تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 17 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):دلى كه در آن حكمتى نيست، مانند خانه ويران است، پس بياموزيد و آموزش دهيد، بفهميد...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805242952




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

خلاصه‌نويسي شاهكار‌هاي ادبي ذهن مخاطب را تنبل مي‌كند


واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: خلاصه‌نويسي شاهكار‌هاي ادبي ذهن مخاطب را تنبل مي‌كند
نویسنده : امين خرمي 
  موارد بسياري پيش آمده كه در پيشخوان كتاب‌فروشي‌ها به آثاري برمي‌خوريم كه اشاره شده است، اين آثار بازنويسي يا بازآفريني فلان متن هستند، به طور مثال روايت داستان‌هاي شاهنامه يا مثنوي به نثر كه هر نويسنده‌اي با سليقه و درك خود داستاني را از فردوسي يا مولوي در قالب نثر درآورده است. به اين ترتيب يك ژانر در قالب داستان منظوم به ژانر منثور تبديل شده است اما با كمي دقت در آثار بازآفريني يا بازنويسي‌شده چند سال اخير در‌مي‌يابيم كه در واقع اين بازگويي‌ها و بازآفريني‌ها خيلي موفق نبوده‌اند چراكه نويسنده با وجود اينكه روي متن كار كرده اما از مخاطب و نيازهاي او و همچنين از ادبيات و اصل اثر آگاهي كافي نداشته است. بر همين اساس و براي درك ملاك‌هاي خوب يا بد بودن يك اثر بازآفريني شده سراغ محمد جعفري قنواتي از نويسندگان و پژوهشگران فرهنگ ادبيات عامه رفتيم و با او به بهانه چاپ دو كتابش به نام «دو روايت از سليم جواهري» و «قصه‌ها و افسانه‌هايي از گوشه و كنار ايران» و ساير آثار او كه برگرفته از بازآفريني و بازنويسي متون ادبيات كلاسيك و عامه ايراني مي‌باشد به گفت‌وگو نشستيم. حاصل بحث اين شد كه در زير از خاطر مباركتان مي‌گذرد. بازنويسي و بازآفريني در ادبيات به چه معنايي است؟ درباره مفهوم اصطلاحات بازنويسي و بازآفريني هيچ اجماعي وجود ندارد و هر كسي تعريفي از آنها ارائه مي‌كند. بعضي نويسندگان بازنويسي را ساده كردن متون گذشته مي‌دانند و برخي ديگر استخراج بن‌مايه‌هاي يك داستان را به شكلي كه روايت جديدي از آن به دست آيد بازآفريني مي‌دانند، از اين ديدگاه بازآفريني كاري خلاقانه است. براي مثال بايد گفت بازنويسي متون كهن در تاريخ ادبيات ما به طور مكرر صورت گرفته. بسياري از داستان‌هايي كه در متون كلاسيك ما آورده شده، روايت‌ها و داستان‌هايي است كه در متون پيش از خود بوده يا بر سر زبان‌ها جاري بوده است. بازنويسي به معني ساده كردن زمان افسانه‌هاي قديمي براي خواننده امروزي است، به گونه‌اي كه خواننده ناآشنا با زبان قديمي دچار مشكل نشود و متن را به راحتي بخواند و با آن ارتباط برقرار كند. گاه اين بازنويسي فقط به ساده كردن زبان منتهي نمي‌شود بلكه نويسنده بنا به ذوق و مهارت خود دست به تغييراتي چون شخصيت‌پردازي و فضاسازي مي‌زند اما در هر صورت اثر قبلي به قوت خود باقي مي‌ماند و چارچوبش حفظ مي‌شود. بازآفريني شيوه ديگري از برخورد با متون گذشته است كه سنگ‌بناي آن را بايد در همان بازنويسي خلاقانه دانست. وقتي نويسنده‌اي تنها به ساده كردن زبان يا حتي شخصيت‌پردازي بسنده كند، وارد مرحله بازآفريني مي‌شود. در بازآفريني نويسنده آنچنان در اثر دست مي‌برد كه گاهي تنها رد و نشان ناچيزي از اثر قبلي باقي مي‌ماند. در روش بازآفريني نويسنده با الهام گرفتن از آثار ديگران چه كهن و چه معاصر دست به خلق اثر جديدي مي‌زند، چنانچه ممكن است درونمايه شخصيت‌ها، شيوه‌هاي روايت و نوع نگاه نويسنده بر اثر وارد شود. بازنويسي و بازآفريني تنها در حوزه ادبيات كلاسيك صورت مي‌گيرد يا ادبيات عامه نيز از اين عامل سهمي برده است؟ تعداد قابل توجهي از داستان‌هاي مثنوي معنوي از متون پيش از خود وام گرفته شده است. با كمي توجه به وضوح در‌مي‌يابيم كه بسياري از داستان‌هاي مثنوي از كتاب‌هاي كليله و دمنه، عطار نيشابوري، سنايي غزنوي و از متون عربي گرفته شده است، البته مولوي تغييراتي در اين قصه‌ها داده كه مي‌توان گفت نوعي بازآفريني از طرف مولوي صورت گرفته است. در ساير كتاب‌ها از جمله كتب علمي و فلسفي نيز رد‌پاي قصه‌هاي كهن و بازنويسي قصه‌ها به چشم مي‌خورد، مثل كتاب‌هاي غزالي كه هرچند فلسفي است اما قصه‌هايي در آن آورده شده كه برخي از آنها از كتاب شاهنامه فردوسي اخذ شده‌اند. در ادبيات كهن نه تنها بسياري از قصه‌ها بازنويسي شده‌اند بلكه تحريرها و روايت‌هاي متعدد و مختلفي هم از آنها وجود دارد، مثل «مرزبان‌نامه» و «روضه العقول» كه دو روايت مختلف از يك كتاب است. كتاب «سندباد نامه» نيز در دو روايت تحرير شده؛ يكي روايت منثور از ظهيري سمرقندي و يك روايت منظوم از عزد يزدي، به همين ترتيب از كليله و دمنه نيز دو روايت وجود دارد كه همه اين روايات را مي‌توان بازنويسي دانست. همچنين بازنويسي و بازآفريني در حوزه ادبيات عامه نيز مرسوم بوده است. بيش از 20 روايت از كتاب «بختيار نامه» وجود دارد كه حاوي داستان‌هاي عاميانه است و دو روايت آن در زبان فارسي منتشر شده؛ يكي از استاد ذبيح‌اله صفا و دومي از محمد روشن. در سال‌هاي اخير شاهد هستيم كه رويكرد نويسندگان به متون كهن ادبيات فارسي براي بازآفريني و بازنويسي سرعت بالايي گرفته است، به نظر شما آسيب‌هاي اين نگاه جديد در چه نكاتي قرار دارد؟ بنا به دلايلي طي سال‌هاي اخير ادبيات گذشته مورد توجه بسيار قرار گرفته اما نكته مهم اين است كه رويكرد به ادبيات گذشته همراه با معيارهاي دقيق نيست و هر كس متناسب با ذوقيات خود داستان‌هايي را گرفته و بازنويسي مي‌كند. متأسفانه در بازنويسي متون كهن كه بازار آن در سال‌هاي اخير داغ شده به مضامين اصلي، انديشه اصلي و بن‌مايه‌هاي اصلي داستان توجه دقيقي نمي‌شود. بازنويساني كه در كار ساده كردن متون كهن هستند، برحسب ذوق و سليقه و درك خود از داستان‌ها با بي‌توجهي برخي قسمت‌هاي ضروري داستان را حذف مي‌كنند كه اين باعث از بين رفتن انديشه اصلي داستان مي‌شود، البته در اين بين شاهد برخوردهاي خلاق با ادبيات گذشته هم هستيم كه هم پيش از انقلاب نوشته شده و هم در سال‌هاي اخير شاهد آن بوديم، از جمله كتاب‌هاي مهرداد بهار و در سال‌هاي اخير كتاب سه جلدي «پارسيان و من» آرمان آرين كه در حقيقت داستان رستم را بازنويسي كرده و رماني با شرايط امروز نوشته است. ديدگاه غالب موجود بر جامعه گواه اين مدعاست كه بازنويسي متون كهن تنها براي كودكان و نوجوانان صورت مي‌گيرد، آيا با اين رويكرد موافقيد؟ متأسفانه ديدگاه غلطي به وجود آمده كه تصور مي‌كنند بازنويسي متون كهن تنها براي كودكان و نوجوانان است در حالي كه مي‌توان از بن‌مايه‌هاي ادبيات كهن استفاده كرد و رمان‌هاي معاصر نوشت، همان‌طور كه در غرب مرسوم است ادبيات كلاسيك را براي بزرگسالان بازآفريني مي‌كنند و آثار خوبي هم نوشته مي‌شود. بسياري از متون گذشته‌ ما با زبان امروزي كاملاً متفاوت است و به استثناي پژوهشگران كه بنا به ضرورت تحصيل و كاري خود بايد به آنها مراجعه كنند، براي مردم عادي قابل درك و جذاب نيست. بسياري از اين متون مثل «طوطي‌نامه» و «سندبادنامه» به دليل نثر متكلفي كه دارند براي تحصيلكرده‌هاي ادبيات نيز جذاب و خواندني نيستند و هنگام خواندن اشكالاتي را براي خواننده به وجود مي‌آورند. اسطوره‌ها و افسانه‌هاي بر جاي مانده از گذشتگان مهم‌ترين بخش فرهنگ يك ملت را تشكيل مي‌دهند كه استفاده درست و بجا از آنها مي‌تواند در غني كردن فرهنگ امروز نقش مهمي داشته باشد. بازآفريني و بازنويسي دو شيوه‌اي است كه نويسندگان از آن در برخورد با افسانه‌ها و اسطوره‌هاي به جا مانده از گذشته به كار مي‌برند. آنچه در بازنويسي اهميت دارد انتخاب بجا و مناسب متوني است كه در عصر حاضر هم مي‌تواند مورد توجه خواننده قرار بگيرد، مخصوصاً هنگامي كه قرار است اين بازنويسي براي كودكان و نوجوانان انجام شود. هر متني نمي‌تواند به صرف معرفي شدن به نسل امروز بازنويسي شود. بسياري از متون مي‌توانند دوباره خودشان را خلق كنند درست مثل اسطوره‌ها كه مرتب خود را به وجود مي‌آورند اما به شكل ديگر. خصوصيات يك بازخواني خوب در چه نكاتي نهفته است؟ يك بازخواني خوب توسط هنرمندي خلاق مي‌تواند منجر به خلق اثري‌ شود كه در عين حال كه تازه و نو است، رنگ و بويي از گذشته داشته باشد اما بايد گفت اين كار توسط نويسندگاني صورت مي‌گيرد كه درك درستي از شرايط زمانه خود داشته باشند و شناخت كافي نسبت به گذشته كه در اين زمينه بهترين نمونه حكيم ابوالقاسم طوسي است. دليل موفقيت فردوسي اين بود كه او در عصر و زمانه‌اي دست به اين كار مي‌زند كه جامعه ايراني بيش از هر زماني احتياج داشت تا آينه‌اي باشد و بتواند در آن خودش را نگاه كند و فردوسي به خوبي از اين امر آگاه بود. در عصر فردوسي همه چيز در حال دگرگوني بود، سلسله ساماني كه خود را ايراني خالص مي‌دانست رفته بود و جايش را به سلسله‌اي كاملاً ترك داده بود. در واقع جهاني پايان گرفته بود و جهاني ديگر آغاز شده بود. وقتي جهاني تازه مي‌آيد ديگر بازنويسي گذشته به تنهايي كافي نيست. كار فردوسي در وهله اول بازخواني دوباره گذشته است اما نگاهي هم به حال خود دارد و اگر چنين نكرده بود نمي‌توانست تأثيري كه امروز بر فرهنگ ايران گذاشته بود را انجام دهد. چرا در حوزه بازنويسي نسبت به حوزه بازآفريني شاهد آثار بيشتري هستيم؟ در حوزه بازنويسي كارهاي زيادي انجام شد كه درخشان‌ترين آنها آثار مرحوم مهدي آذريزدي است. او همچون قصه‌گويي صادق با زبان شيوايش افسانه‌ها و حكاياتي را كه چندين نسل از آدم‌هاي اين سرزمين را اسير خود كرده بود از نو با زباني ديگر روايت مي‌كند. در حوزه بازنويسي كارهاي زيادي انجام شده كه به لحاظ كميت و كيفيت قابل توجه هستند اما در حوزه بازآفريني كارهاي زيادي انجام نشده تا بشود درباره آنها حرف زد و مورد بررسي قرار داد. به نظر من بازآفريني قدمتي به اندازه تاريخ فرهنگ تمدن بشر دارد و اين كار يك ضرورت بوده است. وقتي قومي از سرزميني به مكان تازه‌اي نقل‌مكان مي‌كند يا حتي بر اثر تحولات داخلي و خارجي جامعه وارد مرحله تازه‌اي مي‌شود كه اين خود بازآفريني است و بهترين مثال آن مهاجرت اقوام آريايي است و نزديك‌تر از آن تحولي كه بعد از پذيرش اسلام رخ داد. يكي از دلايلي كه باعث شده بازآفريني كمتر انجام شود اين است كه اين شيوه بسيار پيچيده و سخت است، در اين شيوه نويسنده علاوه بر اينكه بايد اثر جديدي را خلق كند لازم است قبل از آن شناخت كافي از افسانه‌ها و اسطوره‌ها داشته باشد تا دست به كاري خلاقانه بزند. از مشكلات و موانع بازآفريني و بازنويسي در حال حاضر به چه نكاتي مي‌توان اشاره كرد؟ اين نكته را بايد همواره مد نظر داشت كه حكايات كهن از روابط علت و معلولي پيروي نمي‌كنند و قصه‌هاي كهن فاقد روابط علت و معلولي هستند و در بازنويسي مجدد نويسنده بايد تلاش كند روابط علت و معلولي را در روابط بين شخصيت‌هاي داستان به كار بگيرد. از ديگر مشكلاتي كه در متون كهن وجود دارد اين است كه فضا و مكان نامشخص است. بازنويس تلاش مي‌كند زمان و مكان را توضيح دهد و فضاي مشخص و ملموسي در ذهن مخاطب ايجاد كند. همچنين در اغلب داستان‌هاي كهن شخصيت وجود ندارد و غالبا آنها تيپ هستند. يكي از كارهاي بازنويسي اين است كه تيپ را تبديل به شخصيت مي‌كند. در اغلب داستان‌هاي كهن گفته مي‌شود «بازرگاني» يا «شيخي» و بازنويس اين تيپ‌ها را تبديل به افرادي مي‌كند كه سن مشخص، خلق و خو و خصوصيات ظاهري مشخصي دارند و نوع گفتار و رفتارشان آنها را به شخصيت نزديك مي‌كند. يكي ديگر از عمده‌ترين مشكلاتي كه در حوزه بازنويسي متون كهن وجود دارد اين است كه ده‌ها بازنويسي از يك اثر در بازار وجود دارد كه قطعاً يكسان نيستند و با كيفيت‌هاي متفاوتي نوشته شده‌اند كه خواننده را در انتخاب گيچ مي‌كند. چه نكاتي به بازآفريني يك اثر آسيب مي‌رساند؟ بازآفريني روي متوني صورت مي‌گيرد كه يا به آن درجه از كمال مطلوب نرسيده‌اند يا به‌روز نيستند. در حالت اول متني كه بازنويسي مي‌شود طرح، سوژه و پيام خود را حفظ مي‌كند اما با پرداختي مناسب دوباره نوشته مي‌شود و يك پله از آنجايي كه هست بالاتر مي‌آيد. در حالت دوم بازنويسي روي متوني صورت مي‌گيرد كه ساخت و پرداخت مناسبي دارد اما نثر آن مناسب شرايط روز نيست و تنها اصطلاحات و كلمات آن تغيير مي‌كند و به زبان حال برگردانده مي‌شود. در بازآفريني حق نداريم سوژه فلسفي و معنوي را به سوژه‌اي طنز بدل كنيم. اگر قرار است متن طنزي نوشته شود، بهتر است سراغ متوني چون آثار عبيد زاكاني برويم. فهم متون كلاسيك براي خواننده عام و حتي دانشجويان مشكل است چراكه هزار سال تفاوت زباني بين نثر كهن و امروز وجود دارد. بازنويسي كار ساده و دم دستي نيست. شكل كار بازنويسي بايد به گونه‌اي باشد كه خواننده امروز را وارد دنياي متون كهن كند و شوق او را برانگيزد كه خواننده به متن اصلي رجوع و در رجوع به متن اصلي آن را درك كند. بازنويسي به هر حال به حد كمال متن اصلي نمي‌رسد و تنها هدفش برانگيختن خواننده براي مراجعه به متن اصلي است،‌ ‌به عنوان مثال قصه‌هاي قرآني را نمي‌توان در يك سوره خاص پيدا كرد بلكه به صورت پراكنده و برحسب بحث‌هاي مختلف تكيه‌هايي از قصه در آيات مختلف آورده شده است كه براي به دست آوردن قصه كامل بايد به قرآن تفاسير و كتب ديني ديگر مراجعه كرد. كسي كه مي‌خواهد روي قصه‌هاي قرآني كار كند، بايد با تفاسير، قرآن و تاريخ اسلام و اديان آشنا باشد و بتواند قصه‌هاي پراكنده را به هم پيوند دهد. بازنويسي چون از روي متون آماده صورت مي‌گيرد خيلي از نويسندگان با سطح هنري و فكري متفاوت را به سمت اين كار مي‌كشاند و همين امر هم منجر به پيش‌داوري‌هاي غلط در ذهن خواننده مي‌شود. اگر خواننده با يك اثر متوسط يا بد روبه رو شود، دچار پيش‌داوري غلط در مورد بازنويسي مي‌شود و ديگر سراغ بازنويسي نمي‌رود و آن را نمي‌خواند در حالي كه ممكن است بازنويسي خوب هم انجام شده باشد اما خواننده دچار پيش‌داوري غلط مي‌شود. آسيب كميت‌گرايي در بازآفريني آثار مانند آنچه در ادبيات جاري داستاني كشورمان مشاهده مي‌كنيم هم وجود دارد؟ بازآفريني توجه خواننده را به اصل متن جلب مي‌كند و براي اينكه خواننده را به متون كهن بكشانيم و در كانون توجه آنها قرار دهيم، روش بازآفريني يا برداشت آزاد را توصيه مي‌كنيم. در اين روش نه تنها متن اصلي در كانون توجه خواننده قرار مي‌گيرد بلكه عناصر جديد و بينامتني نيز به كار گرفته مي‌شود، بدون اينكه اصل اثر تخريب شود. نبايد از شوخي كردن با متون عاشقانه، جدي و تراژدي ادبيات كهن ترسيد و بايد به برداشت‌هاي آزادانه از اين آثار بهاي بيشتري داد. ماهيت و پتانسيل هر قصه‌اي مشخص است و اين توانمندي نويسنده است كه مي‌تواند نشان دهد كدام متن براي بازنويسي و بازآفريني مناسب كودكان است و كدام مناسب نوجوانان. اشكالي ندارد متون كهن يا حتي متون جديدي كه خوانده مي‌شوند به صورت ساده‌نويسي‌ شده در اختيار مخاطب قرار بگيرند و متن‌هاي متفاوتي از يك اثر توليد شود كه البته حرمت اصل متن حفظ شود. همانطور كه صدها اثر از هملت شكسپير نوشته شده است، مي‌تواند صدها اثر از متون كهن و كلاسيك فارسي تحرير شود و نبايد جلوي توليد اين آثار به هر نحوي كه باشند، گرفته شود. خلاصه‌نويسي به شرطي خوب است كه جوهر كار حفظ شود. ما برحسب شرايط موجود كشور خودمان بايد درباره آثار خلاصه‌نويسي شده قضاوت كنيم. اگر شرايط عادي باشد بهترين كار خواندن خود متن اصلي است اما در حالي كه به متن اصلي بي‌توجهي مي‌شود خلاصه‌نويسي مي‌تواند كمك بزرگي به حضور مداوم اثر باشد. در دو سه سال اخير كميت بازنويسي و بازآفريني‌ها اضافه شده اما مشكل اينجاست كه دايره ديد ما در اين زمينه شعاع تنگي دارد و كوچك‌ترين شوخي با ادبيات كهن توهين تلقي مي‌شود. آيا مشكلات معيشتي كه بعضاً و غالباً در مسير زندگي نويسندگان وجود دارد، فرصت تقويت تخيل در امر بازآفريني را با آسيب مواجه نمي‌كند؟ بازنويسي ادبيات كهن، ساده‌كردن جملات و كلمات و روزآمدكردن ساختار جملات است، بدون اينكه لطمه‌اي به خود اثر بخورد و نويسنده مي‌تواند بخش‌هايي از قصه را بنا به نظر خود حذف كند. بازآفريني محدوديتي براي نويسنده ايجاد نمي‌كند. مي‌توان يك شخصيت را از ادبيات كهن، اسطوره‌ها، ادبيات معاصر و حتي ادبيات غرب گرفت و آن را به صورت داستاني تازه نوشت يا بخشي از داستان كهن را آورد اما ادامه داستان به شكلي ديگر پيش برود. بازنويسي و بازآفريني براي كودكان و نوجوانان بسيار مفيد است. خواندن قصه‌ها به صورت بازنويسي مي‌تواند پيش‌ذهنيتي باشد براي آينده كه نوجوان سراغ ادبيات كهن برود. خواندن ادبيات كهن از حوصله كودكان و نوجوانان خارج است چون خواننده مرتب بايد به پانويس كتاب مراجعه كند، بنابراين خسته مي‌شود و كتاب را زمين مي‌گذارد. متأسفانه در حوزه بازآفريني كمتر كاري صورت گرفته است چراكه بازنويسي يك خوراك حاضر و آماده است و اغلب نويسندگان هم در اين حوزه فعاليت‌ مي‌كنند. در خصوص مشكلاتي كه در حوزه بازآفريني وجود دارد، بايد گفت اولين مشكل در حوزه بازآفريني اين است كه كمتر نويسنده‌اي با بچه‌ها تماس دارد و نيازهاي بچه‌ها را مي‌داند. در غرب نويسندگان در طول سال داستان‌هايشان را براي بچه‌ها مي‌خوانند و از آنها نظرخواهي مي‌كنند و گاه پايان داستان با نظر بچه‌ها تغيير مي‌كند اما در اينجا چنين برنامه‌هايي وجود ندارد. آموزش و پرورش اصلاً با نويسندگان تماسي ندارد و شرايطي را فراهم نمي‌كند كه نويسنده با بچه‌ها تماس مستقيم برقرار كند، اين است كه هر كدام در فضاي خودشان محصور مي‌مانند و از فكر و نظر همديگر بي‌خبرند. متأسفانه در آموزشگاه‌ها و مدارس كمتر روي ذهنيت خلاق بچه‌ها كار شده است. بچه‌ها به داستان‌هاي فانتزي علاقه زيادي دارند و اين باعث مي‌شود خلاقيت‌شان رشد كند در حالي كه مرتب داستان‌هاي واقعي به خورد آنها داده مي‌شود، همين افراد با خلاقيت پايين هستند كه بزرگ مي‌شوند و نويسندگان فرداي ما را تشكيل مي‌دهند. از طرف ديگر بخشي از نويسندگان نيز از ضعف تخيل رنج مي‌برند و همين نويسندگان هستند كه بسيار كم مطالعه مي‌كنند و شاهكارهاي ادبيات جهان را نمي‌خوانند. در غرب نويسندگان تمام وقت هستند و به خاطر امرار معاش دست به كارهايي غير از نويسندگي نمي‌زنند اما نويسندگان ما مجبورند كارهاي مختلفي انجام دهند و همين باعث مي‌شود فرصت و فراغت لازم براي كار و مطالعه نداشته باشند. آيا زمان آن نرسيده كه در اين حوزه كار كارشناسي و آسيب‌شناسي صورت گيرد؟ همانطور كه در حوزه داستان كار كارشناسي داريم بايد در حوزه بازنويسي نيز كارشناسي صورت گيرد تا خواننده با خاطري جمع دست به انتخاب بزند. بازآفريني كاري هنري است و فردي كه قصه‌اي را باز‌‌آفريني مي‌كند، بايد داستان‌نويس به معناي دقيق كلمه باشد. معمولاً نويسندگان موفق ترجيح مي‌دهند آثار خودشان را بنويسند، به همين خاطر كساني سراغ بازنويسي مي‌روند كه نمي‌توانند بنويسند و همين باعث مي‌شود كيفيت آثار بازنويسي‌شده پايين بيايد.       بازنويسي يا خلاصه‌نويسي؟!     آيا در كشور ما بازنويسي با خلاصه‌نويسي اشتباه گرفته نشده است؟ پاسخ دادن به اين پرسش به شكل قاطع و منطقي عملي نيست اما به شكلي ديگر مي‌توان پاسخ اين پرسش را داد و آن اينكه بازنويسي و بازآفريني متون كهن يك نياز اساسي براي نوجوانان است. ادبيات كهن ما مثل شاهنامه و مثنوي مولانا به دليل حجم بالايي كه دارند و به دليل زبان و لغات و اصطلاحاتي كه در آنها به كار گرفته شده‌اند، براي نوجوانان دشوار است و آنها نمي‌توانند تماس مستقيم با اين آثار برقرار كنند. وقتي شما نمي‌توانيد دريايي را لمس كنيد به قدر بهره از آن دريا جرعه‌اي برمي‌گيريد و بازنويسي متون كهن مثل برداشتن جرعه‌اي از درياست و بايد نوجوان ما را ترغيب كند كه كم‌كم سراغ اصل كتاب برود. متوليان فرهنگ و هنر و به خصوص صداوسيما و رسانه‌هاي ارتباط جمعي در مورد متون كهن و بازنويسي اين متون بسيار بي‌توجهي مي‌كنند و وقتي حق كساني چون صبحي و آذر‌يزدي كه عمر خود را به پاي اين كار گذاشتند ادا نمي‌شود، ديگر كسي همت نمي‌كند سراغ اين كار پرمشقت برود. در بازنويسي سطح كلماتي كه براي نوجوانان در نظر گرفته مي‌شود بسيار پراهميت است. بازنويسي نبايد با رونويسي متون كهن اشتباه گرفته شود، در اينجا نويسنده پيام را به خوبي درمي‌يابد و آن را جذاب مي‌كند و به دست خواننده مي‌رساند، تا آرام آرام مخاطب نوجوان به سرمنشأ اين قصه‌ها پي ببرد. همچنين در بازنويسي نبايد خيانتي به متن اصلي صورت بگيرد و پيام اثر و محتواي آن دگرگون شود، اگر نويسنده قصد دارد نوشته تازه‌اي براساس داستان خلق كند، بايد داستان تازه‌اي بنويسد و منبع آن را ذكر كند وگرنه نبايد از هدف اصلي داستان خارج شده و چارچوب آن را از بين برد. با خلاصه‌نويسي از داستان‌ها و به خصوص شاهكارهاي مهم ادبيات به دليل تنبل كردن ذهن مخاطب بسيار مخالفم و تصور مي‌كنم در خلاصه‌نويسي تمام زيبايي‌هاي تصويري كتاب از بين مي‌رود. به اعتقاد من خواننده بزرگسال بايد مستقيماً سراغ اصل آثار رود و آنها را از روي اصل مطالعه كند و بسيار مخالف اين هستم كه قصه‌هاي كهن فارسي براي بزرگسالان بازنويسي و ساده‌نويسي شود.    

منبع : روزنامه جوان



تاریخ انتشار: ۱۸ شهريور ۱۳۹۳ - ۱۲:۴۲





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 19]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن