تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 10 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):نماز شب، موجب رضايت پروردگار، دوستى فرشتگان، سنت پيامبران، نور معرفت، ريشه ايمان، آس...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1803007982




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

بررسي تطبيقي فيلمنامه و رمان «آقاي ريپلي با استعداد


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
بررسي تطبيقي فيلمنامه و رمان «آقاي ريپلي با استعداد
بررسي تطبيقي فيلمنامه و رمان «آقاي ريپلي با استعداد   نويسنده: حميدرضا بيات   اقتباس از آثار ادبي پيچيده که داراي شخصيت هايي به غايت واقعي و ماجراهايي کاملاً منطقي هستند، بسيار سخت است. با اين که برخي آثار مهم ادبي چندين بار دستمايه کار سينماگران قرار گرفته است، اما هرگز کسي مدعي هماوردي فيلم خود با رمان مورد نظر نشده است. به همين دليل برخي از شيفتگان ادبيات اصرار کرده اند که بهتر است سينماگران به دنبال رمان هاي عميق و چندلايه نروند. اما اين نظر نيز باعث ضرر دوجانبه اي به سينما و ادبيات مي شود. چرا که مهم ترين رسانه معاصر را از بهترين قصه هاي عالم محروم مي کند. در نهايت بايد اين را براي هميشه پذيرفت که بعد از اقتباس، جدال بر سر ارزش هاي ادبي و سينمايي آن اثر جريان پيدا مي کند. جدالي که هرگز پايان نمي پذيرد. بخشي از دلايل اين جدال روشن است و بارها در کتاب هاي ادبي و سينمايي به آن اشاره شده است، که مربوط به تفاوت ذاتي و عرضي سينما و ادبيات، اعم از زيبايي شناسي، اقتصادي، فرهنگي و ... مي شود. اما يک نکته مهم در عمل اقتباس وجود دارد که حتي فيلمنامه نويساني را که شيفته محض ادبيات نيز هستند، دچار مشکل مي کند. در فرايند نگارش يک فيلمنامه، بي رحمي و خشونت حرف اول را در انتخاب شخصيت ها و ماجراها مي زند، ممکن است حذف ماجراها و شخصيت هايي که در رمان جايگاه اصيلي دارند، باعث فروريختن نظامي شود که در رمان بنا شده است و يا اضافه يا پررنگ نمودن عناصر ديگر، به ساختار دروني اثر ضربه بزند. بنابراين عمل اقتباس از جهتي به خراب کردن و از جهت ديگر به ساختن شبيه است. همچنين نمي توان انتظار داشت که فقط از خطّ داستاني يک رمان در عمل اقتباس استفاده شود، زيرا در يک رمان جدي، اصول روايي حاکم بر چارچوب داستاني است و تمام جزئيات را در سيطره خود دارد و همه در کنار هم معنا مي دهند. حذف و اضافه هايي که فقط به انگيزه سينمايي ترشدن اثر انجام مي شود، مي تواند حاصل کار را بسيار مبتذل نمايد و وفاداري بيش از حد باعث رازآلودگي و درون گرايي يک اثر سينمايي مي شود. چاره کار اصلاً ساده نيست و انتخاب راه حل به معادلات ديگري مثل برتري و فروتري نويسنده رمان و سينماگر هم بستگي دارد. و نيز اگر سينماگر قصد اقتباس آزاد از رماني را داشته باشد، موضوع به کلي فرق مي کند. آن چه مي تواند به يک اقتباسِ موفق کمک شاياني کند، دقت و شناخت نوع نگاه نويسنده و در نتيجه، انتخاب و گزينش و استفاده از عناصر و جزئيات موجود در رمان و فيلم است. برخي سينماگران سعي مي کنند تا با حضور در ذهنيت نويسنده رمان، همه چيز را به دقت بشناسند و دوباره تخيل کنند. يعني جايگزيني و جرح و تعديل ها براساس جهاني فرامتني صورت مي گيرد، که در آن نويسنده به کمک فيلمنامه نويس مي آيد تا به عناصر سينمايي هويت دهد. اقتباس کم استعداد!   آقاي ريپلي با استعداد از جمله رمان هاي عجيبي است که به سختي مي توان در آن عنصري پيدا کرد که اضافي و قابل اغماض باشد. همه شخصيت هاي فرعي و حاشيه اي نيز هويت مستقل دارند و ماجراها براساس منطق منحصر به فرد داستان اتفاق مي افتد. پاتريشيا هاي اسميت، نويسنده رمان آقاي ريپلي بااستعداد، حساب دگمه هاي کت و رنگ چمدان قهرمانيش را هم کرده است. از طرف ديگر جاذبه اين قصه و قصه هاي ديگر او باعث شده است بيش تر آثار او مورد توجه سينماگران قرار گيرد. و از همين رمان تاکنون دوبار اقتباس شده است. علاوه بر رنه کلمان که در سال 1961 فيلمي با نام زير آفتاب سوزان ساخته، آنتوني مينگلا نيز فيلمي به همين نام در سال 1999 ساخته است که شخصيت ها و ماجراهاي آن به دنياي هاي اسميت نزديک تر است. ايده جذاب فرورفتن به نقش يک شخصيت ديگر، به اندازه کافي سينمايي هست. حقه ها و کلک هايي که هاي اسميت براي شخصيتش در اجراي اين عمل پيش بيني مي کند را نيز مي تواند بدون مشکل در يک فيلمنامه منسجم ارائه کرد. حتي نقاط عطف و گره ها با شمّ پليسي هاي اسميت، در فيلمنامه تا حدودي تکرار شده است. هرچند که مايه پليسي رمان نسبت به جنبه روانشناسانه آن در درجه دوم قرار دارد، اما فيلمنامه نويس از طرح پليسي رمان غفلت نکرده و خلاصه همه چيز براي يک فيلم خوب آماده بوده است. اما اگر رمان با فيلمنامه موجود مقايسه شود، علاوه بر جرح و تعديل ها به همان نکته پيش گفته برمي خوريم که همچنان دنياي هاي اسميت را در فاصله اي دورتر از فيلم قرار مي دهد. مجموعه اي از عناصر بلاتکليف و اضافي در فيلمنامه وجود دارند که آن دقت شگرف و انسان شناسانه رمان را ضايع کرده اند. در واقع نمي توان تمام آن چه را که در فيلمنامه از «تام ريپلي» سر مي زند، به او نسبت داد. تام ريپليِ فيلمنامه يک شخصيت معمولي سينمايي است و با تام ريپليِ هاي اسميت فرق دارد. تام ريپليِ فيلمنامه چندان به اعمال و رفتار خود آگاه نيست. در واقع انگيزه قتل که مهم ترين نکته در شناخت شخصيت اوست، در فيلمنامه به خوبي تعريف نشده است. ايده اصلي داستان که بايد مبتني بر شباهت ظاهري تام و ديکي باشد و سايرين آن را باور کنند، تا حدودي قراردادي و مبني بر تحميق مخاطب اجرا شده است. در حالي که هاي اسميت با دقت افلاطوني اين شباهت را در طرح و منطق داستان گنجانده و کمترين احتمال لورفتن تام را پيش بيني کرده و راه حل ارائه نموده است. از طرف ديگر تام داراي نوعي تفکر و فلسفه شخصي مبتني بر «اصالت اتفاق» است که در فيلمنامه به اين جنبه و انگيزه هاي رواني او توجه نمي شود. فيلمنامه حاوي صحنه ها و شخصيت هاي ايتاليايي اضافي در حال عيش و نوش است که نه تنها کمکي به فيملنامه نمي کند، بلکه به درون مايه آن نيز ضربه مي زند. همه اين ها به اين دليل صورت گرفته است که فيلمنامه نويس به دنياي هاي اسميت وارد نشده و از نکته ها و جزئياتي صرف نظر کرده که مي توانسته اقتباس را بسيار موفق تر کند و در عين سينمايي بودن به جهان هاي اسميت نيز نزديک تر باشد. بررسي اين تحولات نشان مي دهد خطر توجه به جزئيات به ظاهر ادبي تا چه حد يک فيلمنامه را قوت مي بخشد. تام ريپلي خودمان!   «تام ريپلي» در رمان داراي هويت کامل و دقيقي است. پردازش شخصيت او براي خواننده حتي از خود شخصيت اهميت بيش تري يافته است. شناسنامه او که پسربچه يتيمي بوده و پدر و مادرش را از دست داده و سال ها با تحقير و سرزنش عمه سختگيرش بزرگ شده و سرانجام به نحوي از خانه فرار کرده و با کاري مثل کارگري بر روي کشتي اي که از آن تنفر داشته تن داده و در هر اتاق نمور و کثيفي سر کرده، به خوبي انگيزه لازم براي قصد تغيير کلي در زندگي را براي تام فراهم مي کند. هرچند روايت اين گذشته، فرصت زيادي از رمان را هم نمي گيرد (حدود 4 – 5 صفحه)، اما قطعاً به روايت و حتي اشاره به آن در فيلمنامه نيازي نيست. اما اين گذشته نبايد از شخصيت جدا شود. چرا که در تحليل رواني و نتيجه گيري رفتار او به آن نياز داريم. در واقع فيلمنامه نويس بايد با تکيه بر اين سابقه، ديالوگ ها و واکنش هاي تام را بازآفريني کند. در حالي که تام ريپليِ فيلمنامه شخصيتي بدون گذشته است. براي قضاوت درباره عمل او نمي توان حرف قطعي زد. در حالي که دست کم تام ريپليِ رمان ملموس تر و آشناتر است. بُعد مهم شخصيت تام ريپلي، توانايي جعل شخصيت است. اعتماد به نفس براي چگونه حرف زدن و چگونه عمل کردن بسيار مهم است. طوري که هاي اسميت حتي راه مبالغه را در تعريف شخصيت او پيش گرفته است، انگار که همه عالم احمق اند جز تام ريپلي! اين جمله چندين بار در رمان تکرار مي شود! البته او منظور خاصي از اين مبالغه داشته است. اين توانايي نيز به تدريج به رخ خواننده کشيده مي شود. او يک جاعل حرفه اي اوراق مالياتي است و در حدود 40 صفحه از رمان به شرح جزئيات مغلوب شدن آدم هاي عادي در برابر او مي پردازد؛ ماجراهاي پراکنده و ريز و درشتي که هر کدام علاوه بر سرگرمي، بعدي از شخصيت تام را مي سازد. اين ماجراها نيز احتمالاً باعث ملال فيلمنامه مي شود. بنابراين ذکري از آن نمي شود. اما کارکرد آن همچنان لازم به نظر مي رسد. يعني لازم است بدانيم که تام ريپلي آدم بي دست و پا و ساده لوحي نيست و تمام هنرش جعل و تحريف است. اين مقدمه لازم نيز از فيلمنامه حذف شده و باعث سطحي تر شدن شخصيت تام شده است. تام، فردي حساب گر و دقيق است. او حتي براي گپ هاي دوستانه نيز قبلاً موضوع مناسب پيش بيني مي کند. عکس العمل اطرافيان را از هر حرکت خود مي سنجد و براساس آن برنامه ريزي مي کند. او حتي بليت نارنجي قايق کرايه اي را که ديکي را در آن کشته، از بين مي برد، که مبادا به طور اتفاقي به دست پليس بيفتد. در هنگام سفر به نام ديکي، منزوي و گوشه گير مي شود تا مبادا نشانه اي باقي بگذارد. وقتي به جاي ديکي است، حتي اندازه ابرو و شفافيت موهايش را نيز تغيير مي دهد. به همان اندازه که ديکي ايتاليايي مي دانسته، او هم ياد مي گيرد. بنابراين طبيعي است با چنين حساب و کتاب دقيقي هرگز به دام نمي افتد و خواننده کاملاً او را باور مي کند. اين ها همه جزئيات ريز و فراواني است که نشان دادن آن ها در فيلمنامه نه تنها ضروري و لازم است، بلکه فقدان برخي از آن ها باعث مي شود شخصيت دچار تزلزل شود. اصولاً شخصيت او تک بعدي نيست. در آغاز ماجرا او انگيزه مثبتي براي انجام مأموريت پدر ديکي را داشته است. او اصلاً تا مدتي قصد کشتن ديکي را نداشته و بعد از يک نقطه کور در رابطه اش با ديکي به اين تصميم ميل پيدا مي کند. او هم شجاع است و هم ترسو، بعد از قتل ديکي، احساس دوستي با او مي کند و ترس هاي موهومي دارد که بعداً از خودش به خاطر داشتن آن ترس ها خجالت مي کشد. هاي اسميت در شخصيت پردازي متفاوت خود، مي کوشد خواننده را تا صفحات آخر محتاج دانستن چيزهاي جديدي درباره تام کند. اين روش فقط تکنيک او نيست، بلکه جزئي از شخصيت تام نيز هست. مجموعه اين ويژگي ها با تمام صعوبتي که براي فيلمنامه نويس دارد، مي تواند به او کمک کند. اما کمتر نشانه اي از اين ها را در شخصيت تام ريپلي فيلمنامه مي بينيم. در حالي که راه هايي براي استفاده از اين عناصر در فيلمنامه وجود داشته است، در عوض ايجاد چيزهايي مثل موسيقي جاز، گيج کننده و نمايشي به نظر مي رسد. رنگ و لعابي که صحنه هاي کلوب شبانه به فيلم مي دهد، تنها هدف احتمالي اضافه کردن چنين عنصري بوده است. تام در برابر صحنه هايي از اين دست رنگ مي بازد و موجودي ناتوان جلوه مي کند. با اين معرفي چگونه توانايي هاي او در جعل شخصيت ديگران را باور خواهيم کرد؟ در ابتداي فيلم، سه صحنه، فلاکت او را در زندگي نشان مي دهد که احتمالاً مابه ازاي گذشته تأسف بار تام در رمان است. اما اين سه صحنه بيش از هر چيزي حاوي خفت و ناتواني اوست و اصلاً نمي تواند مقدمه اي براي اعمال بعديش باشد. مثلث مارژ، ديکي، تام   چرا تام تصميم به قتل ديکي مي گيرد؟ بخشي از دلايل ظاهري را از زبان او در صفحه 98 رمان مي خوانيم. که نتيجه کلّه شقي غيرانساني ديکي بوده است. اما در حقيقت راز اين تصميم در مثلث سه جانبه اي نهفته است که هر سه ضلع اين مثلث تا حدي مشکلات رواني دارند. ديکي، بچه پولدار منزوي و فراري، مارژ، دختر مأيوسي که رابطه اي احمقانه با ديکي دارد و تلاش احمقانه تري براي نوشتن يک رمان مي کند و تام که سرشار از عقده حقارت است. ماجرا از وقتي آغاز مي شود که بعد از عياشي تام و ديکي در ناپل، مارژ احساس مي کند تام مي خواهد ديکي را از او بگيرد. در حالي که چنين نيست. تام ساده دل از واکنش هاي آن دو نسبت به خودش احساس حقارت مي کند و با پوشيدن لباس هاي ديکي تلاش مي کند خود را تسکين دهد. تام شاهد بي عاطفگي و رياکاري ديکي است و نمي خواهد قرباني او شود. اما ديکي به يکباره او را طرد مي کند و همه برنامه سفرهايي را که با هم قرار گذاشته بودند، بر هم مي زند و کم کم زمينه نفرت را در تام فراهم مي کند. همه اين مقدمه براي قتل به نوعي به درون مايه اثر برمي گردد. پس لازم است لااقل بخشي از آن در فيلمنامه گنجانده شود. اما فقط صحنه پوشيدن لباس هاي ديکي توسط تام در فيلمنامه آمده است؛ آن هم بدون مقدمه لازم، در حقيقت رابطه سه جانبه مارژ، ديکي و تام مغفول مانده است. به جبران ضعف هاي شخصيتي ديکي، معشوقه ديگري به نام سيلوانا و ماجراي حاملگي و خودکشي او اضافه شده است، تا ديکي منفور جلوه کند. در حالي که نيازي به اين نفرت نيست. او انساني گريزان از تمدن و تکنولوژي و فردي منزوي است. در دنيايي پر از بي عاطفگي و عشق مبهمي اسير است. اما ديکي فيلمنامه شخصيتي متزلزل و عياش است. که به نظر تام در حال سوء استفاده از دخترهاي اطرافش است. از طرف ديگر نگرش تام در فيلمنامه به مارژ حاکي از نگاه معمولي به جنس مؤنث است. در رمان صحبت از رابطه مضحک تام با دختري به نام کلئو، قبل از سفر به ايتاليا، مي شود. اما جنس رابطه اش با مارژ اصلاً ناشي از تنش رواني بين آن دو است. مارژ احساس مي کند او همجنس گراست و مي خواهد با ديکي دوست شود و همين نکته باعث زمينه چيني براي جدايي دفعي ديکي از او مي شود. مارژ در نامه هايش به ديکي که در واقع تام آن را دريافت مي کند، روي اين مسئله پافشاري مي کند. اما در فيلمنامه نوعي علاقه مندي بين مارژ و تام وجود دارد. تام حتي به او مي گويد: «روي کاغذي بنويس تام را دوست دارم و در يک روز باراني آن را نگاه کن!» بدتر از همه خلق شخصيت جديدي به نام مرديت است که به رابطه عاشقانه آن ها منتهي مي شود! در حالي که تام از نظر رواني اصلاً کششي به جنس مخالف ندارد و به دليل سابقه قبليش از آن متنفر است. اين تغيير در شخصيت باعث شده بخشي از رفتار تام در فيلمنامه احمقانه به نظر بيايد. چنان که اشاره شد، طرح پليسيِ رمان تقريباً به طور کامل در فيلمنامه رعايت شده است. اما حسابگري هاي اسميت در بسامد هر واقعه اي آن چنان دقيق بوده است که حذف هر قسمتي، باعث به هم ريختن نظم روايي اثر مي شود. در اين رمان زبان روايت در تعريف جزء به جزء ماجرا اهميت زيادي دارد. براي هر ماجراي به ظاهر ساده اي دليل وجود دارد. هرگز پدر ديکي، تام را به طور اتفاقي و از روي سوء تفاهم چنان که فيلمنامه مي گويد پيدا نمي کند. تام شناخت اجمالي از ديکي داشته و پدر ديکي نيز تام را در يک ماجراي تعقيب و گريز که تعليق مناسبي هم در آغاز داستان ايجاد مي کند، مي يابد. حتي معرفي تام به پدر ديکي دليل دارد. اما در فيلمنامه همه چيز ناشي از يک سوء تفاهم است. بنابراين تام ديگر آن آدم زيرک و حسابگر نيست، بلکه خوش شانس است. منطق تصادف هم تا حدودي به باور مخاطب ضربه مي زند. تام در جريان تعقيب و گريز خود با پليس آن چنان حساب شده عمل مي کند که به قول خودش آن ها هرگز به مرکز هدف نمي رسند و دايماً در اطراف آن پرسه مي زنند. حتي کارآگاه آمريکايي، مک آلون، هم آدم احمقي است. اين ناتواني ممکن است از نظر اصول قصه پليسي ضعف به نظر بيايد. به همين دليل فيلمنامه نويس در نيمه دوم فيلم، بازرسي مأمور اين قتل را عوض مي کند! و کارآگاه آمريکايي هم فقط از تام درخواست مي کند راز خطاهاي ديکي را افشا نکند! اين مسئله نشان مي دهد که مقصود فلسفي و عميق هاي اسميت از ناتوان جلوه دادن پليس ناديده گرفته شده است. صحنه هاي اضافي مثل صحنه اپرا و واکنش تام به دوئل و گردش شبانه با مرديت، هرچند تلاش هايي براي جبران شخصيت تام است، اما چون در ويژگي هاي اصيل او نيست، چندان به چشم نمي آيد. بخش عمده اي از رمان از جايي که تام بدل به ديکي جعل مي شود، به شرح ذهنيات و نامه نگاري هاي ديکي و مارژ و پدر ديکي مي گذرد. طبعاً نمي توان اين صحنه ها را مستقيماً در فيلمنامه گنجاند. اما از آن جا که رمان شخصيت محور است و ماجرا در آن اهميت درجه دوم را دارد، براي بيان سينمايي آن بايد ماجراهايي يافت که بتوان به وسيله آن مضمون ذهنيات تام و مسائل مهم نامه ها را در آن بيان کرد. که کاملاً در فيلمنامه از آن غفلت شده است. در بخش پاياني نيز غفلت پليس و کارآگاه خصوصي از تام ادامه دارد و تام همچنان آن ها را گول مي زند. در عين حال از آن ها مي ترسد و نگران است مبادا لو برود. اين تعليق که بدل به يک مايه مهم در رمان است، از آغاز تا سطر آخر ادامه دارد و به خوبي ناتواني و جُبن تام را نشان مي دهد. کم رنگ شدن تعليق در فيلمنامه باعث مي شود که نگراني اي که تام به آن نياز دارد، از طريق خشونت رفتاري مارژ در صحنه هاي آخر به دست آيد. ماجراي پيداشدن انگشترهاي ديکي در وسايل تام، در رمان به ياري تام مي آيد و گمانه خودکشي را نزد همه و حتي مارژ تقويت مي کند. اما در فيلمنامه به دليل کمبود تعليق باعث شک کردن مارژ به او مي شود عجيب اين که بقيه افراد از جمله کارآگاه به اين مسئله به کلي بي اعتنايي مي کنند. در واقع شخصيت تام در فيلمنامه به کلي آشفته است، او تلاش مي کند مارژ را هم بکشد که قضيه انگشترها لو نرود، اما در نهايت و به سادگي مسئله را حل مي کند و همه قانع مي شوند که پيداشدن انگشتر خيلي مهم نيست. در پايان هم به خاطر عشق تازه اش! پيتر را در صحنه اي ساده لوحانه خفه مي کند. اين پايان، بيان گر تام ريپليِ نادم و پشيمان است که شهوت طلبي باعث شده دست به جنايت بزند و هرچند پليس او را دستگير نکرده، در دادگاه وجدان محکوم ابدي است! چيزي که صد در صد با تام ريپلي هاي اسميت فرق مي کند. دغدغه ادبيات و کشش سينما   تام ريپلي رمان فردي کاملاً معمولي است، با دلايل و براهين منطقي. هرگز نشانه اي از گفتار و رفتار روانپريشانه از او در متن رمان وجود ندارد. اين تحليل ما از لايه هاي دروني تر اثر است که تام و حتي ديکي و مارژ را سرخوردگان قرن بيستم و آدم هاي معيوب مي بينيم و در حقيقت اين هنر هاي اسميت است که او را چنين تعريف مي کند. شايد نمي تواند آن چه را که دغدغه ادبيات است و لا به لاي سطور و کلمات يک رمان جا گرفته است، از پرده سينما انتظار داشت. آن چه که با بينش موشکافانه و عميق رمان نويس در تحليل و تفکيک شخصيت تام و ديکي در آغاز بحران نشان مي دهد، فقط از عهده «کلمه» برمي آيد: «... ديکي فندک نقره اي قشنگي داشت که حتي در ملايم ترين نسيم هم درست کار نمي کرد. سرانجام تام فندک زشت و شعله ورش را که به زشتي و کارآيي تجهيزات نظامي بود، پيش برد و سيگار او را روشن کرد...» هرگاه تام در تنگنا قرار مي گيرد، با نوشيدن اسپرسوي تلخ ايتاليايي قوت مي گيرد و راه گريز از مهلکه را به دقت مي چيند. صدها عنصر ديگر نيز وجود دارند که قابل تعريف نيستند و فقط بايد خوانده شوند. به اين ترتيب و با نزديک شدن به دغدغه نويسنده، مي توان اقتباسي به يادماندني تر و اصيل تر خلق کرد. منبع:ماهنامه فيلم نگار شماره 15 /ن  
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 468]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن