واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: جام جم:«اثر پروانه اي» محصول 2004 به کارگرداني اريک پروس و جاناتان مکي کروير مبتني بر «نظريه آشوب» بنا شده است که در مقابل نظريه نيوتني به رد روابط خطي ميان علت و معلول در تبيين پديده هاي هستي و روابط انساني مي پردازد و نوعي بي نظمي ، پيچيدگي و ساختارشکني را در نظام هستي مي پذيرد و معتقد است هيچ چيز در نظام فيزيکي جهان قابل پيش بيني نيست. اثر پروانه اي ، در معناي ماديش ناظر به همين معناست که تغيير کوچک در ذهن و خاطرات و ساحت فکري آدمي ممکن است به تغييرات اساسي و بنيادي در عالم واقع بينجامد. عنوان فيلم در واقع استعاره اي علمي از داستان است که در تيتراژ ابتداي فيلم نيز به وضوح خود را نشان مي دهد. جايي که بال زدن پروانه در شکل دروني مغز آدمي مي نشيند تا از اين استعاره براي تبيين نظريه آشوب استفاده شود. اثر پروانه اي ، داستان زندگي اوان است که در بازگشت به خاطرات گذشته و سفر به آينده اتفاق مي افتد. در واقع وي با بازسازي خاطرات و وقايع گذشته شکلهاي مختلفي از آينده را تجربه مي کند و در هر يک از اين تجريبات گويي انسان ديگري مي شود. اين بازسازي گذشته درباره 3 خاطره روي مي دهد. خاطره انفجار و کشته شدن مادر و کودکش ، دوم ، خاطره سوزاندن سگ و سومي نيز خاطرات مربوط به زيرزمين و فيلم ساختن پدر کيلي ، دختر مورد علاقه اش است. اين 3 حادثه که در ضمير ناخودآگاه اوان به ضربه هاي قدرتمندي بدل شده ، تمام شخصيت و هويت او را تحت تاثير خود قرار داده است. آنچه انگيزه و علت اصلي اين بازسازي هاست ، عشق به کيلي و رسيدن به اوست. اوان در هر يک از اين بازسازي خاطرات به کيلي نمي رسد و در پايان فيلم نيز همچنان اين فراق ادامه مي يابد. او مي کوشد با جابه جايي خاطرات و چيدمان دوباره آن شرايط را به نفع خويش تغيير دهد؛ اما در نهايت اين واقعيت بود که خود را بر وي تحميل مي کرد. شخصيت اوان در هر يک از اين بازسازي سه گانه براساس تيپ هاي متفاوتي شکل مي گيرد، گاهي در مقام يک قهرمان و گاهي ترسو و گوشه گير و بعضي وقتها نيز مقتدر و زورگو؛ اما هيچ کدام از اين کاراکترهاي رفتاري به تغيير اوضاع کمکي نمي کند و کيلي همچنان با او فاصله دارد. 2 نکته ظريف در اين بازسازي ها وجود دارد: يکي اين که هرگونه تغييري در خاطرات گذشته درجسم او نيز تاثير مي گذاشت به عنوان مثال در بازسازي خاطره انفجار، زماني که وي به نجات آن مادر و دختر مي شتابد در عالم واقع دستهايش را قطع شده مي بيند و نکته دوم اين که وي در تغيير دنياي گذشته آزادانه برخورد مي کند و حوادث آن را به ميل خويش تغيير مي دهد و بازسازي مي کند؛ اما در شکل دهي به آينده چندان اختياري از خود ندارد و به جبر تقدير تن مي دهد، مانند کشتن برادر کيلي يا رفتن به زندان! اين فيلم در واقع به مساله جايگاه انسان در نوسان جبر و اختيار اشاره مي کند و تاثير اراده و تقدير را بر سرنوشت آدمي نشان مي دهد؛ گرچه کنشهاي جنون آميز اوان ريشه در حالات بيمارگونه وي دارد، ولي نشان از حقيقتي رواني در انسان دارد. حسرت گذشته ، احساس گناه و تاثيرات ماندگار خاطرات گذشته بر آدمي همواره وجود دارد و به رفتار وي در زمان حال و آينده شکل مي دهد. گذشته اي که ما را رها نمي کند و در ضميرناخودآگاه آدمي پنهان است. اثر پروانه اي را مي توان بر مبناي نظريه هاي روانکاوي و ديدگاه هاي فرويد نيز تحليل کرد. سرکوب حوادث تلخ گذشته در ضمير ناخودآگاه مي ماند، اما فراموش نمي شود و در آينده به شکلهاي روان رنجوري ، افسردگي يا پرخاشگري و نابساماني هاي رفتاري بروز مي کند. روانکاوري و هيپنوتيزم به عنوان شيوه هاي درماني مبتني بر همين ديدگاه است. در سکانسي که دکتر روانپزشک او را هيپنوتيزم مي کند وقتي به خاطره تلخ و رنج آور انفجار و نزديک شدن اتومبيل آن مادر و فرزند به نقطه انفجار مي رسد، اوان مي کوشد مقاومت کند و درباره آن سخني نگويد، اين نقطه اي است که روانکاوان به آن مرحله خودسانسوري مي گويند. مرحله اي که انسان مي کوشد آن را فراموش يا سرکوب کند و به شکلي از بيان آن طفره رود؛ ولي روانکاو با شفاف سازي اين نقطه به آزادسازي ذهن و ضمير ناخودآگاه فرد از آن تکانه کمک مي کند و رهايي و درمان اتفاق مي افتد؛ البته بيماري پدر اوان را نيز نبايد ناديده گرفت. جيسون در يک آسايشگاه رواني به سر مي برد و گويي او نيز از يک خاطره تلخ و عذاب آور رنج مي کشد. امنيت نداشتن رواني ناشي از اين ارتباط عاطفي براي اوان وضعيت بغرنج رواني ايجاد مي کند و در فراموشي و روان پريشي هاي وي تاثير عميقي مي گذارد، نشانه هايي از اين درگيري هاي دروني را مي توان در نقاشي اوان دريافت ، نقاشي اي که نفرت از پدر و عقده اديپ را در وي بازنمايي مي کند و گويي او همواره به قتل پدر مي انديشيده است. اثر پروانه اي ، گرچه از نظر ساختاري از جذابيت هاي تکنيکي و داستان پردازي برخوردار است ؛ اما از پشتوانه فلسفي و نظري عريان و شفافي برخوردار نيست و از نظر ايدئولوژيکي و هستي شناسانه به نظريه آشوب نمي پردازد و تاثير او از اين ديدگاه بيشتر در داستان پردازي و فرم صوري فيلم استفاده مي شود تا دفاع فلسفي از ادعاي خويش. اوان براي رهايي از وضعيت خويش و اثر پروانه اي آن به شيوه اي روانکاوانه عمل مي کند. اين اتفاق زماني مي افتد که دکتر روانپزشک به او مي گويد؛ دفترچه خاطراتي که خود نمادي از ضمير ناخودآگاه اوست ، تصوراتي است که ذهن او ساخته است و واقعيت ندارد، همان اتفاقي که براي پدرش افتاده بود، پدرش نيز هميشه از آلبوم عکس حرف مي زد که وجود واقعي نداشت و ساخته توهمات وي بود. در اين معني اثر پروانه اي به فيلم «ذهن زيبا» شبيه مي شود که قهرمان داستان به اين نتيجه مي رسد همه اين روان رنجوري ها ناشي از توهمات و ساخته ذهن خيالي وي بوده است. اوان نيز به حالات شيزوفرني خود پي مي برد و دفترچه هاي خاطراتش را در آتش مي سوزاند و از بين مي برد و مي گويد من خودم هستم و احتياج به آنها ندارم. حقيقتي که انسان معاصر امروزي سخت به فهم آن نيازمند است. بيشتر تصورات و حالات روحي ما بيش از آن که بر ساخته واقعيت باشند، ناشي از تصورات ذهني غيرواقعي است که در خيالات ما ساخته مي شود و همچون زخمي از گذشته (جاي سيگار روي بدن اوان) بر روح ما به يادگار مي ماند و رنجمان مي دهد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 115]