واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین:
استفاده جالب عماد افروغ از صندوق عقب ماشینش و داستان اخراج از دانشگاه فرهنگ > کتاب - نویسنده، جامعهشناس و سیاستمداری که نه تنها کتابخانه، بلکه خانهای برای کتابهایش دارد، این روزها را با کتاب، مقاله و گفتوگو میگذراند و میگوید لذتی را که از مطالعه میبرد با هیچ لذتی عوض نمیکند.
او از رابطهاش با کتاب، از زمان دانشجویی در انگلیس تا به امروز میگوید، و اینکه دوست دارد روزی کتابخانهاش را با نام خودش اهداء کند. عماد افروغ در گفتوگو با خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) درباره کتابخانه شخصی خود عنوان کرد: از دوران کودکی با کتاب آشنا بودم ولی در دوران دانشجویی که مطالعهام شکل جدیتری به خود گرفت، به جمعآوری کتابها و تشکیل کتابخانه شخصیام اقدام کردم.
گزيده اي از اين گفتگو را در ادامه مي خوانيد:
- حدود سال 1355 که برای تحصیل در رشته جامعهشناسی وارد دانشگاه سالفورد انگلستان شدم، کتابهای زیادی برای مطالعه جمع کرده بودم و سعی میکردم بیشتر کتابهایی را که در حوزه تحصیلم وجود داشت بخرم و داشته باشم. اما تظاهراتی که روبهروی سفارت آمریکا در انگلستان برگزار کردیم، منجر به دستگیری و از اخراج من از دانشگاه و انگلستان شد؛ این اخراج سیاسی باعث شد تا تمام کتابهایم در انگلستان از دستم برود. - پس از بازگشت به ایران در سال 1359 روند خرید و مطالعه کتاب در من دوباره شدت بیشتری گرفت و بدین ترتیب بیشتر کتابهای مورد علاقهام را در حوزههای فلسفی، اسلامی، تاریخی، سیاسی و با توجه به گذراندن دورهای از طلبگی، برخی کتابهای این حوزه را میخریدم و مطالعه میکردم و در نهایت با بازگشایی دانشگاهها در آن زمان، کتابهای مربوط به رشته تحصیلی هم به این کتابها اضافه شد تا مجموعاً یک کتابخانه بزرگ را به خود اختصاص دهد. - از سال 1379 در یکی از روستاهای شمال کشور به نام رئیس کلاه خانهای در دوطبقه برای مطالعات و کارهای پژوهشی تهیه کردم و تمام طبقه پایین آن را کامل به کتابخانه شخصیام اختصاص دادم، بهطوریکه چیزی حدود 6 هزار جلد کتاب در آنجا دارم و تقریبا همه آنها را خواندهام. البته در تهران نیز چند قفسه کتاب دارم که در آنها کتابهایی که بیشتر به آنها مراجعه میکنم وجود دارد. وی در ادامه به موضوعات کتابهایش اشاره کرد و ادامه داد: بیشتر کتابهای من در حوزه فلسفه و بیشتر فلسفه سیاسی، فلسفه علوم اجتماعی و فلسفه اخلاق است اما به تناسب رشتهام کتابهای بسیاری هم در حوزه جامعهشناسی دارم که البته آنها هم نگرش فلسفی دارند. -(با اشاره به علاقمندي به کتابهای دفاع مقدس، ادبیات و شعر): در کنار علاقهام به اشعار حافظ و مولوی، سایر کتابهای شعر کلاسیک و معاصر را هم کم و بیش میخوانم. علاقه من به اشعار حافظ و مولوی به حدی است که تمامی کتابهایم را که از طرف انتشارات سوره مهر به چاپ رساندهام، با شعری از مولوی یا حافظ شروع کردهام. حتی سردر خانه روستای محل مطالعهام را با شعری از حافظ حک کردهام که میگوید: «به کام و آرزوی دل چو دارم خلوتی حاصل / چه فکر از خبث بدگویان میان انجمن دارم.»
- آخرین کتابی که خریدم و برای مطالعه در کتابخانهام گذاشتم، شرحی است بر آراء برگسُن با نام «فلسفه هستی سیال» که محمدجواد پیرمرادی آن را نوشته است. - در حال حاضر کتابی که به جد در حال خواندن آن هستم، کتابی انگلیسی زبان است با نام «سهم راتلج در حوزه اخلاق» که آن را از تنها کتابفروشی انگلیسی زبان شهر رُم پیدا کردم و خریدم. چراکه چندی پیش کارهای مطالعاتیام را در حوزه اخلاق پیگیری میکردم و تا ماه مبارک رمضان، بحث «فلسفه فرا اخلاق» را کامل کردم و تمام مباحث مربوط به این حوزه از جمله «رئالیسم اخلاقی» را مطالعه کردم که دریچههایی به روی من گشود.
- انبوه کتاب در خانه باعث شده تا من زیر میز نهارخوری، پشت مبل و هرجای دیگر هم کتاب بگذاریم، که این موضوع ممکن است به زیبایی خانه آسیب بزند. البته همه کارهای کتابخانه بر عهده من است و من خیلی مراقبم شکل کتابها در خانه دلآزار نباشد و به زیبایی خانه صدمه نزند. مثلا وقتی کتابی را برای مطالعه برمیدارم، پس از اتمام، بلافاصله آن را در جای خودش میگذارم. - بسیاری از کتابهایی که میخوانم در خانه نگه نمیدارم و پس از خواندن، آنها را در صندوق عقب ماشینم میگذارم و زمانی که صندوق عقب از کتاب پُر شد، آن را به کتابخانهام در شمال میبرم.
- یک ضربالمثل قدیمی بین ما معروف است که میگوید: «نادان کسی است که کتاب امانت بدهد و نادانتر کسی است که آن کتاب را پس بدهد.» بنابر این وقتی کسی به من میگوید کتابی به من امانت بده، میگویم چون شما را نادانتر از خودم نمیدانم از امانت دادن کتاب معذورم. - سابقاً زیاد کتاب امانت میدادم و معمولاً این کتابها بازگشتی به کتابخانهام نداشتهاند، مگر اینکه آن فرد امانت گیرنده از دانشجویانم بوده و چون نمرهاش پیش من گرو بود، کتاب را پس میآورد؛ فکر نمیکنم دیگر به کسی کتاب امانت بدهم، مگر اینکه از آن کتاب دو نسخه داشته باشم و یا خودم به فردی بگویم که بیا و این کتاب را مطالعه کن.
- همسرم از کتابخوانهای حرفهای است و تمام کتابهای ادبیات، دفاع مقدس و شعر و بهطور کلی کتابهای عمومی کتابخانهام را مطالعه میکند؛ ایشان همچنین در کنار تدریس ادبیات فارسی، مطالعات گستردهای در حوزه تفسیر قرآن دارند و در کلاسهایی تفسیرهای مختلف قرآن را به بحث میگذارند و چند جلد کتاب نیز درباره شرح آیات مربوط به انبیاء با عنوان«سرگذشت پیامبران» آماده چاپ دارند.
- سعی میکنم کتاب مورد علاقهام را به هر شکلی که شده تهیه کنم و امانت نگیرم. هر سفر خارجی که برایم پیش میآید، اولین کاری که میکنم، مراجعه به کتابفروشیهاست تا بتوانم کتابهای دست اول مورد نیازم را تهیه کنم. علاوه بر این هر سال به نمایشگاه کتاب تهران هم میروم.
- هنگام مطالعه باید لَم بدهم و معمولا به پهلو دراز میکشم. نشستن پشت صندلی و مطالعه کردن برایم سخت است، چون میز و صندلی برای نوشتن و یادداشت برداشتن مناسب است ولی برای مطالعه نه. بعضی مواقع برای مطالعه به پارک میروم تا ضمن مطالعه هوایی هم به سرم خورده باشد؛ البته بدم نمیآید هنگام مطالعه چای بنوشم یا میوه بخورم. - کسانی که مرا میشناسند میدانند که من کتاب را نمیخوانم، بلکه آن را میخورم؛ چون معتقدم مطلب اصلی کتاب در سطوح سپید آن است. هدف من از خواندن کتاب آگاهی بیشتر از اندیشههای نویسنده کتاب نیست، چیزی است که من به آن اضافه میکنم، پرسش من، پاسخ من و نقد من. به همین دلیل هر کتابی که میخوانم خلاصه نویسی میکنم، آن را نقد میکنم و همینطور گزارش خواندن آن را در دفتر خاطراتم مینویسم. - هر روز که از ساعت 4 برای نماز صبح بیدار میشوم کتاب میخوانم تا ساعت 12 شب. از زمانی که خودم را بازنشسته کردهام، این دوره را بهترین دوره برای مطالعه کتاب میدانم و لذتی که از کتاب خواندن میبرم از هیچ چیز دیگر نمیبرم. تمام طول روز را به کتاب، مقاله و گفتوگو میپردازم و گفتوگو را بهترین قالب میدانم، بهطوریکه بهترین کتابهای عالم قالبی دیالوگ گونه دارند.
6060
کلید واژه ها: کتابخانه - بازار کتاب - عماد افروغ -
سه شنبه 8 مهر 1393 - 12:54:56
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 39]