واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
اندرو ساريس زندگي ساريس در دهه 1960 ، در سالن هاي تيره و تار سينما ، جشني بي پايان از فيلم هاي روي پرده و برگشتن و نشستن و با گوشه چشمي به رقيبان ، تايپ كردن نقدهايش خلاصه مي شد . به قول خودش :( به طرز دل چسب و حيرت انگيزي اهل جدل بوديم ؛ همه ما كم و بيش حرف هاي احمقانه اي مي زديم ولي مهم اين بود كه فيلم ها واقعاً برايمان اهميت داشتند . حرفي داشتيم و مي خواستيم آن را با مخاطب در ميان بگذاريم .) از دهه 1950 تا اوايل دهه 1970 ، فيلم هاي فرانسوا تروفو ، اينگمار برگمان ، آكيراكوروساوا و ژان لوك گدار و هرازگاه فيلم هاي آمريكايي ، جنب و جوشي در محافل فرهنگي آمريكا برپا مي كردند . تعداد انگشت شماري منتقد،از جمله ساريس ، پالين كيل ، مني فاربر و استنلي كافمن،استدلال مي كردند كه سينما ، هنر است و ارزش تأمل و تفكر را دارد . ( نيويورك تايمز ) در 1969 تيتر زده بود :( سينما صرفاً سرگرمي نيست ؛ هنري است والا .) در دهه 1960 ، سينماروهاي نيويوركي در حالي كه براي ديدن به پيانيست شليك كنيد ، رواني ، دكتر استرنج لاو و باني و كلايد صف مي كشيدند با هم درباره ارزش فيلم ها و نظر منتقدان بحث مي كردند . دوراني بود كه فيلم ها واقعاً از تجربه مدرن مي گفتند و اين چند منتقد اين موضوع را به وضوح با عامه مردم در ميان مي گذاشتند . ساريس در دو دوره بر اين جريان هاي فرهنگي تأثير گذاشت . او مقوله فرانسوي (نظريه مؤلف) را به آمريكايي ها معرفي و از آن دفاع كرد ؛ نظريه اي حاكي از آن كه همان طور كه يك نويسنده از طريق كتاب ، ايده هايش را با خواننده در ميان مي گذارد ، يك فيلم ساز بزرگ نيز همين كار را با فيلم هايش انجام مي دهد و فقط چنين فيلم سازي مي تواند با ارائه حساسيت ها و انسجامي مستمر به هنري والا دست يابد . ساريس استدلال مي كرد كه سينماي آمريكا نيز فيلم ساز مؤلف پديد آورده و به اين ترتيب به تحليل و تجليل از آثار اورسن ولز ، جان فورد و ساموئل فولر و بعدها نسل جوان سينماگران پرداخت . او زماني در خيابان چهل و دوم نيويورك ، در دفتري كار مي كرد كه آن طرفش مارتين اسكورسيزي براي فيلم هايي كه هنوز سرمايه اي برايشان دست و پا نكرده بود ، دنبال بازيگر مي گشت . به گفته اسكورسيزي :(كاري كه ساريس انجام داد اين بود كه به مردمي كه مدام به آن ها گفته شده بود سينماي آمريكا صرفاً يك كارخانه توليد فيلم است ، يادآوري كرد كه اين سينما ، ارزش هنري هم دارد ؛ او ما را به سوي يك جست و جوي تمام عيار گنج هاي ارزشمند سوق داد .) منتقدان عاشق آن دوره ، غالباً زندگي بي سروصدا و جمع و جوري داشتند ولي بحث ها و مجادله هايشان شورانگيز بود و به طور مبسوط در مطبوعات درج مي شد . يكي از يكشنبه هاي سال 1971 ، (نيويورك تايمز ) بخش قابل توجهي از ويژه نامه هنر و سرگرمي اش را به دعواي قلمي جان سايمن و ساريس اختصاص داد . سايمن نظريه مؤلف ساريس را به باد تمسخر گرفته بود چون اعتقاد داشت كه ارزش روايت را پايين مي آورد و نوشته بود كه ساريس بي آن كه واقعاً قصدش را داشته باشد ، بامزه است . ساريس ، لب كلام ، پاسخ داده بود كه (ساريس بزرگ ترين منتقد قرن نوزدهم است !) اما رقابت ساريس با پالين كيل كه در سال 2001 در گذشت سفت و سخت تر بود . آن دو در واقع چشم ديدن يكديگر را نداشتند . مخاطبان هم به دو دسته تقسيم شده بودند : طرفداران ساريس و طرفداران كيل ، يا به روال دارودسته هاي رقيب در داستان وست سايد ،(جت)ها و (كوسه) ها . ساريس كه ضمناً استاد دانشگاه هاروارد و نويسنده كتاب سينماي آمريكا نيز هست ، فردي است به شدت اهل فرهنگ و مطالعه كه مو را از ماست بيرون مي كشد و نقدهايش نشان مي داد كه بارها و بارها با دقت فيلمي را كه بررسي مي كند تماشا كرده . صداقت نگرش ، ميزانسن و فاصله بين آن چه روي پرده مي گذرد و آن چه تماشاگر احساس مي كند ، برايش جذاب بود (او در دهه هاي 1960 و 70 يك برنامه راديويي نقد فيلم هم داشت و مي توانست بدون كمك متني مكتوب ، يك ساعتي حرف بزند). اما پالين كيل دانشش در زمينه فرهنگ و هنر كم بود و اصولاً (روشنفكري) را مانعي در برابر لذت بردن از فيلم تلقي مي كرد . در (نيويوركر) مي نوشت و رويكردش به فيلم خيلي غريزي بود . عنوان كتاب هايش (در سالن سينما از دستش دادم و ماچ ماچ تق تق ) به تنهايي ، رويكرد او را در خود خلاصه كرده اند . كيل از سبك نوشتاري اش همچون درفشي استفاده مي كرد . او درباره ساريس نوشت :(نظريه مؤلف ، تلاشي است از سوي مردان بالغ براي توجيه غوطه ور ماندن در تجربه هاي كوچك دوران كودكي و نوجواني ؛ همان دوراني كه مردانگي ، مهم و بزرگ به نظر مي رسيد .) كشته مرده هاي كيل به اين نكته توجه مي دهند كه او پس از آن در اين باره سكوت كرد و به ندرت اظهار نظري كرد ؛ اگر چه ساريس حسابي از كوره در رفته بود . ولي سكوت كيل در آن زمان ، شبيه واكنش كسي است كه با مشت فردي را به زمين مي كوبد و بعد حيران مي ماند كه چرا طرف ، دل گير و عصباني است . وقتي ساريس در 1969 با همكار منتقدش مالي هسكل ازدواج كرد ، كيل را هم به جشن عروسي شان دعوت كرد ، ولي كيل جواب داده بود : (خيلي ممنون . ترجيح مي دهم در مراسم عروسي بعدي مالي شركت كنم.) البته اين هفت تيركش ها موقعي كه قرار بود منتقدهاي رسمي را هدف قرار دهند از حمايت يكديگر بهره مند بودند و غالباً كارگردان هاي مشابهي را ستايش مي كردند . به قول جي هوبرمن ، نويسنده(ويليج ويس) ، معلوم شد كه كيل عملاً از طرفداران وفادار نظريه مؤلف است ؛ او همه كارهاي اسكورسيزي و دي پالما را دوست داشت .) ساريس در(ويليج ويس)(نشريه اي كه ذاتاً جدلي بوده و هست)دهه 1960 چهره اي جالب و مطرح محسوب مي شد . يك سال در پاريس با كارگردان هاي موج نو قهوه خورد و بعداً نسخه انگليسي (كايه دو سينما) را ويرايش كرد . ولي وقتي به نيويورك برگشت ، در كنار مادر يوناني الاصل سلطنت طلبش زندگي مي كرد و شيفته ويوين لي بود و ده ها بار به ديدن برباد رفته رفت . در 1960 در نخستين نقدش در (ويليج ويس)، طرف يك كارگردان تجاري ، آلفرد هيچكاك ، را گرفت و مثل هميشه با اعتماد به نفس درباره رواني نوشت :( هيچكاك ، جسورترين فيلم ساز آوان گارد در آمريكاي معاصر است . او گذشته از آن كه فيلم هاي دلهره آور قبلي را لوس و پيش پاافتاده جلوه مي دهد ، رواني اش پربار و نمادين است و دنياي معاصر را باتلاقي عمومي توصيف مي كند كه احساسات و شورهاي بشري در آن سرريز مي شود .)(ويليج ويس) ، دنياي وارونه اي بود كه در آن به فيلم هاي جريان اصلي با سوءظن شديد نگاه مي شد . نامه هاي خشمگينانه اي به نشريه رسيد :(اين موجود بي فرهنگ ديگر كيست ؟)ولي سردبير از ساريس به عنوان يك منتقد جدلي ديگر استقبال كرد . البته ساريس گاه در قضاوت هايش اشتباه كرده و يكي از آن ها نظر منفي حيرت انگيزش درباره اديسه فضايي 2001 استنلي كوبريك است . ولي سال ها بعد تجديد نظرش به يكي از جالب ترين فصل هاي تاريخچه نقد فيلم انجاميد :( اخيراً فرصتي پيش آمد تا نگاهي به اديسه فضايي 2001 بيندازم . اين فيلم در واقع ، اثري است بزرگ از هنرمندي بزرگ .) در 1989 ساريس از (ويليج ويس) به (نيويورك آبزرور) رفت و تا همين دو ماه پيش آن جا بود . حالا با آن كه جنگ و ستيز آن منتقدهاي پرشور به تاريخ پيوسته ولي ساريس زانوي غم بغل نگرفته است :(من زيادي خودشيفته و متکبر بودم . حالا رحم و دل سوزي بيش تري دارم اما خيلي زمان برد تا به اين جا رسيدم . به كساني فكر مي كنم كه در دوره خودم قدرشان را آن طور كه بايد ، ندانستم . تروفو با من حرف زد و گفت اشتباهي را كه او در مورد بيلي وايلدر مرتكب شده ، تكرار نكنم ... بنابراين سرانجام رفتم و از بيلي پوزش خواستم .) وقتي (نيويورك آبزرور) به علت مشكلات مالي عذر ساريس را خواست ، به او پيشنهاد كرد كه گاهي براي شان نقدي بنويسد ولي ساريس نپذيرفت و اعلام كرد از اين پس شايد گاهي براي (فيلم كامنت) بنويسد ... و در پايان ، صحبت مرگ كه مي شود ، مي گويد :( زياد طرفدار ديدگاه وودي آلن درباره مرگ نيستم . مرگ را قبول دارم ولي بخشي از وجودم به آن رضايت نمي دهد . دلم مي خواهد فرصت بيش تري داشته باشم ... خيلي فيلم ها هستند كه هنوز دوست دارم ببينمشان و درباره شان بنويسم . منبع:نشريه ماهنامه سينمايي فيلم شماره398 /خ
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 311]