واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: پديده شگفت15 خرداد
موضوع: ابراهيم فخاري ، پديده اي شگفت در قيام پانزده خرداد قمعنوان: تظاهرات مردمي 15 خرداد 1342 در قمتاريخ: 25 خرداد 1342وزارت کشورشهرباني کل کشورپرونده 5/975به پيوست سه برگ پرونده ابراهيم فخاري نيز همراه استبه تاريخ 25/3/1342گزارشمحترما به عرض مي رساند گزارش مامورين حاکي است که در روز 15/3/42 شخصي به نام شيخ ابراهيم بزاز ( به اين نام معروف است )در حالي که گل به صورت خود ماليده و کفن به گردن انداخته در خيابان آذر همچنين دروازه کاشان اظهار نموده که[:]من امام زمان را به خواب ديده و [ايشان] گفته است من خودم کار را تمام کرده ام و آقاي خميني را جانشين خودم قرار داده ام [،]و [شيخ ابراهيم ] جمعيت را تحريک به اغتشاش و تظاهر نموده و چندين هزار نفر را با خود به صحن مطهر برده و در راه نيز در جلو[ي] جمعيت با شعار يا مرگ يا خميني حرکت مي نموده سپس در صحن مطهر خود را به بلندگو رسانده و جريان خواب خود را با اظهارات تحريک کننده بيان [کرده] و گفته است[:] و در ضمن نيز مردم را به قيام و مقاومت و حمله به مامورين تحريک مي نموده استمادري دارم نابينا [،] صبح رفتم به مادرم وصيت کرده ام و اين کفن را مادرم به من پوشانده و من با او و پدر پيرم وداع کرده ام و اکنون آماده فداکاري هستم [.] و ضمنآ در خيابان به مردم گفته است [:] امروز روز جهاد است و روز غيرت است[.]و در ضمن نيز مردم را به قيام و مقاومت و حمله به مامورين تحريک مي نموده است[،] لزومآ براي دستگيري شخص مزبور اقدام [گرديد] در ساعت 18 روز24/3/42 [ به ] وسيله مامورين دستگير [شد] از ابراهيم فرزند اصغر شهرت فخاري اهل و ساکن قم [،] گذر يعقوب بيگ [،] منزل شخصي [،] شغل کارگر کوره پزخانه [،] معروف به شيخ ابراهيم بزاز [،] دارنده شناسنامه شماره 29717 [،] سن درحدود 35 سال [،] داراي عيال و اولاد [،] داراي سواد جزئي [،] بازجوئي [شد] اظهار مي دارد [:]
عصر روز 14/3/42 به مسجد جمکران رفته شب را آنجا بوده خواب ديدم که سيدي به من گفت ما کار آقا (منظورش خميني است) [را] اصلاح مي کنيم [.] صبح براي نماز مي خواستم چائي بخورم از طرف آبادي سروصدا بلند بود و فرياد مي زدند که آقا را بردند [،] من با دوچرخه فوري آمدم [،] جمعيت هم زياد بود از زن و مرد از جمکران به طرف قم مي آمدند [،] آمدم دم دروازه کاشان که رسيدم ديدم جمعيت زياد است و آنها هم مي گفتند آقا را گرفته اند [،] همانطور که روي دوچرخه سوار بودم با صداي بلند گفتم [:] من امام زمان را به خواب ديدم که گفت کار آقا [=امام خميني] را درست مي کنم [.] با دوچرخه آمدم منزل [،] خريت مرا گرفت [،] سر و صورت خود را گل ماليدم يک تکه چلوار در حدود سه چارک به گردنم انداختم [،] مادرم گفت نمي خواهد بروي [،] با او خداحافظي کردم و بيرون منزل هم با پدرم خداحافظي نمودم [.] در خيابان آذر نزديک حسين آباد با صداي بلند خوابم را به مردم گفتم [،] آمدم صحن ديدم پسر حاجي وکيلي پشت بلندگو صحبت مي کند [،] من هم رفتم پشت بلندگو چون دهانم خشک بود با اشاره آب خواستم و گفتم من از مسجد جمکران مي آيم و خواب ديدم که سيدي به من گفت خودم کار آقا را اصلاح مي کنم [،] و موضوع مادرم را هم گفتم[.]ولي [وي] از گفتن بقيه اظهارات خود خودداري مي نمايد و اظهار مي دارد[:] من اشخاصي که در صحن بودند نشناختم ولي [مردم] مي گفتند از پائين شهر جمعيت دارد مي آيد مسلح است -
چون با اعتراف خود شخص مزبور که به جمعيت اظهار نموده من امام زمان را خواب ديده ام و همچنين گزارش مامورين که در باره وي داده اند و نحوه رفتار و حرکات وي مسلم است که در تحريک جمعيت و مردم بسيار موء ثر بوده و گرچه در مقابل سئوالي که در باره محرک وي شده اظهار مي دارد خريت خودم[،] ولي قدر مسلم اين است که با اعمال وي جمعيت در صحن مطهر و همچنين در خيابان آذر به شدت تحريک شده اند [،] چون براي تحقيق از وي وقت بيشتري لازم است [،] پرونده کار با خود متهم تقديم [مي شود] در صورتي که اجازه فرمايند به سازمان محترم اطلاعات و امنيت شهرستان قم ارسال و اعزام گردد -رئيس شعبه اطلاعات [امضاء][پي نوشت در حاشيه بالاي سمت چپ :]پرونده و متهم به سازمان اطلاعات و امنيت شهرستان قم ارسال و اعزام گردد - رئيس شهرباني قم - سرهنگ سيد حسين پرتو [امضاء و مهر]منبع:موسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسيتنظيم: مسلم حقيقي
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 302]