محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1844988680
نويسنده: علي رباني گلپايگاني باز انديشي نقش پيامبر «ص» در پديده وحي (قسمت دوم)
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: علي رباني گلپايگاني باز انديشي نقش پيامبر «ص» در پديده وحي (قسمت دوم)
خبرگزاري فارس: ادعاهاي بحث برانگيز دكتر عبدالكريم سروش درباره نقش پيامبر (ص) در پديده وحي، همچنان به چالش كشيده ميشود، در اين مقاله نيز نويسنده ضمن نقد ديدگاههاي سروش به نقد و نقل نقش فاعلي پيامبر در پيدايش قرآن و اسلام خواهد پرداخت.
2. حوادث اين جهان اسباب طبعي دارند
يكي از دلايل آقاي سروش براين كه قرآن و وحي كلام و فعل پيامبر است اين است كه وحي و قرآن در اين عالم و براي پيامبر (ص) تحقق يافته است، و هرچه در اين عالم واقع ميشود، سبب طبيعي دارد، و سبب طبيعي قرآن و وحي نفس پيامبر است.
«مگر هرچه در طبيعت رخ ميدهد عللي طبيعي ندارد؛ پس چرا وحينازل بر پيامبر از اين قاعده مستثني باشد و بيواسطه طبيعت، به ماوراء طبعيت مستند گردد؟ » (طوطي و زنبور)
نقد: چنين حكم و قاعده عقلي نداريم كه هرچه در عالم طبيعت رخ ميدهد، علت طبيعي دارد، آري، آنچه از نظر عقل قطعي است اين است كه هر پديدهاي كه در عالم طبيعت يا ماوراء طبيعت واقع ميشود، محكوم نظام عليت و سببيت است، اما اين كه علل آن - به ويژه علل فاعلي آن - نيز طبيعي و مادي است، دليلي ندارد. چنان كه ناقه صالح در عالم طبيعت تحقق يافت، ولي براساس نظام طبيعي واقع نشد، بلكه به صورت خارقالعاده پديد آمد، همينگونه است تبديل شدن عصاي موسوي به اژدها، و نزول مائده آسماني بر حواريين حضرت عيسي (ع) و خرما دادن نخل خشكيده براي حضرت مريم و ديگر معجزات و كراماتي كه در عالم طبيعت رخ داده است. پديدههاي خارقالعاده، اگرچه با پديدههاي عادي و طبيعي شباهتهايي دارند، ولي هم در خواص و آثار با آنها متفاوتند، و هم چگونگي پيدايش آنها از طريق اسباب و علل طبيعي نيست.
وحي نيز از اين نظر كه علم و معرفت است، با ديگر معرفتها سنخيت دارد، ولي با آنها تفاوتهاي مهم و آشكاري نيز دارد، كه مهمترين آنها اين است كه از طريق عادي معرفت حاصل نميشود، بلكه به روش خارقالعاده پديد ميآيد. و به گواهي آيات و روايات مبدأ و منشأ غيبي و بيروني دارد. و از آن مبدأ غيبي بر نفس پيامبر القا ميشود.
بنابراين، استدلال به اين كه چون وحي در عالم طبيعت واقع ميشود، بايد علت طبيعي داشته باشد، نادرست است، و از باب مغالطه به ايهام عكس است، يعني آنچه اسباب و علل طبيعي دارد در عالم طبيعي رخ ميدهد، ولي عكس كلي آن كه هرچه در عالم طبيعت رخ ميدهد، علل طبيعي دارد، صادق نيست؛ زيرا عكس مستوي موجبه كليه، موجبه جزئيه است نه موجبه كليه. پس مطلب درست اين است كه برخي از حوادثي كه در عالم طبيعت رخ ميدهند، علت طبيعي دارند.
3. نشانههاي بشري در قرآن
از ديگر دلايل آقاي سروش بر اين كه قرآن كلام و فعل پيامبر (ص) است اين است كه: وجود آثار بشري در قرآن نمايان است، مانند زبان عربي، تقويم قمري، حوريان بهشتي در خيمههاي عربي، دعوت به تفكر در خلقت شتر، ايلاف قريش، لعنت ابولهب، ايمان آوردن جنيان، عقايد اعراب درباره دختران كه همگي رنگوبوي عربي و قومي و شخصي دارند و به خطه حجاز وابستهاند. همينگونه است پاسخ دادن قرآن به پرسشهايي كه براي غير اعراب آن زمان جاذبهاي ندارند مانند پرسش از اهلّه، ذوالقرنين، قاعدگي زنان، جنگ در ماههاي حرام كه به پيشينه ذهني و تاريخي جزيرهنشينان برميگردد و يا به شيوه ويژه زندگيشان. (طوطي و زنبور).
نقد
مثالهاي ياد شده به هيچوجه بر بشري بودن وحي و ساخته پيامبر بودن قرآني دلالتي ندارد. خداوند فرموده است: ما هر پيامبري را به زبان قومش فرستاديم تا معارف و احكام ديني را براي آنان بيان كنند: «ما ارسلنا من رسول إلا بلسان قومه ليبين لهم» (ابراهيم/4) و اين مقتضاي حكمت الهي است. و در خصوص قرآن نيز فرموده است: «انا انزلنا قرآنا عربياً لعلكم تعقلون» (يوسف/2).
قرآن كريم براي هدايت عموم انسانها نازل شده است «هدي للناس» بدين جهت مسائل و مثالها و موضوعاتي را مطرح كرده است كه با همه زبانها و فرهنگها و اقوام و اعصار تناسب دارد مانند آفرينش آسمانها و زمين، گردش شب و روز، آفرينش انسان، جانوران، گياهان، كوهها، دريا، ابر و باران و مانند آنها، با اين حال مقتضاي فصاحت و بلاغت در كلام، و حكمت در تبليغ و بيان اين بوده است كه مثالها و موضوعاتي كه براي اعراب آن زمان از اهميت ويژهاي برخودار بوده، يا درك و فهم آنها براي آنان آسانتر و روشنتر بوده است را؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نيز مطرح سازد و نيز به پاسخگويي به پرسشهاي خاص آنان نيز البته با جهت گيري توحيدي و تربيتي بپردازد و اينها همگي بر اساس طرح و تدبير حكيمانه خداوند بوده و هيچ گونه دلالتي بر اينكه قرآن آفريده نفس و ذهن پيامبر (ص) است و نه نازل شده از عالم غيب و خداوند عليم و حكيم ندارد. وقتي دهها آيه با بيان روشن بيانگر اين است كه قرآن از سوي خداوند بر پيامبر (ص) نازل و وحي شده است، جايي براي اين فرضيه كه پيامبر فاعل و سازنده قرآن است و اينكه پرداختن به مسائلي كه با زندگي مردم عرب عصر رسالت سازگاري دارد بر سرچشمه بشري داشتن قرآن دلالت ميكند، باقي نميماند.
4-قاعده فلسفي: كل حادث مسبوق بمادة
آقاي سروش به قاعده فلسفي «كل حادث مسبوق بمادة» بر اثبات فرضيه خود استدلال كرده و گفته است: اين قاعده كه «هر حادثي در شرايط مادي- زماني خاص به وجود مي آيد» بر دخالت داشتن حالات شخصي پيامبر (ص) و شرايط زماني و اجتماعي او در تكون قرآن دلالت ميكند، زيرا حادثه وحي محمدي در شرايط مادي و تاريخي ويژهاي قابل حدوث بوده است و آن شرايط مدخليت تام در شكل دادن به آن داشتهاند و نقش علت صوري و مادي وحي را بازي كرده اند». سپس افزوده است «قصه فراتر از لفظ و معناست، قصه صورت و بي صورت است و لفظ يكي از صورتهاست». (بشر و بشير)
نقد
الف: علت مادي و صوري و نه علت فاعلي: اين سخن آقاي سروش- بر فرض كه درست باشد تنها بر نقش پيامبر (ص) در وحي به عنوان علت مادي و صوري دخالت دارد و نه علت علي و ايجادي يعني مطابق اين بيان معاني و مضامين وحي از جانب خداوند بر پيامبر القا شده و او در اين مورد نقش فاعلي نداشته است، نقش او در پيدايش وحي اين بوده است كه اولا به منزله ماده قابلي پديده وحي بوده و ثانيا: در صورت بخشي به مضامين صورت وحي دخالت داشته است و اين نوعي ثنويگرايي در پديده وحي است كه معنا از خداوند و لفظ و صورت از پيامبر است.
چنانكه در جاي ديگري به اين مطلب تصريح كرده و گفته است:
آنچه او از خدا دريافت مي كند، مضمون وحي است. اما اين مضمون را نميتوان به همان شكل به مردم عرضه كرد چون بالاتر از فهم آنها و حتي وراي كلمات است. اين وحي بي صورت است و وظيفه شخص پيامبر اين است كه به اين مضمون بي صورت صورتي ببخشد تا آن را در دسترس همگان قرار دهد». (كلام محمد)
اما اين ثنوي گرايي در تفيسر پديده وحي هيچ گونه توجيه منطقي ندارد زيرا همان خدايي كه مضمون وحي را بر پيامبر نازل ميكند، ميتواند لفظ و صورت آن را هم در اختيار او قرار دهد؛ چنانكه مفاد روشن ايات قرآن نيز همين است: «انا جعلناه قرآنا عربيا» (زخرف/3) و «كذلك اوحينا اليك قرآنا عربيا» (شوري/7)
ب: علل مادي در پديدههاي مجرد تأثير صوري ندارند: وحي، خواه آن را علم حضوري بدانيم يا علم حصولي، پديدهاي مجرد و غيرمادي است، اگر چه از سنخ مجرد جوهري مانند عقول مفارقه نيست و حدوث آن در اين عالم مسبوق به علل و شرايط مادي است، ولي اين علل و شرايط مادي تنها در حد علل معده در پيدايش آن نقش دارند و در صورت آن كه قوام بخش هويت و فعليت آن است تأثيري ندارند. چنانكه علم نيز از طريق بكارگيري قواي حسي و فكري حاصل مي شود ولي تأثيرگذاري قواي حسي، موجب آنكه علم هويتي مادي داشته باشد نخواهد بود. همين گونه است پيدايش نفس انسان كه مجرد از ماده است بنابر ديدگاه صدرالمتألهين كه نفس جسمانيه الحدوث است، اسباب و شرايط مادي و بدني در پيدايش نفس نقش دارند، ولي صورتگر نفس نيستند، آري پديدههاي مادي، از اسباب و عوامل و شرايط مادي كه در پيدايش آنها نقش دارند تأثير صوري نيز نيز ميپذيرند و اندازه، آثار و خواص آنها متأثر از اسباب و عوامل مادي پيدايش آنهاست.
اين سخن آقاي سروش كه چون پديده وحي در شرايط ديگر پديدههاي طبيعي و بشري زمانمند و تاريخي است استدلال ماترياليستها را تداعي ميكند كه علم و ادراك را به دليل اينكه در شرايط ويژه زماني و با ابزار مخصوص مادي پديد ميآيد محكوم قوانين مادي و طبيعي دانستهاند دكتر اراني در اين باره گفته است:
«موقع فكر كردن تغييرات مادي در سطوح دماغ بيشتر مي شود خون متوجه دماغ ميگردد مغز بيشتر غذا ميگيرد و بيشتر مواد فسفري پس مي دهد، موقع خواب كه مغز كار زياد انجام نمي دهد كمتر غذا ميگيرد اين خود دليل بر مادي بودن آثار فكري است».
پاسخ فلاسفه به اينگونه استدلالها اين است كه «شكي نيست كه امور روحي تحت يك سلسله قوانين ثابت و معين بوده و هيچ پديده روحي بدون سبب توليد نشده و بي علت نيز از بين نميرود و موضوع روابط امور روحي با امور بدني يا با امور خارج از بدن نيز مسلم است، ولي امور روحي هيچ يك از خواص عمومي ماده (تحول، تقسيم پذيري و....) را ندارند و اسباب و عوامل مادي در پيدايش آنها تأثير دارد نه در خواص و آثار و احكام آنها (ر.ك: اصول فلسفه و روش رئاليسم، جلد اول، مقاله علم و ادراك).
استدلال آقاي دكتر سروش در تأثيرگذاري اسباب و شرايط مادي در شكل دادن به وحي و زمانمندي و تحول پذيري آن، با استدلال دكتر اراني در تأثير عوامل و شرايط مادي در شكل دادن به علم و ادراك، از يك سنخ مي باشد و منشأ آن دو نيز يك چيز است و آن خلط حقايق مجرد و غيرمادي به امور مادي است.
5- فيلسوفان اسلامي و تأثير قوه خيال پيامبر در وحي
آقاي سروش تصور كرده است كه ديدگاه فيلسوفان اسلامي در باب وحي و نبوت مؤيد فرضيه او در اين باره است، زيرا آنان بر نقش قوه خيال پيامبر در تصوير فرشته وحي به صورت بشر و شنيدن حقايق غيرلفظي و حياني در قالب الفاظ و كلمات فصيح صحه گذاشتهاند:
«هيچ يك از فيلسوفان اسلامي، از فارابي گرفته تا بوعلي و خواجه نصير و صدرالدين شيرازي، ورود وحي بر پيامبر را بدون وساطت قوه خيال ممكن نداستهاند». (طوطي و زنبور).
«در اين سنت ورود فرشته و ابلاغ وحي و امثال آن حوادثي هستند كه در نفس پيغمبر رخ ميدهند آنگاه به زبان ديني و تمثيلي چنان ميشوند كه گويي پرندهاي ششصد بال نزد پيامبر آمده و با او به عربي سخن گفته است.... اما فقط صورت بال و پرنده نيست كه مخلوق خيال پيامبر است صورت لوح و قلم و عرش و كرسي همچنين است. نار و حور و صراط و ميزان و.... نيز چنيناند، اين صورتها همه از زندگي و محيط مألوف پيامبر وام شدهاند». (همان)
نقد
1- فيلسوفان اسلامي قوه خيال را واسطه ورود وحي بر پيامبر (ص) ندانستهاند، از ديدگاه آنان سرآغاز وحي اتصال روح قدسي پيامبر (ص) به عالم ملكوت و عقل فعال است. در پرتو اين اتصال معنوي حقايق عالم ملك و ملكوت را بدون واسطه مشاهده و دريافت ميكند. نقش قوه خيال در مرحله پس از وحي و تلقي حقايق و معارف از عالم بالا است؛ يعني آن حقايق بي صورت كه پيامبر بي واسطه دريافت كرده است بر قواي ادراكي خيالي و حسي او تأثير گذاشته و آن حقايق را به صورت انساني زيباروي ميبيند و به صورت كلامي در غاي تفصاحت مي شنود.
پيامبر (ص) نخست با روح عقلي خود با وجود ملك وحي اتصال برقرار ميكند و معارف الهي را از او دريافت ميكندو با ديدگاه عقلي خود آيات بزرگ الهي را مشاهده مينمايد و با گوش عقلي خود كلام پروردگار را از روح اعظم (جبرئيل) مي شنود سپس وقتي از آن مقام شامخص تنزل مي يابد، فرشته به صورت محسوس براي او تمثل مي يابد. همين گونه است كلامي كه در مرتبه عقلي مشاهده كرده اينك به صورت اصوات و حروف منظم ميشنود و از آنجا كه اين حقايق از عالم غيب به عالم شهادت آمده است، كسي جز او آنها را نمي شنود و منشأ اين تمثل اين است كه نفس پيامبر (ص) از عالم غيب به عالم ظهور انبعاث مي يابد. بدين جهت است كه حالتي شبيه غش بر او عارض ميشد و اين است معناي تنزيل كتاب و انزال كلام از سوي پروردگار عالميان. (اسفار: 7/26-27)
اصولا از نظر آنان وحي الهي بر پيامبر (ص) پيوسته به واسطه جبرئيل نبود و گاهي وحي را بيواسطه جبرئيل دريافت مي كرده است(اسفار: 6/290)
2- از ديدگاه فيلسوفان اسلامي نفس پيامبر (ص) فاعل وحي و معارف وحياني نيست، بلكه قابل و پذيرنده آنهاست. فاعل وحي خداوند است كه از طريق عقل فعال (جبرئيل) به پيامبر 0ص) القا ميشود نه جبرئيل و نه نفس پيامبر 0ص) كمترين تأثيري در محتواي وحي ندارند و چيزي را بر آن نمي افزايند تمام مثالهايي كه در قرآن آمده است، پاسخهايي كه به پرسشها داده شده است، احكام عبادي، جزايي، سياسي، اقتصادي و... همگي از سوي خداوند به پيامبر نازل شده و اين خلاف نظريه آقاي سروش است كه نفس پيامبر را فاعل تمام يا بخشي از معارف و احكام اسلامي و قرآني مي داند.
در عالم مجردات، معاني و حقايق همه اشيا هست، چه آنها عالمند به حقايق و عقل كلي، «ام الكتاب» است: (ولا رطب ولا يابس الا في كتاب مبين»(انعام /59) چنانكه در لوح قدر، صور جزئيه هر موجودي به نحو صرافت به مقادير و اشكال و الوان و آنچه لايق به آنها بوده موجود بودهاند. (اسرار الحكم /388).
بنابراين سرچشمه همه آنچه بر پيامبر (ص) وحي ميشود، عالم بالاست و چيزي از عالم ملك و عرف جامعه به عنوان معارف و احكام ديني در وحي نبوي راه ندارد و قواي ظاهري و باطني پيامبر (ص) نيز تنها از روح قدسي او تبعيت ميكنند و نه از عالم ملك و نشأة ناسوت و حوادث و وقايع روزگار.
پس آن كلام كلام خداوند است جل شأنه، اگرچه نخست بر لسان جبرئيل و پس از آن بر لسان بشري حضرت جاري بوده چه اينها از خود چيزي مشوب نكنند زيرا كه جبرئيل دائم غرق شهود حق تعالي است و نظر به هستي خود ندارد و حضرت نبي در مقام انسلاخ از وجود كوني كالميت بين يدي الغسال است و از خود اراده و قدرتي و كلامي ندارد پس قواي ظاهره و باطنه نبي مشايعت روح قدسي او كنند به سبب انقياد فطري. (اسرار الحكم/394).
3- فلاسفه اسلامي از لوح و قلم و عرش و كرسي و صراط و ميزان و.... تفسيري جز آنچه آقاي سروش مدعي شده است دارند آنان هرگز فلاسفه عقول مفارقه و لوح نفوس فلكيه است. (اسفار: 6/293-295).
در اينجا يادآوري اين نكته لازم است كه تفسير فلسفي وحي تفسيري تمام عيار نيست و همانگونه كه استاد مطهري گفته است تنها در حد يك فرضيه قابل طرح است و پاسخگوي همه مسائل مربوط به وحي نبوي نيست.
6- متكلمان معتزلي و مخلوق بودن قرآن
آقاي سروش ديدگاه معتزله درباره مخلوق بودن كلام خداوند را مؤيد فرضيه خود درباره اين كه قرآن مخلوق جنبه بشري پيامبر (ص) و نيز مطالب نادرست در آن راه يافته دانسته و گفته است: «باور به اينكه قرآن يك محصول بشري و بالقوه خطاپذير است، در عقايد معتزله دال بر مخلوق بودن قرآن به طور تلويحي آمده است...» (كلام محمد)
نقد
اين برداشت اقاي سروش از ديدگاه معتزله درباره مخلوق بودن قرآن، بسيار شگفت آور است زيرا آنچه معتزله گفته اند اين است كه قرآن و كلام خداوند حادث زماني است و كلام صفت فعل خداوند است نه صفت ذات او تا قديم و ازلي باشد در برابر اهل حديث كه كلام خداوندرا لفظي و در عين حال قديم و ازلي دانسته اند، و در باربر اشاعره كه كلام حقيقي را كلام نفسي تفسير كرده و آن را صفت ذات خداوند و قديم دانسته اند معتزله و نيز اماميه ديدگاه كلام ازلي و نفسي را رد كرده و گفتهاند معناي تكلم الهي اين است كه خداوند كلام را در جسم يا محلي ايجاد ميكند و در نتيجه كلام خداوند و قرآن حادث زماني است. ولي آنان هرگز كلام الهي را مخلوق بشر (پيامبر) و خطاپذير ندانسته اند. عبدالجبار معتزلي در اين باره چنين گفته است: اين مطلب از ضروريات است كه پيامبر قرآن را كلام خداوند ميدانست و در اين مسئله اختلافي وجود ندارد. چنانكه آيات قرآني نيز بر آن دلالت دارند مانند:
1- «انا نحت نزلنا الذكر و انا له لحافظون»
2- «هذا كتاب انزلناه مبارك»
3- «شهر رمضان الذي فيه القرآن»
4- «انا جعلناه قرآنا عربيا»
5- «هو الذي انزل عليك الكتاب منه آيات محكمات»
و آيات ديگري كه ذكر آنها موجب طولاني شدن سخن در اين باره ميشود و نيز پيامبر (ص) فرموده است: خداوند وجود داشت و چيزي با او نبود سپس ذكر (قرآن) را آفريد ونيز فرموده است: «خداوند در آسمان و زمين موجودي بزرگتر از آية الكرسي نيافريده است. اجماع امت اسلامي بر اين مطلب نيز آشكارتر از آن است كه ب تكلف نقل آن نيازي باشد. (المغني: خلق القرآن/61)
7-پندار خطاهاي علمي در قرآن
از جمله آثار يا شواهدي كه آقاي سروش بر جنبه بشري داشتن قرآن و تأثيرپذيري آن از محيط و فرهنگ عصر پيامبر (ص) آورده خطاهاي علمي و تاريخي است كه به گمان او در قرآن راه يافته است: «در قرآن از آسمانهاي هفت گانه يا خروج نطفه از ميان صلب و سينه يا اصابت شهابها به شياطين بوالفضول، يا مركزيت ادراكات در قلب (نه مغز) و... به ميان آمده كه همه از جنس علم ناقص زمانهاند». (طوطي و زنبور).
نقد
بحث در باب رابطه علم و دين از مباحث مهم كلام جديد است و در اين باره روشها و رويكردهاي گوناگوني به كار گرفته شده است، عدهاي به تفاهم علم و دين معتقدند گروهي به تعارض علم و دين گرايش يافته و عدهاي به تباين و جدايي آن دو از يكديگر قائل شدهاند. اين مسئله هم در جهان مسيحيت مطرح شده و هم در دنياي اسلامي ديدگاه علم و دين درباره خلقت آدم يكي از جنجاليترين مسائل علم و دين بوده است. در هر حال در اين باره توجه به نكات ذيل درخور اهميت و راهگشا خواهد بود.
1- در آيه 42 سوره فصلت راه يافتن هرگونه مطلب باطل و نادرستي در قرآن كريم نفي شده است: «لا يأتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه تنزيل من حكيم حميد» جمله «تنزيل من حكيم حميد» در واقع دليل راه نيافتن باطل در قرآن است. بنابراين اين احتمال كه در قرآن مطالب نادرستي آمده است كه با عقايد خرافي مردم عصر جاهليت سازگار بوده يا با علوم نادرست آن زمان هماهنگ بوده است بي اساس است، زيرا اينگونه مطالب از مصاديق آشكار باطل است كه با حكم كلي و قطعي آيه مزبور منافات دارد.
2-خطاناپذيري وحي از آيات پاياني سوره جن نيز به صورت قطعي به دست مي آيد، زيرا در اين آيات تصريح شده است كه وحي از سوي خداوند كه داناي غيب است بر پيامبر (ص) نازل ميگردد و براي آنكه رسالت
و پيام خداوند بدون هيچگونه افزايش يا كاهش به مردم ابلاغ شود، خداوند پيامبر (ص) را از هر طرف مورد عنايت و رصد خود قرار ميدهد و نگهباناني از هر طرف بر صيانت وحي از هرگونه دخل و تصرف ميگمارد
عالم الغيب فلا يظهر علي غيبه احدا الا من ارتضي من رسول فانه يسلك من بين يديه و من خلفه رصدا ليعلم ان قد ابلغوا رسالات ربهم واحاط بما لديهم و احصي كل شي عدد) آيا معقول است كه خداوند براي آن كه مطالب علمي يا تاريخي نادرست زمان به صورت دقيق به مردم برسد، پيامبر را مورد چنين نظارت دقيقي قرار دهد؟
3. فرضيههاي و نظريههاي علمي - جز در موارد نادر - به مرز علم قطعي و يقيني نميرسد، و اگر چه در مقام عمل راهگشاي زندگي انسان ميباشند، اما از نظر واقع نمايي و كشف حقيقت ارزش يقيني ندارند. علم تجربي محدوديتهايي دارد كه قابل ترديد بودن اعتبار استقرا، مشكل بودن تعميم نتيجه از موارد آزموده به موارد ناآزموده و دخالت عنصر ذهنيت در تعميمهاي علمي، از مهمترين آنهاست (جهانبيني علمي/ 81) بنابراين، ناسازگاري ظاهري متني و حياني با نظريهاي علمي لزوما به معناي راه يافتن خطا (سخن غير مطابق با واقع) در متن و حياني نخواهد بود. البته محدوديتهاي ياد شده اقتضا ميكند كه در باب تطبيق دادههاي علمي بر آيات قرآني نيز احتياط شود و جز در موارد يقيني از تطبق قطعي خودداري شود.
4 - برداشتهاي مفسران پيشين از آيات قرآن و تطبيق آنها بر نظريههاي علمي قديم كه علم جديد آنها را ابطال كرده است، دليل بر ناسازگاري قرآن با علم جديد نيست، مانند آنچه مفسران پيشين در تطبيق آسمانهاي هفتگانه بر هيئت بطلميوس گفتهاند، بنابراين، برشمردن آسمانهاي هفتگانه در قرآن به عنوان نمونهاي از مخالفت قرآن با علم جديد، مبناي منطقي و علمي ندارد. به ويژه آن كه اصولا در عصر پيامبر (ص) در جزيرهالعرب مردم از مسايل علمي و فلسفي بيخبر بودند، و پيامبر نيز فردي درس ناخوانده بود. با توجه به دو مطلب مزبور، مطابق فرضيه آقاي سروش كه قرآن متاثر از عرف و محيط پيامبر (ص) بوده و نه متاثر از عرف و فرهنگ مناطق ديگر جهان، تطبيق آسمانهاي هفتگانه بر هيئت بطلميوس با مبناي وي نيز سازگاري ندارد.
نكته ديگري كه بايد به آن توجه داشت اين است كه اين نكته كه بشر تاكنون نتوانسته است فهم روشني از آسمانهاي هفتگانه در قرآن به دست آورد، دليل بر اين كه در آينده نيز چنين فهمي حاصل نخواهد شد، نيست، چه بسا مفاهيم قرآني يا روايي كه در گذشته بريا بشر نامفهوم بود امروزه قابل فهم شده است، مانند قانون زوجيت در موجودات، كروي بودن زمين، لقاح و گردهافشاني در گلها و گياهان و ....
بنابراين، اين سخن آقاي سروش كه «اگر مراد جدي متكلم پس از هزار و چهارصد سال هنوز معلوم نشده، پس براي كه و كجا است؟» موجه و منطقي نيست، و استبعادي نارواست، اين از وجوه اعجاز قرآن است كه از حقايقي خبرداده است كه بشر پس از گذشت قرنها و در پرتو تلاش فكري و علمي به آنها دست يافته است، و مسئله آسمانهاي هفتگانه نيز ميتواند از اين قبيل باشد، آقاي سروش در ادامه افزوده است: «اگر يافتن مراد جدي متكلم در مسايل خردي چون آسمانهاي هفتگانه كه با سعادت و شقاوت مومنان پيوندي ندارد، اين همه ديرياب و دشورا است، پس در مورد مسايل مهمتري چون مبدا و معاد چگونه ميتوان به يافتن مراد جدي متكلم اطمينان يافت؟».
پاسخ پرسش وي در خود آن نهفته است، هرگاه مسئله آسمانهاي هفتگانه با سعادت و شقاوت مومنان پيوندي ندارد، نيافتن مراد جدي وحي در مورد آنها خدشهاي بر سعادت و شقاوت انسان نخواهد زد، و قياس آن با مسايل مربوط به مبدا و معاد معالفارق خواهد بود.
5 - از آنچه در بند 4 گفته شد، حكم موارد ديگري كه به عنوان ناسازگاري آيات قرآن با علم ياد شده است نيرو روشن گرديد، اگر چه در مورد آنها نيز در برخي تفاسير (مانند تفسيرالميزان، تفسير المراغي و ....) توجيهات و تاويلاتي بيان شده است كه شبهه تعارض را حل ميكند. اگر هم كسي توجيهات و تاويلات مذكور را نپذيرد، با توجه به آنچه در بند اول گفته شد، نبايد به ناسازگاري آنها با حقايق علمي فتوا دهد، بلكه مقتضاي عقلانيت و حكمت اين است كه در مورد آنها توقف و سكوت نمايد.
شگفتآور اين كه آقاي سروش راه يافتن خطاهاي علمي در قرآن را با احكام منسوخ در قرآن مقايسه كرده و گفته است همانگونه كه كنار گذاشته شدن احكام منسوخ قرآن را از اعتبار نمياندازد، كنار نهادن مطالب نادرست علمي و تاريخي قرآن نيز سبب بياعتبار شدن آن نخواهد شد (طوطي و زنبور)
اين كه نسخ در قرآن راه يافته است، مورد تصريح خود قرآن است، در حالي كه قرآن راه يافتن باطل را در خود نفي كرده است، بنابراين، نسخ از مصاديق باطل نيست، تا راه يافتن آن در قرآن سبب بياعتبار شدن كل قرآن گردد. اصولا احكامي كه نسخ شده از آغاز موقت بوده است، اگر چه در ظاهر ابدي مينمايد، حتي به گفته محققان، در مواردي كه حكمي نسخ شده است، در ظاهر بيان نيز قراين و شواهدي دال بر موقتي بودن آن وجود دارد بنابراين، قياس نسخ به خطاهاي علمي و تاريخي، قياس معالفارق است.
8 - وجي زنبوري و وحي نبوي
از جمله وجوهي كه آقاي سروش بر اثبات فرضيه خود آورده اين است كه در قرآن كريم آمده است ه خداوند به زنوب عسل وجي كرده است كه بر كوهها و درختان و جاهاي مرتفع آشيانه بسازد و از شيره گلها و گياهان تغذيه كند. (و اوحي ربك الي النخل ان اتخذي من الجبال بيوتا و من الشجر و مما يعرشون ثم كلي من كل الثمرات) (نحل /68) محصولي كه از زنبور عسل حاصل ميشود عسل شيرين و شفابخش است. زنبور عسل در عسل سازي موضوعيت و مدخليت دارد و اين گونه نيست كه از يك سو عسل را در او برزيند تا از سوي ديگر پس دهد.و اين مثال روشنگر اين است كه مدل قرآني وحي، زنبور است نه طوطي. وحي در مورد پيامبر نيز اين گونه است. او معارف و احكامي را كه از قبل آماده است و به او القا ميشود، تحويل نميدهد، بلكه مانند زنبور از گلها و گياهان تغذيه ميكند، او نيز از مواد و مصالح مختلف (كشف عرفاني و علم بشري خود، و مصالح و مواد محيط و فرهنگ عصر خويش) تغذيه ميكند، و محصول آن قرآن و اسلام ميباشد. (طوطي و زنبور)
1- واژه وحي در قرآن كاربردهاي گوناگوني دارد كه در يك تقسيمبندي به وحي الهي و شيطاني تقسيم ميشود، چنان كه وحي الهي نيز داراي مصاديق گوناگوني است مانند وحي به آسمانها (و اوحي في كل سماء امرها) (فصلت/12). وحي به زنبور عسل (نحل/68)، وحي به مادر موسي (قصص/7)، وحي به حواريهاي عيسي (مائده/111). وحي به فرشتگان (انفال/12)، وحي به زمين (زلزال)، وحي به پيامبران الهي.(نساء/163) و آيات بسيار ديگر.
با توجه به اين گوناگوني، در مصاديق وحي الهي با استناد به كدام مجوز عقلي يا شرعي ميتوان وحي نبوت را با وحي به زنبور عسل تشبيه كرد، و ويژگيهاي دومي را بر اولي تطبيق نمود؟ آيا همين كه در قرآن واژه وحي درباره زنبور عسل بكار رفته است كه وحي نبوت را با آن مقايسه نماييم؟ حال اگر كسي با استناد به همين دليل آن را با وحي به آسمانها، يا وحي به فرشتگان، يا وحي به زمين يا وحي به مادر موسي (ع) يا حواريهاي عيسي (ع) مقايسه نمايد، چه دليلي بر ابطال سخن او وجود دارد؟ آيا اين گونه برخورد كردن با قرآن كريم از مصاديق آشكار تفسير به راي و تحميل راي پيشين بر قرآن نيست، و آيا مناسبتر و معقولتر آن نيست كه در آيات مربوط به وحي نبوت تامل و تفكر شود تا روشن شود كه ويژگيها و ساز و كار وحي در باب نبود چيست؟
شگفتآور اين كه آقاي سروش اشكال كار معتزليان و اشعريان را كه در باب جبر و تفويض و مسائل كلامي ديگر به آيات قرآن بر اثبات مدعاي خود استشهاد كردهاند اين دانسته كه هم پرسش را خود مطرح كردهاند و هم پاسخ را خود دادهاند، آنگاه به سراغ قرآن رفتهاند تا براي پاسخ خود مويد و شاهد دست و پا كنند، در حالي كه ميبايست پرسشي را مطرح كنند و پاسخ آن را زا قرآن دريافت نمايند، و تصريح كرده است كه داشتن پاسخهاي پيشين، مصداق تفسير به راي است(قبض و بسط تئوريك شريعت، چاپ اول، ص 173)، اما درباره تشبيه وحي نبوي به وحي زنبوري دقيقا همان روش را برگزيده و دست به تفسير به راي زده است.
زنبور عسل اگر چه در ساختن عسل موضوعيت دارد، اما موضوعيت و فاعليت او از قبيل فاعلهاي طبيعي و غريزي و غير اختياري است نه فاعل بشري كه آگاهانه و اختياري است. آيا آقاي سروش ميپذيرد كه نفس پيامبر (ص) در پيدايش وحي در حد نقش زنبور عسل، غريزي و جبري باشد، و درك عقلاني از كار خود نداشته باشد. آيا توليد غريزي و ناآگاهانه برتر است يا تلقي آگاهانه، آن هم در عاليترين سطح فهم و ادراك؟
بنابراين، نقش پيامبر در وحي نبوت را نميتوان مانند طوطي دانست كه تنها مطالبي را كه به او تلقين ميشود، بدون آن كه معناي آنها را بفهمد، تكرار ميكند، و نه مانند زنبور دانست كه به صورت جبري و غريزي و بدون درك عقلاني كار خود، توليد عسل ميكند، بلكه نفس پيامبر روحي قدسي و تكامل يافته است كه از عاليترين سطح فهم عقلاني برخوردار است، چرا كه خداوند كسي را به پيامبري برنگزيده مگر اين كه عقل او را كامل كرده است (اصول كافي: 1 / كتاب عقل و جهل، حديث 11) او است كه شايستگي دريافت حقايق غيبي را از خداوند دارد (عالم غيب فلا يظهر علي غيبه احدا الا من ارتضي من رسول) جن / 26
از اين جا نادرستي اين سخن آقاي سروش كه ديدگاه رسمي در باب منحصر كردن نقش پيامبر در تلقي و ابلاغ وحي و نفي تاثير توليدي او در وحي را پايين آوردن شان و جايگاه پيامبر در حد بلندگو با ميكروفون تصوير كرده است، نيز روشن گرديد، نه هيچ يك از عالمان اسلامي چنين تصويري را ارائه كردهاند، و نه با ديدگاه آنان مناسبتي دارد. چنين روشي در برخورد با آراء ديگران منطقي و منصفانه نيست.
9 - انكار طرح پيشين قرآن در علمالهدي
از آنجا كه نظريه آقاي سروش در باب تاثيرگذاري حوادث عصر رسالت در پيدايش قرآن و اسلام با طرح پيشين آن در علمالهدي منافات دارد، وي آن را انكار كرده و گفته است: «مشكل ميتوان پذيرفت كه براي تكتك اين احوالات و سوالات آياتي از ازل معين و مكتوب بوده و خداوند جبرئيل را ميگماشته تا از مخزن آيات يكي را به مناسبت برگيرد و نزد پيامبر ببرد تا بر امت خود فرو خواند» (طوطي و زنبور)
در جاي ديگر نيز گفته است: «من معتقد نيستم كه خداوند ميدانست كه فلان كس فلان سوال را از پيغمبر خواهد كرد و پيشاپيش آيهرا حاضر كرده بود تا او آن سوال را كرد آن آيه را همانجا به پيامبر وحي كند» (مجله آفتاب، ش 15، ص 70)
نقد
انكار طرح پيشين اسلام و قرآن در علم الهي نه با دلايل عقلي و فلسفي سازگار است و نه با نصوص وحياني. از نظر قواعد فلسفي خداوند به همه آنچه در عالم تكوين و تشريع واقع ميشود علم ازلي و پيشين دارد، البته در چگونگي علم پيشين الهي به وقايع و حوادث ديدگاههاي مختلفي مطرح شده است (علم اجمالي، علم تفصيلي، علم اجمالي در عين كشف تفصيلي) اما در اين كه نظام عالم امكاني از نظام علم ربوبي نشان گرفته است اختلافي وجود ندارد، اين مطلب در اصلاح فلاسفه برهان يا اصل عنايت نام دارد.
قرآن كريم نيز در آيات بسياري از علم پيشين و محيط و فراگير خداوند سخن گفته است. هيچ خشك و تري نيست مگر اين كه در كتاب مبين معلوم است (انعام/59) و هيچ حادثهاي در زمين و در حيات انساني رخ نميدهد مگر اين كه مكتوب و معلوم است (حديد/22). و هيچ چيزي در جهان رخ نميدهد مگر اين كه اندازهاي معلوم دارد(حجر/21).
اين كه قرآن كريم طرح معين و معلومي داشته است نيز در آيات بسياري مطرح شده است. قرآني كه نازل شده، حقيقتي متعالي و پيشين در «كتاب مكنون» (واقعه / 78) و لوح محفوظ (بروج / 22) دارد. قرآن كه به زبان عربي نازل شده است تا براي مردم قابل فهم باشد در ام الكتاب و نزد خداوند واقعيتي متعالي دارد (زخرف/4).
بنابراين، ترديد در اين كه قرآن كريم در پيشگاه خداوند طرحي معين و معلوم داشته است، بياساس است.
10- ارادههاي متجدد در خداوند محال است
آقاي سروش در رد ديدگاه قاطبه متفكران اسلامي كه معتقدند آيات قرآن و احكام اسلام از علم و اراده پيشين الهي سرچشمه گرفته و توسط جبرئيل يا بيواسطه به پيامبر (ص) وحي شده گفته است: »«اين نظريه مستلزم تجدد ارادات در مورد باري تعالي است كه محال است، زير خداوند در معرض حوادث واقع نميشود و نميتواند هر دم ارادهاي بكند و تصميمي بگيرد» (طوطي و زنبور)
نقد
اين اشكال اگر وارد باشد در مورد افعال تكويني خداوند نيز وارد است، زيرا در اين كه خداوند آفريدگار حوادث و پديدههاي طبيعي است، ترديدي نيست، و عين ربط و فقر وجودي بودن موجودات نيز مجالي براي فرضيه تفويض معتزلي و دئيسم برخي متكلمان مسيحي باقي نميگذارد، قرآن كريم نيز آشكار فرموده است: خداوند آفريدگار همه چيز است (الله خالق كل شي) (رعد / 16) و نيز فرموده است: «هرگاه خداوند چيزي را اراده كند، به او ميگويد: باش، و آن چيز بيدرنگ موجود ميشود (انما امره اذا شيئا ان يقول له كن فيكون) (يس 2/8) از آن جا كه موجودات زماني و مكاني به تدريج و در زمان و مكان خاصي پديد ميآيند، استناد آنها به اراده خداوند، مستلزم وجود ارادههاي متعدد و تجدد براي خداوند است، اين قاعده در نزول تدريجي آيات قرآني و احكام تشريعي خداوند نيز جاري است.
حل اشكال به اين است كه ميان اراده ذاتي و فعلي خداوند تفكيك قائل شويم (البته بنابر ديدگاه مشهور كه به اراده ذاتيه براي خداوند قائلند، اما مطابق ديدگاه كساني چون علامه طباطبايي كه اراده را از صفات فعليه خداوند ميدانند و به اراده ذاتيه براي خداوند قائل نيستند، به تفكيك مزبور نيازي نيست) در هر حال، آنچه در نزول آيات و احكام تعدد و تدرج مييابد اراده فعليه خداوند است كه هيچگونه محذور عقلي و اعتقادي ندارد.
11. خداوند فاعل بالقصد نيست
دليل ديگري كه آقاي سروش بر رد نظريه مشهور عالمان اسلامي در باب وحي نبوي آورد هاين است كه اين نظريه برپايه فاعل بالقصد دانستن خداوند استوار است، كه هر فعلي را براي غرض و غايتي انجام ميدهد، و از باب مثال براي پاسخگويي به پرسشي كه از پيامبر شده، جبرئيل را ميفرستد تا آيهاي را بر پيامبر فرا خواند، ولي بنابر حكمت اسلامي، خداوند فاعل بالقصد نيست و افعال الهي مسبوق و معلل به اغراض نميباشد (طوطي و زنبور).
نقد
آنچه حكيمان اسلامي در باب غرضمندي افعال الهي نفي كردهاند اين است كه فعاليت خداوند را ناتمام فرض كرده و غرض و داعي زايد بر ذات، در فاعل تام بودن خداوند موثر باشد، چنان كه در فاعل بالقصد، مانند فاعلهاي بشري چنين است، اما هرگز حكماي اسلامي اين مطلب كه افعال خداوند داراي غايات و اهداف حكيمانه است را نفي نكردهاند. صدرالمتاهلين در اين باره گفته است: «حكما غايت و غرض از افعال خداوند را به صورت مطلق نفي نكردهاند، آنچه آنان نفي كردهاند اين است كه عالم وجود و نخستين صادر از خداوند غرضي زايد بر ذات خداوند اشته باشد، اما براي افعال خاص غايتهاي مخصوصي اثبات كردهاند، چنان كه مباحث آنان در باب فلكيات و طبيعيات گواه بر اين مطلب است. (اسفار: 7/84 - 85)
نظريه آقاي سروش در اين باره نه با ديدگاه اشاعره سازگاري دارد و نه با ديدگاه فلاسفه اسلامي، محقق طوسي در رد نظريه فخر رازي كه گفته است «فاعلي كه داراي غرض است به واسطه غرض خود استمكال مييابد» چنين آورده است: «رازي اين سخن را از حكما گرفته و در غير جايگاه آن بكار برده است، زيرا حكما سوق دادن اشياء به سوي كمالاتشان را انكار كردهاند، وگرنه علم منافع اعضاا و قواعد علوم فلسفي در طبيعيات و هيئت و غير آنها باطل خواهد شد، و علتهاي غايي به كلي از اعتبار ساقط خواهد شد» (تلخيص المحصل/344)
ادامه دارد/
دوشنبه 27 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 327]
-
گوناگون
پربازدیدترینها