واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
:دراين جا چار زندان است... نويسنده:نيوشا صدر نقد فيلم «صداها»شايد اگرفيلم آخر موتمن اسم ديگري داشت نقاط قوت آن - که بسيارند - بيشتر به چشم مي آمد نامگذاري هايي از اين دست و آن هم در چنين ساختاري،تماشاگر را متوقع مي کند تا نقشي بسيار ويژه براي عنصري که نام فيلم يدک مي کشد يا اساساً نام آن روي فيلم گذاشته شده قائل شود و در سرتاسراثر به دنبال نشانه هاي آن و تاثيراتش بگردد.درهمين ساختار فعلي نيز اگر از صدا به اين نحو و بيشتر در جهت پيوند حوادث استفاده نمي شد و صرفاً به اشتراک صدايي در پس زمينه يا تکرار صدايي خاص در لحظاتي از داستانک هاي مختلف فيلم يا چيزي در همين حد و حدود اکتفا مي کردند يا حتي اگرصدايي ويژه و تاثيرگذار در داستان،يک بار و تنها لحظاتي شنيده مي شد، نام فيلم حساسيت چنداني رابر نمي انگيخت، اما در شرايط فعلي فيلم ساز درکناراين نامگذاري،عامدانه تماشاگر را به سمت توجه به صداها و تجزيه و تحليل آن ها مي برد،براي مثال در صحنه اول نه تنها چهره حميد (آتيلا پسياني)را نمي بينيم و از صداي ناله او و حرف هاي رد و بدل شده ميان او و رويا،وخامت حالش را در مي يابيم،بلکه بخش عظيمي از جست و جوي رويا هم به صداها واگذار مي شوند،رويا در کابينت و کمدها را بازمي کند و حدس چيزهاي داخل آن از طريق صداهاي تقويت شده اي براي مخاطب امکان پذيراست.حتي تصوير درستي هم از جنازه رضا و عکس العمل رويا هنگام ديدن آن نداريم و بازهم صداها هستند که نقش اصلي را در شکل گيري اين صحنه ايفا مي کنند.اين صحنه به خودي خود،صحنه موفقي است و فيلم ساز در بيان فضا وحس اين صحنه با تاکيد و تکيه بر صداها کاملاً موفق است.اما پس ازاين قرار است چه اتفاقي بيفتد؟شايد هراس فيلم ساز از واکنش مخاطب او را ازادامه اين روند باز داشته است.به هر حال هرچه هست،اين طوربه نظر مي رسد که فيلم با قصد استفاده از صدا در شکل دادن ساختاري متفاوت آغاز شده و پس از زمان کوتاهي اين هدف تغييرکرده و تاثيرات صدا کاملاً ازساختار به مضمون منتقل شده است.به اين ترتيب صدا تنها پيونددهنده اهالي ساختمان و قصه هايشان است و در اجرا بيشتر بر تصوير تاکيد مي شود تا صوت. مثلاً صحبت نگار با تلفن و شنود آن از ميان در يا پشت در بسته،با وجود تاکيد براستفاده از صدا،کارکرد ساختاري پيشين را ندارد و همين طور استفاده از هدفون براي نشان دادن قطع ارتباط ميان شيرين و مادرش يا نمونه هاي ديگري از اين دست.اگرازاين تغييرروند در ساختار داستان بگذريم،صداها يکي از بهترين آثارجشنواره فجر به شمار مي آمد.چينش صحنه و طراحي ميزانسن ها خصوصاً درصحنه هاي اول به نحوي است که ديوارها و فضاي بسته آپارتمان هاي کوچکي را که آدم هاي گناهکار را در خود جاداده اند، مرتباً به رخ تماشاگر مي کشد. منفذي يا پنجره اي براي نفس کشيدن نيست و به اين وسيله برخفقان حاکم بر زندگي و روابط سترون آدم ها به وضوح تاکيد مي شود و حتي ارتباطات فرعي راه هم دربر مي گيرد،مانند ارتباط نگار و دوستش که هر چند وقت يک بار غيبش مي زند و ارتباط مادر شيرين با همسر سابقش و...شايد تنها اميد کارگردان به رابطه ايجاد شده ميان شيرين و دوست تازه اش که لحظه اي از آن را ازقاب پنجره به تصوير مي کشد و در نتيجه براي لحظاتي به تماشاگرش فرصت مي دهد که به بيرون از اين چهارديواري هاي کوچک مرگ آور بنگرند. گرچه با وجود قاب پنجره،محدوديتي هم براي آن قائل شده است و به نحوي،با قراردادن عناصري از ساختمان (اين ساختمان هاي لعنتي)به تماشاگر اخطار مي دهد.اخطاري که پيش ازحرکت دوربين ممکن است آن را به ديده شدن شيرين توسط مادرش تعبيرکنيم که خوشبختانه فيلمساز درآن لحظه با حرکت دوربين و نبودن مادرپشت پنجره او را تبرئه مي کند، اما آن حس عدم امنيت و تحت نظر بودن همچنان پابرجا مي ماند و عموميت پيدا مي کند که البته با تاکيد مادر درانتهاي سکانس بررفت و آمد شيرين با هرکس و ناکسي، فيلمساز تيرخلاص را مي زند و برائت اوليه اش را نيز پس مي گيرد.ديالوگ هاي سعيد عقيقي بي نظير و هوشمندانه اند.هيچ کس حرف زيادي نمي زند،جملات به دقت و موجز نوشته شده اند و روان و زيبا در ذهن بازيگران مي چرخند مساله اين است که برخلاف بسياري از فيلم ها،بازيگران نوشته هاي عقيقي ناچار نيستند به دنبال يافتن لحني براي بيان ديالوگ باشند که آن ها را درست براي همان اتفاق خاص،درهمان لحظه خاص و براي همان آدم نوشته شده اند. تصور مي کنم سعيد عقيقي دست کم در نوشتن ديالوگ،درميان فيلمنامه نويسان معاصر رقيب زيادي نداشته باشد.جدا ازاين،صحنه پردازي و انتخاب بازيگر هم با هوشمندي کامل انجام شده است. چهره منحصر به فرد رويا نونهالي با آن زيبايي توام با جديت و خشونت پنهان و جذابي که هميشه گويي در گوشه اي از اجزاي صورتش خانه کرده است.بهترين انتخاب براي نقش روياست و رضا کيانيان هم براي ايفاي نقش هايي با خصوصيات رضا هميشه اولين گزينه اي است که به ذهن کارگردانان باهوش مي رسد.به جرات مي توان گفت که درکل کار هيچ بازي ضعيف و حتي متوسطي نمي بينيم.تنها نکته آزاردهنده فيلم،تيتراژ ابتدايي آن است که کاش به سبک تيتراژهاي راديويي صرفاً اسم عوامل رادر کنار وظايف آنها مي خواندند و با کلماتي که دراختيار داشتند جمله نمي ساختند،زيرا اين جمله سازي ها در بدو امر نوعي صميميت و رمانتيسم بي دليل ايجاد مي کند که با فضاي آبستره و مدرن فيلم نمي خواند.منبع:نشريه صنعت سينما،شماره 88/ج
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 495]