واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
شکرستان نظامي (3) 1 ـ شکر ريز ( نوعي شيريني که از شکر مي ساختند و بر سر عروس نثار مي کردند ، نظامي گاهي آن را استعاره از سخنان شيرين گرفته است ) اين ترکيب حدود هيجده بار در خمسه به کار رفته است . که نمونه هايي از آن را ذکر مي کنيم : و گر گويد کنم ز آن لب شکر ريز بگو دور از لبت دندان مکن تيز ( خسرو و شيرين ، ص 209 ) بايد به دندان خرد و ريز ريز کرد : زبان بگشاد با عذري دلاويز ز پرسش کرد بر شيرين شکرريز ( خسرو و شيرين ، ص 306 ) شکر ريز آن عود افروخته عدو را چو عود و شکر سوخته ( شرفنامه ، ص 251 ) چو زين بزمگه باز پرداختم شکر ريز بزمي دگر ساختم ( شرفنامه ، ص 523) از شکر توشه هاي راه کنم تا شکر ريز بزم شاه کنم ( هفت پيکر ، ص 13 ) چون شکر ريز خنده بگشايد خاک تا سال ها شکر خايد ( هفت پيکر ، ص 175 ) بر حجله اي آن بت دلاويز کردند به تنگ ها شکر ريز ( ليلي و مجنون ، ص 139 ) زان غاليه دان شکّر انگيز مه غاليه ساز و گل شگر ريز ( ليلي و مجنون ، ص 246 ) سر کلک را چون زبان تيز کرد به کاغذ بر ، از ني شکرريز کرد ( خردنامه ، ص 141 ) 2 ـ شکر ريزان : عبير ارزان ز جعد مشک بيزش شکر ريزان ز لعل شهد خيزش ( خسرو و شيرين ، ص 127 ) نشسته شاد شيرين چون گل نو شکر ريزان به ياد روي خسرو ( خسرو و شيرين ، ص 240 ) شکر ريزان عروسان بر سر راه قصب هاي شکر گون بسته بر ماه ( خسرو و شيرين ، ص 385) شکر ريزان همي کرد از عنايت حديث خسرو و شيرين حکايت ( خسرو و شيرين ، ص 453 ) شد سوي شهر شادي انگيزان کرد در بزم خود شکر ريزان ( هفت پيکر ، ص 120 ) 3 ـ شکر ساز: در طبق مجمر مجلس فروز عود شکر ساز و شکر عود سوز ( مخزن الاسرار ، ص 16 ) در قديم در عروسي ها عود مي سوزاندند و شکر نثار مي کردند ، چون عود بدون شکر استعداد سوختن چنداني نداشت از اين رو به شکر آلوده و مي سوزاندند ، در آن صورت هم بهتر مي سوخت و هم مدت زمان مديدي سوختنش طول مي کشيد . 4 ـ شکرستان : گفت شيرين سخن جواني بود کز ظريفي شکر ستاني بود ( هفت پيکر ، ص 294 ) 5 ـ شکر سرشتن : نظامي در خسرو و شيرين از زبان خسرو به دبير مي گويد : گل سرخ را با شکر شيرين سرشته و مدادي سازيد و با آن مداد به شيرين نامه اي بنويسيد : گلش فرمود در شکر سرشتن به شيرين نامه اي شيرين نوشتن ( خسرو و شيرين ، ص 263 ) 6 ـ شکر شکن ( شکننده ي بازار شکر ) : بت شکر شکن بر پشت شبديز سواري تند بود و مرکبي تيز ( خسرو و شيرين ، ص 74 ) شکر شکني به هر چه خواهي لشکر شکن از شکر چه خواهي ( ليلي و مجنون ، ص 61 ) چون شهد ببوسه تيز بازار شکر شکن و طبرزد آزار ( ليلي و مجنون ، ص 250 ) تنگي پسته شکر شکنش بوسه را راه بسته بر دهنش ( هفت پيکر ، ص 275 ) لب لعل عنّاب شکر شکن زده بوسه بر فندق بي دهن ( خردنامه ، ص 234) 7 ـ شکر گفتار ـ شکر لفظ : شکر گفتاريت را چون بنوشم که من خود شهد و شکر مي فروشم ( خسرو و شيرين ، ص 331) شکر لفظان لبش را نوش خوانند وليعهد مهين بانوش خوانند ( خسرو وشيرين ، ص 340 ) 8 ـ شکرگون ( شکررنگ ) : بس است اين زهر شکر گون فشاندن بر افسون خوانده اي افسانه خواندن ( خسرو و شيرين ، ص 331) سهيل از شعر شکرگون برآورد نفير از شعري گردون برآورد ( خسرو و شيرين ، ص 77 ) 9 ـ شکر فروش : پيرايه گر پرند پوشان سرمايه ده شکر فروشان ( ليلي و مجنون ، ص 92 ) 10 ـ شکر لب : شبانگه کان شکر لب باز مي گشت هماي عشق بي پرواز مي گشت ( خسرو و شيرين ، ص 125 ) شکر لب گفت از اين زنهار خواري پشيمان شو مکن بي زينهاري ( خسرو و شيرين ، ص 150 ) وان شکر لب ز روي دمسازي باز گفتي نکرد از آن بازي ( خسرو وشيرين ، ص 164 ) شکر لب با کنيزان نيز مي ساخت کنيزانه بديشان نرد مي باخت ( خسرو و شيرين ، ص 95 ) که اگر در اجل بود تاخير وين شکر لب بود شکار پذير ( هفت پيکر ، ص 314 ) کنيزي سيه چشم و پاکيزه روي گل اندام و شکر لب و مشکبوي ( شرفنامه ، ص 413 ) 11 ـ شکّرين : به شيرين خنده هاي شکّرين ساز درآمد شکّر شيرين به آواز ( خسرو و شيرين ، ص 218 ) جوابي شکّرينش داد شکّر که پازم بود ياري چون در بر ( خسروو... ، ص 283 ) مه گر شکّرين بود تو ماهي شه گَربه دو رخ بود تو شاهي ( ليلي و مجنون ، ص 149 ) 12 ـ پِست شکر: ( نان شکرين) استاد دکتر احمد فرشبافيان اين ترکيب را شکر آرد شده که پسته و بادام آرد شده خورده مي شد ( قوود ) معني کرده است که با غبار در ، در بيت زير مناسبت بيشتري دارد : پست شکر گشت غبار درت پسته و عنّاب شده شکّرت ( مخزن الاسرار ، ص 30 ) 13 ـ تنگ شکر ( کوزه ي سفالي يا بلوري ، بلبله ، صراحيّه ) : کوچک دهني، بزرگ سايه چون تنگ شکر فراخ مايه ( ليلي و مجنون ، ص 61 ) تنگ شکر ز تنگي شکّرش تنگدلتر ز حلقه ي کمرش ( هفت پيکر ، ص 216 ) ز لوزينه ي خشک و حلواي تر به تنگ آمده تنگ هاي شکر ( شرفنامه ، ص 293 ) نظامي در ابيات زير با مهارت خاصي ترکيب تنگ شکر را استعاره از لب معشوق مي گيرد و با زيبايي ويژه اي به کار برده است : ملک بر تنگ شکر مهر بشکست که شکّر در دهان بايد نه در دست ( خسرو و شيرين ، ص 129 ) چو تنگ شکر در عقيق آورم ز پسته شراب رحيق آورم ( شرفنامه ، ص 489 ) مگس وارم مران ز آن تنگ شکّر مسوزانم به آتش همچو عنبر ( خسرو و شيرين ، ص 149 ) دگر ره ، لعبت طاووس پيکر گشاد از درج لولو تنگ شکر ( خسرو و شيرين ، ص 313 ) 14 ـ گلشکر ( شربتي است که از گل و شکر و بعضي داروهاي ديگر ساخته و براي دفع هيضه به کار مي بردند ) : آدم از آن دانه که شد هيضه دار توبه شدش گلشکر خوشگوار توبه ي دل در چمنش بوي تست گلشکرش خاک سر کوي تست دل ز تو چون گلشکر توبه خورد گلشکر از گلشکري توبه کرد ( مخزن الاسرار ، ص 28 ) فقاع گلابي گلشکّري طبرزد فشان از دم عنبري به شيريني از گلشکر نوش تر به نرمي ز گل نازک آغوش تر راع گلگون چو گلشکر خنده پخته گشته در آتش زنده ( هفت پيکر ، ص 140 ) ترا گرناگواري بود ازين بيش ز شکّر ساختي گلشکّر خويش ( خسرو و شيرين ، ص 324 ) نظامي در يک مورد از ترکيب گلشکروار در مفهوم کتابي کم خوردن و بالذّت خوردن استفاده کرده است : چو باشد خوردن نان گلشکروار نباشد طبع را ، با گلشکر کار ( خسرو و شيرين ، ص 178 ) 15 ـ نيشکر ، ني شکر : گل ز کژي خار در آغوش داشت نيشکر از راستي آن نوش داشت ( مخزن ... ، ص 146 ) ميوه ي دل نيشکر خدّشان گلبن جان نارون قدّشان ( مخزن الاسرار ، ص 64 ) سبزه چريدن ز سر خاک بس نيشکر سبز تو افلاک بس ( مخزن الاسرار ، ص 121 ) من که نقش نيکشر قلمم رطب افشان نخل اين حرمم ( هفت پيکر ، ص 365 ) خواستم تا به نيشکر قلمي سبزه رويانم از سواد رقمي ( هفت پيکر ، ص 33 ) شکر خنده اي راست چون ني شکر لطيف و خوش و سبز و شيرين و تر ( شرفنامه، ص 362 ) زماني چو شکر لبش مي کزيد زماني چو نيشکرش مي مزيد ( شرفنامه ، ص 497 ) بخوش مغزي به از بادام تر بود بشيرين استخواني نيشکر بود ( خسرو و شيرين ، ص 281 ) خيريش نه زرد ، بلکه زر بود ني بود و ليک ، نيشکر بود ( ليلي و مجنون ، ص 183 ) منابع و مآخذ : 1 ـ آتورپاتکان ( آذربايجان و نهضت ادبي ) فقيه دکتر جمال الدين ، 1346 ، تهران ، شرکت سهامي چاپ و انتشارات کتب ادبي. 2 ـ با کاروان حلّه ( مجموعه ي نقد ادبي ) زرين کوب دکتر عبدالحسين ، 2536 چاپ چهارم ، تهران انتشارات جاويدان. 3 ـ بهارستان ، مولانا عبدالرحمن جامي ( 1374) ، به تصحيح دکتر اسماعيل حاکمي ، تهران انتشارات اطلاعات . 4 ـ تحليل آثار نظامي گنجوي ، احمدنژاد دکتر کامل ، 1369 ، چاپ اول ، تهران ، انتشارات علمي. 5 ـ زندگي و انديشه ي نظامي ، ع . مبارز ، م . آ.قلي زاده ، م . سلطانف ، به ترجمه ي ح . م . صديق ( 1360 ) چاپ دوم تهران ، انتشارات توس. 6 ـ سبعه ي حکيم نظامي، به تصحيح و تحشيه ي وحيد دستگردي ( 1363 ) چاپ دوم ، تهران ، انتشارات علمي . منبع:نشريه پايگاه نور شماره 4 /ن
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 436]