واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: وقتی مبارزه جزیی از زندگی می شود تهران - ایرنا - فرزند آیت الله شهید علی قدوسی گفت: ما به گونه ای تربیت شده بودیم که مبارزات پدر را جزئی از زندگی می دانستیم.
نفیسه قدوسی اظهار کرد: هرچند مبارزات پدرم بی سر و صدا بود اما من در دنیای کودکی خود این موضوع را به خوبی درک می کردم که پدر در مقابل عده ای آدم های بدجنس ایستاده و آن ها اجازه نمی دهند تا وی به فعالیت های خود ادامه دهد.
به گزارش روز یکشنبه گروه فرهنگی ایرنا از شبکه قرآن و معارف سیما، وی که شب گذشته به مناسبت دهه فجر سی و ششمین سالروز پیروزی انقلاب اسلامی در برنامه عیار 24 سخن می گفت، افزود: پدرم بعد از جریان هفتم تیر و هشتم شهریور به شدت محزون بودند و یک بار که به علت آنفلوانزا در بستر بودند، با خود چیزی می گفتند و مادر که از او می پرسد، با خود چه زمزمه می کند، جواب می دهد «حیف نیست که من در بستر بیماری بمیرم؟»
قدوسی افزود: وی هرگز محافظ نمی پذیرفت اما امام خمینی(ره) برای وی مسوولیت شرعی قرار داده بود که باید حتما محافظ داشته باشد و از آن زمان بود که پدر نیز محافظ قبول کرد.
وی همچنین گفت: پدرم مبارزان بسیاری را تربیت کردند به طوری که بعد از شهادتشان برخی از شاگردانشان می گفتند حتی حاج آقا قدوسی به ما شگردهایی را برای زمان دستگیری و شکنجه توسط ساواک آموزش می داد.
قدوسی که قبل از انقلاب کودک بود، خاطراتی را از پدر خود نقل کرد و گفت: یک بار ماموران شهربانی به منزل ما ریختند و من از سوراخ در نگاه می کردم تا ببینم چه خبر است و حتی در خاطر دارم که یکی از ماموران برای این که پدرم را بترساند، کت خودش را کنار می زد تا اسلحه اش را به پدرم نشان دهد اما او بسیار آرام و ملایم بود و در چنین مواقعی برخوردی طبیعی داشت و همین برخوردها باعث می شد تا به داشتن چنین پدری شجاع و ملایم افتخار کنم.
* همچون علامه کم حرف باشید
دختر شهید قدوسی نیز گفت: مرحوم آیت الله محمدحسین طباطبایی صاحب تفسیر المیزان هم استاد و هم پدرزن پدرم بود و شهید قدوسی احترام فوق العاده ای برای این مفسر قرآن قائل بود، حتی به یاد ندارم که یک بار پدرم با لباس منزل جلوی پدربزرگم حاضر شود.
وی افزود: پدرم همیشه در هر اتفاقی قبل از هر چیز نگران سلامتی علامه طباطبایی بود و به ما نیز بسیار سفارش می کرد که باید مواظب حاج آقا باشید.
فرزند شهید قدوسی اضافه کرد: علاقه و ارادت پدر به علامه طباطبایی به اندازه ای بود که هر وقت می خواست برای ما مثالی اخلاقی بزند، از روحیات خوب پدربزرگ مثال می زد و مثلا می گفت مانند علامه کم حرف باشید و زیاد صحبت نکنید تا به کم حرفی عادت کنید.
وی همچنین گفت: علامه طباطبایی نیز به شدت به پدرم علاقه داشت، به طوری که وقتی پدر به منزل می آمد، علامه تمام قد بلند می شد و با نگاهی سرشار از نشاط به پدر نگاه می کرد و این علاقه طوری بود که ما به راحتی آن را حس و لمس می کردیم.
* پدر شهیدی از شهدای هویزه
دختر شهید قدوسی گفت: برادرم محمدحسن قدوسی در سال 60 و در عملیات هویزه به همراه دیگر شهدای این عملیات به شهادت رسید اما وقتی پدرم خبر مفقود بودن ایشان را شنید، بسیار آرام رفتار کرد و به مادرم می گفت نباید برای آن چیزی که به خاطر خدا داده ای، بی تابی کنی.
وی افزود: اقوام و فامیل نیز تا مدت ها خبر نداشتند که برادرم مفقودالاثر شده و بعدها در مراسمی شخصی از ایشان نام می برد و می گوید فرزند حاج آقا قدوسی هم در هویزه مفقود شده اند و این گونه بود که فامیل از شهادت برادرم مطلع شدند.
قدوسی افزود: شهادت برادرم 11 سال پس از مفقود شدن قطعی شد و تا آن زمان ما نمی دانستیم که برادرم شهید یا اسیر است و پس از آزادی اسرا یکی از همرزمان برادرم گفت که در لحظات آخر شهید قدوسی با او بوده و او دیده که برادرم به شهادت می رسد.
* زندگی دینی فرمول ندارد
محمدجواد قدوسی پسر آیت الله شهید قدوسی در این برنامه گفت: من از زندگی پدرم دریافتم که زندگی دینی فرمول ندارد، بلکه اخلاص ملاک است و هرچه اخلاص بیشتری داشته باشی با ایمان تر خواهی بود.
وی افزود: این اخلاص را می توان در تمام زندگی چنین بزرگانی دید. به طور مثال مادرم تعریف می کرد در زمانی که همه می خواستند در کنار مقبره خانوادگی قبری تهیه کنند، پدرم هیچ اصراری بر تهیه قبر در آن جا نداشت و وقتی من علت را از ایشان جویا شدم، گفت دوست دارد مزارش جایی باشد که زیر پای همه و وسط راه باشد.
فرزند شهید قدوسی اضافه کرد: در نهایت نیز همین شد و الان مزار ایشان در محل رفت و آمد است و چون روی زمین نشانه ای ندارد و نشانه مزارشان بر روی دیوار نوشته شده است، بسیاری از افراد بدون توجه از روی مزارش رد می شوند.
وی افزود: من هرگز پدر را ندیدم اما وی برای من اسطوره است و اغراق نیست اگر بگویم روزی نیست مگر این که رفتار و اعمال خودم را با ایشان مقایسه می کنم و این که مثلا اگر پدر نیز در چنین موقعیتی بود، آیا این چنین رفتار می کرد یا خیر؟
* وقف زندگی برای آموزش به جوانان
فرزند شهید قدوسی گفت: یکی از خصلت های پدرم، وقف کردن زندگی خود برای آموزش به جوانان و طلاب بود و ساختارشکنی های زیادی نیز در جهت مثبت داشت. مثلا فوتبال بازی کردن که قبل از آن اصلا در بین طلاب وجود نداشت.
* زندگی شهید قدوسی
شهید علی قدوسی در سال 1306 در خانواده ای روحانی در شهر نهاوند متولد شد. پدرش یکی از روحانیون برجسته نهاوند و نزد آیت الله بروجردی از احترام خاصی برخوردا ر بود.
شهید قدوسی پس از اتمام تحصیلات ابتدایی در زادگاهش در سال 1323 شمسی وارد حوزه علمیه قم شد و از محضر بزرگانی چون آیت الله العظمی بروجردی و حضرت امام خمینی (ره) استفاده کرده و به درجه اجتهاد نایل آمد.
وی از همان آغاز طلبگی، علاقه خاصی به اخلاق و عرفان داشت و در پی همین علاقه به کسب فضایل اخلاقی پرداخت و در میدان مبارزه علیه رژیم شاهنشاهی نیز، همیشه از پیشگامان بود و سابقه مبارزات وی به پیش از 15 خرداد 1342 بر می گردد.
این مبارزات در سال های 42-41 در پرتو خروش امام خمینی (ره) علیه شاه به اوج رسید و ایشان نیز به عنوان یک شاگرد عاشق امام با فداکاری و سخت کوشی به مبارزه پرداخت تا اینکه که در سال 1345 به دنبال کشف تشکیلات مبارزاتی گروهی از علما و روحانیون، از جمله حضرت آیت الله خامنه ای و آیت الله هاشمی رفسنجانی، شهید قدوسی نیز دستگیر و به زندان قزل قلعه انتقال یافت.
شهید قدوسی برای احیای فرهنگ ارزشمند اسلامی اهمیت ویژه ای قائل بود و به همین جهت اهم فعالیت خود را صرف پایه ریزی یک سیستم آموزشی نو و پر ثمر نمود و به موازات فعالیت سیاسی، با همکاری شهید بهشتی اقدام به تأسیس مدرسه حقانی ( منتظریه) و مکتب توحید کرد و با اعمال شیوه ای نو و کارساز، این دو نهاد آموزشی را الگویی برای سایر مراکز آموزشی و فرهنگی قرار داد.
قدوسی پس از انقلاب به فرمان امام خمینی (ره) به سمت دادستان کل انقلاب برگزیده شد و پس از 31 ماه در 14 شهریور 1360 بر اثر انفجار یک بمب آتش زا در دادستانی انقلاب توسط منافقین، ناجوانمردانه به شهادت رسید.
فراهنگ**1003**1027
19/11/1393
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 67]