تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 12 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):بهترين سخن، آن است كه قابل فهم و روشن و كوتاه باشد و خستگى نياورد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1803668075




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

هفت دلاور کارتوني


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
 هفت دلاور کارتوني
هفت دلاور کارتوني   نويسنده:‌ استاكس/مترجم: فريبا ابوالخاني   نگاهي به فيلمنامه «انجمن مردان استثنائي»   فيلمنامه نويس: جيمز رابينسون، براساس قصه هاي مصور نوشته آلن مور و کوين اونيل، کارگردان: استيون نورينگتون، بازيگران: شون کانري، پتا ويلسون، ناصرالدين شاه، محصول 2003، آمريکا / آلمان / جمهوري چک. مردي به نام فانتوم، چند شخصيت ادبي را فرامي خواند تا با استفاده از آن ها و قدرت تکنولوژي بالايي که در اختيار دارد، دنيا را به هم بريزد. انجمن مردان استثنايي او از اين قرارند: دوريان گري، کاپيتان نمو، تام ساير، مينا هارکر، دکتر جکيل و آقاي هايد و آلن کوارترمين. نسخه اي که از انجمن مردان استثنايي براي پرده عريض سينما نگاشته شده را مي توان به عنوان يک مردان ايکس ويکتوريايي يا نوعي کتاب مصور هفت دلاور در نظر گرفت. در انجمن مردان استثنايي تعدادي از بزرگترين قهرمانان ادبي و ماجراجويان گرد هم آورده شده اند تا امپراتوري بريتانيا را از شر خطرات يک دشمن اسرارآميز نجات دهند. در کتاب، اين گروه عبارت اند از: شکارچي بزرگ سفيد پوستِ اچ. رايدر هاگارد «آلن کوارترمين»، عشق سابق دراکولا «مينا موراي»، زيردريايي نورد مشهور «کاپيتان نمو» برآمده از داستان بيست هزار فرسنگ زير دريا، «دکتر هنري جکيل و آقاي هايد» و مرد نامرئي «هالي گريفلين». در فيلمنامه مور – اونيل، اين گروه را يک مأمور سازمان جاسوسي بريتانيا، کمپيون باند (که مي تواند جد بزرگ جيمز باند معروف باشد)، گرد هم مي آورد تا موجودي شرور به نام «Cavorite» را به دام اندازند. شايد براي کساني که زياد با اين گونه کتاب ها آشنا نيستند، بهتر باشد آن را يک «خرابکار» بناميم. مأموريت گروه، آنان را درگير جنگي مي کند که بين پروفسور مورياتي و فومانچو شکل مي گيرد. در فيلمنامه حاضر چند نفر به گروه اضافه شده اند و در عين حال چند شخصيت اساسي حذف شده اند. روشن است که استوديو سازنده فيلم قصد داشته با افزودن يک شخصيت آمريکايي به گروه، وجهه تماماً انگليسي اثر را تحت الشعاع قرار دهد، بنابراين سازندگان فيلم، «تام سايِر» مارک تواين را به خيل افراد گروه اضافه کرده اند. «ساير» در اين جا کارآگاه پليسي 28، 29 ساله است که به لندن سفر کرده تا در خصوص قتل يکي از دوستان و همکاران قديميش تحقيقاتي به عمل آورد. (شما بهتر مي توانيد حدس بزنيد کي!) تحقيقات «ساير» به پيوستن او به خيل مردان انجمن مي انجامد. يکي ديگر از شخصيت هايي که به «انجمن» افزوده شده، «دوريان گري» اسکار وايلد است. گري براي هميشه جوان باقي مي ماند. آيا او براي جاودان شدن روحش را فروخته؟ دوريان گري اين فيلمنامه نيز از نيروهاي خارق العاده اي برخوردار است که روند پيرشدنش را به تعويق مي اندازند و به او کمک مي کنند تا همچون گذشته به کارهاي خود ادامه دهد. ساير اعضاي اين گروه عبارت اند از: کوارترمين، مينا هارکر که در اين نسخه از اسم فاميل همسر خود استفاده مي کند و در کسوت يک دانشمند به گروه خدمت مي کند، کاپيتان نمو، دکتر جکيل و آقاي هايد و رادني اسکينر، «دزد جنتلمني» که تبديل به مرد نامرئي شده است. پس چرا هالي گريفين مرد نامرئي نيست؟ از سخنگوي کمپاني سازنده فيلم شنيديم که ظاهراً اجازه استفاده از او را نداشته اند، چون حقوق مربوط به اين کار به استوديو ديگري تعلق دارد. به عبارت ديگر سازندگان فيلم مجازند که از يک مرد نامرئي استفاده کنند، امّا مجاز نيستند از «مرد نامرئي» اصلي استفاده کنند (ظاهراً آلن مور اين مشکل را حل کرده). کمپيون باند هم در اين نسخه حضور دارد تقريباً همان وظايفي را بر عهده دارد که در کتاب داشت. پس جاي چه کسي يا چه چيزي خالي است (حداقل در نسخه مربوط به مارس 2002)؟ جاي شخصيت هايي چون Cavorite، پروفسور مورياتي، فومانچو و حادثه بمباران آتشين لندن. در عوض از «فانتوم» (شبح) موجودي شرور پست با ماسکي بر چهره و لشکري از احمق ها که به اسلحه هايي بسيار پيشرفته از زمان خود مسلح اند استفاده شده (تکنولوژي جنگ جهاني دوم براي سال 1899). هدف اصلي «فانتوم» برافروختن آتش جنگ بين ملل اروپايي با استفاده از اين تکنولوژي است، اما او هدف پنهاني ديگري عليه خود «انجمن...» دارد و فردي را به عنوان جاسوس بين افراد گروه به خدمت گرفته است (اما آن کسي که شما حدس مي زنيد نيست). مأموريت «گروه» در خصوص يافتن فانتوم (شخصيتي که نه ربطي به قهرمان عامه پسند شبح دارد و نه ربطي به شبح اپرا) آن ها را به لندن، پاريس، ونيز و بالاخره مرکز قدرت فانتوم در خاور دور مي کشاند. (اين بار کاپيتان نمو راه طولاني را با ناتيلوس مي پيمايد). اعضاي گروه بر اين باورند که باند آن ها را گرد هم آورده تا از حملات تروريستي فانتوم در مناطق مختلف اروپايي جلوگيري کنند، اما همان طور که در کتاب آمده، آن ها خيلي زود درمي يابند قضيه پيچيده تر از اين هاست. تمام اتفاقات در اروپا، بر روي نايتلوس روي مي دهد. به جز وقايع نهايي که در قرارگاه فانتوم (جايي حوالي روسيه و چين) شکل مي گيرد. بنابراين برخي اروپاييان بر اين عقيده اند که روح اروپايي اثر حفظ شده است. صراحتاً بايد بگويم که افزودن «تام ساير» آن قدر که انتظارتش را داشتم مرا آزار نمي دهد. خوبي ذاتي «ساير» و روحيه دلاورمنش او همچنان در اين فيملنامه قابل مشاهده است، اما با اين تفاوت که اين بار با شخصيتي پخته تر و مصمم تر از آن چه تا به حال به تصوير کشيده شده مواجه هستيم. کوارترمين تبديل به ماجراجوي جوان قابل اطميناني شده و مي توان «ساير» را به عنوان جانشيني براي پسر کوارترمين که سال ها پيش از دست داده در نظر گرفت. مينا هارکر هنوز دانشمند گروه است، اما خصوصيت خون آشام بودنش اکنون ظاهر مي شود. به علاوه موهبتي که از دراکولا به مينا رسيده، در چندين جاي اين فيلمنامه مفيد واقع مي شود. در کتاب، رابطه عجيبي آميخته از عشق و نفرت بين او و کوارترمين ديده مي شود که هر دو به نوعي از آن لذت مي برند. اما در نسخه جديد چنين رابطه اي وجود ندارد. در عوض مينا رابطه اي در گذشته با يکي ديگر از اعضاي گروه داشته. بعدها بين او و «ساير» رابطه عاطفي شکل مي گيرد، اما خوشبختانه هيچ رگه رمانتيکي اجباراً به فيملنامه تزريق نشده است. و اما شون کانري؛ او در عين حال 007، دکتر هنري جونز، رابين هود و جيمي مالون است! شون کانري روي پرده نقره اي فرمان مي دهد، او از کسي فرمان نمي گيرد. درست است که فيلمنامه در مقايسه با کتاب چندان وارد جزئيات نشده، اما به نظر مي رسد که به روح اثر مور – اونيل وفادار است. اشارات اندکي نيز به ساير شخصيت هاي ادبي شده است. اما به عقيده من هر نسخه سينمايي از انجمن... بايد در حد توان به کتاب نزديک باشد. من قبلاً نسخه اوليه را خوانده بودم، اما در اين فاصله صدها فيلمنامه خوانده ام و اطلاعات زيادي درباره هنر داستان گويي براي پرده نقره اي کسب کرده ام. اکنون به توانايي ام در تشخيص مواردي که سبب ضعف و قوت يک فيلمنامه مي شوند، بيشتر اعتماد دارم. قبل از نوشتن اين مقاله، يک بار ديگر فيلمنامه اول انجمن... را خواندم. از واکنش جديد و متفاوت خودم نسبت به آن کاملاً شگفت زده شدم. هنوز به همان اندازه اين سري را دوست دارم و از آن ها لذت مي برم، اما مشکلاتي در آن ها مي بينم که بار اول نظرم را جلب نکرده بودند. مي دانم با نوشتن اين مطلب دارم با دست هاي خودم گورم را مي کنم، اما حالاً واقعاً بر اين عقيده ام که نسخه اصلي به طرز باور نکردني کم مايه است و در پرداخت شخصيت ها موفق نبوده. يک سري وقايع اتفاق مي افتد، بدون اين که بين آن ها چيز قابل توجهي وجود داشته باشد. اصلاً احساس نکردم اين مأموريت براي کاراکترهاي داستان بتواند معناي خاصي داشته باشد. نصف حجم آن به گردآوري اعضاي گروه مي گذرد، سپس کوارترمين و مينا به جايي مي روند تا Cavorite، را پيدا کنند و باقي همه صحبت است. البته آن ها بعداً مجبور مي شوند دوباره دنبال آن بروند، اما هرگز نفهميدم چرا اين قهرمان ها فوق العاده هستند و هرگز احساسي را که موقع خواندن کتاب به من دست داد نداشتم. اکثر شخصيت ها وقتشان را صرف اين سو و آن سو رفتن و حرف زدن مي کنند. اين شيوه خيلي سينمايي نيست. از همه اين ها گذشته آن نسخه مرا نااميد کرد، چون درون مايه مجذوب کننده داستان به نحو مطلوبي پرداخته نشده بود. شخصيت کوارترمين بسيار بي مايه متصور شده است و اصلاً حضورش محسوس نيست. همواره انتظار آن را مي کشيدم تا دست به کاري بزند. اصلاً هيچ دليلي وجود ندارد که مخاطب قانع شود حضور او براي گروه اهميت حياتي دارد. هر پيرمرد انگليسي که فقط قادر باشد خيابان ها را گز کند نيز مي توانست جاي او را بگيرد. بايد اقرار کنم که به استثناي چند لحظه نادر، از شخصيت کوارترمين در فيلمنامه جديد لذت بردم. فکر مي کنم کوارترمينِ کتاب کسي مثل يان مک کلين است، در صورتي که کوارترمين اين فيلمنامه قهرمان اکشني چون شون کانري است. اما آيا کانري براي بازي در اين نقش خيلي پير نيست؟ البته، اما اگر روزي هريسون فورد را در «اينديانا جونز 4» ببينيد، به طور قطع هنور او را باور خواهيد کرد. اين طور نيست؟ نکته ديگري که موقع بازخواني اين سري داستان ها موجب تعجبم شد، اين بود که اصلاً نتوانستم مورياتي – فومانچو را باور کنم. آن ها همه اين زحمات را متحمل مي شوند براي غلبه بر کسي که محله هاي لندن را تحت کنترل دارد؟!... و اصلاً چه نيازي به ساخت يک سفينه هوايي براي اين کار است؟ چرا از اسلحه و کوکتل مولوتف استفاده نمي کنند؟ گذشته از همه اين ها، مگر براي بمباران لندن آن روز چقدر مهمات لازم بود؟ درست موقعي که نياز دارند ثابت کنند چقدر باارزش اند کات داده مي شود. سفينه هوايي مورياتي و کيت هاي فومانچو به خودي خود از قهرمانان داستان پررنگ تر و قدرتمندترند. حداقل در اين نسخه اعضاي گروه احتياج دارند نشان دهند چقدر «با استعداد» و فوق العاده اند. استيک ها بر ايشان به پرواز درمي آيند. آن ها مجبورند بيش تر از مهارتشان براي مبارزه با دشمن استفاده کنند و بايد بيش تر از اين که حرف بزنند، عمل کنند. در کتاب مي توانيد با عناصري کنار بياييد که در فيلم نمي توانيد آن ها را تحمل کنيد. بنابراين من با برخي تغييرات به عمل آمده نسبت به داستان اصلي مشکلي نداشتم. اين بدين معنا نيست که من هيچ مشکلي با اين فيلمنامه ندارم. مشکل اصلي من با فانتوم و اين همه ديالوگي است که تقريباً نصف فيلمنامه را به خود اختصاص داده اند. ضرب المثلي وجود دارد با اين محتوا که ميزان خوبي يک قهرمان با ميزان شرارت دشمن او در ارتباط است. ولي فانتوم در اين جا دشمني است که دست کم گرفته شده. چرا؟ چون ما هيچ وقت چيزي درباره او نمي فهميم. هرگز چهره اش را نمي بينيم، به نامش و انگيزه هايش پي نمي بريم و در مجموع هيچ چيز اساسي درباره او نمي گيريم. شماي کلي او درهم و برهم و پيچيده است. من نيت مخفي او را به خوبي درک مي کنم، اما هيچ وقت کاملاً قانع نمي شوم که چرا سعي دارد آتش يک جنگ جهاني را برافروزد، طرح و توطئه اي که قبلاً در بسياري از فيلم هاي اکشن ديده ايم، اما هرگز منطق پس پرده آن را درک نکرده ام. يک آدم شرور، در صورتي که خودش سازنده سلاح نباشد، چطور مي تواند از چنين تلاشي سود ببرد؟ مشکل بزرگ ديگر من با فيلمنامه رابينسون جملات و پاسخ هاي مسخره و نيش دار کوتاهي است که در اواسط فيلمنامه ظاهر مي شوند. اگر به طور پراکنده چندتايي اين سو و آن سو ديده مي شد، اشکالي ندشت، حتي در خود کتاب هم مايه هايي از طنز ديده مي شود. اما لحظاتي وجود دارد که فيلمنامه رابينسون بيش تر از خود کتاب شبيه اين قبيل کتاب ها مي شود (اصطلاحاً مي گويند Comic – booky مي شود). دوريان گري و مينا بيش تر از ساير شخصيت ها از اين مسئله رنج مي برند. چنين مواردي آدم را به ياد سري فيلم هاي موميايي مي اندازد و از همه بدتر اين که به همه شخصيت ها «يک صدا» مي بخشد و آنان را «هم آوا» مي سازد و اين براي يک فيلمنامه مشکلي اساسي محسوب مي شود. چنان چه به شخصيت شرور داستان بيش تر پرداخته مي شد و تکليف اين ديالوگ هاي تک خطي روشن مي شد، نيمه دوم انجمن ... بهتر از آب درمي آمد. شخصيت هاي مورد علاقه من در اين نسخه کوارترمين، نمو و کمپيون باند هستند. کوارترمين و نمو داراي نوعي دوگانگي کرک – اسپوکي هستند و کمپيون باند درست به همان شکلي که در کتاب آمده به تصوير کشيده شده است. رابي کالتران براي اين نقش انتخاب فوق العاده اي است. من از فيلمنامه رابينسون لذت بردم، اما مي دانم که در مورد همه دوستداران انجمن ... شايد اين طور نباشد. کساني که طرفدار مطلق و پروپاقرص کتاب هستند، شايد از فيلمي اکشن و هاليوودي لذت نبرند و اين نکته را که بايد تأکيد بيش تري بر لحن و فضاي داستان مي شد پيش بکشند. اما من حالا ديگر خيلي چيزها درباره فيلمنامه نويسي آموخته ام و با تغييراتي که در فيلم نسبت به نسخه اصلي اعمال خواهد شد، کاملاً موافقم. انجمن مردان استثنايي بايد نهايتاً بيش تر به روح اثر آلن مور – کوين اونيل وفادار باشد تا طرح و توطئه داستان آن ها. اگر مجبور باشم يکي را انتخاب کنم، روح اثر را برمي گزينم. و اگر فيلم را کار خوبي فرض نکنيم، حداقل فيلمنامه مصور خوبي براي هميشه خواهيم داشت. منبع: ماهنامه فيلم نگار شماره 15 /ن  
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 959]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن