تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 28 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):نماز در اول وقت خشنودى خداوند، ميان وقت رحمت خداوند و پايان وقت عفو خداوند است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

خرید نهال سیب سبز

خرید اقساطی خودرو

امداد خودرو ارومیه

ایمپلنت دندان سعادت آباد

موسسه خیریه

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1806971042




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

20سال هخامنشي بازي!


واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: 20سال هخامنشي بازي!
رضاخان سوادكوهي از بدو جلوس بر تخت سلطنت، درصدد تغيير فرهنگ ديني ايرانيان و طبعاً يافتن بديلي براي آن بود.
نویسنده : عليرضا رحماني 
او پس از مشاوره با پاره‌اي روشنفكران دوره خود، تكيه بر باستان‌گرايي را به عنوان راهبرد فرهنگي و سياسي خويش برگزيد. اين رويكرد از جنبه‌هاي گوناگون در خور پژوهش است كه در مقال پيش روي، به جنبه‌هايي از آن اشارت رفته است. اقداماتي كه رضاخان بدان‌ها دست زد، سه جهت عمده داشت؛ اول مدرن‌سازي كشور كه شايد بتوانيم نام آن را تجددخواهي به رهبري دولت بگذاريم. دو جهت ديگر رفتارهاي او لائيسيته و ملي‌گرايي بودند. بسياري از اقدامات وي اين اهداف را در خود جمع داشت، ولي لائيسيته (غير مذهبي كردن) و ملي‌گرايي ارتباط نزديك‌تر و بيشتري با هم داشتند. هدف غايي رضاخان از تخريب فرهنگي ايران هدف بلند مدت رضاخان، بازسازي ايران طبق تصوير غرب يا به هر حال تصوير خود وي از غرب بود و وسيله وي براي نيل به اين هدف نهايي مذهب‌زدايي يا دنيانگري، برانداختن قبيله‌گرايي، ناسيوناليسم، توسعه آموزش و سرمايه‌داري دولتي بود. رضاشاه براي رسيدن به جامعه‌اي مدرن همانند جوامع اروپايي بايد موانع اين مقصد را كه مذهب و سنت بود از سر راه برمي‌داشت و از راه تضعيف فرهنگ و مذهب معاصر مي‌توانست به چنان هدفي دست يابد. در همين راستا بسياري از اقدامات رضاشاه به‌طور مستقيم با مذهب و دين برخورد مي‌كرد كه از آن جمله مي‌توان به كشف حجاب، خارج ساختن سيستم قضايي از اداره و نظارت روحانيون و محدود كردن مراسم مذهبي و عزاداري‌ها و غيره اشاره كرد. اهداف مهم و عمده رضاشاه از تبليغ ناسيوناليسم باستان‌گرا را در چندين مورد مي‌توان برشمرد. از دوران رضاشاه و با آغاز نوسازي حكومت بود كه حكومت هر چه بيشتر به تاريخ پر افتخاري نيازمند شد كه گذشته افتخارآميز ايران باستان را به دوران پهلوي با نمودهاي زندگي مدرن، تأسيس كارخانه‌ها، دانشگاه‌ها و نهادهاي اداري پيوند زند. در دوران رضاشاه با شكل‌گيري دولت ـ ملت در ايران گفتمان تازه‌اي شكل گرفت كه هدف آن اصالت بخشيدن به هويت ملي ايرانيان بود. اين گفتمان سياسي و فرهنگي پايه ايدئولوژيكي رسمي دولت را تشكيل مي‌داد و در امر ملت‌سازي از بالا و استوار كردن قدرت مطلقه رضاخان مؤثر افتاد و تاريخ باستان را به تاريخ پهلوي پيوند مي‌زد. ملي‌گرايي رضاشاه يك ملي‌گرايي واپس‌گرايي بود كه خود اين اصطلاح دوگانگي و متضاد بودن سرشت حكومت او را نشان مي‌دهد. در حالي كه از يك طرف سياست بسط نيروهاي مولد و متجدد را در پرده شعارهاي شوونيستي راجع به عظمت ايران دنبال مي‌كرد و از طرف ديگر در جهت متضاد آن تأكيد بر فرهمندي و فر ديرينه شاهنشاهي باستان را داشت كه به استبداد مطلقه مي‌انجاميد. مبارزه با مذهب به مثابه نقطه هدف از اهداف عمده تبليغ باستان‌گرايي رضاخان يكي مبارزه غير مستقيم با مذهب بود كه با تبليغات همه‌جانبه و گسترده عليه اعراب و اسلام همراه بود كه ديني بيگانه و عامل عقب‌ماندگي و انحطاط جامعه ايراني و مسئول تمام بدبختي‌هاي بعدي تاريخ ايران شناخته مي‌شد و راه نجات جامعه در كنار گذاشتن اسلام و تعاليم آن دانسته مي‌شد. همگام با اين تبليغات به‌شدت در جهت احيا و زنده كردن آداب و رسوم ايراني و دين زرتشتي به عنوان ديني ايراني و سازگار با روح ايراني سعي مي‌شد. جلال آل‌احمد در‌باره اين هدف حكومت رضاشاه مي‌نويسد: «در دوره 20 ساله از نو سر و كله فروهرها بر در و ديوارها پيدا مي‌شود كه يعني خداي زرتشت را از گور در آورده‌ايم و بعد سر و كله ارباب گيو و ارباب رستم و ارباب جمشيد پيدا مي‌شود و با مدرسه‌هايشان و انجمن‌هايشان و تجديد بناي آتشكده‌ها در تهران و يزد، آخر اسلام را بايد كوبيد و چه جور اين جور كه از نو مرده‌هاي پوسيده و ريسيده را كه سنت زرتشتي باشد و كوروش و داريوش را از نو زنده كنيم و شمايل اورمزد را بر تاق ايوان‌ها بكوبيم و سر ستون‌هاي تخت جمشيد را هر جا كه باشد احمقانه تقليد كنيم و... به هر صورت در آن دوره 20 ساله از ادبيات گرفته تا معماري و از مدرسه گرفته تا دانشگاه همه مشغول زرتشتي‌بازي و هخامنشي‌بازي‌اند.» به هر صورت تمام اين اقدامات معناي مشخصي داشت كه «معنايش فربه كردن فرهنگ خاصي بود براي لاغر كردن فرهنگي ديگر.» از اهداف ديگر رضاشاه و حكومتش در تبليغ باستان‌گرايي مي‌توان به فضاي اختناق و استبدادي كه رضاشاه به وجود آورده بود اشاره كرد. در سال‌هاي 1320ـ1304ش. قدرت مطلقه رضاشاه هيچ گونه امكاني را براي پيدايش جامعه مدني، آزادي و امنيت مالي و جاني افراد عادي، روشنفكران، احزاب و سياستمداران اصلاح‌طلب نمي‌داد و تمام ويژگي‌هاي حكومت سلطاني از قبيل حكومت شخصي، رسمي نبودن سياست، انحصار سياسي و ناتواني نهادهاي مردمي و فساد سياسي و اداري در حكومت رضاشاه نمود يافت. هر چند وي چارچوب تشريفاتي حكومت مشروطه و قلب آن مجلس را از بين نبرد، ولي با سبك حكومت اقتدارگرايانه و ناديده گرفتن قانون اساسي مجلس را به صورت تشكيلاتي فرمايشي براي تصويب تصميمات خود مبدل ساخت و از مجلس در اين دوره جز نمايشي سمبليك انتظار ديگري نبود. باستان‌گرايي به مثابه جانشين آزادي مطبوعات! رضاخان در جهت استحكام قدرت ديكتاتوري خويش مطبوعات را كه يكي از اركان مهم جامعه آزاد و مدني محسوب مي‌شد، زير تيغ سانسور خويش در آورد و روزنامه‌نگاراني چون ميرزاده عشقي و فرخي يزدي در مبارزه با قدرت وي جان خود را از دست دادند. احزاب از جمله حزب كمونيست و اتحاديه‌هاي كارگري غيرقانوني اعلام شدند و تفتيش عقايد و سلب امنيت مردم به وضوح ديده مي‌شد، اما از آنجا كه هيچ حكومتي نمي‌تواند بر ديكتاتوري و اختناق صرف تكيه داشته باشد، حكومت رضاشاه نيز به يك ايدئولوژي براي جلب حمايت و طرفداري مردم و به وجود آوردن پايگاه اجتماعي ويژه در ميان مردم نياز داشت به تبليغات باستان‌گرايانه رو آورد. حكومت رضاخان براي اينكه جانشيني براي آزادي‌هاي سياسي و مدني و حق تعيين سرنوشت مردم و فعاليت احزاب بيابد سعي در ايجاد شور و شوق و اشتياق گرايش به باستان، زرتشت و آداب و رسوم ايراني را در ميان مردم داشت و در پس پرده شعارهاي شوونيستي راجع‌به عظمت ايران يكي از سياست‌هاي اساسي‌اش اين بود كه اين شعارها «پارسنگ و جانشين هر گونه ليبراليسم، دموكراتيسم و راديكاليسم باشد و براي خنثي كردن اين روش‌ها به كار رود.»با اين تبليغات باستان‌گرايانه رضاشاه و اطرافيانش سعي كردند جانشيني براي آزادي‌هاي مردمي و احزاب سياسي و مطبوعات آزاد بيابند و حتي جاي خالي روشنفكران را در دوران ديكتاتوري 20 ساله پر كنند و به همين خاطر بود كه سعي در ايجاد شور و شوق به گذشته قبل از اسلام ايران داشتند و به‌شدت آن را تشويق مي‌كردند. پشتوانه‌سازي براي حكومت با از گور درآوردن هخامنشيان! اما سومين هدف حكومت رضاشاه عبارت بود از توجيه ايدئولوژيكي و ساختن پشتوانه‌ فرهنگي براي حكومت ديكتاتوري رضاشاهي. عمال حكومت با تبليغ و توجيه يكي از مرتجع‌ترين و مستبدترين رژيم‌هاي سياسي مي‌خواستند براي آن مشروعيت و محبوبيت مردمي دست و پا كنند. تلاش در جهت توجيه يكي از مرتجع‌ترين رژيم‌هاي سياسي كه اقدامات آن در راستاي هر چه غربي‌تر شدن و هماهنگ كردن ايران با كشورهاي اروپايي همراه با تضاد و تناقض بود و به نظر مي‌رسد «شاه و مشاورانش سعي داشتند ضمن نفي گذشته اخير ايران [دوره اسلامي و قاجاريه] به نوعي ميراث باستاني قبل از اسلام را با آميزه‌اي مبتني بر الگوي اروپايي پيوند دهند و به نظر مي‌رسيد نسلي كه در دوران او پا به سن مي‌گذاشت به اين تناقض گردن نهاده بود.» تلاش در جهت ساختن پشتوانه ايدئولوژيكي با به خدمت گرفتن مورخين، ادبا و سازمان‌هاي آموزشي و فرهنگي انجام مي‌شد. در اين انديشه پادشاه از مقام خاصي برخوردار بود و سعي مي‌شد سلطنت و ناسيوناليسم را دقيقاً براي تقويت متقابل به كار گيرند و تم دائمي تبليغات آن بود كه ايران فقط هنگامي نيرومند است كه شاه نيرومندي داشته باشد و وجود ايران، امنيت و وحدت آن قائم به وجود شاه است. فعال شدن ابزار تاريخ نگاري در راستاي باستان‌گرايي تاريخ‌نگاري يكي از ابزارهايي بود كه در خدمت حكومت رضاخان قرار گرفت. تاريخ‌نگاري در اين عصر بنيان‌هاي خود را بر تاريخ باستان كه متكي به دستاوردها و پژوهش‌هاي شرق‌شناسان بود گذاشت. تاريخ‌نگاري در اين عهد به دنبال اهداف سياسي و اجتماعي خاصي است و هدفش ساختن تصويري از نظام سياسي ايران در گذشته و به‌ويژه دوره باستان است كه به ديكتاتوري رضاشاه مشروعيت تاريخي بدهد. براي اين كار نظام سياسي ايران در گذشته در عهد هخامنشيان و ساسانيان يك نظام كاملاً متمركز و مقتدرانه ترسيم مي‌شد كه تمام امور، تصميم‌گيري‌ها و مديريت آن وابسته به مركز امپراتوري بود. در حالي كه اين كاملاً با واقعيات تاريخي تضاد داشت. توليد اساطير ملي كه مشخصاً در قرن نوزدهم در ميان روشنفكران آغاز شده بود، در زمان رضاشاه سخت مورد تشويق قرار گرفت. «رضاشاه» مورخين را واداشت تاريخ ايران را بازنويسي كنند و دوران پس از اسلام را كه ايران به اشغال اعراب درآمد و از قرن هفتم ميلادي [اول هجري] شروع شد از اهميت بيندازند و به‌جاي آن دوران تاريخ قبل از اسلام را كه از حدود قرن پنجم قبل از ميلاد شروع مي‌شود پرشكوه و جلال جلوه كنند... و اين تاريخ تبليغاتي را در مدارس به كودكان ايراني بياموزند. در مقابل، اين تاريخ‌نگاري نسبت به دوره اسلامي با بي‌توجهي و حتي تحريف برخورد مي‌كرد. اين عمل در مورد تاريخ قاجاريه به اوج خود مي‌رسيد و آن را دوره‌اي سراسر فساد معرفي مي‌ساخت كه طي آن بيگانگان نفوذ و دخالت بيش از حدي بر امور داشتند و پادشاهاني بي‌كفايت و نالايق بر كشور حاكم بودند و براي تأمين عيش و نوش خود كشور را به بيگانگان فروختند، اما پس از چنين دوران پر‌هرج و مرج و آشوبي بود كه رضاشاه از جانب نيرويي غيبي به مثابه پيشوايان و نوابغ به قصد تجديد عظمت كشور برخاست. راز توفيق وي را بايد در لياقت، زيركي فطري و استقبال عمومي مردم ايران جست‌وجو كرد و هميشه در تاريخ ايران چنين بوده است كه در دوران خفت و مذلت شاهنشاهي جليل‌القدر براي نجات كشور و مردم ايران از زهدان حوادث زاييده مي‌شود. نمونه اين طرز تفكر در حقيقت غير تاريخي را مي‌توان در آثار زيادي كه در همين دوره نوشته شده است مشاهده كرد. براي مثال عبدالله طهماسبي از افسران ارتش رضاشاه كتاب «تاريخ شاهنشاهي اعليحضرت رضاشاه» را نوشت. نوبخت كتاب «شاهنشاهي پهلوي»، جعفر شاهيد كتاب «دودمان پهلوي» و فتح‌الله بينا كتاب «انديشه‌هاي رضاشاه كبير» و ده‌ها كتاب ديگر بر اين اساس و هدف معين به رشته نگارش درآمدند. همچنين انتشار كتاب «ايران قديم» سپس كتاب مهم «ايران باستان» از پيرنيا و نيز ترجمه كتاب «ايران در زمان ساسانيان» نوشته كريستن سن دانماركي به وسيله رشيد ياسمي در ايجاد چنين پندار افسانه‌‌اي درباره عظمت گذشته ايران تأثيري زيادي داشت. تاريخ نگاشته‌هاي سفارشي سعيد نفيسي درباره عهد رضاخان براي اينكه از تاريخ‌نگاري اين عهد كه در خدمت اهداف و منافع حكومت و سلطنت پهلوي قرار گرفت نمونه‌اي به دست داده باشيم، نگاهي به كتاب «تاريخ شهرياري شاهنشاه رضاشاه پهلوي» به نويسندگي مورخ و اديب اين عهد، يعني سعيد نفيسي مي‌پردازيم. نفيسي در اين كتاب ترازنامه‌اي از اقدامات انجام‌شده توسط رضاشاه به دست مي‌دهد كه دقيقاً نشان‌دهنده اقدامات يا اصلاحاتي است كه هدف آنها دست يافتن به آرمان‌هاي وحدت ملي مورد نظر روشنفكران و تجددطلبان نسل جديد است و اقدامات و اصلاحات رضاشاه را آرمان‌هاي همان تجددطلبان معرفي مي‌كند كه به دست رضاشاه بالاخره جامه عمل پوشيد. وي در اين اثر با برشمردن اقدامات رضاشاه، يكي از اصلاحات بزرگ وي را تحكيم مباني مليت ايراني مي‌داند كه ايرانيان همواره در قديم در دوراني كه هيچ ملتي آن را نداشتند دارا بوده‌اند، اما چون در گذشته اين حس سست شده و در دوره قاجاريه به نابودي كشيده شده و نيز به خاطر اينكه مليت در دوره اخير مفهوم ديگري پيدا كرده كه ايرانيان به آن پي نبرده بودند، احياي آن كمال ضرورت را داشت. نفيسي درباره مليت مي‌گويد پيش از اين «وثيقه مليت اشتراك در دين و زبان بود، اما در دوره اخير مليت عبارت شده است از اشتراك نژاد، افكار، آرزوهاي بشري و فرهنگ.» سپس اقدامات رضاشاه را در جهت متحدالشكل كردن لباس و يكجانشين كردن عشاير و غيره در جهت تحكيم مباني مليت مي‌داند. در تعريف وطن‌پرستي مي‌گويد: «مصداق امروزي وطن‌پرستي اين است كه هر كس آب، خاك و جايگاه نياكان و زادگاه خود را بي‌هيچ قيد و شرطي دوست بدارد و هر چه بدان متعلق است، چه خوب و چه بد به سر حد ستايش و با كمال ايمان دوست داشته باشد و با حضور قلب آن را بپرستد... و در برابر اين كار به هيچ پاداشي چشم نداشته باشد و جز اجر معنوي و مزد اخلاقي چيزي نخواهد.» آنگاه اضافه مي‌كند در دوره رضاشاه مباني مليت استوار شده و آينده ايران از هر گونه تعرضي در امان است، زيرا «غرور ملي كه شريف‌ترين غريزه آدميزاد است در ايران ريشه گرفته است.» كشف حجاب به عنوان مصداقي از اصلاح! از ديگر اقدامات رضاخان كه نفيسي از آن نام برده است و آن را ستايش مي‌كند، رفع حجاب است. رضاشاه را به خاطر اين كارش بسيار تمجيد كرد و او را در شمار يكي از بزرگ‌ترين مردان تاريخ ايران برمي‌شمرد. درباره حجاب وي عقيده دارد «قطعاً حجاب از عادات قديم نژاد سامي است كه دختر داشتن را ننگ مي‌دانستند و دختران خود را زنده به گور مي‌كردند و به هيچ‌وجه مربوط به نژاد آريايي نيست كه از نخستين روز تمدن زن را صاحب اختيار زندگي كرده بودند.» كتاب ديگري كه لازم است اشاره كوتاهي به آن شود كتاب «همبستگي و يگانگي ملي ايرانيان» از حسنقلي مؤيدي است. در اين كتاب تاريخ ايران بر پايه توجيه ايدئولوژيكي كل نظام شاهنشاهي به نگارش درآمده است. نگارنده با سعي و تلاش فراوان و اتكا به شواهد و حكايات غير مستدل مي‌خواهد شاه را ركن اساسي مليت ايران و عامل بقاي ملت و كشور ايران معرفي كند. در ابتدا در تعريف تاريخ مي‌گويد تاريخ سرگذشت پادشاهان است و مي‌افزايد اگر پادشاهان را از تاريخ جدا كنيم ممكن است ايران تاريخ داشته باشد، اما آن تاريخ روح نخواهد داشت، پس «پادشاهان روح تاريخ ايران هستند.» در اهميت وجود شاه اظهار مي‌دارد «شاه مدار زندگي مادي و معنوي ايرانيان است و ملت ايران در تاريخ كهنسال ايران... در مقام فرماندهي، رهبر ملت و ناجي مردم... رسالت باستاني و ملي خود را به نحو احسن ايفا كرده‌اند» و سپس متوسل به علم روان‌شناسي مي‌شود و درباره شاه‌پرستي ايرانيان مي‌گويد: «در ساختمان ايراني يك خو و منش از هزاران سال پيش وجود داشت كه جزو ذات هر ايراني شد و آن خوي شاه‌پرستي است» و مي‌افزايد اين خو جزو ذات و سرشت ايرانيان شده است كه با شير اندرون مي‌شود و با جان هم به در خواهد رفت. حكم شاه و شاهنشاهي براي قوم ايراني حكم مقدس و سحرآميزي است كه مفهوم ملت در وجود شاهنشاه خلاصه مي‌شود. رويكردي كه نتيجه معكوس داد! با تمام تلاش‌هايي كه رضاشاه در جهت ساختن پشتوانه براي حكومت خويش با استفاده از انگيزه‌هاي ناسيوناليستي و سنن باستاني مي‌كرد، نتيجه‌اي كه در عمل عايد سلسله پهلوي شد تضعيف مشروعيت و مقبوليت آن بود، زيرا رضاشاه از آداب و سنني بهره برد كه «ناقض مكانيسم‌هاي مذهبي» براي ايجاد مشروعيت بود. اين امر ويژگي‌هايي را كه معمولاً به درجات مختلف با سلطنت در ايران همراه بود و به آن حالتي «اين جهاني» مي‌داد، تقويت كرد، در حالي كه همزمان موجبات درون‌زايي قدرت و در عين حال ضعف آن را نيز فراهم مي‌ساخت»، زيرا مشروعيت و مقبوليت شاه هم در بين عامه مردم و هم در قانون اساسي مشروط به آن بود كه حامي مذهب تشيع دوازده امامي باشد و در ترويج آن بكوشد، در حالي كه پهلوي‌ها عملاً سعي در تضعيف مذهب و حركت به سوي جامعه غير مذهبي كردند.

منبع : روزنامه جوان



تاریخ انتشار: ۱۶ فروردين ۱۳۹۴ - ۱۲:۵۳





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 12]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن