واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: از ترانه مادری تا دل نوازان خود سهيلي زاده در کار قبلي اش(ترانه مادري)از اين روش استفاده کرده و به نتايج مثبتي نيز رسيده بود.چند قسمت ابتدايي کار به دليل معرفي کاراکترها و گنگ بودن روابط ضعيف از کار درآمده است اما با رفتن بهزاد و... مجموعه شبانه دلنوازان که چند روزيست پخشش از شبکه سوم سيما آغاز شده و مورد استقبال عموم قرار گرفته،ملودرام ساده ايست که فرمول امتحان پس داده اي دارد. به گزارش ايرنا،زندگي چند خانوار که به يکديگر پيوند خورده و در آن داستانک هايي بدان پيوسته است.خود حسين سهيلي زاده در کار قبلي اش(ترانه مادري)از اين روش استفاده کرده و به نتايج مثبتي نيز رسيده بود. چند قسمت ابتدايي کار به دليل معرفي کاراکترها و گنگ بودن روابط ضعيف از کار درآمده است اما با رفتن بهزاد و کارمند جديدش به سفر،اولين نقطه عطف ايجاد شده و کنش ميان کاراکترها به چشم مي آيد. در واقع نويسنده تا حدودي بر خلاف عرف فيلمنامه نويسي سريال هاي وطني عمل کرده و سرعت بيشتري به سير وقايع داده است.گم شدن خواهر بهزاد در کودکي و مفقود شدن همزمان پدرش به جرم کلاهبرداري و ...داستانک هايي است که ذهن تماشاگر را درگير کرده و به تماشاي ادامه کار ترغيب مي نمايد. سريال هاي ملودرام در ذات خود شخصيت محورند که اين امر در دلنوازان نيز کاملا به چشم مي خورد.سهيلي زاده در ترانه مادري اساس داستانش را بر پايه کاراکتر پويا بنا نهاده بود که در اينجا اين وظيفه را بهزاد عهده دار شده است. شناسنامه اي که براي او تدارک ديده شده نقاط گنگ فراوان و غلط هاي املايي زيادي دارد! که اين امر براي سريالي به شدت متکي بر شخصيت ها و روابط حاکم بر آنان در حکم سم است.شغلي که براي وي انتخاب شده تضاد شديدي با کاراکتر آشفته و سردرگم او دارد به همين دليل هم به باور مخاطب نمي نشيند.به عنوان مثال مي توان به لج و لجبازي اش با روشنک و قفل کردن گاوصندوق اشاره کرد که هيچ عقل سليمي آن را نمي پذيرد!. در واقع پاشنه آشيل مجموعه همين کاراکتر است که از بخت بد در پيشبرد داستان بيشترين نقش را دارد.البته سهيلي زاده اين مشکل را در ترانه مادري هم داشت به گونه اي که کاراکتر پويا سوهان بر اعصاب بيننده بخت برگشته مي کشيد. درديگر کاراکترها مانند مادر بهزاد ،روشنک و مهتاب و ... ويژگي خاصي نمي بينيم و همان کليشه هاي آشنا براي هزارمين بار به کار گرفته شده اند :مادري دلسوز و فداکار، دختر پر جنب و جوش وبه اصطلاح نمک داستان!و مهتاب به عنوان نمادي از دختران مظلوم و رنج کشيده .تا چه حد اين کاراکترها برايتان آشناست و چه اندازه به زندگي روزمره تان نزديک است؟پاسخ به اين سوال کار راحتي نيست چرا که در تمام اين سال ها اين کليشه ها به گونه اي به خورد بيننده داده شده که به عنوان حقيقت در ذهنش جا افتاده است. در اينکه اين کليشه ها برگرفته از واقعيت اند شکي نيست اما تکرار آن باعث ايجاد نوعي دافعه در بلند مدت در بيننده مي شود. اما نويسنده در کنار ضعف هاي کارش نقاط مثبتي نيز داشته که مي توان به ايجاد يک گره داستاني در بخش هاي نخستين کار اشاره نمود.ورود پدر بهزاد به ايران و ماجراي گم شدن دخترش و وکالت تام او به دوستش که حالا ناپدري بهزاد است،جذابيت فراواني به کليت اثر بخشيده و حتي ديدني تر از ماجراهاي ديگر و اصلي تر جلوه مي کند!. در واقع اين معما که اميدوارم بجا و درست حل شود،ريتم بهتري به دلنوازان بخشيده و بيننده سخت گيرتر را هم با خود همراه کرده است. سهيلي زاده پس از تجربه موفق ترانه مادري به لحاظ جذب مخاطب در دلنوازان بهتر عمل کرده(البته تا بدين جاي کار که 8 قسمت پخش شده) و بسياري از خام دستي هاي کار روتين قبلي را تکرار نکرده است. اما او در انتخاب بازيگران سليقه خاصي دارد و آن استفاده از بازيگران جوان و تازه کاري است که بسياري از آنها در اداي درست ديالوگ هايشان با مشکلات اساسي روبرو هستند. مساله ميدان دادن به جوان ها في نفسه کار با ارزشي است و از اين نظر بايد به سهيلي زاده دست مريزاد گفت اما اين کار مهم با لطمه زدن به کليت کار انجام شده است.بدتر از همه اينکه اين بازيگران پس از به دست آوردن شهرت از يادگيري علم بازيگري سر باز زده و همان ايرادات را با خود اين سو و آن سو مي کشانند به عنوان نمونه مي توان به يکي از شاگردان مکتب سهيلي زاده يعني سياوش خيرابي اشاره کرد که با ترانه مادري شناخته شد و کماکان پيشرفت چنداني در بازي اش به چشم نمي خورد!. نمونه حاضر و آماده اش همين مجموعه دلنوازان است و نقش رامين که بازي ضعيف خيرابي کمکي به خلق بهتر آن نکرده است. شاهرخ استخري که نسبت به ديگر بازيگران جوان کار تجربه و استعداد بيشتري داشته،کاراکتر بهزاد را عينيت بخشيده و در ميان ديگر جوانان مجموعه آبروداري کرده است.استخري صداي مناسب و بيان نسبتا خوبي داشته که در کنار چهره فتوژنيکش مي تواند وي را به يک ستاره(لااقل در تلويزيون)تبديل کند. هر قدر سهيلي زاده در انتخاب بازيگران جوانش کج سليقه عمل کرده در گرد آوردن ساير بازيگران موفق عمل کرده است.انتخاب پرويز فلاحي پور که در خلق کاراکترهاي خاکستري تبحر خاصي دارد در کنار فريبا کوثري و عبدلرضا اکبري با آن چهره مظلومش،رنگ و بوي خاصي به کار بخشيده و سطح کيفي آن را چند پله اي بالا برده است. با حضور اکبري و فلاحي پور در دو نقش مرموز و خاکستري مي توان بازي هاي ضعيف و آماتوري بسياري از جوانها را ناديده گرفت و از تماشاي ريزه کاري ها ي بازي آنها لذت برد. www. honarjo.com
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 495]