تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 23 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):مؤمن هرگاه سخن گويد ياد (خدا) مى كند و منافق هرگاه سخن گويد بيهوده گويى مى كند.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1828702606




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

نامه طنز شهید باقری برای خواهرش


واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین:
دفاع مقدس,شهید باقری
نامه طنز شهید باقری برای خواهرش من که امری ندارم، اگر تو هم نداری من هم چیزی به نظرم نمی‌رسد بنویسم. ان‌شاالله در پناه حضرت حجت باشید والسلام.




«غلامحسین افشردی» معروف به «حسن باقری» پس از گذراندن دوره آموزشی در «جلدیان» (پادگانی در سیزده کیلومتری شمال پیرانشهر آذربایجان غربی) به ایلام اعزام می شود؛ او با ارسال عکس خود در لباس سربازی، با قلمی آمیخته با طنز، در نامه ای خطاب به خواهرش به بهانه شرح این عکس، روایتی روان و صمیمی از اوضاع و احوال خود ارائه داده است. شهید باقری در این نامه که در کتاب «روایت زندگی حسن باقری» منتشر شده، چنین نوشته است: روز دوشنبه 27، 6، 57 هجری شمسی، در تپه خرگوشان که گردشگاه کوچکی است در شمال غربی و گوشه ایلام؛ از اینجا شهر، قشنگ معلوم است و خب، شهر هم شهر کوچکی است؛ جایی است شبیه شاه گلی تبریز به مقیاسی خیلی کوچک که فقط یک تپه کوچک است. فقط یک خیابان بن بست روی آن ساخته اند که وسایل و یا کسی می آید بالا، باید از همان جا برگردد. مثل تبریز نیست که از یک طرف بروی و از طرف دیگر برگردی؛ باری، عکاس آمد با دوربین پولاروید فوری؛ من که قصد نداشتم با لباس مقدس سربازی عکس بگیرم. بچه ها گرفتند و من هم با جریمه یکصد ریال تمام برای این بابت، به دریافت یک عکس نائل آمدم.

اول خودم از قیافه به قول طرف، میخم خنده ام گرفت؛ تا چه رسد به دیگری ولی گفتم هر چه بادا باد. اما تشریح تمثال مبارک غلامانه که اولین تمثال گرفته شده در خدمت است:

الف ـ پوتین ها که پشت گل های میمونی و شاه پسند پنهان شده، بندهایش باز بود و هر کجا می رفتم آن هم خودش را پشت سرم می کشید که مبادا عقب بماند.

ب ـ شلوار به زور و مدد کمربند، بند شده؛ چون دور کمرش دو برابر دور کمر من است؛ البته کمربند اولی زیر کمربند ثانی که اسمش فانوسقه است، پنهان شده و روی فانوسقه هم یک جیب فانوسقه است. داخل آن دو خشاب 8 تیری فشنگ وجود دارد که بر ابهت مطلب می افزاید. البته خود فانوسقه هم دولاست و دیگر جا ندارد کوچک شود؛ گاهی مانند کمربند اسلحه کمری تگزاسی ها آویزان می شود. از این جهت هم شبیه غربی ها می شوم و گاهی بر اثر خورد و خوراک فراوان و چرب تنگ می شود؛ زیرا دنیا و زندگی پستی و بلندی زیادی دارد.

ج ـ پیراهن که دیگر شاهکار این لباس است؛ گشاد و باد و پف کرده که فکر کنم تمام ژاندارمری ایلام را بگردند همانند این پیراهن یافت می نشود و باز سراغ خودم می آیند؛ چون همه داده اند کوچک کرده اند و یا لباس دوخته اند و فقط من شجاع و بی خیال و لر هستم که همچنین مانده ام. البته آن سینه باز همچون خورشید هم باید طبق قوانین نظام پوشیده باشد اما کار ما از این حرف ها گذشته است به همین مناسبت وقتی به فرمانده گروهان گفتم گواهینامه دارم و وقتی دید چهار سال سابقه دارد گفت همین خوب است نگه داریمش ولی قدری سر و ضعش را درست کند! ما هم به علامت تصدیق سری تکان دادیم که صحیح است، احسنت!

البته خصوصیت دیگر این تازه پیراهن، شسته نشدن آن از زمان دوخت آن تاکنون است و از آینده هم کسی نمی تواند که خبر دهد. البته به جمله معترضه بگویم که یک دست دیگر از این لباس های جالب داشتم که بالاخره به ضرورت زمان و مکان داده ام خیاط پادگان کوچکش کند به اجرت ده ریال تمام. البته چون او هم تقریباً به مثل من است، اندازه نگرفته و گفته برو به اندازه های خودم برایت درست می کنم و من هم خوشحال از اینکه حوصله اندازه گرفتن نداشتم، قبول شده انگاشتم.

د ـ و از ریش و کلاه که دیگر هیچ. قریب سه ماه می شود که محاسن مبارک بلند شده و کم کم می توان عمامه گذاشت و سربازان و درجه داران و افسران گرامی را موعظه و ارشاد نمود. نمی نماید که من ملا باشم یا سرباز اما کلاه هم همان کلاه قضمیت است که ارتش داده. البته همه، کلاه شخصی خریده اند ولی من تاکنون به همین اکتفا نموده و به طریق درویشی روزگار گذرانده ام. ولی باز هم به ضرورت زمان و مکان باید مبلغی معادل یک صدوپنجاه ریال از خزانه ملت برای خرید بُرک پرداخت نمود که این کج و معوج است و تازه شسته ام و جلوی آفتاب خشک کرده ام که به منزله همان اتو شده است، اما باز هم پستی و بلندی اش در عکس مشخص است.

ه ـ تفنگ را هم که دیگر نگو؛ هر کس ببیند خواهد گفت پلاستیکی است و اوله و فلان ندارد؛ اما غافل از اینکه اسلحه ای است بسیار مهم و سالم که حتی آمریکایی هم هست و برای اینکه کسی نترسد بقیه اش را پنهان ساختیم و همین مقدار را هویدا پسندیدیم.

و ـ البته شایسه است که هر نظامی اتیکت داشته باشد که نام و شهرتش مشخص باشد و بحمدالله والمنه فامیلی ام را مطابق شهرت تو درست نوشته اند. اما اسم را نگو، گفته اسم قشنگ غلامحسین بزرگ است؛ لذا به حضرتش اکتفا نموده و غلامش را راه نداده اند. بعد هم دیدند تا برادر بزرگ تر هست کوچک تر را می نویسند. لذا مرقوم داشتند حسن افشردی. ما هم به روش حجب و حیا چیزی نگفتیم و سر به مقابل افکندیم.

زـ پشت سر، رستوران تپه خر گوشان است، البته خیلی کوچک است و خوردنی های زیادی دارد. از جمله شربت و کیک و چای و قهوه و کافی میت! والسلام. از غذا و فلان اصلاً خبری نیست اما چون اینجا آب لوله کشی ندارد و قبلاً هم مشروب داشته، تمام وسایلش احتیاط دارد. لذا نمی توان دلی از عزا درآورد و فعلا باید در عزا بود تا آینده چه شود.

اما پشت سمت راست عکس، کوه های اطراف ایلام است که پوشیده است از تک درخت ها و چون زیاد است به صورت انبوه جنگلی دیده می شود. خوشبختانه اینجا درخت ها می گذارند که جنگل دیده شود و مانند شمال نیست که درخت ها جلوگیر رؤیت جنگل باشند.

بگذریم. این نامه هم باعث شد که امروز که چهارشنبه 26 ، 9 ، 57 [است] به ظهر برسد و خود غنیمتی است. مهم نیست که اگر حوصله ات نگیرد که همه اش را بخوانی یا نخوانی. مهم این است که وقت من گذشته و با تو حرف زده ام. هرچند که جوابم را بدهی یا نه، ولی من جواب خویش گرفته ام. خدمت مامان جون سلام برسان و بگو این عکس را برای تو فرستادم که فقط بخندی و دیگر هیچ. هر نتیجه ای غیر از این بگیری راضی نیستم.

خدمت حاج آقا و محمد خان الدوله و احمد افندی هم سلام این جانب را طی تشریفات معروض دارید. فعلاً قرار شده در خود ایلام راننده شوم. ان شاالله که راحت تر از نگهبانی باشد و داخل شهر است. لااقل قبل از ظهر و شب را انسان می تواند برای نماز به مسجد برود و امثال این کارها. ناجوری اش هم این است که جیم شدن ندارد. خب، چه می توان کرد. خدمت همه فامیل و دوستان سلام برسان. من که امری ندارم، اگر تو هم نداری من هم چیزی به نظرم نمی رسد بنویسم. ان شاالله در پناه حضرت حجت باشید والسلام.(فارس)


دوشنبه 17 شهریور 1393 12:52    بازدید:34





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 34]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن