واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
نگاه طيبت آميز سعدي به جامعه (در گلستان )(1) نويسنده:نرگس اصغري گوار نگاه طيبت آميز(1) سعدي به جامعه در گلستان: غالب گفتار سعدي طرب انگيز است و طيبت آميز و کوته نظران را بدين علت زبان طعن دراز گردد که مغز دماغ بيهوده بردن و دود چراغ بي فايده خوردن کار خردمندان نيست .وليکن بر رأي روشن صاحبدلان که روي سخن در ايشانست ،پوشيده نماند که در موعظه هاي شافي را در سلک عبارت کشيده است و داروي تلخ نصيحت به شهد ظرافت بر آميخته تا طبع ملول ايشان از دولت قبول محروم نماند الحمدالله رب العاليمن. (گلستان - از روي نسخه فروغي -باب 164/8) علت توجه و اقبال به طنز و خنده در ذات آدم نهفته است و هر آنچه موجب شادي و خنده شود ،به طور معمول دلخواه تمام انسانها مي باشد .پس شعرا و نويسندگان از اين تمايل آدمي سود مي جويند و به قول سعدي ،داروي تلخ نصيحت و انتقاد خود را با شهد ظرافت و طيبت و طنز مي آميزند تا مخاطبان علاقمند بيشتري را به سخنان خود جلب کنند .دقت نظر به اين کلام سعدي ،توجه خوانندگان را به ترکيب «داروي تلخ نصيحت »جلب مي کند . اين داروي تلخ با طنز ،آغشته مي شود و با کمال ميل و رغبت ،کام شنوندگان را شيرين مي کند .و اصلاً نوشيدن اين داروي تلخ ،چه ضرورتي دارد ؟جواب ،همان ضرورت وجود طنز و علت پيدايش آن است .در کتاب «تاريخ طنز و شوخ طبي »در اين زمينه آمده است :«علت وجودي طنز ،اين است که وضع افراد يا اجتماع موجود نمي تواند شخص را راضي سازد و در نتيجه او در جستجوي وضعي بهتر است .پس با استفاده از طنز به دفاع از آنها بر مي خيزد و وضع موجود را انتقاد مي کند »(2). شاعران و نويسندگان که با شوخ طبعي از نابسامانيها سخن مي گويند و از معايب اجتماعي ،انتقاد مي کنند ،مسئوليتي را به دوش مي گيرند که آن را بايد به درستي عهده دار شده و به سر منزل مقصود برسانند . توجه به اين نکته نيز ضروري است :حقيقتي که در تمام حکايات طنز جلوه گر است ،عشق عميقي به حقيقت و شرافت و پاکدامني و حسن و جمال راستين است که در باطن آنها نهفته است . پس چه بهتر که اين عشق با زباني عفيف و پاک ابراز شود .خوشبختانه در کتاب گلستان جز موارد بسيار نادر ،اين موضوع به طور کامل رعايت شده است و سعدي از اين حيث نيز قابل تحسين مي باشد . اما در مورد نکات و حکايات طنزآميز گلستان به جرأت مي توان گفت که در هر حکايتي و يا حداکثر در فاصله ي دو ،سه حکايت ،حتماً نکته اي طنز آميز و يا بيتي که در آن رگه اي از طنز مي باشد ،مطرح شده است .چه به صورت کنايات طنزآميز و يا به صورت طعنه اي طنزدار. دکتر غلامحسين يوسفي در مقدمه ي کتاب گلستان خود مي آورد :«در گلستان سعدي همه سخن جد نيست .طنز و طيبت نيز در کتاب راه جسته و بر لطف سخن افزوده است .به علاوه سعدي هوشمند و رند نکته بين بسيار موضوعات دلنشين از اين قبيل يافته و در خلال حکايات آورده است .از آن جمله است :در حکايتي همسر بدخوي سعدي -که ذکرش گذشت -بر او منّت مي نهد ...جايي ديگر ،«زن صاحب جمال »مردي در گذشته است و «مادر زن فرتوت به علت کابين در خانه متکمن »مانده است ... يک جا نيز توانگر زادهاي بر سرگور پدر با درويش بچه اي در مناظره است ...نظير اين لطائف و سخنان پر طنز و شيرين در گلستان هست که در عين حال نکته آموزست و خواندني بي سبب نيست که سعدي گفتار خود را «طيبت آميز »خوانده است .(3) دکتر سيروس شميسا نيز در کتاب «انواع ادبي »چنين مي نويسد :«گاهي کساني که دعوي و قصد اصلاح مفاسد اجتماعي و تهذيب اخلاق انساني را داشته اند ،به شيوه ي طنز پردازي روي آورده اند ...شاعران بزرگ ما نيز در خلال آثار خود از طنز غافل نبوده اند که به عنوان نمونه مي توان از سعدي و حافظ نام برد »(4) دکتر محمد خزائلي ،در مقدمه ي کتاب گلستان خود ،معتقد است که سعدي دو باب هزل (باب پنجم و باب ششم )را در ميان شش باب حکمت و اخلاق درج کرده است تا مايه ي تنشيط خاطر خواننده شود .و «ناظر در اين کتاب پس از ديدن چهار باب حکمت و اندرز با مطالعه ي در باب ،خستگي مي گيرد و براي تحقيق و دقت بيشتري در مطالب باب هفتم و باب هشتم که ام الکتاب گلستان است ،آماده تر مي شود »(5) همانطوري که ملاحظه مي شود ،دکتر خزائلي دو باب گلستان را از اين محدود ،مي شمرند و ظاهراً ذکري از طنزآميز بودن بعضي حکايات در تمام بابها ،نمي کنند . اما اينکه چه اشخاص و موضوعات و اوضاعي مورد توجه سعدي قرار گرفته اند ،البته گستره ي بسيار وسيعي را در بر مي گيرد ،که تمام اين موارد را براي ايضاح بيشتر مي توان در دسته بنديهايي جاي داد . حکايت طنزآميز سعدي عمدتاً در زمينه هاي سياسي ،ديني ،تربيتي و مخصوصاً اجتماعي مي باشد . حکايات سياسي: بر محور اعمال و خصايص شاهان و صاحبان قدرت متمرکز است و سعدي هم در باب اول تحت عنوان «در سيرت پادشاهان »و هم در ساير بابها است از استبداد و خودکامگي ،زورگويي ،ظلم ،سيرت حاکمان نادان و اوضاع جامعه ي تحت فشار و اختناق ...سخن مي گويد . استبداد و خودکامگي شاهان : تا بدان حد که عقيده ي مخالف داشتن ،منجر به کشته شدن مي شود . خلاف رأي سلطان رأي جستن به خون خويش باشد دست شستن اگر خود روز را گويد شبست اين بيايد گفتن آنک ماه و پروين (54) زورگويي: به نظر آقاي علي دشتي ،در کتاب «قلمروي سعدي» اين حکايت سيرت پادشاهي را نشان مي دهد که چشم به مال رعيت دوخته است ...عمل شاه جوريست مسلم و ظلميست آشکار ،روش حکايت طوري است که گويي حق با شاه متعديست و مرد خسيس مستحق اين بيداد .»(ص245). *گدايي هول را حکايت کنند که نعمتي وافر اندوخته بود .يکي از پادشاهان گفتش :همي نمايند که مال بيکران داري و ما را مهمي هست ،اگر برخي از آن دست گيري کني چون ارتفاع رسد ،وفا کرده شود و شکر گفته .گفت :اي خداوند روي زمين ،لايق قدر بزرگوار پادشاه نباشد دست همت به مال چون من گدايي آلوده کردن که جوجو به گدايي فراهم آورده ام !گفتم :غم نيست که به کافر مي دهم ...بفرمود تا مضمون خطاب از او به زجر و توبيخ مخلص کردند ...(101) نشنيدي که صوفيي مي کوفت زير نعلين خويش ميخي چند آستينش گرفت سرهنگي که بيا نعل بر ستورم بند (116) ظلم و جور پادشاهان : سعدي در چنين مواردي ترجيح مي دهد يا از پادشاهان پيشين سخن بگويد و يا به عنوان شاهي نامشخص ياد کند علت اين امر ،اغلب بيم جان يا غم نان است که طنز بي خطر را به سخن مستقيم خطرناک ،مرجح مي سازد . *درويشي مستجاب الدعوه در بغداد پيدا آمد .حجاج يوسف را خبر کردند بخواندش و گفت :دعاي خيري به من بکن .گفت :خدايا جانش بستان .گفت :از بهر خدا اين چه دعاست ؟گفت :اين دعاي خيرست ترا و جمله ي مسلمانان را .(35) * يکي از ملوک بي انصاف ،پارسايي را پرسيد :از عبادتها کدام فاضل ترست ؟ گفت :تو را خواب نيم روز تا در آن يک نفس خلق را نيازاري .(35) *حکايت ظلم يکي از ملوک عجم و پند دادن وزير ناصح او را و رنجيدن پادشاه از او و به زندان فرستادنش و در نهايت از دست دادن پادشاهي (6) پادشاهي کو روا دارد ستم بر زير دست دوستدارش روز سختي دشمن زور آورست (32) ظلم لشکري : حکايت سپاهي مردم آزاري که سنگي بر سر درويش صالحي زد و آن شخص قدرت انتقام گيري نداشت ،تا اينکه پادشاه بر آن سپاهي خشم گرفته و در چاهش مي اندازد و آن درويش براي انتقام گرفتن سنگي بر سر او مي کوبد ،و در جواب آن سپاهي به حالتي طنز آميز مي گويد :از جاهت انديشه همي کردم ،اکنون که در چاهت ديدم فرصت غنيمت دانستم .(46) عدل و رأفت شاهان : نمونه ي اعلاي اين نوع پادشاهان ،انوشيروان عادل است که در حکايتي ،غلام خود را براي تهيه ي نمک به روستائي مي فرستد و تأکيد مي کند که بهايش را بپردازد .تا آن مقدار اندک ،به خاطر غارت و چپاول لشکريان ،موجب خرابي ده نشود . اگر زباغ رعيت ملک خورد سيبي برآورند غلامان او درخت از بيخ به پنج بيضه که سلطان ستم روا دارد زنند لشکريانش هزار مرغ به سيخ (45) حکايت فرار يکي از بندگان عمر و ليث و گرفتار کردن او و اشاره ي وزير به کشتن آن فرد تا ديگران چنين کاري نکنند و جواب طنزآميز آن بنده که ...نخواهم که در قيامت به خون من گرفتار آيي ،اجازت فرماي تا وزير را بکشم ،آنگه به قصاص او بفرماي خون مرا ريختن تا به حق کشته باشي .نتيجه ي اين سخن خنده و عفو پادشاه بود .(47) حاکم نادان : حکايت غلام نادان هارون الرشيد که هارون او را به خلاف فرعونان مصر ،فرماندار آن سرزمين کرد و ذکر نمونه اي از عقل آن غلام که :طايفه اي حرّاث مصر شکايت آوردنش که پنبه کاشته بوديم ،باران بي وقت آمد و تلف شد .گفت :پشم بايستي کاشتن .(58) جامعه ي دچار اختناق : حسن انوري در کتاب «يک قصه بيش نيست »با ذکر اين حکايت مي نويسد :«وضع جامعه اي را که در آن مردم را به اتهامهاي واهي مي گرفتند و گرفتار مي کردند و مي کشتند ،بهتر از اين نمي توان ترسيم کرد .(57) گفتم :حکايت آن روباه مناسب حال تست که ديدندش گريزان و بي خويشتن ،افتان و خيزان .کسي گفتش :چه آفت است که موجب چندين مخافتست ؟گفتا :شنيده ام که شتر را به مسخره مي گيرند .گفت :خاموش که اگر حسودان به غرض گويند شترست و گرفتارآيم ،کرا غم تخليص من دارد .تا تفتيش حال من کند ،و تا ترياق از عراق آورده شود ،مارگزيده مرده بود ...(140) پی نوشت ها : 1. طيبت آميز: سخني آميخته با شوخي کلامي که آميخته با مزاح و خوش منشي باشد(لغت نامه دهخدا) 2. حلبي، علي اصغر، تاريخ طنز و شوخ طبعي، ص 271 3. يوسفي، غلامحسين، گلستان، مقدمه، صص44و45 4. شميسا، سيروس. انواع ادبي، ص 271 5. خزائلي، محمد، گلستان، مقدمه، ص 68 6. براي جلوگيري از طولاني شدن مطلب، حکايت به اختصار ياد شد. ادامه دارد... منبع:نشريه پايگاه نور شماره 9
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 844]