واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: جام جم آنلاين: رباعيسرايي در دهه اخير، روندي روشن داشته و استقبالي كه برخي چهرههاي شعر از اين قالب داشتهاند باعث شده است رباعيسرايي پس از به محاق رفتن اين جريان در سالهاي نخست انقلاب اسلامي، دوباره مورد توجه شاعران قرار گيرد. درباره مختصات و ويژگيهاي اين جريان جديد رباعيسرايي ميتوان در مقالهاي مستقل و با اشاره به تعداد زيادي از نمونههاي ارائه شده، مفصلتر نوشت. ولي در برآيندي كلي براي اين موج جديد ميتوان ويژگيهايي چون رويكرد اغراقآميز به نوآوريهاي قالبي، طنزآوري، تصويرگرايي، تاكيد بر اصطلاحات روزمره و عاميانه و در نهايت نوعي اصرار بر بيان حكمتآميز را برشمرد. بخشي از اين ويژگيها، به سنت ديرينه رباعيسرايي فارسي متكي است و گروهي نيز برآمده از نوآوريهاي شعر پس از نيماست. محمدرضا مختارنژاد كه مجموعه «شايد قفس پلنگها باز شود» را بتازگي منتشر كرده، از جديدترين چهرههايي است كه به جريان رباعيسرايي دهه اخير معرفي شده است و مروري بر رباعيهاي وي نشان ميدهد او چهرهاي است كاملا شعرخوانده و با فراز و فرودهاي قالبي كه در آن ميسرايد، بخوبي آگاه است و بسياري از كاربستهايي را كه شاعران «همقالب» او پيشتر آزمودهاند، ميشناسد و تجربه كرده است. او نيز مانند چهرههايي چون بيژن ارژن و جليل صفربيگي گاه چنان تب نوآوري تندي دارد كه چنين موجود شتر گاو پلنگي را به نام رباعي به خورد خواننده ميدهد: «؟.........?؟.....؟ .................؟ حالا كه به قلاب تو افتاد دلم در تابه بيمحليات سرخ نكن » بعيد است اين دوستان ندانند كه به هيچ ضرب و زوري نميتوان اينگونه ادا بازيهاي ادبي را به قالبهايي با صدها سال سابقه شعري و نمونههاي متعدد و برجسته و درخشان در حافظه تاريخي مردم ايران سنجاق كرد و با چند نقطه و علامت سوال «بيت» كارسازي كرد؛ پس چه اصراري است كه در هر مجموعه رباعيسرايان جوان حداقل يكي دو اداي اينگونه در كنار رباعيهاي سالم و «مثل آدميزاد» مينشيند؟ بهتر نيست به جاي فكر كردن به اين گونه جلوهگريها در شعر، به لوازم اصلي شعر بيشتر بينديشيم تا مثلا يك ايراد وزني در 2 جاي مجموعه عينا تكرار نشود؟ شاعر جايي ميگويد: اي سايهنشين تو زمين، كاري كن از بام بلندت عشق را جاري كن در اينجا عشق به سبب اين كه با حرف «عين» آغاز ميشود از قاعده متصل شدن حروف به حرف «الف» تبعيت نميكند در صورتي كه شاعر در اين مصرع، تلفظ «ع» و «الف» را عين هم گرفته است. اين اشكال چند صفحه بعد به شكلي واضحتر تكرار ميشود، جايي كه شاعر اين ايراد را در رديف شعر تكرار ميكند: هر جادهاي به ته رسيد عاشق شد هر سايه به يك شبح رسيد عاشق شد اما تو به من رسيدي عاشق نشدي ساعت به دوازده رسيد، عاشق شد گاهي دغدغه توليد يك بيت براي پر كردن جاي خالي بيت دومي كه شاعر از قبل توليد كرده است، باعث ميشود با تعدادي رباعي دوپاره روبهرو باشيم، بهگونهاي كه به شكلي روشن، مصرعهاي اول و دوم شعر ضعيفتر از مصرعهاي سوم و چهارم از آب درآمدهاند كه براي مثال بيتهاي اول و دوم اين رباعي را با هم مقايسه كنيد: چون اسلحهاي به حالت شليكم لطفي بكن، اينقدر نكن تحريكم من خاطره خوشي ندارم از عشق يك تيشه به فرهاد شدن نزديكم البته نبايد از خاطر برد كه محمدرضا مختارنژاد، هرگاه خيال خود را رها ميكند و رباعيهاي تصويرگرايانه ميسرايد، آثار قابل توجه و زيبايي ميآفريند كه ذكر چند نمونه از ابيات دوم اين گونه رباعيهاي او ميتواند براي مخاطب به روشني ثابت كند كه شاعر «شايد قفس پلنگها باز شود» هرگاه به تصويرگرايي نزديك ميشود، ميتواند ابياتي به اين زيبايي بسرايد: تا زود به كام آخر خود برسد برعكس گرفته بود سيگارش را ميترسم اگر پلك به هم بگذاري چشمان تو پشت ميلهها گير كند
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 747]