تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 13 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):خداى تعالى كتابى راهنما فرستاد و در آن خوب و بد را روشن ساخت. پس راه خوبى را پيش گ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804025600




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

گفت و گوی فارس با مجتبی رحماندوست شب شعر عاشورا تاثیر زیادی در شعرگفتن من داشت


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: گفت و گوی فارس با مجتبی رحماندوست
شب شعر عاشورا تاثیر زیادی در شعرگفتن من داشت
از مدرسه که گفتند بگو برایت جایزه بیاورند پدرم یک کتابی از صحاف‌خانه همدان خرید، بردیم سر صف فردایش به ما جایزه دادند. من این کتاب را به عنوان جایزه بردم به خانه که اسمش «سراج القلوب» بود.

خبرگزاری فارس: شب شعر عاشورا تاثیر زیادی در شعرگفتن من داشت



خبرگزاری فارس - گروه ادبیات انقلاب اسلامی؛ شب شعر عاشورای امسال در شیراز عطش من را به ادبیات عاشورا بیشتر کرد. در بین شاعران با افق افراد جدیدتری آشنا شدم. یکی از آنها که در حسینیه تاج فرهنگ سینه می‌زد و با عشق و شور هم سینه می‌زد «مجتبی رحماندوست» بود، از ایشان اخیرا کتاب شعری منتشر شده است. دقایقی با او به گفت‌وگو نشستم و قرار شد یک جلسه دیگر با او داشته باشم. برشی از مصاحبه ما با این فعال فرهنگی و شاعر جانباز را بخوانید. -آقای رحماندوست متولد چه سالی هستید؟ دوم اردیبهشت 1333. -کودکی شما چگونه گذشت؟ قبلا 6 سال دبستان و 6 سال دبیرستان بود و من تا کلاس یازده در همدان درس خواندم. پدرم امانت فروش بود یعنی روستاییانی که دست‌شان به خریداران نمی‌رسید پنیر، نخود،‌ لوبیا،‌ سیب‌زمینی و بقیه چیزهایی که تولید روستایشان بود می آوردند برای مغازه پدر من، پدرم می‌فروخت و حق العمل خودش را برمی‌داشت و بقیه‌اش را به صاحب مال می‌‌داد. عمر اصلی من در مغازه پدرم سپری شده است، یعنی شاگرد مغازه پدرم بودم؛ از سال‌های کودکی در مغازه پدرم کار می‌کردم چون مرحوم مادرم کلاس چهارم ابتدایی که بودم فوت کرد. پدرم ازدواج دیگری کرد. ما پنج تا بچه قد و نیم‌قد در خانه بودیم و اخوی‌ام آقا مصطفی 15 سالش بود. من یازده سالم بود و سه فرزند کوچکتر از من هم بودند و ما زیر نظر مادر دیگری زندگی را گذراندیم. مرحوم مادرم ترکی بلد نبود ولی زبان اصلی پدرم ترکی بود، لذا زبان خانه ما فارسی بود. اکثر مشتری‌های مغازه پدر ترک زبان بودند و لذا من آنجا ترکی یاد گرفتم و در حاشیه کار مغازه مثلا تابستان ها که فرصتی پیش می‌آمد جاهای دیگر بساط پهن می‌‌کردم و فروشندگی می‌کردم. -با این شرایطی که فرمودید چگونه به شعر ورود کردید؟ من فنی خواندم. سال دوم دبیرستان همکلاس حاج عبدالحسین فرهنگ بودم. پدر من کلا 18 روز مدرسه رفته بود و بعد از آن هم اخراجش کرده بودند. معلمش کم سواد بوده پدر من هم درسش خوب بوده گفته تو درس‌ها را از من بهتر بلدی، اگر بمانی مزاحمت ایجاد می‌کنی و برو بیرون! اما برای ما کتاب می‌خواند. تا کلاس پنجم و ششم ابتدایی مسائل ریاضی‌مان را پدرم حل می‌کرد. منتهی فرمولش را نمی‌دانست! -شما از کی تا به حال در شب شعر عاشورا حضور جدی دارید؟ بیست و یکمین دوره است که به واسطه دولت و هم کلاسی‌ام حاج عبدالحسین فرهنگ به اینجا می‌آیم. خلاصه پدرم را اخراج کردند اما زیاد کتاب می‌خواند و در کار حساب و کتاب بازار بود که سواد اینطوری هم داشت. ما در خانه ابتدا از پدر کتابخوانی را یاد گرفتیم. دانش آموز ابتدایی بودم، یک کار خوب درسی کردم که یادم نیست چه بود. معلم گفت بگو پدرت یک جایزه برایت بفرستد که فردا سر صف به تو بدهیم. بین من و مصطفی 4 سال تفاوت بود. من کلاس اول بودم ایشان کلاس پنجم بود. در یک مقطعی با هم در دبستان بودیم. -آقا مصطفی زودتر شاعر شد یا شما؟ او خیلی قبل‌تر از این شروع کرده بود. پدرم هم خیلی اهل شعر بود و هست، البته الان در خانه زمین‌گیر شده است. -شعر کی به سراغ خود شما آمد؟ من از قدیم‌‌ترها گاهی ابیاتی می‌گفتم ولی هیچ وقت به فکر سرودن شعر به طور جدی نیفتادم، تا این سال‌ها که اینجا می‌آمدیم و موضوع می‌گفتند، دلم می‌خواست برای این جا شعر بگویم یعنی از همان بیست و یک سال پیش، یعنی شب شعر عاشورا بیش از نود درصد در شعر گفتن من مؤثر بود. از مدرسه که گفتند بگو برایت جایزه بیاورند پدرم یک کتابی از صحاف‌خانه همدان خرید بردیم سر صف فردایش به ما جایزه دادند. من این کتاب را به عنوان جایزه بردم به خانه که اسمش «سراج القلوب» بود. انتهای پیام/

93/04/06 - 13:26





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 39]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن