تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 9 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):زيد بن خالد جُهَنى: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از هيچ نمازى به نماز ديگر مشغول...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

خرید تجهیزات دندانپزشکی اقساطی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798682078




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

هروله ميان عقل و دل و دين


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
 هروله ميان عقل و دل و دين
هروله ميان عقل و دل و دين     سريال ماندگار مختارنامه را همه ديده ايم. اينها سؤالاتي هستند که از لا به لاي سکانس هاي آن سر برآورده براي امروز ما با پخش سريال مختارنامه سؤالهايي به ذهن رسيد که ما در اين مقاله سعي بر آن داريم که با کمک آقاي سيد مجتبي حسيني تا حدودي به اين سؤالات پاسخ دهيم. قسمت نخست   فرار از هلاکت   مختار: آمدم، ولي بدون شمشير! کيان: کي با شمشيرت آشتي مي کني مختار؟ مختار: تا وقتي چون تويي به جاي عقل از دلش فرمان ببرد. شمشير چون مني در غلاف باقي مي ماند. کيان: خيلي عوض شده اي ابواسحاق. مختار: عاقل تر شده ام کيان. من بعد مي خواهم به جاي دلم، مخم را به کار بيندازم. آداب قدرت با آداب طهارت فرق مي کند سردار. فرمانده اي که بي تدبير داخل در جنگ شود، خون خود و لشکريانش را هدر مي دهد. کيان: غلط نکنم اسير بد مخمصه اي شده اي ابواسحاق! مختار: اينکه سرداري شمشيرش را غلاف کند و به جنگ از پيش باخته اي نرود، نشانه اسارت در کمند شيطان نيست. اجتناب از خودکشي است که عين سخن وحي است؛ به دست خود، خود را هلاک نکنيد. پرسش اين است:   مختار هم براي شرکت در جنگ عليه معاويه همراه با امام حسن و هم قيام در زندان کوفه از اين استدلال منطقي استفاده کرد: من در جنگي که عاقبتش شکست است، شرکت نمي کنم. آيا اين استدلال، همان اصل حفظ جان نيست؟ آيا مؤمن نبايد خود را به مهلکه بيندازد؟ سيدمجتبي حسيني:   اصلاً مرز حق و باطل از همين جا آغاز مي شود. اولاً همين که فردي پيرو امام معصومي است، يعني اينکه خداوند تعيين مصداق آيه « و لا تلقوا بأيديکم إلي التهلکه»( با دست خود، خود را به هلاکت نيندازيد) به همان امام معصوم سپرده. در ثاني، ديد فرد از يک شکست و پيروزي و هلاکت و سعادت، ديد گسترده تري خواهد شد. ثالثاً صرفاً قضيه جنگ مطرح نيست. حفاظت از جان امام معصوم يک واجب است و نبايد ترک واجب صورت بگيرد. پرسش بعدي:   بايد برگرديم به موضوع مهم امام شناسي. در بحث هاي ما جوانان هميشه مطرح مي شود که وقتي با امام رو در رو باشيم، امام شناسي سخت تر از زماني است که درباره آن صحبت مي کنيم و فاصله داريم. سيدمجتبي حسيني:   بله، ممکن است که اين گونه باشد. ما طي تاريخ آموزش ديده ايم و چون کسي را در مقابل چشم خود نديده ايم، حالتي مقدس براي ما پيدا کرده و در نتيجه کار براي ما ساده تر از آن زمان است. ولي خب از آن طرف هم کساني در تاريخ بوده اند که در بحث امام شناسي موفق تر از ما هستند. آن هم در حالي که از کودکي هم بازي امام بوده اند. دقت کنيد؛ مثلاً از اصحاب پيامبر نقل شده که « کان فينا کاحدنا»( وقتي در بين ما بود، انگار که يکي از ماست) و غريبه که وارد مي شد، نمي شناخت ولي همان اصحاب گفته اند آنهايي که مبادي آداب بودند و از نظر معرفت و شناخت، مقام بالاتري داشتند، وقتي پيامبر حرف مي زد- از اين تعبير استفاده شده که - طوري بودند که انگار پرنده اي روي سر دارند و تکان نمي خوردند هنگام حرف زدن ايشان( کانا علي روءسنا الطير). اين دو نوع را هميشه داشته ايم؛ چه آن موقع و چه حالا. منتها در هر دو مورد، وضعيت ما کم رنگ تر است. چه در آن بعد ذوق و عشق و چه در بعد بي معرفتي. قسمت نخست   تلاش براي معاش   مختار: ببخشيد عموجان، طوري با من حرف مي زنيد که انگار- خداي ناکرده- مرتکب گناه کبيره شده ام. تلاش براي معاش از راه حلال کم از مجاهدت در راه خدا نيست. و من خدا را شکر، خدا را شکر که در نبرد با زمين، همچون مجاهدان راه خدا بي ثمر نبوده ام. عموي مختار: تلاش براي معاش نوعي مجاهدت هست اما نه در زماني که عده اي تيشه برداشته و مي خواهند ريشه دينت را قطع کنند. پرسش اين است:   مختار در پاسخ دعوت به همراهي با امام حسن از اين استدلال هم بهره مي برد: من زارعي پربار باشم، به از آنکه سربازي بي بر. تلاش براي کسب روزي يا ياري امام؟ مگر نگفته اند که تلاش براي کسب روزي حلال همانند جهاد است؟ تقيه کرده شايد. سيدمجتبي حسيني:   نگاه کنيد باز همين جا به بحث مهم امام شناسي مي رسيم. وقتي اطاعت کامل از اولي الامر معصوم به ميان مي آيد، ديگر بحث عقل و استدلال مطرح نيست. هر نوع کلامي اگر بياوريم؛ حالا چه جنسش توجيه باشد و چه استدلال، باز هم بحث اطاعت از معصوم بالاتر است. بله، جايي از تقيه استفاده مي کنند که خطر جاني هست يا نفعي به شيعيان مي رساند( مثلاً داستان علي بن يقطين که به فرمايش امام در دستگاه حکومت، شيوه وضو و عبادتش را تغيير داد تا شناخته نشود؛ هم حفظ جان کرد و هم به شيعيان خدمت) ولي وقتي بحث ياري امام مطرح مي شود، ديگر جاي تقيه نيست. مگر مي شود با اين استدلال ها، اشتباه ها را توجيه کرد؟ قسمت چهارم   عمل به جاي امضا   سليمان:.... من بنا ندارم داغي را تازه کنم و زخمي را ملتهب اما چه کنم که بي وفايي ما به علي و اولادش را نمي شود کتمان کرد. فرق شکافته علي و جگر پاره پاره حسن گواه قصور ماست. من بنا دارم جبران مافات کنم. من، سليمان بن صرد خزاعي بنا دارم به حسين بن علي نامه بنويسم و او را به کوفه دعوت کرده و با ايشان بيعت کنم. چنانچه با من هم عقيده و هم راييد، بسم الله! ذيل اين نامه را مهر کنيد. مختار! مختار: بله شيخ! سليمان: نامه را مهر نمي کني؟ مختار: نمي دانستم به چه قصدي دعوت شده ام، حضرات که مهر کردند نامه را بفرستيد منزل، مهر مي کنم. سليمان: با نفس عمل موافقي؟ مختار: من يک سربازم شيخ. شمشيرم را به قصد حمايت از پسر علي صيقل داده ام. پرسش اين است:   آيا کار مختار که نامه دعوت سران کوفه از امام حسين را امضا نکرد، صحيح است؟ او مي گفت که ما با اين کارمان امام را به مرگ دعوت مي کنيم. والي سابق کوفه( نعمان بن بشير) هم همين استدلال را داشت و سرانجام حرف آنها هم درست از آب درآمد. تکليف چيست؟ سيدمجتبي حسيني:   براي پاسخ به اين سؤال، يک شرط دارم؛ اگر امضا نکردن نامه با اين ديدي که مي گويم، باشد، کار درست و قابل تقديري است؛ در صورت دعوت امام به کوفه و شناختي که از نااهلي مردم کوفه مطرح است، نامه را امضا نکرده تا امام به خطر نيفتد ولي باز اگر غير از اين باشد، خطاست. نکند که باز به بحث توجيه برسيم! قسمت ششم   انشقاق امت   ابن زياد: من از فتنه حسين بن علي سر درنياوردم، آن هم در زمان خليفه اي که ختم شعرا و ختم ادبا و زينت و زويد دين مصطفاست. اگر شما چيزي مي دانيد، من را هم آگاه کنيد که جاهل نميرم. حسين نوه رسول خاتم است؟ حرمتش به جاي خود. نسبت خوني و خويشي با پيامبر خدا، آيا جواز بيعت شکني است؟ ابولهب هم عموي پيامبر بود، پسر نوح هم پسر پيامبر، اما هر دو در کتاب خدا منفورند و مغضوب. حکومت حسين بر عراق عرب، يعني همان حکومت پدرش علي. من از پيران شما مي پرسم؛ ميراث حکومت علي چه بود؟ جز انشقاق امت واحده رسول خدا؟ پرسش اين است:   اولين خطابه ابن زياد در مسجد کوفه و استدلال هايش قبل از قيام امام حسين، همه را به فکر انداخت؛ اينکه نبايد در جامعه اسلامي تفرقه بيندازند و نبايد وحدت بين امت اسلامي را در شرايط کنوني- بهر بهانه اي- مخدوش کرد. نبايد برادرکشي راه بيافتد ... و پاسخ شما چيست؟ سيدمجتبي حسيني:   اين حرف، مصداق همان کلام صحيح است که جاي ناصحيحي استفاده مي شود. به چند دليل؛ اول اينکه فراموش نکنيم که قلب واقعيت صورت نگيرد؛ امام حسين که شمشير نکشيد و قيام نکرد. بلکه خروج از مدينه داشت و امتناع از بيعت. در هر مرحله نيز آشکارا از آغاز جنگ امتناع مي کرد. امام با خانواده خود براي پاسخ به دعوت کوفيان آمده بود. لشکري همراه نداشت. امام از جنگ گريز داشت؛ گفت برمي گردم و راه را کج مي کنم و چه و چه، ولي وقتي بحث زندگي با ذلت به ميان آمد، گفت:« هيهات من الذله». در حاليکه خود کساني که اين حرف صحيح را مي زدند، آغازگر جنگ شدند و برادرکشي راه انداختند. يعني از يک کلام درست، سواستفاده کردند براي فريب دادن عوام. طبيعي هم هست که در هر دوره جمله اي محبوب مي شود براي گول زدن مردم. بله، وحدت در جامعه اسلامي نبايد مخدوش شود؛ « شقت عصا المسلمين» نبايد صورت بگيرد ولي در نظر بگيريد که اگر امام اين حرکت را انجام نمي داد، تا آخر تاريخ مي گفتند که چرا امام به کوفه نرفت و مسير تاريخ را عوض نکرد. نامه هاي کوفيان حجت را بر ايشان تمام کرد. اين را هم بدانيد که خروج امام براي خلافت نبوده. حتي تصور کوفيان هم اين نبوده که بر سيطره اي که يزيد خلافت مي کند، حکومت کنند. بلکه مي خواستند با استفاده از ضعف حکومت جديد و خليفه ناحق جديد، براي خود حکومت مستقلي ايجاد کنند. حتي مي شود برداشت کرد که مي خواستند براي خود امام جمعه اي بياورند که هدايت شرعي کند و نه خليفه. قسمت ششم   غافل کشي؟   هاني: شنيدي يا بن عقيل؟ شنيدي پيغام اين حرامزاده را؟ ابن مرجانه امشب به عيادت من مي آيد. به خدا قسم عيادت شيطان از من است. او نزد من مي آيد تا خود را پيش عوام محق و موجه نشان دهد. فرصت خوبي است که شرش را کم کنيم و راه کوفه را بر حسين هموار سازيم. مسلم: يعني چه کنيم شيخ؟ هاني: هرچند خوش ندارم که اين ابليس در خانه من کشته شود و ننگ مهمان کشي بر گردنم افتد ولي آبرويم فداي يک تار موي حسين. حاضري ابن مرجانه را بکشي؟ پرسش اين است:   اگر مسلم بن عقيل، ابن زياد را در خانه هاني مي کشت، هيچ کدام از اين اتفاق ها نمي افتاد و درواقع از فتنه اي بزرگ جلوگيري مي کرد؟ دفع افسد به فاسد صحيح است؟ مسلم اشتباه کرد؟ سيدمجتبي حسيني:   کدام فاسد است و کدام افسد؟ شما شرايط را در همان روزگار ببينيد که مسلم هيچ اطلاعي از آينده اتفاقات نداشت. مأمور بود به گرفتن بيعت و مؤظف بود به همان انجام وظيفه. الان ما که از بعد تاريخي داريم نگاه مي کنيم، مي توانيم حکم کنيم که فاسد چيست و افسد چه! از يک طرف ديگر هم به ماجرا نگاه کنيد که واقعاً مهم است؛ براي حفظ اسلام نمي شود خود اسلام را زير پا گذاشت. نمي شود براي حفظ دين، براي درمان درد دين، از ضد دين استفاده کرد. مسلم به چه حجتي مي توانست مسلم را بکشد؟ قتل کرده بود که قصاصش کند؟ اگر خلافي کرده بود و حدي بايد زده مي شد که قاضي بايد حکم کند. نکته مهم اينجاست که اين روش، شيوه خود معصومان است؛ براي آنها اجراي احکام اسلامي مهم تر از حکومت بوده؛ يعني ديدگاه ائمه ماست که حدود الهي مهم تر از آن است که بروند سراغ حکومت و خلافت. مثلاً براي انتخاب خلافت، بعد از خليفه دوم، امام علي(ع) نمي توانست با يک دروغ، حکومت را به دست بگيرد؟ از نگاه ما لابد دفع افسد به فاسد مي شده ولي اميرالمؤمنين (ع) به گفتن يک دروغ هم راضي نبودند؛ چون احکام اسلامي مهم تر بوده، شيوه شان اين بوده. قسمت هفتم   در انتظار امام   سليمان بن صرد: من قيام شيعه را تا پيش از رسيدن امامم به کوفه مکروه مي دانم چون ترس دارم دشمن به بهانه اين قيام عرصه را بر حسين تنگ کند و همان افتراق هاي سابق را به خورد عوام الناس بدهد که ديديد جماعت؟ ديديد حسين داعيه حکومت داشت؟ ديديد حسين سر جنگ داشته و حکومت را ميراث حقه جدش مي دانست؟ شما را هم توصيه به قيام نمي کنم. حبيب بن مظاهر: سليمان کجا؟! سليمان: مي روم يعقوب وار در انتظار يوسفمان بنشينم حبيب. رأي من همان است که شنيدي. من مانع عزمتان نمي شوم. حبيب: اما تو حريف امثال قاضي شريحي. تو نباشي، قاضي شريح با جعل احاديث و اکاذيب و تفسير نادرست آيات وحي مردم را سست مي کند. پرسش اين است:   حرف هاي سليمان بن صرد در مخالفت براي قيام در کوفه:« تا امامم دستور ندهد دست به شمشير نمي برم.» آيا اين حرف و اين نوع منطق، صحيح است؟ سيدمجتبي حسيني:   بله. چرا بايد ايراد داشته باشد. حرف، حرف درستي است. مسلم مأمور امام حسين(ع) بوده در امر بيعت گرفتن و نه قيام کردن. البته اگر اسمش را قيام بگذاريم و با ديد دفاع از خود يا ديگري ( هاني) به آن نگاه نکنيم. چون شما تأکيد داريد بر قيام! سؤال دوم:   آيا اين سکوت همراهي با حکومت فاسد محسوب نمي شود؟ « دست به شمشير نمي برم». آيا اين حرف و اين نوع منطق، صحيح است؟ سيدمجتبي حسيني:   اين سؤال خوبي است؛ ايراد کار اينجاست که ما هميشه نگاهي صفر و يکي داريم؛ يعني هر کسي که حرفي نزد يا سکوت کرد در قبال فلان اتفاق، مثلاً گمراه است. در حالي که اين استدلال، درست نيست. اصلاً اين منطق زورگوهاست که يا با ما هستيد يا عليه ما. خيلي از مخالفت ها و موافقت ها در محل اختلاف، پيروي از حکومت فاسد نيست. اگر بخواهيم چنين نگاه سياه و سفيدي داشته باشيم، به مشکل مي خوريم. مضمون احاديث و روايات ما نشان مي دهد که منطق با ما يا عليه ما صحيح نيست. قسمت هفتم   دلايل زنانه!   زن کوفي: با هزار اميد و آرزو يتيم بچه بزرگ کرده ام که نان آورم باشد و عصاي دستم. خيرت پيشکش، نمي خواهم داغت به دلم بماند. مرد: گناهش به گردن تو مادر جان. تو نبودي که ياري دادن خدا را در گوشم لالايي مي خواندي؟ خب من هم مي خواهم جهاد کنم. زن: جهاد به تو نمي رسد که تنها نان آور خانه اي. همين ها که هستند، بس است. زن در دعوا با مسلم بن عوسجه: خجالت نمي کشيد با يک من ريش و پشم راه را بر زنان بسته ايد؟ مسلم: خواهر من! به کدام قبرستان مي خواهيد برويد؟ ميدان جنگ جاي زنان نيست. به خانه هايتان برويد و فتنه نکنيد. زن: کدام خانه شيخ؟ خانه اي که سايه سرش را به قربانگاه برده ايد، خانه نيست. جهنم است. شما هوس رياست و تاج و تخت داريد، ما بايد تاوانش را بدهيم؟ زن( در صحنه اي ديگر): تو را بکشند با لشکر يتيمانت چه کنم؟ گله شترداري يا نخلستان تا گردن جلوي کس و ناکس کج نکنيم؟ مرد: هياهو نکن زن! آبروداري کن! به دفاع از دين خدا برنخيزم که کشته مي شوم؟ زن: تو به دفاع از دين خدا برنخيزي، دين خدا از دست مي رود؟ اين همه خلق؛ آنها از دين خدا حمايت کنند... پرسش اين است :   استدلال زنان کوفي در مخالفت با قيام مسلم بن عقيل: شوهران ما را قرباني تاج و تخت نکنيد/ ما از آينده خود بيمناکيم و...( چراغي که به خانه رواست، به مسجد حرام است) سيدمجتبي حسيني:   اولاً به آن شدت که مي گوييد نبوده و تأثير نداشته است. ولي در همان حد اندک هم از باب توجيه بوده. به هر حال اين کار، فرار از کمک به فرستاده امام(ع) است؛ يعني پايدار نبودن بر بيعت. يعني دنيامداري. قسمت هفتم   در انتظار امام   مسلم بن عوسجه: کجايي حبيب؟ چه کردي؟ حبيب بن مظاهر: انگار خاک مرده بر خانه ها پاشيده اند. گلويمان پاره شد بس که فرياد زديم و از ديوار صدا برخاست، از خانه هاي کوفي ابدا. رفتم جلوي قصر، کسي نبود. پس مسلم کو يابن عوسجه؟ مسلم: نمي دانم حبيب؛ نمي دانم! وقتي که آمدم، کسي را نديدم. نه جلوي قصر. نه داخل مسجد. حبيب: يعني تو با مسلم نبودي؟ مسلم: نه! تو که رفتي، ما هم رفتيم سد معبر کنيم که حريف هتاکي و فحاشي زنان کوفه نشديم. مجبور شديم راه را برايشان باز کنيم. خجالت کشيدم دست خالي نزد مسلم برگردم. رفتم خاکي به سر کنم که نشد. آمدم، ديدم کسي نيست. مسلم در کوفه غريب است حبيب! جايي را بلد نيست... حبيب: اي نفرين به کوفه و کوفي! کوفه شوم است، کوفه نحوست دارد، کوفه طلسمي است... مسلم: چه شد حبيب؟ کجا؟ حبيب: از کوفه و کوفي بيزارم يابن عوسجه! به جايي مي روم مثل اين کن فيکون شده نباشد. حسين در راه کوفه است. من به سوي حسين مي روم... من طاقت ماندن ندارم؛ عاشق حسين دل به درياي شط مي دهد. پرسش اين است:   حبيب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه چرا در حالي که مسلم بن عقيل مهمان آنها بود و قيام را شروع کرده بود، او را رها کردند و به سوي امام(ع) شتافتند؟ آنها راه عقل را رفتند؟ پاسخ کارشناس:   در اين مورد ابهامات زيادي هست و منابع مختلف، نظرهاي متفاوتي دارند. طبيعي است که فيلم، يکي از اين خبرها را مبنا قرارداده و براساس آن جلو رفته است تا به نوعي به يکي از سؤالات جواب دهد( موفق بوده يا نه؛ با مخاطبان است!). اگر هم مسلم قيام کرده باشد، الزاماً اين دو بزرگوار در مسير کربلا نبوده اند يا همراه مسلم نبوده اند. در حالي که به مسلم دسترسي نداشته اند، براي رسيدن به امام حسين(ع) عزيمت مي کنند، عاقبت بخيري آنها نشان مي دهد که راهي که انتخاب کرده اند، درست است. منبع: همشهري جوان، شماره 290  
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 688]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن