واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
چتري چنين ميانه ميدانم آرزوست نويسنده: ايثار قنواتي گشتي در بهترين داستان هاي چتري تاريخ ادبيات در روزهاي باراني پاييزي چندي پيش گاردين فهرستي از داستان هاي چتري تاريخ ادبيات را معرفي کرد. داستان هايي از نويسنده هاي تاريخ ادبيات که در آنها چتر به عنوان يکي از شخصيت هاي داستان اهميت دارد. شخصيتي که حرف نمي زند، راه نمي رود. عاشق نمي شود اما تا دل تان بخواهد ماجراها پيش مي آورد. چترها هميشه وقت آدم هاي داستان را به اندازه کافي مي گيرند. آنها خراب مي شوند، جا مي مانند، اشتباهي دست کس ديگري مي افتند، گم مي شوند و هزار و يک ماجراي ديگر. ماجراهايي که حالا با شروع پاييز و باران هايش ممکن است براي شما هم اتفاق بيفتد. کسي چه مي داند، شايد در يک بعدازظهر پاييزي چترتان را در کافه اي جا بگذاريد و آن وقت، وقتي به سراغش مي رويد، اتفاق هايي برايتان بيفتد که حتي فکرش را هم نمي کرديد. آمريکا کافکا در نيويورک کافکا هيچ وقت پاي اش را هم در آمريکا نگذاشت. وقتي هم به سرش زد تا رماني بنويسد که داستانش در آمريکا و نيويورک مي گذرد، اعتماد به نفسش را از دست نداد و براي فضاسازي داستانش از فيلم هاي مستند و سفرنامه ها و زندگينامه استفاده کرد. داستان « آمريکا» درباره دختر جواني است که از دست صاحبکارش سوار کشتي مي شود و به نيويورک فرار مي کند. او سوار کشتي مي شود و چترش را جايي در کشتي گم مي کند. بعد همين طور که کشتي را براي چتر نه چندان با کلاس اش زير و رو مي کند، با مسؤول سوخت کشتي آشنا مي شود. کاپيتان هم که هيچ دل خوشي از اين آقا ندارد تا مي تواند براي آنها دردسر درست مي کند. افسانه نارنيا سفر با چتر همه چيز از يک کمد پر از لباس در يکي از اتاق هاي خانه پرفسوري نيمه ديوانه شروع مي شود. لوسي به همراه پيتر، سوزان و ادموند در شلوغ پلوغي هاي جنگ جهاني دوم به خانه اي در اطراف لندن فرستاده مي شوند. بعد از اينکه آنها اين کمد را پيدا مي کنند، از طرف آن پاي شان به دنيايي به نام « نارنيا» باز مي شود؛ دنيايي جادويي که حيوان ها در آن به زبان آدميزاد حرف مي زنند. وقتي لوسي براي اولين بار وارد دنياي نارنيا مي شود، جانوري به نام آقاي « تامنوس فان» را مي بيند که چتري دستش گرفته است. تامنوس همان پوزيشن را با چترش مي گيرد که يک آدم معمولي، و از لوسي مي خواهد تا با او همسرش در غارشان نان تست بخورد. او به لوسي مي گويد:« هي دختر خانوم! اگر بازوي من رو بگيري من هم مي تونم چتر را بالاي سر هر دو تايي مون بگيرم...» و بعد از اين، داستان با ماجراهاي جادويي اش شروع مي شود. رابينسون کروزونه چتري براي بيست و هشت سال پدر قصاب دنيل ديفو هيچ فکرش را نمي کرد روزي سر و کار پسرش با کتاب و قلم و انتشارات بيفتد و از اين راه هم نان بخورد. ديفو شاعر، نويسنده و روزنامه نگار انگليسي بود که با وجود اينکه پدرش چندان آهي در بساط نداشت تا خرج مدرسه پسر را بدهد، به مدرسه مذهبي رفت. وقتي از آنجا فارغ شد، کار تجارت را شروع کرد. بعد از آن بود که به اسپانيا، فرانسه، ايتاليا و آلمان سفر کرد و تا توانست پول به جيب زد. بعد از آن هم به لندن برگشت ازدواج کرد و صاحب هفت تايي دختر و پسر شد. حالا ديفو پيرمردي شصت ساله بود که تصميم گرفت دست به قلم شود و رابينسون کروزوئه را از روي داستان زندگي مردي به نام سلکرک بنويسد. مردي که ماجراي زندگي اش در جزيره اي دور افتاده، هيجان انگيزترين داستان روز انگلستان بود. ديفو اسم رفيق دوران مدرسه اش« کروزوئه» را روي رمانش گذاشت و آن را شبيه يک خودزندگينامه نوشت. کروزوئه بعد از رسيدن به جزيره اولين کاري که مي کند يک چتر يا سايبان براي خودش دست و پا مي کند. چتري که تا بيست و هشت سال، خانه اصلي او در جزيره مي شود. داستان هاي پدر براون دردسرهاي چتري جي.کي چسترتون از آن نويسنده هايي است که خيلي زود کشف شد. چسترتون شانزده ساله بود که با نوشتن نقدهاي تند و تيز در مجله اي به عنوان منتقد ادبي شروع به کار کرد. چسترتون « داستان هاي پدر براون» را وقتي در خانه ييلاقي دورافتاده اش بود، نوشت. آن موقع با کشيشي به نام « اوکانر» آشنا شد و شخصيت او را محور « داستان هاي پدر براون» کرد. « پدر براون» مرد مورد اطمينان محل است و همه او را به عنوان « کشيش کارآگاه » مي شناسند. براون مثل همه کشيش ها لباس سفيد بلند مي پوشد، کلاه بزرگي سرش مي گذارد و چتر دسته بلندي هم با خودش اين طرف و آن طرف مي برد. چتري که در داستان ها حسابي براي پدر- کارآگاه دردسر درست مي کند. ويني پو خوشمزه ترين خرس دنيا وقتي اولين بار کتاب داستان « پو» روي پيشخوان کتابفروشي ها آمد، خود ميلن هم فکرش را نمي کرد که بعدها به چندين زبان ترجمه شود و والت ديسني پرطرفدارترين کارتون کودکان را از روي آنها بسازد.« ويني پو» ماجراي خرس قطبي بامزه و شکمويي است که ميلن آن را براي سرگرم کردن پسرش نوشت. پو، عروسک خرسي اي است به اسم « ادوارد خرسه» که همه جا خودش را « ويني پو» معرفي مي کند. پو هر روز از صاحبش کريستفر مي خواهد تا داستاني براي او تعريف کند. چتر پو يکي از دوست داشتني ترين چترهاي داستاني است. او همان طور که به دنبال عسل خودش را از اين طرف جنگل به آن طرف جنگل مي کشاند، مدام چترش را اينجا و آنجا، جا مي گذارد اما پو هيچ وقت زحمتي براي پيدا کردن چترش به خودش راه نمي دهد. چتر به همان خود به خودي که گم شده، دست آخر به همان خود به خودي هم پيدا مي شود. بيشتر مواقع هم پو از چترش براي فراري دادن زنبورهاي عسل استفاده مي کند. مارتين چزل ويت گاهي به آسمان آبي نگاه کن هيچ نويسنده اي به خوبي ديکنز، لندن قرن نوزدهم را توصيف نکرد. ديکنز تا توانست داستان آدم هاي بدبخت بيچاره لندن را که لا به لاي اشرافي هاي خوشگذران زندگي مي کردند، تعريف کرد. حال و هواي داستان « مارتين چزل ويت» هم دست کمي از بقيه داستان هاي ديکنز ندارد. داستان، ماجراي قابله اي نه چندان خوش قيافه به نام «خانم گمپ» است که هميشه چتري رنگ و رو رفته بالاي سرش مي گيرد. خانم گمپ هر روز چترش را تميز مي کند و وقتي مطمئن شد حسابي برقش انداخته، آن را با فيگور يک خانم اشرافي قرن نوزدهم انگلستان بالاي سرش مي گيرد و راه مي افتند توي خيابان هاي لندن. تا اينکه بالاخره يک روز چتر را کنار مي زند و نگاهي هم به آسمان آبي مي اندازد. داستان ديکنز باعث شد انگليسي ها تا مدت ها به جاي « چتر» کلمه « گمپ» سر زبان هايشان بيفتد. اما از آنجايي که تقريباً از همه داستان هاي ديکنز اقتباس سينمايي شده، از اين رمان هم يک سريال به همين نام ساخته شد که دو، سه باري از همين تلويزيون خودمان هم پخش شد. منبع:همشهري جوان، شماره 286
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 545]