تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 18 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هر چیز دارای سیماست، سیمای دین شما نماز است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805703625




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

یک عاشقانه ناآرام


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: يک عاشقانه ناآرام ... و يک مبارزه آرام! بررسي مبارزه ناموفق، «سايه»با «بانوي غزل» در پيشگاه مردم پيام و پيمان قسمت اول:
يک عاشقانه ناآرام
از نگاهي که در آن خشم و درد موج مي زند، ملامت تو را مي شنوم و بي هيچ گونه بهانه و سخني سر فرود مي افکنم. در رزمي که تو هستي خويش را بر سر آن گذاشته اي، من خاموش مانده ام و هرگاه که لب به سخن گشوده ام، آوازم گناه خاموشي مرا گرانتر و نابخشودني تر نموده است. به هنگامي که خروش خشم و فرياد درد، در پرده دل تو مي آويزد، من براي دلم، براي عشق بيمارم/ آواز خوانده ام به هنگامي که نگاه آزادمردان کشور من از پشت ميله هاي زندان شعله مي کشد، من براي نگاهي شعر ساخته ام که در آن عشق و هوس ترانه مي زند و مي رقصد. به هنگامي که چهره هاي زرد و شکسته هم ميهنان من به اشک و خون آغشته مي شود، من براي گل هاي ياس، براي شب هاي مهتابي، براي خوابها و روياهاي خود شعر سروده ام ... شعر من همچون ناله مرغ شب آواز اندوه و پريشاني و شکست شده است و من ديگر نمي خواهم که چنين باشد. من که سايه هاي تيره اوهام گذشته را- که پناهگاه روحي شاعران قرون پيش بوده است- از گوشه هاي مغز خويش رانده ام. دريچه قلبم را به روي آفتابي تازه و روشن مي گشايم که هرگز غروب نکند. من دلي را که در انگشت هاي عشق هاي ناسپاس، فشرده و خونين شده به عشق مردم، به عشق وفادار مردم مي سپارم و در اين عشق بزرگ زنده مي مانم. من آواز خويش را در دل اين شب تنگ سر خواهم داد و اين آواز را که سرگذشت رنج و رزم پرشکوه انسانها است، از ميان حصارهاي ويران اين شب خون آلود، به گوش دورترين ستاره بيدار آسمان خواهم رساند ...  ديگر بس است. من اين خاموشي ننگ آلود را خواهم شکست، و مرغ آوازم را از دل پيچيده و سياه اين جنگل سکوت پرواز خواهم داد ... با اين پيمان دستت را مي فشارم. رشت- فروردين 1330 هـ- الف. سايه
يک عاشقانه ناآرام
هوشنگ ابتهاج شاعري است که به حق به نيابت از حافظ و سعدي و مولوي گوش زمانه ما را از غزل هاي قديمي انباشته تر کرده است. اما چنانکه در ندامت نامه اش خوانديد در سالهاي پرالتهاب 30 ازين غزل خواني توبه کرده بود و عميقاً دوست داشت که مانند نيما و اخوان و چند شاعر مبارز ديگر شعرش را تبديل به شيپوري براي بيداري و نه لالايي خواب آلودگي کند اما شايد نيت به انجام نرسيده او عبرتي براي منتقدان ادبي شد که به «مرگ مولف» ايمان بياورند. او مي خواست که از رنج ها و دردها بسرايد از مردمي که «جلد شناسنامه هايشان درد ميکند»؛ اما «زني افسونگر» او را از پاي در آورد و ابتهاج نه تنها شاعر مردم زمان خودش نشد بلکه هر چه پيش رفت قرن به قرن عقب گرد کرد تا در قرن هفتم آرام گرفت و سرزنده و شاد مژدگاني خواست که: مژده بده مژده بده يار پسنديد مرا              سايه او گشتم و او برد به خورشيد مرا اما شايد نيت به انجام نرسيده او عبرتي براي منتقدان ادبي شد که به «مرگ مولف» ايمان بياورند. او مي خواست که از رنج ها و دردها بسرايد از مردمي که «جلد شناسنامه هايشان درد ميکند»؛ اين «زن» شايد همان کسي باشد که سهراب سپهري را نيز تصرف کرده بود و سهراب با صميمت ساده خود در کنار آن «حوري تکلم بدوي» و «خواهر تکامل خوشرنگ» آنقدر ماند تا گرسنگي و بيماري و رنج و فقر ايرانيان هم عصرش را کم کمک با «سفر» به «نشاني» هاي معنوي معابد باميان و بلخ طاق زد. ادامه دارد...نويسنده : مريم امامي - تبيانتنظيم : بخش ادبيات تبيان





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 151]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن