واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: سرنوشت خود را انتخاب كن جام جم آنلاين: خلاصه داستان: وزلي گيبسون كارمند بيجربزه ادارهاي است كه رئيس آن مدام روي اعصاب او راه ميرود، اما وزلي فقط ميتواند از عصبانيت سرخ شود و سكوت كند. او در زندگي خصوصياش هم شكست خورده است. ماجرايي رخ ميدهد كه براي وزلي تنها در رويا باوركردني است. به دنبال اين اتفاق برنامهريزي شده كه تنها براي وزلي ناگهاني است، او به عضويت گروهكي به نام انجمن برادري درميآيد تا هم حساب پساندازش پر باشد و نيازي به آن كار ناخوشايند نداشته باشد و هم انتقام پدري را كه حالا ميفهمد قهرمان اين گروهك ناشناخته بوده و در اين راه كشته شده بگيرد. كراس شخصيتي است كه قاتل پدر معرفي ميشود و دختري به نام فاكس براي اولين بار سر راه وزلي قرار ميگيرد تا او را به عضويت در انجمن ترغيب كند. وزلي در كش و قوس اين ماجراها به هويت واقعي خويش پي ميبرد. «تحت تعقيب» (Wanted) يك اكشن جذاب و خيرهكننده پرمعناست. شايد به كار بردن واژه فلسفي چندان خوشايند چنين اثر تماشاگر پسند و پركششي نباشد، اما ميتوان وصف نمادين را به معناي كامل كلمه برايش به كار برد. تحت تعقيب داستان جدال نيروهاي خير و شر بر سر تصاحب يك قهرمان بالفطره به نام وزلي گيبسون است. قهرماني كه مثل سوپرمن است. تفاوت قهرماني سوپرمن با امثال مرد عنكبوتي و بتمن را از زبان بيل در جلد دوم «كيل بيل» تارانتينو شنيدهايم: «پايه هر قهرماني از لحاظ داستانشناسي اين طوريه كه قهرمان يه شخصيت اصلي داره. بتمن در اصل بروس وينه و مرد عنكبوتي هم در اصل پيتر پاركر. وقتي اون شخص از خواب بيدار ميشه، هنوز پيتر پاركره. بايد لباس تن خودش بكنه كه بشه مرد عنكبوتي و اين شخصيتي نيست كه سوپرمن داشته باشه. سوپرمن تبديل نشد به سوپرمن. اون سوپرمن به دنيا اومد. وقتي سوپرمن از خواب بيدار ميشه، سوپرمنه و شخصيت دومش كلارك كنته... و شخصيت كلارك كنت چيه؟ ضعيفه. از خودش مطمئن نيست. بزدله. كلارك كنت ارزيابي سوپرمن از كل نسل بشره». وزلي گيبسون يك قهرمان زاده است. قهرمان بالفطره. او اگر كارمندي توسري خور و شكست خوردهاي بيعرضه است، اين تنها لباسي است كه به تن كرده و البته خودش نميداند. اين كلارك كنت شخصيت اوست. وزلي، قهرمان به دنيا آمده و همين او را تحت تعقيب سه گروه پليس، انجمن برادري و كراس قرار داده است. پليس كه شناختي از او ندارد و اصلا در حد او نيست پس هيچ گونه تماسي با او پيدا نميكند، اما دو گروه ديگر او را حتي بهتر از خودش ميشناسند و جدال داستان هم ميان اين دو نيروست. يكي خير كه لباس شر به تن دارد و ديگري شر با لباس خير. درست مثل واقعيت. وزلي كارمند بزدل، ارزيابي وزلي قهرمان از نوع بشر است، اما با اين حال او انسان است. اين را نبايد فراموش كرد و همين باعث ميشود در آخرين ماموريت انجمن برادري از فاكس بپرسد: «هيچ وقت فكر كردي بايد جور ديگهاي زندگي كرد؟ مثل همه مردم؟» وزلي از اين حيث درست مثل بئاتريكس كيدو پس از حامله شدن در كيل بيل است. او شايد بپذيرد كه گوسفند بهتر از گرگ است چون دستكم ميتواند طعمه باشد و قرباني براي شكار گرگ. شايد خانه، آرامش و صلح را اصول واقعي برادري بداند، اما اين باعث نميشود دست از انتقام بكشد و مجرم را به سزاي عملش نرساند. او قهرمان است، اما نه گرگ. براي نجات بشر قهرمان شده نه براي اين كه با ماشين سرنوشت براي انسانها حكم بتراشد و بيدليل دست به كشتار و قتل عامشان بزند. وزلي پرچمدار اختيار بشر در انتخاب سرنوشت خويش است و چه شعار تبليغاتي بجايي است براي تحت تعقيب اين جمله كوتاه كه: «سرنوشت خود را انتخاب كن». قهرمان هميشه تحت تعقيب اين دو نيروي قدرتمند است تا كه باشد و كدام را برگزيند. شناخت لازم است. شناخت خود. وزلي تنها تا زماني راه را غلط ميرود كه معترف است: «من نميدونم كي ام!» و اين گونه «خودشناسي» ميشود كليد موفقيت در انتخاب. وزلي ميفهمد كيست، از كجا آمده، براي چه آمده و سرنوشتش چيست. وزلي سرنوشت خودش را انتخاب ميكند و ثابت ميكند قهرماني واقعي، پهلواني است. همان شعار تكراري هميشگي كه گريزي هم از آن نيست. اين ديالوگ كليدي ابتداي فيلم بيانگر راهي است كه با آن ميتوان به اين شناخت رسيد: «من يه نگاه ديگه به انجمن برادري دارم». همه چيز نگاه است. جور ديگر ديدن؛ مايع معجزهكننده وان حمام در فيلم كه دردهاي جسمي را بسرعت شفا ميبخشيد گويا در درمان نگاه زخمي، كاري از پيش نميتواند ببرد. انسانيت در اين نگاه قهرمانانه، ملاك اصلي است. فاكس اگر تنها رستگار شاوشنگ اسلوئان است از آن روست كه خودساخته است. براي عدالت آمده نه قدرت. از خود گذشته است و با جان و دل ميجنگد. داوطلبانه مقابل وزلي ميايستد تا به بهاي جانش هم شده نقشي در ارتقاي مهارت اين عضو تازه انجمن برادري داشته باشد. فاكس ميخواسته مثل پدر قاضي باشد و در نهايت چه خوب هم ميتواند. آنقدر آماده است كه ميتواند در كمتر از يك ثانيه حقيقت را بشناسد، حكم كند و اين حكم را به اجرا درآورد و از مجازات خودش هم نگذرد تا مثل پدر در راه عدالت قرباني شده باشد. شعار انجمن برادري اسلوئان اين است كه هرگز نميتوانند نتيجه اعمال خود را پيشبيني كنند پس چارهاي جز اعتماد كردن به ماشين سرنوشت ندارند. ماشيني كه اسلوئان مدعي است فرامينش از اطلاعات موثق اين ماشين هوشمند اخذ ميشود. همه چيز آماده است و دست به دست هم داده براي استبداد جز وجود قهرماني قهرمانزاده به نام وزلي گيبسون. ساخت فيلمهاي اكشن رايانهاي، امروزه يكي از مشكلترين گونههاي فيلمسازي است. جلوههاي ويژه رايانهاي، صحنههاي محيرالعقول بسياري پيش چشم تماشاگر سينما گذاشتهاند. همين موجب شده از ارزشهاي هنري آثار اين ژانر كاسته شود و به رخ كشيدن امكانات جديد، به غلط راه جلب توجه تماشاگر تصور شود غافل از اين كه درصد زيادي از تاثيرگذاري تدابير بصري نو، به ميزان باورپذيري آنها بستگي دارد و اين كه آيا مطابق با نياز محتوايي داستان هستند يا نه. بكمامبدف، كارگردان روسي فيلم هاليوودي تحت تعقيب آنقدر باهوش و خلاق بوده كه توانسته ابداعات بصري خيرهكننده رايانهاي را طوري در خدمت داستان قرار دهد كه تاثير حاصل از آن از شدت باورپذيري غيرقابل باور باشد! نشان دادن برخورد دو گلوله در فضا با هم وقتي كنار گوش دختر بيگناهي در قطار صورت ميگيرد معنا پيدا ميكند. وقتي شليككننده اول وزلي باشد و شليككننده دوم كراس. وقتي از اين همساني مهارتي در انتها قرار است برداشت داستاني شود و صحنه پاياني، نظير صحنه ابتدايي فيلم دربيايد كه الحق بداعتي چشمگير در تعقيب يك گلوله پيچان منحصر به فرد از مبدا شليك تا هدف دارد. شليكي كه مثل شوت كاتدار افسانهاي در يك مسابقه فوتبال، ديوارههاي دفاعي را دور ميزند تا با غافلگيري دروازهبان و در كمال حيرت و واماندگي او وارد دروازه شود. تحت تعقيب، واقعا اجازه تكان خوردن به تماشاگر نميدهد. او را درگير ميكند اما نه چون فريبنده است و هيجان لحظهاي تماشاگر را هدف گرفته، بلكه چون آنقدر حرف براي گفتن و صحنه ديدني براي تماشا كردن دارد كه نيازي به اطناب بيجهت و كش دادنهاي معمول ندارد. به مخاطب اجازه تنفس ميدهد و ميداند خيلي اوقات نت سكوت است كه به اوجهاي يك قطعه موسيقايي ارزش ميدهد اما سكوتهايش هم شنيدني است. يكي از مشكلات ساختن فيلم حادثهاي زماني خود را نشان ميدهد كه قرار است شخصيت اول آموزش ببيند. تا جايي كه شكست ميخورد و درب و داغان ميشود كه ديدن دارد! اما از آنجا كه شروع ميكند به پيشرفت و ترقي كمكم حالت آزاردهنده پيدا ميكند و مخاطب نميتواند راحت آن را باور كند. تحت تعقيب با تدويني خلاقانه اين مشكل را برطرف كرده است. وزلي دارد سوابق دشمنش كراس را بررسي ميكند و ميفهمد او هم همين مراحل آموزشي را پشتسر گذاشته و توانسته به آن سطح از مهارت حرفهاي برسد. ما صداي وزلي را ميشنويم كه اينها را تعريف ميكند، اما تصاويري كه ميبينيم تصاوير ارتقاي مهارتي خود اوست! تماشاگر در اين صحنه طوري درگير زيبايي اين تطبيق مقايسهاي نبوغآميز ميشود كه فرصت پيدا نميكند گارد بگيرد و آنچه را ميبيند باور نكند. سازندگان اين فيلم هم مثل وزلي و كراس خوب ميدانند چطور از طعمهها استفاده ناب و ماهرانه ببرند! تحت تعقيب اگرچه به اندازه فيلمهايي مثل «ترميناتور2» و «ماتريكس» موفق نيست و وجه اكشن آن غالب بر محتواست، اما مثل اين نمونهها ثابت ميكند معناگرايي در فيلم ارتباط با فرم واحدي براي اجرا ندارد. هنر فيلمهاي اينچنيني در اين است كه پيچيدگيهاي واقعيت را با زبان خطي و مستقيم تحويلمان نميدهند. چيزي را هم به چيزي تشبيه نميكنند، طوري كه وجه شبه را صريح آشكار كنند. زبان اين فيلمها استعاري است. يعني هنرمند از فرط تشابه، نيازي به ذكر وجه شبه و حتي مشبه نديده و به ذكر مشبه به اكتفا كرده است. به طور كلي بهترين زبان معنا در سينما هم همين زبان نماد و استعاره است. فراموش نكنيم كه سينما كتاب و مقاله و تريبون نيست. پردهاي است نقرهاي كه قرار است با جذابيت خيرهكنندهاش افسونمان كند. اگر حرفي براي گفتن دارد، پس از تسخير روح تماشاگر البته صاحب اختيار است! كارگردان: تيمور بكمامبدف نويسندگان: مايكل برانت، درك هاس شروع اكران: 27 ژوئن 2008 بازيگران: جيمز مك اوي، مورگان فريمن، آنجلينا جولي آزاد جعفري
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 997]