واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
عنصر «شخصيت »در مقامات حريري و حميدي (4) نويسندگان:دکتر حسن دادخواه* ليلا جمشيدي** 3-شخصيت نوعي در مقامات شخصيت نوعي يا تيپ ، نشاندهنده خصوصيات گروه يا طبقه اي از مردم است که او را از ديگران متمايز مي کند ». چنين شخصيتي مي تواند مصداقي براي طبقه و همانندان خود باشد . همه نويسندگان براي آفرينش شخصيت نوعي ، ويژگيهاي واقعي را از چند نمونه واقعي و زنده مي گيرند و با هنرمندي با هم ترکيب مي کنند تا اين قالب شخصيتي آفريده شود . «تيپ » يک «غريبه آشنا »ست ؛ «آشناست »به اين علت که خصايص و ويژگيهاي پديده هاي واقعي را نشان مي دهد و «غريبه است » به اين دليل که اين خصايص و ويژگيها در شخصيت فرد يا در تصوير نويني از زندگي که حاصل خلاقيت هستند ، تمرکز مي يابند » (پايه هاي هنز شناسي علمي ، ص 82). هدف اصلي حريري که نشان دادن ويژگيهاي طبقات اجتماعي در عصر عباسي است ، سبب شده است تا وي از سويي به سير تحول و دگرگوني شخصيتي و فردي شخصيتها نظر افکند و از سويي ديگر ويژگيهاي طبقاتي آنان را مورد توجه قرار دهد . چنين شيوه اي در مورد همه ي شخصيتهاي مقامات حريري ، کم و بيش صادق است . برخلاف حريري ، که در آفرينش شخصيتهايش به هر دو جنبه فردي و نوعي توجه داشته است به نظر مي رسد هدف حميدي از خلق شخصيتها ، تنها ، نمايش تيپهاي شخصيتي روزگارش بوده است . تيپهايي چون فقيه ، اديب،طبيب ، قاضي ، صوفي ، منجم که وي با ارائه آنها فرصتي جسته است تا تصويري از محيط عصر خود و ويژگيهاي مردم زمانه اش ، نمونه هايي از انديشه ها و آداب و رسوم معاصران خود را مجسم سازد و گاه مواردي از ديدگاه هاي انتقادي خود را توجيه کند . حضور شخصيت اصلي و شخصيت راوي در همه داستانها بدون ويژگي منحصر به فردي که بيانگر فرديت آن دو باشد ، گوياي اين نکته است که شخصيتها ، تيپهاي کلي هستند با صفات کلي که در افراد آن تيپ مشترک است . اين در حالي است که براي حريري ، فرد نيز اهميت دارد . به همين دليل مي توان ادعا کرد که حريري در توصيف فرد انساني در مقامات خويش ، هنرمندانه عمل کرده است . توصيفاتي فردي او از ابوزيد تداعي کننده برخي توصيفات در داستانهاي کوتاه امروزي است ؛ توصيفي مانند : «فجين سفر عن آدابه و کشر عن أنبابه ، عرفت أنه ابوزيد بحسن ملحه و قبح قلحه ، ...»(1) (شرح مقامات حريري ، ج3،ص261) که مي توان اين را يادآور توصيفهاي «صادق هدايت » دانست ؛آنجا که شخصيت اصلي خود را اين گونه معرفي مي کند : «دندانهاي عاريه که هر وقت مي خنديد يک پارچه طلاي چرک بيرون مي افتاد ، قيافه او را تکميل مي کرد » (حاجي آقا 1330ه.ش ، ص36) 4.شخصيت ساده و پيچيده حريري در داستانهاي خويش از هر دو طيف شخصيت استفاده نموده است . شخصيتهاي فرعي در داستانهاي حريري اغلب شخصيتهاي ساده اي هستند که همواره از خود يک رفتار را نشان مي دهند . به رغم الگو پذيري حميدي از شخصيت پردازي حريري ، شخصيتهاي مقامات حميدي را مي توان در طيف شخصيت ساده جاي داد ؛ زيرا خواننده در هر داستان به محض ورود شخصيت ، مي تواند آنها را بشناسد و کنش و واکنششان را حدس بزند . شايد گزينش چنين رهايي به اين دليل باشد که هدف نويسنده ، شخصيت پردازي و پرداختن به ابعاد وجودي آنها نبوده ، بلکه تلاش نويسنده ارائه کلامي زيبا بوده است که در دهان شخصيتهايش قرار مي دهد . بنابراين مي توان گفت ، ميل و گرايش حميدي به القاي آموزه ها موجب شده است تا شخصيت داستانش يک بعدي آفريده شوند . شخصيت «ابوزيد سروجي » در مقامات حريري را بايد در طيف شخصيتهاي پيچيده جاي داد . اين شخصيت داراي ماهيت چندگانه اي است که هم از بدي سخن مي گويد و هم از خوبي ؛ هم کارهاي ناشايست و اشتباه از او سر مي زند و هم مانند انسانهاي وارسته به کارهاي نيک و شايسته مبادرت مي ورزد . شخصيت ابوزيد اگر چه مي تواند نمونه اي براي تيپ خود باشد در رفتار و کنشهايي در حوادث داستان ، موارد بسيار خاص و منحصر به فردي وجود دارد که شخصيت او را پيچيده مي سازد و از تيپ بودن جدا مي کند. شخصيت راوي در مقامات حريري يعني حارث بن همام نيز داراي شخصيتي پيچيده است . وي در عين حال که رفتار همتراز با تيپ و طبقه اجتماعي خود نشان مي دهد ، شيفته رفتارهاي ابوزيد ، نماينده طبقه پايين جامعه است . رفتارهاي وي نيز در بسياري موارد خواننده را با شگفتي روبه رو مي سازد . با وجود اين که با فريب و نيرنگ سخت مخالف است ، برروي فريبکاري سرپوش مي گذارد . در يک داستان ،خود طعمه فريب ابوزيد مي گردد و در پايان داستان ، بسيار آزرده خاطر مي شود و بنابر ظاهر قضيه ، بايد چشم ديدن او را نداتشه باشد ؛ حال اين که در داستان بعدي با ديدن ابوزيد چنان خرسند مي گردد که گويي آرزويي جز ديدار وي نداتشه است ؛ در يک داستان او را از ميخوارگي و پناه بردن به ميخانه کاملاً باز مي دارد و در داستان ديگر ، خود هم پياله او مي شود. نتيجه حريري و حميد با درک اهميت نقش «شخصيت» در داستان ، کوشش کرده اند تا از تمام ظرفيتهاي شخصيتهاي داستانهاي خود بهره گيري کنند ؛ ولي حريري در کوشش خود موفقتر بوده است ؛زيرا توانسته است با ايجاد کشش و جذابيت در شخصيتها ، خواننده را به پيگيري ادامه داستان وادار کند و او را در حوادث داستان شريک گرداند در حالي که چنين شيفتگي در خوانندگان مقامات حميدي ديده نمي شود . وجود تحرک و پويايي در شخصيتهاي حريري که سبب شده است تا داستانهاي او رو به جلو برود ، موجبات سرزندگي و نشاط را درياقت کلي داستانهاي وي فراهم آورده است ولي در داستانهاي حميدي به دليل نبودن اين پويايي در شخصيتها از سرزندگي نشانه ي محسوسي دريافت نمي شود . به رغم برتري نسبي حريري در شخصيت پردازي ، مي توان هر دو مقامات حريري و حميدي را نمادي از غناي ادبيات کهن مشرق زمين دانست . پی نوشت ها : *استاديار دانشگاه شهيد چمران اهواز **کارشناس ارشد زبان و ادب عربي 1-آن گاه که شخصيت خود را آشکار نمود و لب به سخن گشود از سخنان زيبا و زردي دندانهايش دانستم که او ابوزيد است . 2-انواع شخصيت بر اساس ماهيت و نقش آن ، براساس ماهيت ، اشخاص داستان در جريان وقايع داستان به دو صورت زندگي مي کنند :يا تا به آخر داستان هيچ تغييري نمي کنند (شخصيت ثابت و ايستا static) و يا در آخر داستان به نحوي متحول مي شوند (شخصيت پويا ، dynamic)بنا بر تقسيم بندي ديگري ، شخصيتهاي داستان يا ساده و مسطح (flat) هستند يا گرد و جامع (round). شخصيت ساده را در يک جمله مي توان معرفي کرد ولي شخصيت کامل و جامع از خلق و خوي پيچيده برخوردار است و او را نمي توان به سادگي شناخت يا توصيف کرد. شخصيتها براساس نقشي که در طرح داستان برعهده دارند ؛ انواعي بدين شرح را در بر مي گيرند :شخصيت اصلي،شخصيت مخالف، شخصيت فرعي ، شخصيت نمادين و شخصيت قراردادي . در اينجا بر حسب نياز فقط به تعريف چند نوع بسنده مي کنيم . شخصيت اصلي (protagonist ، شخصيت اول داستان است . شخصيت اصلي را گاه قهرمان (hero)مي نامند .شخصيت مخالف(Antagonist) شخصيت معارض شخصيت اصلي است . شخصيت نوعي (minorcharacter) ، شخصيتي است که مجسم کننده خصوصيات و مشخصات گروه يا طبقه اي از مردم است (ر.ک: به سيماداد :فرهنگ اصطلاحات ادبي ، انتشارات مرواريد 1382ه.ش) منابع و مآخذ: 1-ابن منظور (1357) . لسان العرب ، بي جا . دار صادر 2- انزايي نژاد ، رضا .(1372) . تصحيح مقامات حميدي . چاپ دوم . تهران . مرکز نشر دانشگاهي . 3- پرين ، لورانس .(1378) . ادبيات داستاني . ساختار . صدا و معني . ترجمه ي حسن سليماني و فهيمه اسماعيل زاده . تهران : انتشارات رهنما . 4.حريري . فارس ابراهيمي .(1372) . مقامه نويسي در ادبيات فارسي . تهران : مرکز نشر دانشگاهي . 5.الشريشي ، ابي العباس .(1998) . احمد بن عبد المؤمن القيسي ، شرح مقامات حريري . بيروت :المکتبه ي المصريه ي 6- شمسيا ، سيروس .(1373) . انواع ادبي . چاپ سوم . تهران : انتشارات فردوسي . 7- داد ، سيما .(1382) . فرهنگ اصطلاحات ادبي . تهران : انتشارات مرواريد 8- زيس، آونز. (1360). پايه هاي هنز شناسي علمي . ترجمه ي ک .م. پيوند . تهران :بي نا. 9- فولادي خيام .(1377). عناصر داستان هاي علمي - تخيلي . تهران :نشرني . 10- کني . ويليام پاتريک .(1380) . چگونه ادبيات داستاني را تحليل کنيم . ترجمه ي مهرداد ترابي نژاد و محمد حنيف . تهران :نشر زيبا . 11- مير صادقي ، جمال .(1376) . ادبيات داستاني . چاپ سوم . تهران : انتشارات سخن . 12- .(1376) . عناصر داستان چاپ سوم . تهران :انتشارت سخن . 13- يونسي ، ابراهمي .(1351). هنر داستان نويسي . چاپ دوم . تهران : انتشارات اميرکبير . 14-هدايت ، صادق .(1330). حاجي آقا . تهران :انتشارات جاويد . منبع : نشريه دانشکده ادبيات و علوم انساني دانشگاه شهيد باهنر کرمان دوره ي جديد ، شماره ي 21(پياپي18)بهار 86 پايگاه نور ش 30
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2681]