واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
شکرستان نظامي (2) الف) به صورت استعاره در مفاهيم متنوع : ـ استعاره از سخنان شيرين : لب بگشا ، تا همه شکر خورند زاب دهانت رطب تر خورند ( مخزن ، ص 22 ) چون رخ و لب شکر و بادامريخت گل به حمايت به شکر در گريخت ( مخزن ، ص 64 ) ـ استعاره از لب معشوق : وزان پس مهر لولو بر شکر زد به عنّاب و طبر زد بانک بر زد ( خسرو و شيرين ، ص 209 ) ـ استعاره از بوسه : چو ما را قند و شکر در دهان است به خوزستان چه بايد در زدن دست ( خسرو و شيرين ، ص 151 ) چو رنجورم به حال من نظر کن مرا درمان از آن لعل شکر کن ( خسرو و شيرين ، ص 152 ) ـ استعاره از دهان معشوق : شکر و بادام به هم نکته ساز زهره و مريخ ، بهم عشق ساز ( مخزن الاسرار ، ص 62 ) و استعاره هاي گوناگوني که ذکر همه ي آنها در اين مقاله نمي گنجد . ج ) در معني معمولي شکر : زهر ترا دوست چه خواهد ؟ شکر عيب ترا دوست چه داند ؟ هنر مع فروزان و شکر ريخته تخت ، زده غاليه ، آميخته ( مخزن الاسرار، ص 167 ) دهان تنگشان ، شيرين چو شکر به خوشبويي بسي خوشتر ز عنبر ( خسرو و شيرين ، ص 53 ) چرا چون گل زني در پوست خنده سخن بايد چو شکر پوست کنده ( خسرو و شيرين ، ص 68 ) ز شکّر ، هر يکي تنگي گشاده ز شيرين بر شکر تنگي نهاده ( خسرو ... ، ص 134 ) $2ـ شکرآلود ـ شکرآميخته : نظامي اين ترکيب را سه بار ، طي داستان هايش به کار مي برد و از آنها شير يا قرص نان آميخته با شکر را اراده مي کند : در خسرو و شيرين طي داستاني تحت عنوان ( کوه کندن فرهاد و زاري او ) در راز و نياز فرهاد ، شيرين را به شيري که از مادرش خورده است قسم مي دهد و مي گويد که مرا با شيري آميخته با شکر ياد کن ، چرا که براي تشنه کام ، شير و شکر سودمند است : کني يادم به شير شکر آلود که دارد تشنه را شير و شکر سود ( خسرو و شيرين ، ص 242 ) در شرفنامه نيز ، ضمن ماجراي ( داستان نوشابه پادشاه بردع ) که خواني رنگين براي اسکندر مي آرايد ، سفره را با نان شکري که از آن به قرص شکر آميخته تعبير مي کند مزيّن ساخته مي گويد : همان قرصه ي شکر آميخته چو کنجد بر آن گرده ها ريخته ( شرفنامه ، ص 292 ) در مخزن الاسرار ، مضامين کتابش را دست فرسود ديگران نمي داند و خود را که مگس نحل شهد و شکر مخزن الاسرار مي نامد شکرآلود مفاهيم هيچ کس نمي داند : بر شکر او ننشسته مگس ني مگس او شکرآلود کس ( مخزن الاسرار ، ص 36 ) تا نمکش با شکر آميخته شکر شيرين نمکان ريخته ( مخزن الاسرار ، ص 59 ) 3 ـ شکر افشاني ـ شکر فشاني : غزلسراي گنجه ، ترکيب فوق را حدود ده مورد در اشعار خود به کار برده و از آنها با تعابير شعر شکرافشان ، شمع شکرافشان و سخنان شکرافشان و مانند اينها مضمون تازه اي مي آفريند : شعر نظامي شکر افشان شده ورد غزالان غزلخوان شده ( مخزن الاسرار ، ص 66 ) شه بدان شمع شکرافشان گفت تا کند لعل با طبرزد جفت ( هفت پيکر ، ص 182 ) طوطيي ديد بر شکر خواني بي مگس کرد شکر افشاني ( هفت پيکر ، ص 198 ) غمزش از غمزه تيز پيکان تر خندش از خنده ، شکر افشان تر ( هفت پيکر ، ص 302 ) در آن عيد ، کان شکر افشان کنم عروسي شکر خنده، قربان کنم ( خردنامه ، ص 61 ) درخشان شده مي ، چو روشن درخش قدح شکر افشان و مي ، نوش بخش ( شرفنامه ، ص 155 ) سر زلف در عطف دامن کشان ز چهره گل از خنده شکرفشان ( شرفنامه ، ص 78 ) لب لعلم همان شکر فشانست سر زلفم همان دامن کشانست ( خسرو و شيرين ، ص 317 ) غواص جواهر معاني کرد از لب خود شکر فشاني ( ليلي و ... ، ص 135 ) 4 ـ شکّر انگيز: در ليلي و مجنون ، ضمن بحثي با عنوان ( رسيدن ليلي و مجنون به يکديگر ) که استاد وحيد دستگردي همه ي ابيات آن را الحاقي مي داند ، بعد از آنکه مجنون در تعريف و توصيف ليلي داد سخن مي دهد ، ليلي با کرشمه اي مستانه ، لب به سخن مي گشايد و سخنان شيرين و غاليه برانگيزي بر سر مجنون فرو مي بارد و نظامي با مهارت خاصي از دهان ليلي به غاليه داني شکرانگيز ياد مي کند که مه از آن ، غاليه ساز و گل از آن ، شکرريز شده است : زان غاليه دان شکّرانگيز مه غاليه ساز و گل شکر ريز از بس که فشاند بر سر يار عنبر ، به من و شکر ، به خروار ( ليلي و مجنون ، ص 246 ) 5 ـ شکربار ، شکربارد ، شکروار : نظامي در ضمن سروده هايش از لفظ شکر حدود هفت بار ترکيب شکربار ( کسي که از دهانش شکر مي ريزد ) و دو بار به صورت شکرباره و يک بار ، شکروار مفهوم آفريده و طي داستان هايش به کار مي برد : کجا آن تازه گلبرگ شکربار شکر چيدن ز گلبرگش به خروار ( خسرو و شيرين ، ص 168 ) چو کردي باغ شيرين را شکر بار درخت تلخ را شيري شدي بار ( خسرو و شيرين ، ص 194 ) جوابش داد شيرين شکربار که بايد بودنت دربند اين کار ( خسرو و شيرين ، ص 216 ) سوي شهر مداين شد دگر بار شکر با او به دامن ها شکربار ( خسرو و شيرين ، ص 285 ) جوان شد گلبن دولت دگر بار ز تلخي رست شيرين شکر بار ( خسرو و شيرين ، ص 296 ) ز شيرين مهر بردارم دگر بار شکرنامي به چنگ آرم شکربار ( خسرو و شيرين ، ص 330 ) آمدند از ره شکر باري کرده زير قصب کله داري ( هفت پيکر ، ص 303) سخنگوي شهدي شکرباره اي به شهد و شکر بر ستمگاره اي ( شرفنامه ، ص 413 ) نيابي ز من به جگر خواره اي جگر خواره اي نه ، شکر پاره اي ( شرفنامه، ص 495 ) اگر خوردم زبان را من شکروار زبان چون تويي بادا شکربار ( خسرو و شيرين، ص 37 ) 6 ـ شکر بوسي : در خسرو و شيرين در مبحث ( پاسخ دادن شيرين و خسرو ) از لفظ شکر ، ترکيب شکربوسي مي سازد و مي گويد : بوسيدن شکر اصفهاني مانند جنس شکر بر لب کسي سزاوار نيست . شکر بوسي لب کس را نشايد مگر دندان که او خردش بخايد ( خسرو و شيرين ، ص 323 ) 7 ـ شکر بوزه ، شکر بوره ( نان کوچک مثلثي شکل ، داراي شکر و مغز بادام ) در شرفنامه ، ضمن ماجراي ( بزم اسکندر با نوشابه ) مي نويسد : شکر بوزه لب محبوب را با دندان مي خايد و براي شکر خوارگي از لبان محبوب دندن طمع تيز مي کند : شکربوزه ( بوره ) با نوک دندان به راز شکر خواره را کرده دندان دراز ( شرفنامه ، ص 306 ) ـ راز گفتن با نوک دندان ، کنايه است از خاييدن با دندان . 8 ـ شکر پاره : در هفت پيکر از زيبارويان با ترکيب شکرپاره ياد مي کند : هر شکر پاره شمعي اندر دست شکر و شمع خوش بود پيوست ( هفت پيکر ، ص 161 ) 9 ـ شکر پاسخ : شکر پاسخ به لطف آواز دادش جوابي چون طبر زد باز دادش ( خسرو و شيرين ، ص 144 ) 10 ـ شکر خند ، شکر خنده ، شکر خنديدن : لب به شکر خنده بياراسته امّت خود را به دعا خواسته ( خسرو و شيرين ، ص 19 ) به هر خنده کز لب شکر ريز کرد شکر خنده اي را منش تيز کرد ( شرفنامه ، ص 155) شکر خنده اي راست چون ني شکر لطيف و خوش و سبز و شيرين و تر ( شرفنامه ، ص 362 ) شکاري کنيزي ، شکر خنده يافت که خود را به آزاديش بنده يافت ( شرفنامه ، ص 467 ) بدين قند کو با شکر خنديست در بوسه بين چون سمرقنديست ( شرفنامه ، ص 490 ) بجوشيد در کوه و صحرا بخار شکر خنده زد ميوه بر ميوه دار ( خردنامه ، ص 221) شکر خند شمعي که جان مي نواخت چو شمع و شکر ، ز آب و آتش گداخت ( خردنامه ، ص 238 ) حلاوتهاي شيرين شکرخند ني شهرود را کرده ، ني قند ( خسرو و شيرين ، ص 127 ) عبير ارزان ز جعد مشک بيزش شکر ريزان ز لعل شهد خيزش ( خسرو و شيرين ، ص 127 ) که شاه نيکوان شيرين دلبند که خوانندش شکر خايان شکرخند ( خسرو و شيرين ، ص 236 ) لب چو مرجان و ليک لولو بند تلخ پاسخ و ليک ، شکر خند ( هفت پيکر ، ص 185 ) به جز از خوبي و شکر خندي داشت پيرايه هنرمندي ( هفت پيکر ، ص 216 ) شکر امرود در شکر خندي عقد عناب در گهر بندي ( هفت پيکر ، ص 248 ) بسي پالودهاي زعفراني شکر خندشان دادم نهاني ( خسرو و شيرين ، ص 453 ) گل نفسي ديده شکر خنده اي بر گل و شک نفس افکنده اي ( مخزن الاسرار، ص 59 ) رخي از آفتاب آلدوه کش تر شکر خنديدني از صبح خوشتر ( خسرو و شيرين ، ص 38 ) 11 ـ شکر خواره ـ شکرخوري لب به سخن ، خنده به شکّر خوري رخ به دعا غمزه به افسونگري ( مخزن الاسرار ، ص 60 ) شکر بوزه با نوک دندان برا ز شکر خواره را کرده دندان دراز ( شرفنامه ، ص 306 ) ـ خنده ي شکرخوار ، کنايه از تبسم است . 12 ـ شکر زبان : در مکتب عشق و عشق بازي معشوق شکر زبانم اينست ( ليلي و مجنون ، ص 261 ) 13 ـ شکر زخمه ( اصابت تير به هدف غير مقصود ، ولي بجا و صواب ) چون ز کمان تير شکر زخمه ريخت زهر ز بزغاله ي خوانش گريخت ( مخزن الاسرار ، ص 16 ) ـ قدوم مبارک پيامبر اکرم (ص) در برج قوس با تير شکر زخمه ، زهر نحوست زحل را از برج جدي دور کرد . منبع:نشريه پايگاه نور شماره 4 /ن
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 564]