واضح آرشیو وب فارسی:ایسنا: سهشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۳ - ۱۲:۳۰
طنزنویسان جوان در پنجمین نشست «مکتبخانه طنز» در یک اقتراح طنز شرکت کردند. به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، در پنجمین نشست مکتبخانه که دوشنبه 24 شهریور در حوزه هنری برگزار شد. قرار شد طنزنویسان با موضوع سیگار کشیدن طنز بنویسند. در این نشست 13 نفر از طنزنویسان جوان طنزهایی با موضوع سیگار کشیدن خواندند و داوران حاضر در نشست به طنزهایشان امتیاز دادند و آنها را نقد کردند. مهدی فرجاللهی، محمدعلی مومنی، سیدامیر ساداتموسوی، حامد اسحاقی، جواد نوری و رضا ساکی به عنوان داور در این جلسه حضور داشتند. ساکی که دبیری این نشستها را هم برعهده دارد در ابتدای نشست از انتشار طنزهای مکتبخانه در قالب یک نشریه داخلی در حوزه هنری خبر داد. در پایان سعید قلیچی، شایان شاملو و علی خضری نفرات برتر مکتبخانه پنجم انتخاب شدند. خندهدار بودن، زاویه دید متفاوت، نثر روان و تفکربرانگیزی از جمله شاخصههای داوری طنزها در مکتبخانه بود. داستان «سنت اجدادی» نوشته قلیچی که حائز رتبه اول شد در ادامه میآید: سنت اجدادی سیلی خوردن به خاطر سیگار نکشیدن، یکی از سنتهای اجدادی خاندان ما «قلیچی»هاست. تقریبا اکثر پسرهای قوم ما، تجربه سیلی خوردن به خاطر سیگارهای کشیدهشده توسط دوستانشان را دارند. بهعنوان مثال خود من هنوز وارد دبیرستان نشده بودم که این تجربه را کسب کردم. قضیه هم خیلی ساده بود. یک روز به صورت کاملا اتفاقی در مسیر برگشت به خانه با محسن ایوبی پسر همسایه هممسیر شدم و البته خیلی اتفاقیتر، آن روز دقیقا همان روزی بود که محسن تصمیم گرفته بود در خیابان سیگار بکشد. هنوز پک سوم را به سیگارش نزده بود که پدر من از راه رسید و بیمقدمه و بدون هیچ اعلام قبلی سمت چپ صورت من را با کف دست راست نوازش کرد. کمی زمان برد تا با کلی سند، مدرک، نمودار، آمار و گزارش و حتی قسم و آیه، پدرم متوجه شود که من سیگار نکشیده بودم، با این حال پدرم طی تمام این سالها، از عملکرد خودش دفاع کرده و میکند. چند هفته بعد از سیلی مذکور بود که پدرم برای توضیح رفتارش گفت: «من پدرتم و متوجه شدم که تو سیگار نکشیدی، مردم کوچه و خیابان که به این سادگیها متوجه نمیشوند.» حالا هم که بیشتر از 15 سال از آن سیلی گذشته این مساله به خوبی برای من حل نشده. آن روزها تصور میکردم، مردم کوچه و خیابان، وقتی رد پنج انگشت دست راست پدرم را روی صورتم ببینند، به خوبی میفهمند که من لب به سیگار نزدهام. حقیقتا این تنها توجیهی بوده که در تمام این سالها توانستهام پیدا کنم. با این حال، چند سال بعد، پدرم داستان سیلی خوردن خودش از پدربزرگم را به خاطر سیگاری که اکبر منعم دوست و همبازی پدرم کشیده بود برایم تعریف کرد. حاج محمد قلیچی پدربزرگ من در شاهرود معلم بوده و آنطور که پدرم تعریف میکند، یکی از همسایهها او و اکبر منعم را در حالی که دوستش سیگار میکشیده دیده و همان شب پدربزرگم بدون هیچ اعلام قبلی با کف دست به استقبال صورت پدرم رفته است. در خاطرات خاندان قلیچی، داستان سیلی خوردن حاج محمد پدربزرگم هم به علت سیگار نکشیدن وجود دارد. داستان آن را عمو اکبر، پسر بزرگ حاج محمد، برای ما یعنی برادرزادههایش تعریف کرده است. گویا یک روز یکی از همسایهها به پدربزرگم پول میدهد تا برای او سیگار بخرد، در مسیر برگشت بوده که حاج عبدالله جد بزرگ من از راه میرسد و پسرش یعنی پدربزرگ من را یک سیلی مهمان میکند. حاج عبدالله هم از پدرش به خاطر سیگار نکشیده سیلی خورده و پدر او هم از پدرش. بررسیهای تاریخی نشان میدهد که حتی کربلایی جعفرقلی قلیچی، جد هفتم بنده هم چنین تجربهای را داشته، البته آن روزها دیگر خبری از سیگار نبوده و بنا بر شنیدهها، در زمان جنبش تحریم تنباکو، کربلایی قصد داشته تا قلیانی را بشکند، که در همان زمان پدرش که اسمش را نمیدانیم، از راه میرسد و به تصور اینکه پسرش میخواهد قلیان بکشد، کربلایی را یک سیلی مهمان میکند. بررسیها نشان میدهد که خاندان من، دست کم از هفت پشت به این طرف، قربانی سیگارهایی بودند که نکشیدند و به خاطر همین است که میگویم سیلی خوردن به خاطر سیگار نکشیدن، یکی از سنتهای اجدادی خاندان ما قلیچیهاست. به همین دلیل است که من هنوز مادر بچه هایم را پیدا نکرده، تصمیم دارم این سنت را زنده نگه دارم. حتی برای انتقال آن به صورت پسرم برنامهریزی کردهام، اصلا هم عقدهیی نیستم. انتهای پیام
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایسنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 21]