تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام رضا (ع):هر کـس به رزق و روزى کم از خدا راضى باشد، خداوند از عمل کم او راض...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820944604




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

بيدل در آيينه تاريخ (1)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
بيدل در آيينه تاريخ (1
بيدل در آيينه تاريخ (1)   *نويسنده : محمود داداش رستمي ثالث   چکيده:   عبدالقادر بيدل دهلوي بزرگترين شاعر فارسي گوي هند در سال 11054 در يک خانواده نظامي با گرايش عرفاني در دهلي ديده به جهان گشود . در کودکي پدر و مادرش را از دست داد و تحت سرپرستي عموي درويش ملک خود به نام ميرزاقلندر قرار گرفت . بيدل با توجه به استعداد ذاتي خود و راهنمايي هاي عمويش راه ترقي و کمال را در پيش گرفت و بالاخره به علت آشنايي با افکار عارفان و صوفيان بزرگ ، زبان و ادبيات فارسي در شعر و شاعري در شاخه هندي ، به کمال رسيد . در آثار بيدل عرفان اسلامي ، فلسفه هندي موج مي زند . بالاخره با به يادگار گذاشتن بيش از صدهزار بيت شعر و آثاري در نثر در سال 1133 در سن 79 سالگي در دهلي درگذشت و در صحن خانه اش به خاک سپرده شد و همه ساله روز چهارم صفر که روز وفات بيدل است از طرف دوستدارانش مراسم با شکوهي تحت عنوان عرس بيدل برگزار مي شد . واژه هاي کليدي :   بيدل ، غزل فارسي ، سبک هندي ، وحدت وجود ، سوررئاليسم ، شکست رتگ . مقدمه :   حرفم همه از مغز است از پوست نمي گويم آن را به جز من نيست من اوست نمي گويم سپاس و ستايش فراوان خداوندي راست که چراغ عقل و معرفت را براي منور کردن حيات تاريک بشر به انسان هديه داده است . زبان را که نردبان عقل و خرد ، معارج زيبائيها و يکي از پر رمز و رازترين و پيچيده ترين پديده بشريست ، براي متجلي ساختن استعدادها و نيروهاي نهفته انسان در نهاد بشر به وديعه نهاده و ادب و هنر را که معراج زبان ، مظهر علم الاسماء الهي ، مهبط زيبائيها و بستر تمدنهاست ، ارزاني داشته است . به راستي اگر زبان از زندگي انسان منها شود ديگر چيزي از انسان باقي نخواهد ماند . خداوند حکيم و عليم به وسيله ي همين زبان با بشر سخن گفته است . همين زبان است که امواج متلاطم انديشه هاي عميق بشري را به ساحل فهم و آگاهي مي رساند . زبان در تمام جنبه هاي زندگي انسان از اهميت زيادي برخوردار است . به همين دليل در طول تاريخ دستخوش تحولات و دگرگونيهاي زيادي شده است . با گذشت زمان و با به وجود آمدن فراز و فرودها ، مقتضيات و احتياجات پايان ناپذير بشر کم کم توان زبان از حمل بار تفکرات عميق بشري عاجز مي شد . اما در اين برهه ادب و هنر ، به ويژه شعر به داد زبان رسيده و با ايجاد ظرفيها و ظرافت ها و قابليت هاي شگرف زبان را از ثري به ثريا رسانيده است . به همين خاطر انديشه هاي بشري در تمام جنبه ها و شئونات و مظاهر زندگي توانسته است به نحو احسن به ظهور برسد . اگر همه ظرفيت ها ، ظرافت ها و قابليت هاي زبان را که ادبي و هنر مرجع و منشا آنهاست در تمام زبانها و فرهنگ ها شمار کنند ، شايد براي اکثر اهل زبان حتي اهل زبان حتي فن هم تعجب آور باشد ، قرآن کريم با آن همه فصاحت و بلاغت که واسطه بين خالق و مخلوق است با توسل به سمبل و کنايات و مجاز و ... و ساير ظرافت عاي زباني به صورت اعجاز درآمده است . معاني ، بيان ، بديع و تمام آرايه ها و صناعات ادبي در قالب ترکيبات زيبا و زير مجموعه هاي آنها نظير تشبيهات ، استعارات ، کنايات ، مجاز و .. که هر کدام در انتقال معاني ژرف نقش به سزايي دارند ، زبان را در تمام ابعادش متحول کرده اند به غير از زبان شعر و ادب با کدام زبان و واژگاني اين معاني ژرف را مي توان متبلور ساخت که مولوي با تکيه بر صنعت تشبيه آفريده است . اين زبان چون سنگ و فم آهن وش است و آنچه بجهد از زبان آن آتش است سنگ و آهن را مزن بر هم گزاف که ز روي نقل و گه از روي لاف زانکه تاريک است و هر سو پنبه زار در ميان پنبه چون باشد شرار نکته يي کان جست ناگه از زبان همچو تيري دان که آن جست از کمان امروز که زبان در تمام عرصه ها به ويژه در عرصه ادب و هنر به اين درجه از رشد و زيبايي رسيده است، مديون و مرهون نويسندگان و شعراي نستوه مي باشد . تاريخ ادبيات هر ملتي گواه بر اين مدعاست که شعرا در آرايش و پيرايش و کمال بخشي زبان زحمان طاقت فرسايي را متحمل شده اند . اگر آسمان زلال زبان و ادبيات فارسي را به نظاره بنشينيم مي بينيم که ستارگان تابناک زيادي چون دانه هاي الماس در شب تيره جهل و تاريکي درخشيده و پالايش زبان فارسي را وجهه همت خويش قرار داده اند . در اين راستا از فردوسي گرفته تا استاد شهريار و از بو علي گرفته تا زرين کوبها و مرتضوي ها و فرشباف ها و محسني ها و شوقي ها و همه و همه در معراج زبان و ادبيات فارسي نقش بسزايي را داشته اند . اما در اين ميان يکي از شعراي فارسي زبان شبه قاره ، ابوالمعاني ميرزا عبدالقادر فرزند عبدالخالق در پرده شعر و شاعري نواي دل انگيز ديگري نواخته است . گويي مفهوم اين بيت حافظ را سرلوحه کار خويش قرار داده است که مي فرمايد : از خلاف آمد عادت به طلب کام که من کسب جمعيت از آن زلف پريشان کردم از آنجا که بيدل در راس يک جريان و سنت ادبي قوي ، به نام سبک هندي قرار گرفته و زبان و ادبيات فارسي را دچار تحول کرده است ، لذا وظيفه حکم مي کند در راه شناساندن اين شاعر دير آشنا به جامعه ادبي از هيچ کوششي دريغ نشود . زيرا بيدل حاصل ميراث علمي و فرهنگي دو نسل به ظاهر متفاوت ( ايران و هند ) مي باشد که بين عارفان اسلامي و فلسفه هندي با ساروج سبک هندي پيوند زده است و با ابداع و ايجاد ترکيبات خاص و مضامين امروز راه را به شعراي معاصر نيز نشان داده است . آقاي حسن حسيني در کتاب بيدل ، سپهري و سبک هندي تا اندازه اي اين ارتباط و راهنمايي را نشان داده است . لذا نگارنده طي مقاله اي تا آنجا که بضاعت علميش اجازه داده است در راه معرفي بيدل ، انديشه هاي عرفاني و فلسفي و ويژگي هاي شعري اين شاعر درويش مسلک نظامي پيشه و آثار آن کوشيده است . اميد است که استادان گرانقدر پرده اغماض به روي اشتباهات و نواقص اين مقاله بگسترانند تا تشويقي باشد براي ادامه کار در وادي بيدل شناسي که به هر حال عمر شريفش را در راه اشاع ادب و زبان فارسي و تزکيه نفس صرف کرده است . متن :   تب و تاب اشک چکيده ام که رسد به معني راز من ز شکست شيشه ي دل مگر شنوي حديث گداز من در دانشنامه ادب فارسي بخش دوم گردآورنده حسن انوشه در مورد بيدل چنين آورده است . ابوالمعاني ميرزا عبدالقادر فرزند عبدالخالق عظيم آبادي ، پتنا ( 1054 ـ دهلي 1133 هـ . ق ) شاعر فارسي گوي شبه قاره ، از طايفه ترکان چغتايي برلاس ( به معني دلير و نجيب الاصل ) است . شيرخان لودي ، مصنف مرآت الخيال که معاصر بيدل بود ، ميرزا را از قوم چغتايي برلاس دانسته و در حيات دبيل کتاب خود را به نظر وي رسانيده و بيدل صحت آن را تاييد کرده است . در مورد قوم برلاس خواند مير نوشته است. «در ناحيه ي ارگوي آنرا تاييد کرده است. در مورد قوم برلاس و به زبان ترکي سخن مي گويند و خود را چغتايي و تيموري مي خوانند . در اين اواخر نظريه جديدي در مورد بيدل پيدا شده مبني بر اينکه بيدل از خوست بدخشان از توابع قطغن مي باشد و در اثبات اين ادعا آورده اند که بسياري از شاعران ، عالمان و منصب داران سپاه و مردمان خوست از آن ديار به دربار شاهان مغولي هند شتافته اند » (1) شاه محمد شفيع تهراني ، متخلص به وارد ، در کتاب مرآت واردات مي نويسد : « سلسه اجداد بيدل ، منتهي به شاه منصور بن مظفر پادشاه فارس ممدوح خواجه حافظ مي گردد . هنگامي که شاه منصور با امير تيمور صف آرايي نموده کشته گرديد . اولاد و احفادش رو به صوب بخارا آوردند ، چندين پشت ميرزا در ماوراء النهر اقامت داشتند ، پدر بيدل از آن مکان مفارقت ورزيده در مملکت بنگاله رحل اقامت افکند . بعد از انقضاي يک پشت آفتاب وجود ميزرا از مطلع صبح سعادت طالع گشت . (2) بيدل در چهار عنصر پدرانش را سپاهي پيشه معرفي کرده است . صاحب سفينه خوشگو ، نام پدر بيدل را عبدالخالق آورده است . عبدالخالق در اکبرنگر سربازي دولتمند بود اما پس از مدتها ، زندگي صوفيانه اختيار کرد و به ياري مولانا کمال به طريقه ي قادري درآمد . عبدالخالق با آن تفکرات صوفيانه که بعدها آن را از دربار جدا کرد شغل نظامي گري را انتخاب کرده بود . حتي هنگام ولادت بيدل آن را براي طلب دعا نزد شيخ و مرشد خود ميرزا ابوالقاسم ترمذي بود . شيخ نيز براي تولد کودک دو ماده تاريخ « فيض قدس » و « انتخاب » را ساخت و او را دعاي خير کرد . مولانا کمال مسهتي استاد عبدالخالق که از پيران سلسه ي قادريه بوده و به سبب عقيده راسي که به مقام شيخ عبدالقادر گيلاني ( 470 ـ 560 هـ . ق ) داشت کودک را عبدالقادر ناميد . بيدل در اوان کودکي که هنوز به پنج سالگي نرسيده بود پدر فاضل و عارف خودش را از دست داد ( 1059 هـ . ق ) بعد از تقريباً نزديک دو سال از فوت پدر ، مادرش آن را به مکتب فرستاد و در مدت هفت ماه خواندن و نوشتن آموخت و قرآن را ختم کرد . در سال 1061 هـ ق مادرش از دنيا رفت و عموي سپاهي درويش مسلک اش سرپرستي عبدالقادر را به عهده گرفت . ميرزا قلندر عموي عبدالقادر با آنکه سواد چنداني نداشت اما شعر نيکو مي سرود و بهترين سرگرمي ميرزا قلندر ، ديدار با صوفيان بود . اين مرد در پرورش استعداد عبدالقادر نقش به سزايي داشت . همچنين آن را با افکار صوفيانه و صوفيان مشهور آشنا ساخت . عبدالقادر در مکتب مشغول به تحصيل بود که چشمه طبع شعرش شروع به جوشيدن کرد ، چنانکه روزي در مکتب با ديدن يکي از همدرسانش که قرنقل مي جويد و بوي خوش از دهانش به مشام مي رسيد اين شعر را سرود : يارم هر گاه در سخن مي آيد بوي عجيبش از دهن مي آيد اين بوي قرنفل است يا نکهت گل يا رايحه ي مشک ختن مي آيد کساني که اين رباعي را شنيدند ، به سبب کمي سن عبدالقادر ، باور نمي کردند که اين شعر از طبع او جوشيده باشد . عبدالقادر تا ده سالگي صرف و نحو عربي و نظم و نثر فارسي را به خوبي فرا گرفت . بندر اين داس خوشگو مي گويد : عبدالقادر کافيه ابن حاجب را به پايان رسانيده است . روزي ميرزا قلندر در مکتب ميرزا عبدالقادر حاضر بود ، طبق معمول بر سر موضوعي ميان دو طالب بحث در گرفت ، پس از گفتگوي بسيار بالاخره شاگردي همدرسش را مجاب کرد و عجب و غروري به وي دست داد و دوستش بسيار متأثر شد . ميرزا قلندر که شاهد اين گفتگو بود ، از اينکه اين علوم عجب يا انفعال را دامنگير آدمي مي کند ، ميرزا عبدالقادر را فراگيري علوم بازداشت و به راه فقر و طريقت و معرفت رهنمون کرد . ميرزاقلندر هر روز شماري کتاب نظم و نثر بر مي گزيد و عبدالقادر را تکليف به مطالعه آنها و گردآوردن گزيده مطالب مي کرد . بدين ترتيب عبدالقادر آشنايي فراوان با شعر قدما يافت و قرينه هايي از آن را که به شناخت او از آثار سنايي ، عطار و مولوي دلالت مي کند در آثارش مي توان يافت . گذشته از آن در کنار آموختن نظم و نثر ، تمرين هاي جسماني و مشق هاي نظامي نيز ضروري بود و شمشيربازي ، تيراندازي ، اسب سواري ، مشت زني ، زورآوري و کشتي از جمله تمرينات خسته کننده و روزمره وي بودند . صدرالدين عيني زندگي عبدالقادر را به پنج دوره تقسيم کرده است : 1ـ دوران کودکي و جواني که در تاثير شيخ کما ، در عقيده و عمل به مقررات ديني گذشت . 2ـ دوره مجذوبيت و ترک دنيا 3ـ دوره اشتغال به تصوف اسلامي و تمايل به وحدت وجود که از انديشه هاي ابن عربي متاثر شده است . 4ـ دوره آشنايي با فلسفه قديم هند و آميختن آن با تصوف اسلامي و اختيار راه ميانه ؛ يعني عقيده به مساوات هند و مسلمان 5ـ معتقد شده به ارزش زندگي و خدمت خلق و جمعيت » زماني که بيدل در دهلي بود کمالات اخلاق و انديشه هايش در ميان جوامع ادبي دهلي شهرت بسيار يافته بود . عاقل خان رازي و پسرش قيوم خان و شکرالله خان ، مسئوليت برآوردن نيازهاي او را بر عهده داشتند . به گفته عبدالقادر ، دست کم از 1096 تا 1108 يعني سال درگذشت نواب شکرالله خان ، سه فرزندش که نخستين به خطاب پدر ، يعني شکرالله خان رسيده ، و شاکر خان و ميرکرم الله خان به عاقل خان مخاطب شده بود ، در پاس خاطر و حفظ مراتب عبدالقادر بسيار مي کوشيدند . در سال 1085 عبدالقادر تنها و با پاي پياده از دهلي به لاهور و پنجاب سفر کرد . از اين هنگام تا 1096 که از متهرا به دهلي رفت ، خبري از او در دست نيست ، گويا اين سالها را در سرگرداني و پريشان حالي و مسافرت گذرانده است . پس از ورودش به دهلي در خانه اي که نواب شکرالله خان و پسرش شاکر خان از لطفعلي با پنج هزار روپيه خريده و به عبدالقادر پيشکش کرده بودند، اقامت گزيد . در ضمن روزي دو روپيه براي هزينه هاي روزانه مي گرفت که تا پايان عمر بدو مي رسيد . عبدالقادر در سال 1080 هـ ق ازدواج کرد ، از آنجا که در اول ازدواج هنوز از طرف کسي حمايت نمي شد به خاطر تامين مخارج زندگي به سپاهيگري که حرفه ي پدري اش بود روي آورد و به سپاه اعظم شاه پيوست و با منصب پانصدي ، داروغه کوفتگر خانه ( طلاکوب و مذهب ) وي شد . روزي در مجلس شاهزاده محمد اعظم سخن از شعر و شاعران بزرگ مي رفت ، يکي از نزديکان شاهزاده به عرض وي رساند که در شاعري کس بلند پايه تر از ميرزا بيدل که اينک به ملازمت منسلک است نيست . پس شاهزاده از بيدل خواست قصيده اي در مدحش بسرايد تا پايه ي سخنش را دريابد و بر مرتبه اش بيفزايد . اما بيدل خواست که هنر و معرفت خود را به داغ ننگ مدح مهر کند ، برآشفت و قطع علاقه نوکري وي کرد . مولف خزانه عامره مي نويسد : « چون ميرزا خود را از در اغنيا کشيد ، حق تعالي امراي عصر را بر آستان او فرستاد » . پي نوشت ها:   1- دانشنامه ي ادب فارسي ص542-541. ( دانشجويي کارشناسي ارشد ادبيات فارسي خوي ) منبع:نشريه پايگاه نور شماره /ن  
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1060]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن