تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 6 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هرگاه انسان چهل ساله شود و خوبيش بيشتر از بديش نشود، شيطان بر پيشانى او بوسه ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

تسمه تردمیل - روغن تردمیل

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

خرید یخچال خارجی

ویترین طلا

کاشت پای مصنوعی

مورگیج

میز جلو مبلی

سود سوز آور

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

مبلمان اداری

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1802221526




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

اشعاري زيبا در وصف عاشورا


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: View Full Version : اشعاري زيبا در وصف عاشورا karrar21st January 2007, 09:45 PMسرش به نیزه به گل های چیده می ماند به فجر از افق خون دمیده می ماند یگانه بانوی پرچم به دوش عاشورا به نخل سبز ز ماتم تکیده می ماند میان خیمه ی آتش گرفته، طفل دلم به آهویی که ز مردم رمیده می ماند شب است گوش یتیمان ز ضربت سیلی به لاله های ز حنجر دریده می ماند رقیه طفل سه ساله که حوری حرم است به آن که رنج نود ساله دیده می ماند امام صادق حق پشت ناقه ی عریان به زیر یوغ چو ماه خمیده می ماند شوم فدای شهیدی که در کنار فرات به آفتاب به خون آرمیده می ماند هلال یک شبه ی من، ز چیست خونینی؟ نگاه تو به دل داغ دیده می ماند حکایت احد و اشک چشم خونینش به اختران ز گردون چکیده می ماند شعر عاشورايی از پيشکسوت گرانقدر آقای حاج احد ده بزرگي karrar22nd January 2007, 06:37 PMشيعيان ديگر هواي نينوا دارد حسين (ع)/ روي دل با کاروان کربلا دارد حسين (ع) از حريم کعبه جدش به اشکي شست دست/ مروه پشت سر نهاد اما صفا دارد حسين ميبرد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظيم/ بيش از اينها حرمت کوي منا دارد حسين پيش روراه ديار نيستي کافيش نيست/ اشک و آه عالمي هم در قفا دارد حسين بسکه محملها رود منزل به منزل با شتاب/ کس نمي‌داند عروسي يا عزا دارد حسين رخت و ديباج حرم چون گل به تاراجش برند/ تا بجائي که کفن از بوريا دارد حسين بردن اهل حرم دستور بود و سر غيب/ ورنه اين بي‌حرمتيها کي روا دارد حسين سروران،‌پروانگان شمع رخسارش ولي/ چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسين سر به تاج زين نهاده راه‌پيماي عراق/ مي‌نمايد خود که عهدي با خدا دارد حسين او وفاي عهد را با سر کند سودا ولي/ خون به دل از کوفيان بي‌وفا دارد حسين دشمنانش بي‌امان و دوستانش بي‌وفا/ با کدامين سر کند مشکل دو تا دارد حسين سيرت آل علي با سرنوشت کربلاست/ هر زمان از ما يکي صورت نما دارد حسين آب خود با دشمنان تشنه قسمت مي‌کند/ عزت و آزادگي بين تا کجا دارد حسين دشمنش هم آب مي‌بندد به روي اهل بيت/ داوري بين با چه قومي بي‌حيا دارد حسين بعد از اينش صحنه‌ها و پرده‌ها اشکست و خون/ دل تماشا کن چه رنگين سينما دارد حسين ساز عشق است و به دل هر زخم پيکان زخمه‌ئي/ گوش کن عالم پر از شور و نوا دارد حسين دست آخر کز همه بيگانه شد ديدم هنوز/ با دم خنجر نگاهي آشنا دارد حسين شمر گويد گوش کردم تا چه خواهد از خدا/ جاي نفرين هم بلب ديدم دعا دارد حسين اشک خونين گو بيا بنشين به چشم شهريار/ کاندرين گوشه عزايي بي‌ريا دارد حسين استاد شهريار karrar22nd January 2007, 06:39 PMحسين آئينه نور خدائي است وجودش عين مصباح‌الهدايي است اگر قرآن ناطق مرتضي بود حسين ايجاز آن در نينوا بود بخوان اجمال و تفضيل امامان زخم يک جرعه زن با تشنه‌کامان گرين يک جرعه از جام حسين است نصيبت نور آفاق و شين و عين است بنازم شور مرکب راندنش را فراز نيزه قرآن خواندنش را عبورش را ز خط آتش و خون حضورش را در اوج هفت گردون سپرافکندن شب را به پايش طلوع صبح را در چشمهايش غبار سم اسبش چون که خيزد به مستي سرمه در چشم تو ريزد شهامت شرح قاموس حسين است شجاعت آستان بوس حسين است نام شاعر:نادر بختياري karrar22nd January 2007, 06:41 PMتا شعلة هجران تو خاموش کنم بر آتش دل ز صبر، سرپوش کنم بسيار بکوشيدم و، نتوانستم يک لحظه غم تو را فراموش کنم اي کاش، دمي دهد امانم اين اشک تا نقش تو را به ديده منقوش کنم آخر چه شود، شبي به خوابم آئي تا جام محبت تو را نوش کنم بنشيني و، در برت، مرا بنشاني تا زمزمة نوازشت گوش کنم گر بار دگر مرا در آغوش کشي صد بوسه بر آن دست و بر و دوش کنم سجاده تو، که مي‌دهد بوي تو را برگيرم و، بوسم و، در آغوش کنم چون درد فراق تو، ز حد درگذرد زين عطر تو قلب خويش، مدهوش کنم از حمله غارت به دلم آتشهاست اين داغ، عيان، ز لاله گوش کنم گويند به من، يتيم غارت زده ام زآن چشمة چشم خويش پرجوش کنم ديگر اگر اي پدر نخواهي برگشت برخيزم و، پيکرم سيه پوش کنم؟ اين داغ حسين، جاودان است (حسان) هرگز نتوان به اشک، خاموش کنم نام شاعر:حبيب چايچيان mehrdad_s24th January 2007, 02:14 PMدشمنت كشت ولي نور تو خاموش نگشت آري آن جلوه كه فاني نشود نور خداست هستی خانوم24th January 2007, 03:26 PMباز طوفانی شده دریای دل موج سر بر ساحل غم میزند باز هم خورشید رنگ خون گرفت بر زمین نقشی ز ماتم میزند باز جام دیده ها لبریز شد باز زخم سینه ها سر باز کرد در میان ناله و اندوه و اشک حنجرم فریادها آغاز کرد می نویسم شرح این غم نامه را داستان مشک و اشک و تیر را می نویسم از سری کز عشق دوست کرد حیران تیغه شمشیر را گوئیا با آن همه بیگانگی آب هم با تشنگان بیگانه بود در میان آن همه نامردمی اشک آب و دیده ها پیمانه بود تیغ ناپاکان برآمد از نیام خون پاکی دشت را سیراب کرد خون خورشید است بر روی زمین کآسمان تشنه را سیراب کرد می شود خورشید را انکار کرد؟ زیر سم اسبها در خاک کرد؟ می شود آیا که نقش عشق را از درون سینه هامان پاک کرد؟ گر نشان عشق را گم کرده ایم در میان آتش آن خیمه هاست گر به دنبال حقیقت میرویم حق همینجا حق به روی نیزه هاست گریه ها بر حال خود باید کنیم او که خندان رفت چون آزاد شد ما سکوت مرگباری کرده ایم ....او برای قرنها فریاد شد بازهم در ماتم روی حسین باز هم در سوگ آن آلاله ایم یادتان باشد حیات عشق را وامدار خون سرخ لاله ایم movahhed24th January 2007, 03:43 PMمثنوی کربلا کـربلا یعنی تـــــــــــــولا داشتن.....مهر حیدر ، عشق زهـــــــرا داشتن کربلا یعنی تبــــــــــــــرای شدید.....از پلیدیهای دوران ویــــــــــــــزید کربلا یعنی اطاعت از امــــــــام.....گه به حکم او نشستن گه قیــــــــام کربلا یعنی که یـــــــار رهبری .....از حسین عصر خود فرمانبـــــــری کربلا یعنی تحول در وجـــــــود .....جامه زهــــــــــــد وحیا را تار وپود کربلا یعنی به حــق واصل شدن.....یار حق ودشمن باطل شـــــــــــــدن کربلا یعنی بیا جــــــــــانانه شو.....گرد شمع عشق حق پروانــــــه شو کربلا یعنی کتاب عشق حـــــــق .....از الف تا یای او سر مشق حــــــــق کربلا یعنی کــــــه انسی با نماز.....روی بر درگاه رب بــــــــــــــی نیاز کربلا یعنی که خـــون آب وضو .....با خــــــــــــــدا بی واسطه در گفتگو کربلا یعنی همیشه مـــــــــکتبی .....تو حسینی ، خـــــــــواهر تو زینبی کربلا یعنی سراپا جــــــان شدن .....در منای عــــــــــــاشقی قربان شدن کربلا یعنی که عاشورای خـون .....موسم انا الیــــــــــــــــــــه راجعون کربلا یعنـــــــــــی بهار تشنگی .....شعله بر دل از شــــــــــرار تشنگی کربلا یعنی چو گل افـــــروختن .....پیش آب از تشنه کــــــــامی سوختن کربلا یعنی که در دریــــای آب .....تشنه اما آب کردن را جـــــــــــواب کربلا یعنی فغان وزمـــــــــزمه .....خنجر وحنجر، نگاه فــــــــــــــاطمه کربلا یعنی که تیغ وجسم یـــار..... یکهــــــــــــزار ونهصد وپنجاه بار کربلا یعنی قلم یعنی کتـــــــاب .....پیکر قرآن وزخم بــــــــــــی حساب کربلا یعنی عطش ، یعنی شرار .....خیمه وطفلان در حـــــــــــــــال فرار .................................................. .................................................. .......................... عالمین گفت علی ، بدر وحنین گفت علی ..... هر رگ پاره حلقوم حسین گفت علی آبـرو گفت علی ، مَشک عمو گفت علی ..... نیزه در دیده عبـاس حسین گفت علی یا علی !!! هستی خانوم24th January 2007, 03:50 PMاینجا قدم قدم ، همه پیچیده بوی تو بوی نگاه زینب و بوی گلوی تو شنهای شعله ور شده را لمس می کنند انگشت های القمه در جستجوی تو اسلام را قدم زده ای سوی کفرشان کفار قبل از این که بیایند سوی تو ! تو ماندی از زمین و نماندی از آسمان خون از گلوت رفت و نرفت آبروی تو من دارم آب می شوم از شرم ؛ آن زمان ـ حتی نبوده آب برای وضوی تو جز آسمان برای تو جایی نمانده بود آنجا که کفر می وزد از چارسوی تو ... karrar24th January 2007, 05:34 PMباز اين چه شورش است كه در خلق عالم است باز اين چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است باز اين چه رستخيز عظيم است كز زمين بي نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است اين صبح تيره باز دميد از كجا كزو كار جهان و خلق جهان جمله در هم است گويا طلوع مي‌كند از مغرب آفتاب كاشوب در تمامي ذرات عالم است گر خوانمش قيامت دنيا بعيد نيست اين رستخيز عام كه نامش محرم است در بارگاه قدس كه جاي ملال نيست سرهاي قدسيان همه بر زانوي غم است جن و ملك بر آدميان نوحه مي‌كنند گويا عزاي اشرف اولاد آدم است خورشيد آسمان و زمين نور مشرقين پرورده كنار رسول خدا حسين كشتي شكست خورده طوفان كربلا در خاك و خون طپيده ميدان كربلا گر چشم روزگار به رو زار مي‌گريست خون مي‌گرشت از سر ايوان كربلا نگرفت دست دهر گلابي به غير اشك زآن گل كه شد شكفته به بستان كربلا از آب هم مضايقه كردند كوفيان خوش داشتند حرمت مهمان كربلا بودند ديو و دد همه سيراب و مي‌مكند خاتم ز قحط آب سليمان كربلا زان تشنگان هنوز به عيوق مي‌رسد فرياد العطش ز بيابان كربلا آه از دمي كه لشگر اعدا نكرد شرم كردند رو به خيمهء سلطان كربلا آن دم فلك بر آتش غيرت سپند شد كز خوف خصم در حرم افغان بلند شد كاش آن زمان سرادق گردون نگون شدي وين خرگه بلند ستون بي‌ستون شدي كاش آن زمان درآمدي از كوه تا به كوه سيل سيه كه روي زمين قيرگون شدي كاش آن زمان ز آه جهان سوز اهل بيت يك شعلهء برق خرمن گردون دون شدي كاش آن زمان كه اين حركت كرد آسمان سيماب‌وار گوي زمين بي‌سكون شدي dina 200624th January 2007, 07:29 PMتنها نه همچو شمع به پایت گریستم هر جا كه دست داد برایت گریستم در كربلای عشق تو دوشینه یك فرات ای جان تشنه‌ام به فدایت گریستم هر جا كه داد تشنه‌لبی پیش یار جان بر كشتگان كرببلایت گریستم در شام هجر از دل تنگ خرابه‌ام هی ناله كردم و به عزایت گریستم هر جا كه مرغ نوحه‌سرا نوحه كرد سر پرپر زدم من و به هوایت گریستم هر كس به سینه می‌زد و می‌گفت یاحسین همراه او به زیر لوایت گریستم در راه شام همره یك كاروان اسیر بر آن سر ز جسم جدایت گریستم زمزم شدم ز گریه سر كوی ماتمت دل سعی كرد و من به صفایت گریستم ای تشنه‌لب كه آبروی عشق خون تست بر خون تو به خون خدایت گریستم فردا كه هیچ جز غم عشقت نمی‌خرند شاها گواه باش برایت گریستم ای دیده خفته بودی و من از دل پناه در ماتم حسین به جایت گریستم Stranger Elf24th January 2007, 07:55 PMسلام به همه بزرگواران دهه محرم بر همگی شما بزرگواران و عزاداران حسینی تسلیت باد. خیلی از این قطعه معروف شاعر گرانمایه ایرانی جناب محتشم کاشانی خوشم می آمد. منتها هیچ وقت نتوانستم متن کاملش را بیابم. وقتی دوستمان در چندپست بالاتر متن را قرار دادند... با جستجوی فراوان توانستم متن کاملش را بیابم و در فروم قرار بدهم. البته لازم به ذکر است که لینک وبلاگ را نقل کردم تا احترام به حق کپی رایت را رعایت کرده باشم. و اینکه مقداری غلط املایی داشت که درست کردم. و در ضمن قسمتهایی را رنگی کردم چون.... خیلی بیشتر مرا مجذوب نمود. امیدوارم خوشتان بیاید. اين شعر متن کامل ترجیع بند معروف محتشم کاشانی درباره امام حسين(ع) است. *************** باز این چه شورش است که در خلق عالم است باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است این صبح تیره باز دمید از کجا کزو کار جهان و خلق جهان جمله در هم است گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب کاشوب در تمامی ذرات عالم است گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست این رستخیز عام که نامش محرم است در بارگاه قدس که جای ملال نیست سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است جن و ملک بر آدمیان نوحه میکنند گویا عزای اشرف اولاد آدم است خورشید آسمان و زمین نور مشرقین پروردهی کنار رسول خدا حسین * * * کشتی شکست خورده ی طوفان کربلا در خاک و خون طپیده به میدان کربلا گر چشم روزگار براو زار میگریست خون می گذشت از سر ایوان کربلا نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا از آب هم مضایقه کردند کوفیان خوش داشتند حرمت مهمان کربلا بودند دیو و دد همه سیراب و می مکند خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا زان تشنگان هنوز به عیوق میرسد فریاد العطش ز بیابان کربلا آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم کردند رو به خیمه ی سلطان کربلا آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد کز خوف خصم در حرم افغان بلند شد * * * کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی وین خرگه بلند ستون بیستون شدی کاش آن زمان درآمدی از کوه تا به کوه سیل سیه که روی زمین قیرگون شدی کاش آن زمان ز آه جهان سوز اهل بیت یک شعله ی برق خرمن گردون دون شدی کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان سیمابوار گوی زمین بی سکون شدی کاش آن زمان که پیکر او شد درون خاک جان جهانیان همه از تن برون شدی کاش آن زمان که کشتی آل نبی شکست عالم تمام غرقه دریای خون شدی آن انتقام گر نفتادی بروز حشر با این عمل معامله ی دهر چون شدی آل نبی چو دست تظلم برآورند ارکان عرش را به تلاطم درآورند * * * برخوان غم چو عالمیان را صلا زدند اول صلا به سلسله ی انبیا زد نوبت به اولیا چو رسید آسمان طپید زان ضربتی که بر سر شیر خدا زدند آن در که جبرئیل امین بود خادمش اهل ستم به پهلوی خیرالنسا زدند بس آتشی ز اخگر الماس ریزه ها افروختند و در حسن مجتبی زدند وانگه سرادقی که ملک مجرمش نبود کندند از مدینه و در کربلا زدند وز تیشه ی ستیزه در آن دشت کوفیان بس نخلها ز گلشن آل عبا زدند پس ضربتی کزان جگر مصطفی درید بر حلق تشنه ی خلف مرتضی زدند اهل حرم دریده گریبان ، گشوده مو فریاد بر در حرم کبریا زدند روح الامین نهاده به زانو سر حجاب تاریک شد ز دیدن آن چشم آفتاب * * * چون خون ز حلق تشنه او بر زمین رسید جوش از زمین بذروه عرش برین رسید نزدیک شد که خانه ی ایمان شود خراب از بس شکستها که به ارکان دین رسید نخل بلند او چو خسان بر زمین زدند طوفان به آسمان ز غبار زمین رسید باد آن غبار چون به مزار نبی رساند گرد از مدینه بر فلک هفتمین رسید یکباره جامه در خم گردون به نیل زد چون این خبر به عیسی گردون نشین رسید پر شد فلک ز غلغله چون نوبت خروش از انبیا به حضرت روح الامین رسید کرد این خیال وهم غلط که ارکان غبار تا دامن جلال جهان آفرین رسید هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال او در دلست و هیچ دلی نیست بیملال * * * ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند یک باره بر جریده ی رحمت قلم زنند ترسم کزین گناه شفیعان روز حشر دارند شرم کز گنه خلق دم زنند دست عتاب حق به در آید ز آستین چون اهل بیت دست در اهل ستم زنند آه از دمی که با کفن خونچکان ز خاک آل علی چو شعله ی آتش علم زنند فریاد از آن زمان که جوانان اهل بیت گلگون کفن به عرصه ی محشر قدم زنند جمعی که زد بهم صفشان شور کربلا در حشر صف زنان صف محشر بهم زنند از صاحب حرم چه توقع کنند باز آن ناکسان که تیغ به صید حرم زنند پس بر سنان کنند سری را که جبرئیل شوید غبار گیسویش از آب سلسبیل * * * روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار موجی به جنبش آمد و برخاست کوه ابری به بارش آمد و بگریست زار زار گفتی تمام زلزله شد خاک مطمن گفتی فتاد از حرکت چرخ بی‌قرار عرش آن زمان به لرزه درآمد که چرخ پیر افتاد در گمان که قیامت شد آشکار آن خیمه‌ای که گیسوی حورش طناب بود شد سرنگون ز باد مخالف حباب وار جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل گشتند بی‌عماری محمل شتر سوار با آن که سر زد آن عمل از امت نبی روح‌الامین ز روح نبی گشت شرمسار وانگه ز کوفه خیل الم رو به شام کرد نوعی که عقل گفت قیامت قیام کرد * * * بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد شور و نشور واهمه را در گمان فتاد هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فکند هم گریه بر ملایک هفت آسمان فتاد هرجا که بود آهوئی از دشت پا کشید هرجا که بود طایری از آشیان فتاد شد وحشتی که شور قیامت بباد رفت چون چشم اهل بیت بر آن کشتگان فتاد هرچند بر تن شهدا چشم کار کرد بر زخمهای کاری تیغ و سنان فتاد ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان بر پیکر شریف امام زمان فتاد بی اختیار نعره ی هذا حسین زود سر زد چنانکه آتش ازو در جهان فتاد پس با زبان پر گله آن بضعةالرسول رو در مدینه کرد که یا ایهاالرسول * * * این کشتی فتاده به هامون حسین توست وین صید دست و پا زده در خون حسین توست این نخل تر کز آتش جان سوز تشنگی دود از زمین رسانده به گردون حسین توست این ماهی فتاده به دریای خون که هست زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست این غرقه محیط شهادت که روی دشت از موج خون او شده گلگون حسین توست این خشک لب فتاده دور از لب فرات کز خون او زمین شده جیحون حسین توست این شاه کم سپاه که با خیل اشگ و آه خرگاه زین جهان زده بیرون حسین توست این قالب طپان که چنین مانده بر زمین شاه شهید ناشده مدفون حسین توست چون روی در بقیع به زهرا خطاب کرد وحش زمین و مرغ هوا را کباب کرد * * * کای مونس شکسته دلان حال ما ببین ما را غریب و بیکس و بی آشنا ببین اولاد خویش را که شفیعان محشرند در ورطه ی عقوبت اهل جفا ببین در خلد بر حجاب دو کون آستین فشان واندر جهان مصیبت ما بر ملا ببین نی ورا چو ابر خروشان به کربلا طغیان سیل فتنه و موج بلا ببین تنهای کشتگان همه در خاک و خون نگر سرهای سروران همه بر نیزه ها ببین آن سر که بود بر سر دوش نبی مدام یک نیزه اش ز دوش مخالف جدا ببین آن تن که بود پرورشش در کنار تو غلطان به خاک معرکه ی کربلا ببین یا بضعةالرسول ز ابن زیاد داد کو خاک اهل بیت رسالت به باد داد * * * خاموش محتشم که دل سنگ آب شد بنیاد صبر و خانه ی طاقت خراب شد خاموش محتشم که ازین حرف سوزناک مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد خاموش محتشم که ازین شعر خون چکان در دیده ی اشک مستمعان خون ناب شد خاموش محتشم که ازین نظم گریه خیز روی زمین به اشک جگرگون کباب شد خاموش محتشم که فلک بس که خون گریست دریا هزار مرتبه گلگون حباب شد خاموش محتشم که بسوز تو آفتاب از آه سرد ماتمیان ماهتاب شد خاموش محتشم که ز ذکر غم حسین جبریل را ز روی پیامبر حجاب شد تا چرخ سفله بود خطائی چنین نکرد بر هیچ آفریده جفائی چنین نکرد * * * ای چرخ غافلی که چه بیداد کرده ای وز کین چه ها درین ستم آباد کرده ای بر طعنت این بس است که با عترت رسول بیداد کرده خصم و تو امداد کرده ای ای زاده زیاد نکرداست هیچ گه نمرود این عمل که تو شداد کرده ای کام یزید داده ای از کشتن حسین بنگر که را به قتل که دلشاد کرده ای بهر خسی که بار درخت شقاوتست در باغ دین چه با گل و شمشاد کرده ای با دشمنان دین نتوان کرد آن چه تو با مصطفی و حیدر و اولاد کرده ای حلقی که سوده لعل لب خود نبی بر آن آزرده اش به خنجر بیداد کرده ای ترسم تو را دمی که به محشر برآورند از آتش تو دود به محشر درآورند *********** منبع: روزانه (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند) ارادتمند :....................Stranger Elf . maloosak25th January 2007, 12:18 AMبرگرد که این قافله را بیم عطش نیست ما تشنه لب عشق تو هستیم علمدار!!!!!!!! هستی خانوم25th January 2007, 07:51 AMشعری از زنده ياد نصرا... مردانی به طاق آسمان امشب گل اختر نميتابد بنات النعش اكبر بر سر اصغر نمي تابد به شام كربلا افتاده در درياي شب ماهي كه هرگز آفتابي اينچنين ديگر نمي تابد به دنبال كدامين پيكر صد پاره مي گردد كه از گودال خون خورشيد بي سر درنمي تابد به پهناي فلك بعد از تو اي ماه بني هاشم چراغ مهر ديگر تا قيامت برنمي تابد فرات مهرباني تشنه ي لب هاي عطشانت تو آن درياي ايثاري كه در باور نمي تابد كنار شط خون دستي و مشكي پاره مي گويد كه عباس دلاور از برادر سر نمي تابد ز خاك تيره هفتاد و دو كوكب آسماني شد كه بر بام جهان نوري از اين برتر نمي تابد karrar26th January 2007, 12:26 PMنام جانبخش تو چون بر دهنم مي‌آيد عطر فردوس برين از سخنم مي‌آيد زمزم اشک ز چشم تر من مي‌جوشد نام شيرين تو چون بر دهنم مي‌آيد اي مسيحا دم عالم ز نسيم مهرت روح ايمان و يقين بر بدنم مي‌آيد همچو جان سخت گرانقدر و عزيز است مرا ز تو هر غم که به جان و به تنم مي‌آيد دل نشسته است به سوگ و به عزايت شب و روز ناله و گريه ز بيت‌الحزنم مي‌آيد از شرار غم تو سوختم اما شادم که به سويت خبر سوختنم مي‌آيد گر پس ازمرگ ببويند مرا در دل خاک نکهت مهر حسين از کفنم مي‌آيد گرچه خارم چو «وفايي» ولي از لطف حسين روز محشر خبر گل شدنم مي‌آيد نام شاعر:سيد هاشم وفايي vali26th January 2007, 03:22 PMهواي العطش ناي گل اناري شد ترانه خشكيد و آب ، زخم كاري شد ضريح زخم بلندش در آن تبسم سرخ هواي بال هزار آسمان قناري شد ز تشنگي دو لب غنچه اش چنان پژمرد كه از نگاه فرات ، آب شرم جاري شد گلي كه تشنگي اش شاخه هاي آتش داشت به دست حرمله يك عمر آبياري شد به استناد گلويش كه مهر عاشورا ست حروف سرخ لبش ، خط يادگاري شد به روي دست پدر يك پرنده جان مي داد تمام وسعت قنداقه لاله كاري شد حسين دارند vali26th January 2007, 03:29 PMای ابالفضل ای رئیس زمره ی اهل سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 3799]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن