تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):آيا به چيزى با فضيلت تر از نماز و روزه و صدقه (زكات) آگاهتان نكنم؟ و آن اصلاح ميان م...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1821114264




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

معشوق زیبا


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: معشوق زيباقسمت اول( يک عاشقانه ناآرام )قسمت دوم:
 زيبا
اين «زن» بي شک معشوقي بسيار زيبا بوده است با قدرتي جادويي و اين از آنچه در آثار ابتهاج و سپهري شاهديم کاملاً آشکار است. ابتهاج او را به نام براي ما معرفي کرده است: «گالي» دروازه هاي شعريم را بر روي تو بستم. گالي پادشاه شهر باستاني شعر من  گالي يا گاليا همان بانوي عشق و غزل ابتهاج است. او خود شعر است و وزن مسحور کننده تغزلات عاشقانه که عميقاً در جان ابتهاج خانه کرده و او که بي قرار مبارزه کردن است و به دنبال داس و چکشي مي گردد تا مغز پوک بورژوازي را در هم بشکند هرگز نمي تواند با همان داس و چکش ريشه اشرافي گري شعر خودش را قطع کند!  او خود شعر است و وزن مسحور کننده تغزلات عاشقانه که عميقاً در جان ابتهاج خانه کرده و او که بي قرار مبارزه کردن است و به دنبال داس و چکشي مي گردد تا ...به قول خانم بهفر در مقاله «عاشقانه هاي ابتهاج» اشرافيت اين شاعر از اين جا معلوم است که «اصرار ورزيدن بر به کارگيري گونه اي از ادبيات- خواه غنايي خواه حماسي و ... که کارکرد اجتماعي نداشته باشد يعني با زندگي مردم امروز، ايجاد ارتباط نکرده، بلکه بکوشد بي اعتنا نسبت به قابليت کارکردي- ارتباطي داشتن يا نداشتن غزل براي امروز، جزء هنري ناهمزبان و ناهمزمان خويش را حفظ کند بي ترديد نوعي اشرافيت هنري شاعر را نشان مي دهد.»  ابتهاج بعد از ندامت نامه اش سعي در حس گالي/ گاليا مي کند اما اين بار حتي مبارزه او نيز رنگي اشرافي به خود مي گيرد! بنگريد:
 زيبا
و نمي خواهم که بگشايم گالي ملکه روياها دروازه هاي شعرم را «جز به روي يک «رفيق و اينک فرياد برمي دارم - بياييد تن هاي برهنه که بوسه هاي سياه تازيانه پيراهنتان بود! بيابيد بازوهاي رنج که دنده هاي خونين زنجير نوازشگرتان بود! اين است شهر گشاده شعر من که به شما مي بخشم ... قلبم را به دست مي گيرم و اين است کليد طلايي شعر من که به شما هديه مي کنم ...  
زيبا
در بندهاي پاياني سايه علت اين بخشش را اين گونه بيان مي کند: «بسازيد شعر مرا از خون گرم زندگي به بزرگي رنج و شيريني اميد!» (پايان براي آغاز- شبگير)  در حقيقت سايه در پي رفع رنج و محو فقر به وسيله شعرش نيست بلکه او مي خواهد رنج بزرگ باشد تا بازوان رنج با حضورشان شعرش را بزرگ کنند و او را از اتهام « بي دردسرايي» و «غير سياسي» بودن برهانند. گويي اگر از «بوسه» هاي تازيانه و «نوازش» دنده هاي خونين زنجير بگويد شعرش را از تغزلي که در درونش مي جوشد آزاد خواهد کرد و حماسه سپردن «کليد طلايي» شعر به دست هاي عظيم «رنج» او را از افسون «گاليا»- بانوي غزل او- نجات خواهد داد. اما ... ادامه دارد...نويسنده : مريم امامي - تبيان





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 260]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن