه کسی روبرو هستند و او کیست؟! یک قصه جالب را برایتان بگویم که در جشن پیروزی حزب الله در لبنان اتفاق افتاد. یکی از روزنامه نگاران خارجی می خواست به هر نحوی وارد شده و رهبر حزب الله را ببیند و دنبال مسوولین حزب الله می گشت تا به او اجازه دهند تا نزد سید حسن نصرالله برود ولی کسی را پیدا نمی کرد. حاج عماد به او نزدیک شد و بدون معرفی خودش گفت: چه می خواهی؟ آن فرد گفت: می خواهم به نصرالله برسم. حاج عماد به او گفت: برو و به هر جا رسیدی بگو "حاج" من را فرستاده است. وی به هر جا رسید گفت حاج من را فرستاده و راه برایش گشوده می شد تا اینکه پرسید : او که بود؟ به او گفتند: او حاج رضوان بود! بعد از شکست دشمن اسرائیلی در سال 2000 آنها درصدد آن بودند که نیروی حزب الله و حاج رضوان را مورد حمله قرار دهند و خودشان را در نیروی هوایی و دریایی و زمینی به طور جدی آماده کردند. (در این جا عکسهایی از ادوات نظامی مانند جنگنده ها، تانک ها(بخصوص تانک مرکاوا که لقب شکست ناپذیر داشت)، ناوها(بخصوص ناو ساعر که امکانات فوق تصوری در دفاع از خود دارد)، سلاح ها و دقت و حساسیت و توانایی های آنان که در جنگ 33 روزه علیه حزب الله به کار رفته اند نمایش داده می شوند و بر روی آنها توضیحاتی داده می شود تا قدرت حزب الله در مقابل این همه امکانات معلوم شود که به دلیل عدم وجود تصاویر از ذکر آنان خودداری کرده ایم) دشمن اسرائیلی در زمین دو گروه داشت به نامهای گولانی (که مخصوص هلی برن نیرو به داخل خاک لبنان و ضربه از پشت و عملیات های چریکی است) و ایگوز که آنها را شکست ناپذیر می دانست و ایگوز در لغت به معنای گردوی ناشکننده است. که حاج رضوان می گفت آن را در جنگ خواهیم شکست و ما این کار را کردیم و در جنگ 33 روزه آن را شکستیم. این مختصری از قدرت اسرائیلی بود. حال ببینیم حاج رضوان در مقابل این قدرت چه قدرتی را تجهیز و آماده کرده بود؟اول اینکه حاج رضوان از درون خود به چیزی معتقد بود و با تمام وجود به آن یقین داشت و آن چیزی بود که دشمن آن را نداشت که اعتقاد به خدای واحد قهار بود. و دومین مساله، که سید حسن نیز بدان اشاره کرد، آن بود که ما فرزندان محمد و علی و حسن وحسین هستیم. و مساله سوم اینکه، معتقدیم سلاحی که ما در دست داریم نیز فایده ای نخواهند داشت الا به مدد حقتعالی چرا که آیه کریمه می فرماید: و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی. بالاخره جنگ شروع شد و با برنامه ریزی و نقشه های زیرکانه حاج رضوان توانستیم پیروزمندانه از آن خارج شویم. در ایام جنگ به طور مداوم دشمن، با زدن مدارس و بیمارستان ها و راههای لبنان به ما ضربه زد و حاج رضوان در آب آن را تلافی کرد و آن ضربه سنگین و آنی را با زدن ناو ساعر به آنان وارد کرد. همچنین با زدن موشک ها به مناطق اشغالی که آنان تصور نمی کردند حزب الله آنان را در اختیار داشته باشد حاج رضوان غافلگیرشان کرد و خصوصا زدن تانکهای مرکاوا، که فقط در طول یک روز 39 تانک مرکاوا را منهدم کردند که به قتلگاه تانک ها معروف شد. خواهران و برادران گرامی، اینک هرچه از حاج رضوان بگوئیم بخش کوچکی از شخصیت وی می باشد و معلومات ما در این باره اندک است، امیدواریم روزی برسد که حزب الله اطلاعات بیشتری درباره ایشان منتشر سازد. در حالی که دشمن به دنبال انتقام از این شخص بود، او به طور عادی در میان مردم عبور و مرور می کرد و معروف بود که خود او به زمین جنگ وارد شد و در صحنه جنگ 33 روزه مشارکت کرد. و معروف است که ایشان به هر جایی که می خواستند بدون هیچ ترسی می رفتند و در صحنه جنگ با یک لباس معمولی حضور می یافتند و وقتی ایشان عرصه جنگ را ترک می کردند دیگر مجاهدان می پرسیدند این فرد شجاع که بود که با ما جنگید و پاسخ می شنیدند: او حاج رضوان بود! حاج رضوان خودش در اکثر عملیات ها شرکت داشت و هر نقطه خطرناکی که بود، او نیز حاضر بود تا جایی که سایر برادران تعجب می کردند چرا که آن نقاط جایی نبود که یک فرمانده در آن سطح بخواهد حاضر بشود، او باید بر مسائل اشراف داشته باشد و برنامه ریزی کند ولی ایشان در صحنه جنگ نیز شرکت می کرد. در افراد متفاوت می بینیم که وقتی مساله ولایت فقیه مطرح می شود از ارادت زبانی و بحث نظری و فکری فراتر نمی روند اما وقتی به حاج رضوان می رسیم می بینیم که مساله ولایت فقیه در ایشان نه فقط در حرف که در عمل و با تمام توان بروز می کند. با اینکه حاج رضوان هزاران وسیله و عنصر قدرتمند از سلاح حزب الله را دراختیار داشت، در لحظه مواجهه با کوچکترین مسائل هم به رهبر بزگوار حضرت آیت الله خامنه ای رجوع می کرد که وظیفه شرعی خود را در آن مساله نیز بداند. وی هنگامی که با مسائل مختلف مواجه می شد به ولایت رجوع می کرد و می گفت که در مقابل ولایت همه چیز و همه کس هیچ اند چرا که ولایت، هدف و مسیر و زندگی او بود و هنگامی که حاج رضوان امام خمینی را درک کرد فهمید که باید در این راه خود را فدا کند. این فقط ویژه خود او نبود و او تمام مجاهدین زیردست خود را نیز تقدیس کننده و پیرو ولایت تربیت کرده بود چراکه معتقد بود پیروی از این راه تنها راه پیروزی است. انسان کریم است ولی حاج رضوان در آن درجه ای از کرامت قرار داشت که وقتی شهید شد حتی یک خانه از خود نداشت تا حدی که مسوول ارتباطات که اتصالات تلفنی حاج عماد را مهیا می کرد دنبال آن بود تا با جمع آوری پول، خانه ای را برای او خریداری کند. بر خود و خانواده اش و هر آنکه او بر آن تملک داشت سخت می گرفت و فقط می خواست به مجاهدین رسیدگی کند و مشکلات آنان را برطرف نماید. فقط کرم ویژگی بارز حاج عماد نبود بلکه وقتی او در میان مجاهدین قرار می گرفت مانند یک عضو معمولی دیده می شد نه یک مسوول. در کارها با دیگران مشارکت می کرد چنانکه قابل تشخیص نبود آیا او حاج رضوان و مسوول است یا خیر؟! او چنان بود که وقتی مظلومی را می دید مانند کودکی کوچک ناراحت می شد و به گریه می افتاد ولی آنگاه که در مقابل دشمن قرار می گرفت قلبش مانند شیر می شد که هیچ چیز آن را نمی لرزاند. اینک می خواهم بگویم که حاج عماد فقط یک فرمانده نظامی پیروز در مقابل دشمنان نبود بلکه او چنان فکر و اندیشه ای داشت که نه فقط مسائل لبنان که مسائل جهان اسلام را هم به خوبی تحلیل می کرد. داستان کوتاهی را نقل می کنم تا سطح هوش و تحلیل و قدرت ویژه حاج عماد مشخص شود و معلوم شود که او می توانست پرونده ها و موضوعات متعددی را به عهده بگیرد اما صرفا برای این مساله اساسی مصمم شده بود تا قاتلان انبیاء را شکست دهد. بعد از پیروزی سال 2000 جمعی از اندیشمندان ایرانی بحثی را مطرح کردند که چرا حزب الله بعد از این پیروزی باید فقط در لبنان بماند و نباید در کل جهان اسلام و عرب گسترش داده شود و با تهیه نوشتاری حول این موضوع که فکر حزب الله بعنوان یک فرهنگ باید در میان مسلمانان گسترش یابد به لبنان و محضر سید حسن نصرالله وارد شدند. پس از انجام ترتیبات امنیتی و بازرسی های خاص به محضر رهبر حزب الله رسیدند و در آن موقع حاج رضوان را نیز آنجا بود. آنها که وارد شدند حاج رضوان می خواست آنجا را ترک کند چرا که موضوع به رهبر حزب الله مربوط می شد ولی سید به ایشان فرمودند الان به تو احتیاج داریم و می خواهیم از تو بشنویم، بمان! از آنجا که سید حسن از قبل موضوع را مطالعه کرده بودند پس از شروع جلسه گفتند اجازه بدهید تا نظرات حاج رضوان را در این مساله بشنویم. معروف است که در آن جلسه حاج رضوان به مدت یک ساعت و نیم درباره اینکه با چه طرحهایی و چگونه می توان این فکر را به مناطق دیگر گسترش داد صحبت کرد چنانچه تصور شد او یک جامعه شناس زبده مشرف به مسائل بین المللی است و اندیشمندان حاضر متعجب شده بودند که این مرد کیست که نزد رهبر حزب الله است؟ آنچه گفته شد درباره شخصیت فردی و اجتماعی و افکار حاج رضوان بود و نکته باقی مانده این است که او واقعا مثال حقیقی تعبیری بود که رهبر انقلاب برای او به کار بردند و آن این بود که حاج رضوان، فرزندی برای امام خمینی بود. من می خواهم به مساله دوم بپردازم. الان حاج رضوان به جایی رفته است که در همه لحظات عمر خود آن را تمنی کرده بود. او در همه شب ها و روزها و ساعاتش به شهادت فکر می کرد و اینک بدان مطلوب رسیده است. و حال من می خواهم بپرسم که بعد از حاج رضوان ما که او را شناختیم و از این پس بیشتر خواهیم شناخت، چه مسوولیت هایی بر دوش مان مترتب می شود؟ یعنی وقتی ما این مرد را در این حد از قدرت، منطق، شجاعت و روحیه عالی شناختیم چگونه می توانیم امثال حاج رضوان را بوجود بیاوریم؟ من می خواهم بگویم امت ما امت ضعیفی نیست و می تواند هزاران تن مانند حاج عماد را تولید کند اما مساله مهم این است که آن امت بداند چه می خواهد و هر فرد بداند چه می خواهد؟ حاج رضوان هدفش را مشخص کرده بود و می دانست که از زندگی اش چه می خواهد لذا هر آنچه در حاج رضوان وجود داشت در جهت هدفی که داشت قرار گرفته بود. امروز دشمن تصور می کند که با کشتن حاج رضوان مشکلی را در صفوف مقاومت پدید آورده است ولی برعکس امروز پس از حاج رضوان، همه مجاهدان به سوی هدفی که حاج رضوان می پیمود حرکت می کنند. جسد حاج رضوان بود که به سوی خدا رفت اما روح او و فکر او و راه او و فرهنگ او در همه جوانان حزب الله زنده است و از بین نمی رود. دشمن تصور می کند که کار تمام شده است اما برعکس همچنانکه رهبر حزب الله فرمودند ما امروز در شهادت حاج رضوان بشارت پیروزی را می بینیم. دشمن این را می داند چرا که در جنگ 33 روزه (حرب تموز)، آنها در بیمارستان هایشان مجروحانی را دیدند که وقتی از آنها سوال می شد شما با چه وسیله ای اینچنین مجروح شده اید؟! می گفتند ما افرادی را در جنگ دیدیم که سوار بر اسب با لباس سفید آمدند و دستان ما را با شمشیر قطع کردند. که به آنها گفتند شما مجنون شده اید! (این مساله همان زمان در روزنامه های اسرائیلی بازتاب یافت) اما برای ما این مساله قابل باور بود چرا که در قرآن خوانده بودیم که در جنگ بدر سپاهی از ملائک به مدد مسلمانان آمدند،" فایدناهم بجنود لم تروها". اگر قرار باشد مسائلی را که در جنگ 33 روزه اتفاق افتاد را بازگو کنیم از عظمت آنها موی سر انسان سپید خواهد شد. فقط به یکی دو مورد اشاره می کنم. یکی از مناطقی که موشک های حزب الله به سمت آنها باید پرتاب می شد منطقه ای بود معروف به سدیروت. گروهی مامور تنظیم و نصب موشک ها شدند ولی هنگامی که مسوول می خواست موشک ها را پرتاب کند مشاهده کرد که موشک ها به سمت منطقه ای دیگر به نام کفرجل عادی اند. طبعا به گروه تنظیم موشک گفته شد چرا جهت موشک را تغییر داده اید، آن را اصلاح کنید! برادران برای بار دوم، موشک ها را با میخ های مخصوصی که هست محکم کردند و در جهت پرتاب به سوی سدیروت قرار دادند اما باز جهت موشک ها به سوی دیگر بازگشت کرد! این بار تماس گرفته شد که گرچه جهت پرتاب اشتباه است اما باید موشک ها را پرتاب کنند چراکه لو خواهند رفت. موشک ها پرتاب شدند و تقریبا بعد از حدود یک ربع، تلویزیون رژیم صهیونیستی اعلام کرد که موشکهای حزب الله به منزل نظامیون اصابت کرده، 12 نظامی را کشته و 40 تن دیگر را زخمی کرده است. همچنین در روزهای پایانی جنگ و در روز آخر که دیگر نیروهای حزب الله در منطقه نبودند و موشک هایشان تمام شده بود، موشک هایی به سمت اسرائیلی ها پرتاب شده اند و حزب الله هم نمی دانست که چه کسی این موشک ها را پرتاب می کند! گاهی اوقات که اوضاع حساس می شد سید می گفت رها کنید وبیائید خداوند خودش می داند در این معرکه چه کند. هنگامی که جنگ بالا می گرفت و شرایط سخت تر می شد افراد سید حسن را بشاش تر و انس او را با خداوند بیشتر می دیدند و ایشان تمام این 33 روز را روزه گرفتند.باید خدمت شما عرض کنم ما امروز در شرایطی هستیم که دشمن درصدد فرصت حمله به ماست و ما را رصد می کند و ما نیز مراقب او هستیم و آماده ایم تا وارد جنگ شویم و اینجا باید به آن دشمن بگوئیم این خونی که در رگهای ماست و روحیه ای که از حزب الله در ما هست، در شرایط امروز که مانند شرایط حسین و یزید است بر ماست که از حسین زمان که او سید ما آیت الله خامنه ای است دفاع کنیم و این خون را در راهش فدا سازیم. از خداوند بزرگ می خواهیم روزی برسد که ما و شما در کنار هم در جنگی واحد علیه این دشمن بجنگیم و از خداوند می خواهیم و این نیز نزدیک است که همراه با حضرت عیسی و موسی پشت سر امام زمان (عج) در قدس شریف نماز بخوانیم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 417]
-
گوناگون
پربازدیدترینها