واضح آرشیو وب فارسی:فارس: یازدهمین عصرانه ادبی فارس؛ بزرگداشت محمدحسین انصارینژاد/۶
فراتر از ابرهای ساحلی
برج عاج آن عزیزان، پیشرفت اینان را به تاخیر می افکند. زیرا هر چند هم که آن منتقدان، والا مقام باشند، اگر به بهانه از اظهار نظر خودداری کنند، فایده ای برای این استعدادهای نوپا حاصل نخواهد شد.
خبرگزاری فارس - گروه ادبیات انقلاب اسلامی؛ دکتر سید علی موسوی گرمارودی شاعر شاخص مذهبی است که بیشتر او را با "در سایه سار نخل ولایت" و "خط خون" و شعرهای زیبایی از این دست می شناسیم. گرمارودی مجموعه "ابرهای ساحلی" را خوانده و مقدمه جمع و جوری بر آن نگاشته است. با هم نظر شاعر قصیده های زیبا وغزل های دل انگیز را راجع به شعر " محمدحسین انصاری نژاد" می خوانیم. * گمان دارم هیچ گاه وضع شعر ما و همه ی امور وابسته به آن و از جمله نقد، چنین آشفته و کجمدار و درهم و گونه گون نبوده است. مثلا غزل که من آن را در جایی دیگر، پریزاد شعر فارسی نامیده ام و نمایندگان بزرگی میان معاصرین پیشکسوت چون سایه و سیمین و قهرمان و منزوی و... دارد، اما یکی از اهل نقد هیچ یک از غزل سرایان معاصر را مطلقا شاعر نمی داند! دیگری تقریبا غزل هیچ غزل سرای دیگری جز" یک دوست دیرین" خود را قبول ندارد! و اگر هم احیانا غزلی خوب از غزل سرایی دیگر بشنود و او را خوش آید، شفاهی تصدیق می کند اما کتبی، هرگز! خوب، این گونه برخورد، اگر در پیشاهنگان که آرد را بیخته اند (یا نبیخته اند) و الک را آویخته اند، شاید تاثیری نداشته باشد، اما برای استعدادهای نوپا، که آرزوی راهنمایی از سوی منتقدان دارند، برج عاج آن عزیزان، پیشرفت اینان را به تاخیر می افکند. زیرا هر چند هم که آن منتقدان، والا مقام باشند، اگر به بهانه از اظهار نظر، خودداری کنند، فایده ای برای این استعدادهای نوپا، حاصل نخواهد شد. بر بام خرابات چه جغدی، چه همایی! زنده یاد حقوقی از منتقدانی بود که از راهنمایی و حتی تشویق جوانان دریغ نداشت. ................... این مقدمه را از آن رو آوردم تا بگویم که وقتی اهل نقد و نظر واقعی، پای پیش نمی نهند، استعدادهای جوانی چون شاعر مجموعه ی حاضر، مجبور می شود از کسی چون من که حرفه ای نیستم، بخواهد که مجموعه ی او را معرفی کنم. قصیده ای هم که درهمین مجموعه به من هدیه کرده است، این وظیفه را برای من، ناگزیر، موکدتر می کند! این مجموعه در بردارنده ی 25 غزل و 5 چکامه و 3 ترکیب بند است. همه ی شعرها در طول چهارسال اخیر یعنی از 89 تا 92 سروده شده اند. شاعر، بوشهری و هم شهری زنده یاد " منوچهر آتشی" است. صمیمی ترین و بهترین شعرهای او، غزل ها و در میان غزل ها، بهترین ها، غزل هایی هستند که شاعر خود آن را ساحلی نامیده و برای تفکیک، به هر یک شماره داده است. آن چه در این ساحلی ها چشمگیر و دلنشین است، آشنایی عمیق شاعر با مولفه های معنایی شعر یا بهتر بگویم یگانگی شاعر با آن هاست. دریا، ساحل، موج های ساحلکوب، صخره های ساحلی، تلاطم امواج، ماسه هایی که زیر پای شاعر تکان می خورند، صخره های ساحلی، مرغ های ماهیخوار و ده ها جلوه ی بصری جنوب و دریا، در غزل های ساحلی شاعر، محصول زندگی او در این محیط است، نه این که در کلان شهری چون تهران یا اصفهان نشسته باشد و ذهنا از دریا و ما فیها تصویرسازی کند! یکی از این بهترین ها، غزل ساحلی شماره ی سه، در این مجموعه است. ابیاتی از آن را با هم بخوانیم: ماه رد می شد از شب یلدا ولی انگار بی خبر بودیم سایه ها هم بلندتر بودند، شاد از آن جشن مختصر بودیم پای این صخره سفره گستردیم، باده مان چای قند پهلو بود شب سردی که گرم خاطره از کودکی های یکدگر بودیم صفی از مرغ های ماهیخوار آمدند از اجل معلق تر فکر اندوه ماهیان آن شب، از همه عمر بیشتر بودیم ماسه ها از تلاطم امواج زیر پامان تکان تکان می خورد در مه آلود ساحل بی تاب چون دو تا قوی همسفر بودیم سیلی موج ها مکرر شد، ناگهان صخره ها کم آوردند چشم بر موج های ساحل کوب، محو هنگامه ی خطر بودیم قصه ی کودکانه ی خود را شب یلدا به ماه می گفتیم گاه بالای تخته سنگی نیز در خیال از ستاره سر بودیم عابر صخره های ساحلیم موج ها در دلم می آشوبند بر همین صخره خوب یادم هست شبی این گونه تا سحر بودیم حسی بودن مولفه ها، ما را از گفتن واقعیت دیگری در شعر او باز نمی دارد و آن این که: شاعر این مجموعه، از استعداد اصلی شاعری که من به آن قریحه می گویم، نیز برخوردار است. برای اثبات نظر خود، به طور خاص، غزلی از این مجموعه را شاهد می آورم که ساحلی نیست، و قوت و قدرت آن مدیون یگانگی شاعر با مولفه های محیط و زندگی در آن و دریافت های حسی ملموس از پدیدارها هم نیست، بلکه بیشتر مرهون قریحه ی شاعرانه ی اوست. با هم ابن غزل را که شاعر آن را دارکوب بی تاب نامیده است، بخوانیم: دارکوب بی تابی لای بید مجنونی است باغ را می آشوبد در سرش چه افسونی است های و هوی گنجشکان جور دیگر است این جا سارها سراسیمه شب شبِ دگرگونی است پشت سر، شباهنگام، شاعران دلتنگند در سه گاه شور اما زخمه شان همایونی است ارّه، بی ترحم باز قسمت سپیدار است سهم باغ همسایه هر نفس شبیخونی است باغ را لگد کردید تا کجا کنید آباد آخر ای تبرداران، این چه نعل وارونی است من درباره ی قریحه، در کتاب "جوشش و کوشش در شعر" به تفصیل سخن گفته ام و در این وجیزه که تنها معرفی کوتاهی از مجموعه ی حاضر به خواهش شاعر است، آن را تکرار نمی کنم. وارد بحث " زبان و نگاه زنده و امروزین شعر" او و نیز دل تپنده ای که برای اهل بیت علیهم صلوات الله و هم چنین غمبادهایی که در گلوی شعر خود برای مظلومان دنیای اطراف خود چون فلسطین و... دارد، نمی شوم که متاسفانه فرصتش را ندارم و آسوده سری خواهد و مهتاب شبی... و این زمان بگذار تا وقت دگر... ...................... امیدوارم انصاری نژاد، از این "ابرهای ساحلی" فراتر برود و به آفتاب بی ابر و درخشان برسد... آن روز انشاالله خیلی دور نیست... بمنّه و فضله. انتهای پیام/
93/04/01 - 16:24
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 42]