تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 8 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):یک ساعت اندیشیدن در خیر و صلاح از هزار سال عبادت بهتر است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798185501




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

-پایان تلخ یک دوستی قدیمی


واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین:

پایان تلخ یک دوستی قدیمی در یکی از شب‌های پاییزی سکوت وهم‌انگیزی در شهر حاکم شده بود. دو زن سراسیمه وارد کلانتری 163 ولنجک شده و خبر از مفقود شدن مرد خانواده دادند. سرگرد فضا را آرام و اظهاراتشان را ثبت کرد. مردی 70 ساله به نام «مجید» که راننده آژانس بود و دو روز قبل از خانه خارج شده و تلفنش در دسترس نبود.
 

تحقیقات ماموران کلانتری برای پیدا کردن «مجید» آغاز شد اما استعلام از پزشکی قانونی،زندان و بیمارستان ها منفی بود، به همین خاطر پرونده برای مشخص شدن موضوع به دادسرا و پلیس آگاهی فرستاده شد. دستور تحقیق از خانواده مجید را صادر کردم. در تحقیقات از آنها متوجه شدم او روز مفقود شدن در تماسی تلفنی با فردی ناشناس قرار گذاشته و با خودروی ریو از خانه خارج شده بود. پرینت تلفن مجید نشان می داد او آخرین بار با خانه ای در ولنجک تماس داشته است. مالک خانه احضار شد. از موهای جو گندمی اش می شد حدس زد سنش بیشتر از 50 سال است. رفتارش نشان می داد که اولین بار است احضار شده و نوعی وحشت در نگاهش دیده می شد. وقتی درباره علت احضارش توضیح دادم در پاسخ گفت: این تلفن متعلق به من نیست و مستاجرم از آن استفاده می کند. سه سال است که این خط در آپارتمان مستاجرم حمید است. راستش آدم اهل حساب کتابی نیست. اجاره اش را بموقع نمی دهد. همین چند وقت پیش مجبور شدم از پول پیش خانه کم کنم، اما چون زن و شوهر بی آزاری هستند، آنها را تحمل می کنم. چند روز پیش هم مصالح ساختمانی خالی می کرد که علت را نمی دانم اما به نظر آدم خلافی نیست. دستور احضار «حمید» به دادسرا را صادر کردم و تحقیقات از او آغاز شد. حمید 65 ساله و بیکار بود. از او در مورد مجید، سوال کردم که مدعی شد از دوستان قدیمی اش است و او را می شناسد. حمید در بازجویی ها آخرین ملاقاتش با مجید را یک ماه پیش در آژانس اعلام کرد و در مورد آخرین تماس مجید مدعی شد با او تماس گرفته و قرار ملاقات گذاشته اما پس از این، او دیگر پاسخگوی تلفن هایش نبوده است. اظهارات حمید ثبت شد و هیچ تناقضی در آنها وجود نداشت. به همین خاطر خانواده مجید به دادسرا احضار شدند و در مورد حمید از آنها تحقیق کردم. همسر پیرمرد مدعی بود حمید و مجید دوستان قدمی هستند و حمید انسان بدی نیست و خواست پای حمید را وسط نکشیم چرا که با وجود ورشکسته شدن و نداشتن وضع مالی خوب آدم آبروداری است. دفاع همسر مجید از مرد مظنون شک مرا بیشتر کرد. دستور بازرسی خانه مجید را دادم اما آنجا هیچ چیز مشکوکی به دست نیامد. لازم بود خانه حمید را هم بررسی کنیم. ماموران به خانه حمید اعزام شدند. کسی در خانه نبود و فقط چند گونی سیمان و مصالح پشت در قرار داشت. با تلفن همراه حمید تماس گرفتیم که مدعی شد در خانه دخترش است و حاضر به همکاری با ماموران است. وقتی به خانه آمد، تحقیقات را بار دیگر از او شروع کردم. قصد بنایی داری؟ ناودان داخل تراس خراب شده و نم می دهد و از درز آن حیوانات موذی وارد خانه می شود، برای همین تصمیم گرفتم خودم دست به کار شوم و آن را ترمیم کنم. بعد دستور بازرسی خانه را دادم. حمید با شنیدن این جمله رنگ باخت و گفت: الان وضع مناسبی داخل آپارتمان نیست. اجازه بدهید من خانه را مرتب کنم. با وجود گذشت 4 روز از گم شدن مجید و حرف های حمید به موضوع مشکوک شدم و تصمیم گرفتم خودم هم در بازرسی خانه شرکت کنم. صاحبخانه جلوی در ایستاده بود و شروع به بد و بیراه گفتن به حمید کرد که باعث شده بود، آبروی او هم برود. صورت حمید رنگ پریده بود. جلوی در آپارتمان پر از کیسه مصالح و آجر بود. از او خواستم در را باز کند اما او گفت کلید در خانه دخترش است. دستور دادم سریع یک کلید ساز بیاورند و در را باز کنند. وقتی در باز شد از داخل آپارتمان بوی تعفن آزاردهنده ای به مشام می رسید. وسایل آپارتمان به هم ریخته بود و کمد دیواری تخلیه شده بود. با باز شدن در اتاق خواب جسد طاق باز مردی حدود 60 تا 70 ساله پیدا شد که معلوم بود چند روزی از مرگش گذشته است. سریع پزشکی قانونی در محل حاضر شد و با معاینه جسد اعلام کرد قتل به خاطر شکستگی جمجمه رخ داده و از وقوع آن بیش از سه روز می گذرد. با بررسی جسد مشخص شد مقتول «مجید» 70 ساله است که چهار روز از مفقود شدنش می گذرد. حمید که حسابی خود را باخته بود حرفی برای گفتن نداشت. «همه چیز در یک لحظه اتفاق افتاد. راستش بیکاری فشار زیادی به من آورد. آن روز مجید را صدا کردم تا باهم در مورد کار صحبت کنیم. شب قبل تلویزیون سریال «ساختمان85» را نشان می داد. جسدی در میان دیوار کشف شده بود.آن شب از جنایت قاتل ناراحت بودم، غافل از این که خودم هم تا ساعتی دیگر به سرنوشت او دچار می شوم. در خانه تنها بودم که مجید آمد، دیدم حقوق بازنشستگی، خانه و ماشین دارد به او حسودیم شد. یک لحظه تصمیم گرفتم او را به قتل برسانم و خودرویش را صاحب شوم. به آشپزخانه رفتم تا چای بیاورم، چشمم به گوشتکوب افتاد. آن را برداشتم و ضربه محکمی به سرش زدم که روی زمین افتاد. از من کمک خواست، ترسیده بودم به همین خاطر از خانه بیرون رفتم و ساعتی بعد که آمدم، دیدم بدنش در حال سرد شدن است. سوئیچ و مدارک ماشین را برداشتم و با آن مسافرکشی کردم. لذت خاصی داشت انگار تازه معنای زندگی را فهمیده بودم. تا آخر شب مسافرکشی کردم. همسرم چند بار می خواست به خانه بیاید که هربار به بهانه ای از او خواستم نیاید تا این که به فکر دفن کردن جنازه در آپارتمان به شیوه سریال افتادم. بهترین مکان بالای کمد دیواری بود. آنجا را خالی کردم و فردای آن روز مصالح ساختمانی آوردم که صاحبخانه متوجه شد و مجبور شدم کار را به تاخیر بیندازم. برای این که زنم به خانه نیاید چند بار به خانه دخترم رفتم. شما را به خدا دخترم و دامادم از این موضوع بویی نبرند. دامادم آدم خوبی است و الان هم دوست ندارم زندگی دخترم خراب شود. اعترافات حمید ثبت و او به اتهام قتل عمد بازداشت شد. پرونده گم شدن مجید با کشف جسدش و دستگیری قاتل به نتیجه رسید. براستی سریال «ساختمان 85» باعث این قتل شده بود، یا افکار نابخردانه حمید؟ اگرچه نمی توان نقش رسانه ها و تلویزیون را در نشر ناخودآگاه جرم انکار کرد، اما اگر قرار باشد با دیدن هر فیلم و سریالی چنین قتلی رخ دهد باید آن زمان همه چیز را تعطیل کرد. برخلاف تصور حمید که سریال را مقصر اعلام می کرد مقصر واقعی حمید و اقدامات نابخردانه او در گذشته و تفکر نادرست در زمان حال است. دختران مجید به عنوان اولیای دم تقاضای قصاص حمید را کردند. همسرش هم دادخواست طلاق داد و حاضر نبود که اسمش در شناسنامه یک قاتل باشد. اما دخترش احساس دیگری داشت، چون هنوز حمید را همان پدر مهربان گذشته می دانست که مرتکب اشتباه شده است. این بود که هفته ای یک بار با مراجعه به بازپرسی تقاضای ملاقات پدر را می کرد. محمد شهریاری بازپرس سابق جنایی تهران و سرپرست دادسرای امور جنایی پایتخت تپش (ضمیمه چهارشنبه روزنامه جام جم)


 


شنبه 5 اردیبهشت 1394 ساعت 01:53





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 127]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


حوادث

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن