واضح آرشیو وب فارسی:دنياي اقتصاد: سينما - هركسي ميتواند منتقد فيلم باشد؛ نميتواند؟
سينما - هركسي ميتواند منتقد فيلم باشد؛ نميتواند؟
محسن آزرم: يكم: «در هاليوود ميگويند هركسي دو شُغل دارد؛ يكي كاروكاسبي خودش و ديگري نقدِ فيلم... هركسي ميتواند مُنتقدِ فيلم باشد. فرض بر اين است كه شاگرد نوآموزِ اين كار حتي به يكدهمِ دانشي كه براي مُنتقدِ ادبي، موسيقي، يا نقاشي موردِ نياز است، احتياج ندارد. كارگردان بايد با اين واقعيت كنار بيايد كه فيلمش موردِ داوري كسي قرار خواهد گرفت كه هرگز فيلمي از «مورنائو» [كارگردانِ فيلمِ طلوع] نديده است. هريك از اعضاي هيات تحريريه يك روزنامه احساس ميكند كه ميتواند نظرِ مُنتقدِ فيلم را زيرِ سوال ببرد. سردبير كه مُحتاطانه به مُنتقدِ موسيقي احترام ميگذارد، گهگاه جلويِ مُنتقدِ فيلم را در راهرو ميگيرد و ميگويد پنبه فيلمِ آخرِ لويي مال را زدي، اما زنِ من، نظرِ كاملا مُتفاوتي دارد. او از اين فيلم خوشش آمد.» [فرانسوا تروفو، مُنتقدان چه سودايي در سر دارند؟ ترجمه: بهروز توراني] و ظاهرا كه در همه اينسالها، آب از آب تكان نخورده و نوشتن درباره سينما، بهچشم اعضاي هيات تحريريه روزنامهها، سادهترين كارِ مُمكن است. همه آنها كه فيلمي ميبينند و بعد از تماشايش نقدي شفاهي ارائه ميكنند و گوش و ايبسا سرِ همراهشان را، احتمالا، به درد ميآورند، مُنتقدانِ بالفطرهاي هستند كه اگر مجالي براي نوشتن پيدا كنند و روزنامه يا مجلهاي، صفحهاي را در اختيارشان بگذارد، چهبسا نوشتههايشان چيزي كم از نويسندههاي آن نشريه نداشته باشد. اما، به گمانِ شما، اينرا بايد بهحسابِ تعريف از اين مُنتقدانِ بالفطره گذاشت، يا انتقاد از مُنتقدانِ حرفهاي؟ اين مُنتقدانِ بالفطره، محبوبِ كارگردانهايي هستند كه ميگويند [و ايبسا ادعا ميكنند] كه نظرِ تماشاگرانِ عادي سينما [شما بخوانيد همان مُنتقدانِ بالفطره] مهمتر از ديگران است. آنها هستند كه سرنوشتِ يك فيلم را رقم ميزنند و اگر نقدهاي دهانبهدهان نباشد، ديگران به تماشاي فيلمها نميروند. خُب، تكليف چيست؟ يعني بايد كركره نقدِ فيلم را پايين كشيد و اعلام كرد كه تا اطلاعِ ثانوي مُنتقدانِ شفاهي [مُنتقدانِ بالفطره] آن «شغلِ دوم» را پذيرفتهاند؟ نه، معلوم است كه نميشود. هيچ مُنتقدِ شفاهياي نميتواند شبيه نقدهاي «اندرو ساريس» حرف بزند، يا در بينِ حرفهايش چيزي باشد كه آن شور و شيفتگي «پالين كيل» را در خود داشته باشد. نقدِ شفاهي، «حرف» است، «بادِ هوا»ست. چيزي كه ميماند، چيزي كه ميشود به آن مُراجعه كرد و ميشود آنرا بهياد سپُرد، نقدي است كه نوشته شده باشد.
دوم: نيمه دومِ قرن بيستم، ظاهرا، اوجِ «شكوهِ» نقدِ فيلم بود و آنها كه درباره فيلمها مينوشتند، سينما را حقيقتا دوست داشتند. وصفِ حكايتِ جدلهاي قلمي «پالين كيلِ» فقيد و «اندرو ساريس» داستاني است كه بر هر سرِ بازاري هست و البته كه نه در سينمادوستي «كيل» ميشود ترديد كرد و نه در عشقِ «ساريس» به سينما. چيزي كه باعث ميشد آنها (و مُنتقداني ديگر البته) دست به جدل بزنند و هركدام آرا و عقايدِ آن ديگري را زيرِ سوال ببرند، همين سينمادوستي بود. آنها، درعينحال، خوشبختترين مُنتقدها بودند كه وقتي درباره سينما مينوشتند كه سالهاي طلايياش هنوز سَر نيامده بوده و كارگردانهاي حقيقتا بزرگ هنوز در قيدِ حيات بودند و فيلم ميساختند. در اينكه سينماي آن سالها سينماي يكهاي بوده است، ترديد نداريم. كافي است يكي از چندين و چند فرهنگِ سينمايي را برداريم و فيلمهاي خوب و بهتر از خوب را بشماريم و ببينيم كه تعدادشان چهقدر زياد است.
سوم: اما مهمترين منتقدهاي تاريخِ سينما [بهقولِ ديويد دنبي] موجوداتي شهري هستند كه در تاريكي فرو ميروند و سر از آن بيرون ميآورند. [تعبيري بهتر از اين درباره فيلمديدن سراغ داريد؟] موجوداتي كه در دلِ دورههاي طولاني بدعُنقي و نارضايتيهاي تمسخرآميزشان، به دنبالِ جذبه و زيبايي ميگردند و از آنجاييكه اين جذبه و زيبايي را كمتر بهدست ميآورند، هر روز بيشتر از ديروز غُر ميزنند و شكايت ميكنند. حق، شايد با آن منتقدِ فرهيختهاي باشد كه در سالهاي نهچندان دور نوشته بود، عمده فيلمهاي اينسالها به نقد درنميآيند و دربرابرِ چُنان فيلمهاي «ضدِ نقد»ي چه ميشود كرد؟ بهچشمِ ديگران، اين موجوداتِ شهري بدعُنق و ناراضي، نمونه تماموكمالِ كساني هستند كه زندگي را به كامِ ديگران تلخ ميكنند و البته كه خودشان هم به شيرينيِ مطلوبشان نميرسند. اما چه ميشود كرد؟ راهِ چاره، شايد، كنار آمدن با اين واقعيت باشد كه اعضاي هيات تحريريه يك روزنامه احساس ميكنند ميتوانند [و در واقع به خودشان حق ميدهند] نظرِ مُنتقدِ فيلم را زيرِسوال ببرند و «حقيقت»ي را كه شخصا «كشف» كردهاند، برايش ثابت كنند. اما براي موجوداتِ شهري بدعُنق و هميشهناراضي، چيزي مهمتر از اين نيست كه به سينما بروند، چون «نيازِ عظيمي به واردشدن در فيلمها احساس ميكنند» و «هربار، در جايي نزديكتر به پرده» مينشينند تا بتوانند «سالُنِ سينما را پُشتِ سر بگذارند» بله، هركسي دو شُغل دارد، اما شغلِ اولِ مُنتقدانِ سينما، «فيلمديدن» است. پس بنگريد اي صاحبانِ بصيرت...
دوشنبه 20 آبان 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: دنياي اقتصاد]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 56]