واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نگاهی به فیلم «من دیگو مارادونا هستم»
پوچی و بامزگی که به بحران تبدیل میشود/آیا مخاطب ایرانی این نوع کمدی را میپسندد؟
تمام داستان بر مبنای یک سوءتفاهم شکل میگیرد و این نکته مهم در فیلم دیده میشود که در یک خانواده هیچکس زبان دیگری را نمیفهمد! افراد نمیتوانند با هم ارتباط برقرار کنند و وقتی این ارتباط ساده شکل نمیگیرد هر اتفاق ساده و شاید ابلهانه به بحران تبدیل میشود.
به گزارش خبرنگار سینمایی، پنجمین فیلم بهرام توکلی شباهتی به آثار قبلی او ندارد. تنها نکته مشترک در آثار این کارگردان، نشانههای تجربهگرایی است که می توان به وضوح مشاهده کرد. فیلم روایتگر داستان نویسنده ای است که در برابر تهدید یک بیمار روانی، مجبور میشود تا هرچه سریعتر داستان نیمهکارهای را تمام کند. داستانی که قصد نوشتن آن را دارد مربوط به اعضای خانوادهاش است و درگیری میان آنها سوژه قصه این فیلم میشود. در نهایت کار آنقدر بالا میگیرد که مرز میان واقعیت و روایت ذهنی نویسنده در هم میریزد و داستان فیلم در بین واقعیت و تخیلات ذهنی نویسنده در رفت و آمد است. تمام داستان بر مبنای یک سوءتفاهم شکل میگیرد و این نکته مهم در فیلم دیده میشود که در یک خانواده هیچکس زبان دیگری را نمیفهمد! افراد نمیتوانند با هم ارتباط برقرار کنند و وقتی این ارتباط ساده شکل نمیگیرد هر اتفاق ساده و شاید ابلهانه به بحران تبدیل میشود. خانوادههایی که به هم نزدیک هستند اما حرف یکدیگر را نمی فهمند و فضای خانه پر از استرس و نگرانی و سوءتفاهم است. من دیگو مارادونا هستم پر است از جملات قصار و گوشه و کنایههای پنهان و آشکار. حرفها و دیالوگهایی که از آن بوی تمسخر و هجو برخی از بنیانهای سیاسی و اجتماعی هم به مشام میرسد. توکلی به عمد به سراغ یک نویسنده رفته است تا بتواند دو پایان برای داستان تصویر کند. پایان اول تلخ است زیرا در پایان اول وقتی نویسنده سر قرار حاضر میشود توسط بیمار روانی دستگیر شده و به ستون بسته میشود و قصد دارد او را بسوزاند، در شرایطی که پیش از این نیز افراد دیگری را کشته است. در پایان دوم که نویسنده به اجبار بیمار روانی آن را روایت می کند همه چیز به خوبی و خوشی به اتمام میرسد. توکلی در این بخش از داستان همه چیز را به هجو تبدیل میکند و هیچ شباهتی به واقعیت ندارد. فیلمساز در این بخش همه چیز را به سخره میگیرد و این نوع هجویه برای مخاطب ما که عادت به این نوع آثار ندارد قابل لمس نیست. شاید بتوان گفت فیلمساز در این بخش به فیلمهای سفارشی که برخی از فیلمسازان مجبور به ساخت آن میشوند اعتراض میکند. اگر نوع روایت و بازیها را از فیلم جدا کنیم داستان هیچ نکته جذابی ندارد. در بخش میزانسن فیلم شلخته و صحنههای شلوغ و پر سر و صدا که بازیگران در آن حضور دارند و فیلم با دعواها و کشمکشهای بی پایان و دیالوگهایی که توسط تعدادی از بازیگران تکرار میشود جلو میرود، با لحظههای پوچی که بعضی از آنها بامزه است. به همین دلیل است که پایان خوب یا بد کاراکترها برای مخاطب فرقی نمیکند. شاید بسیاری معتقد باشند این فیلم با حضور تعداد زیاد بازیگران صاحب نام و فضای کمدی که در برخی از صحنهها ایجاد شده گیشه خوبی داشته باشد اما نکته قابل توجه این است که مخاطب سینمای ما ذائقهاش با این نوع کمدی آشنا نشده است. انتهای پیام/
93/11/21 - 09:45
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 60]