واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: جام جم: سيروس الوند ، کارگردان باسابقه اي است و تا حالا آنقدر فيلم ساخته که بتوانيم درباره شاخصه هاي کارش صحبت کنيم. مهمترين ويژگي او به عنوان کارگردان ، ساختن فيلمهايي جذاب براي تماشاگران عام است. نه گرايشي به سينماي روشنفکرانه و جدي دارد و نه در دام ابتذال مي افتد. اهل کار کردن با آدمهاي ناوارد نيست و به تجربه نشان داده که مي تواند ستاره هاي سينما را بخوبي هدايت کند. فيلمهاي اخيرش پرشخصيت هستند و خيلي دوست دارد چند تا قصه را با هم ترکيب کند. بعضي از ديالوگ هايش ماندگار و دلنشين است. فيلمهايش عموما آنقدر بد نيستند که فحش بشنوند و آنقدر خوب هم نيستند که درباره شان به به و چه چه بشنوند. از آن دسته فيلمسازان نيست که به خودشان زور مي آورند که حتما فيلمنامه هاي خودشان را بسازند ، در عوض با هر متني که جذبش کند کنار مي آيد. خواه اين متن نوشته محمدهادي کريمي باشد (رستگاري در 8.20 دقيقه) و خواه ايرج افشار (تله). تله قصه اش شباهت زيادي به قصه فيلم «مزاحم» دارد. در اينجا هم يک آدم خوشنام و معروفي وجود دارد که درگير ماجرايي پيش بيني نشده مي شود ؛ مثل «دستهاي آلوده» پربازيگر است و دقيقا همان ضعفهايي را دارد که فيلمهاي ضعيف الوند را به همان دلايل دوست نداريم. پس «تله» فيلم خوبي نيست. اولين دليلش اين است که قصه پرکششي ندارد و اتفاق هاي پشت سر همش اعصاب تماشاگر را به هم مي ريزد. چند جا تماشاگر احساس مي کند که فيلم تمام شده ، اما ادامه پيدا مي کند و آنقدر کش مي آيد تا تسليم شوي. ديالوگ هايش اصلا خوب نيست و موقعيت هايش خيلي کليشه اي به نظر مي رسد. تله جزو پرانتقادترين فيلمهاي الوند است ، همان کارگردان کهنه کاري که بهترين فيلمش «يک بار براي هميشه» هنوز در يادهاست. حتي تله در مقايسه با فيلم ناموفق «رستگاري در 8.20 دقيقه» و فيلم آشفته «مزاحم» هم کم مي آورد. دلايلش را مي توان برشمرد: محمدرضا گلزار سواي اين که بازيگر خوب يا بدي است و گذشته از اين که در تله چه جوري ظاهر شده ، بايد اول از همه گفت که انتخاب او براي ايفاي نقش روان شناس از روي شتابزدگي صورت گرفته است. چهره و فيزيک و سن و سال او به هيچ وجه مناسب اين نقش نيست و طبيعتا کسي که به عنوان بازيگر نقش اصلي باورپذير نباشد ، نمي توان اميدي به ديگران داشت. صحنه اي در فيلم هست که او را کنار همسرش مي بينيم که با تعداد زيادي دسته گل روبه رو مي شود با اسامي مختلف. جزييات اين صحنه به شکلي است که انگار خود بازيگر هم نمي دانسته چه جوري بايد واکنش نشان بدهد. بايد عصباني باشد از افشاي اين همه نام يا چنان اعتماد به نفسي داشته باشد که از حرفه اش دفاع کند؟ محمدرضا گلزار بازيگر سينماي تجاري اين سالهاست و سپردن نقشهايي از جنس دکتر روان شناس فيلم تله به او ، به اين دليل قابل قبول نيست که تا به حال بجز بوتيک نقش قابل قبولي از او نديده ايم. فيلمنامه مشکل اصلي اين است که معلوم نيست قهرمان فيلم چه کسي است؟ دکتر روان شناس است؟ همسرش؟ محبوبه اش؟ پسر خلافکار پايين شهري؟ يا خواهرش؟ کداميک از اينها محوريت دارند؟ آيا اگر صحنه مربوط به ملاقات اجباري همسر دکتر را با خانواده اش از فيلم حذف کنيم ، اتفاق خاصي مي افتد؟ واقعا آيا ممکن است که سنگدل ترين پدران همچنين برخوردي با دخترشان داشته باشند؟در سکانس پس از دعوت بيمار رواني از دکتر ، چرا بايد او اين ماجرا را از همسرش پنهان کند؟ چرا در صحنه اي کاملا بي ربط بايد مدام به اسم فيلم «بي وفا» ارجاع داده شود؟ آيا واقعا فيلمنامه نويس تله با بازسازي صحنه مهم فيلم آدريان لين به شکلي کاملا مضحک و غيرمنطقي ، خواسته رابطه اي بينابيني با آن برقرار کند؟ به عنوان تماشاگر فيلم ، در نيمه دومش چند بار احساس مي کرديد که تله به پايان رسيده است؟ آيا اين نشانه خلاقيت است که دکتر روان شناس مثل ترسوها در اتاقي در بسته نام همسرش را فرياد بزند و سپس مثل قهرمان هاي فيلمهاي رزمي در را بشکند و با يک لات آسمان جل درگير شود؟ سکانس پاياني چرا سکانس پاياني در فيلمهاي قصه گو اين همه اهميت دارند؟ آيا صرفا به اين دليل است که نقطه پاياني بر دايره روايت در فيلم مي گذارند؟ به نظر مي رسد در فيلم تله چنين است. کارگردان در اين فيلم که مهمترين عنصر فيلمش است از خود هيچ ظرافتي نشان نمي دهد. نگاه کنيد به صحنه اي که امين حيايي (نادر) به قصد کشتن مهنار افشار (نازنين) حمله ور مي شود ، در اين صحنه يک مکث اضافه وجود دارد. دکتر کيا (گلزار) از اين مکث استفاده مي کند و به نادر هجوم مي آورد. اين مکث او مانند اين است که کارگردان در پشت دوربين به بازيگرش اجازه حرکت نداده است يا صحنه اي را در نظر بگيريد که در همين فصل آخر نازنين تقاضاي آب مي کند بي آن که هيچ مکثي اتفاق بيفتد ، دست همسر دکتر را در نمايي درشت مي بينيم که يک کاسه چيني پر از آب را به سمت نازنين دراز کرده است يا صحنه افتادن نادر درآب استخر را با زمختي هر چه تمام تر مي بينيم. کارگردان حتي براي جذاب کردن اين حرکت ، يعني سقوط نادر در آب ، به همان يک نماي نيم رخ اکتفا کرده ، در حالي که اگر نمايي از روبه رو به نماي قبلي برش مي خورد، چه بسا کنش صحنه حتي باورپذيرتر از آب درمي آمد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 376]