واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: سينماي ما- مهرانه رضاييفر: این نکته که ایران و ایرانی از دیرباز به قهرمان فردی و فرهنگ فهرمان پروری علاقه وافری داشته، از گوشه گوشه ی تاریخ و مطالعات جامعه شناختی این سرزمین قابل ردیابی است. اینکه ایرانی در اعصار مختلف و در کش و قوس با شرایط گوناگون همیشه چشم انتظار کسی بوده که پرچمدار نزاع های سیاسی و اجتماعی باشد و صف اول مبارزات فردی و جمعی را پوشش دهد، از نکات قابل توجه می نماید. اما قبول اینکه طرح این موضوع، هیچ گاه در سینمای ایران، جز در جهان ساخته ی کیمیایی، به نتیجه درخور توجه دیگری نرسید، نیازمند تاملی عمیق است. حتی ادبیات این مرز و بوم سرشار است از قهرمان های فردی که یک تنه معادلات منطقی را به هم می زنند و دست آخر به اسطوره و نمادی مردمی تبدیل می شوند و به تنهایی حجم و طول و عرض قصه ها را پر می کنند. اما سینماگران ایرانی، طی سالها مقاومت عجیبی در به تصویر کشیدن این تمایل پنهان، اما همیشه بیدار جماعت ایرانی، از خود نشان داده اند. حالا اینکه این مقاومت نتیجه ی غلبه ی تفکر شبه روشنفکری بوده یا ناتوانی از ارائه تصویر درست قهرمان، موضوعی است که نیاز به بحثی ریشه ای تر دارد. اما در این بین، مسعود کیمیایی تنها کسی بود که در تمام بیست و هشت اثر به جا گذاشته از خود دست از قهرمان فردی و اسطوره سازی اش برنداشت و جایی هم که خواست اندکی با فاصله به قهرمان های ساخته دست خودش نگاه کند، نتیجه اش فیلمی شد در حد و اندازه های رئیس که داد دوست و دشمن را درآورد. پس بیراه نیست اگر پیوند مشخصه قهرمان سازی از یک سو، و کارگردانی مولف به نام مسعود کیمیایی از سویی دیگر را پیوندی ریشه دار و خجسته بنامیم. جرم، بیست و هشتمین اثر مسعود کیمیایی را می توان بازگشتی باشکوه برای آقای کارگردان به حساب آورد. بازگشت به دنیایی که تماما بیانگر درونیات و فضای مورد علاقه اوست و اتفاقا این بار، این فضا با ایمانی قوی تر از گذشته به تصویر کشیده می شود و شاید وجه تمایز جرم با آثار موخر کیمیایی از همین اعتقاد سرشار وی به حس جاری در متن اثر نشات بگیرد. به عبارت دیگر، مخاطب جرم، با تفکرات و آهنگ ذهنی خالق اثر بی واسطه تر از هر زمان دیگری روبه رو می شود. هر چند شخصا فریم به فریم آثار کیمیایی را هوشمندانه می دانم و سفت و سخت هم پای یکایک آثارش ایستاده ام اما جرم را یکی از بهترین ساخته های او می دانم. چرا که فیلمساز محبوبمان، این بار بیش از پیش پای جهان فردی و قهرمان هایش ایستاده و این اعتقاد از نما به نمای جرم قابل اثبات است. کیمیایی این بار بکارت فضای کلی اثر را فدای مصلحت اندیشی هایی که بعضا گرفتارش می شد، نکرده و یکسره بی اعتنا به ذره بین هایی که او را می پایند، لحن شخصی و منحصر به فردش را در بطن اثر جاری ساخته است و چه قدر نتیجه این بی اعتنایی به دل می نشیند. این شاید دقیقا همان نکته ای باشد که تم اصلی و جهان فردی فیلمساز را برجسته تر می سازد. یکی از موضوعاتی که همیشه در سینمای کیمیایی خودنمایی کرده و بلا استثنا جز نقاط قوت آثار اوست، بازی های شسته و رفته ای است که در فیلم هایش رقم می خورد. این بار هم اصرار کارگردان بر اصل و اساس قرار دادن بازیگر و میزانسن بندی بر پایه این اعتقاد، به نتیجه چشمگیری منتهی شده و الحق که بازی ها همه در خدمت کل اثر قرار می گیرد. به عنوان مثال، گویی قد و قواره بهداد را با دوربین کیمیایی وجب کرده اند. اگر قرار باشد بازیگری را به عنوان شناسه مختصات دنیای کیمیایی انتخاب کنیم، قطعا آن انتخاب کسی نیست جز حامد بهداد. به گمانم بازیگری بهتر از او نمی تواند به قهرمان های فردی جهان فیلمساز جان دهد و در همین تجربه پیش رو هم به راحتی می توان دید که بهداد در قاب های ساخته ی دست کیمیایی چه خوش می نشیند و اتفاقا هر آنچه هست از همسویی دنیای بازیگر و فیلمساز رقم می خورد. پولاد کیمیایی هم هر بار نقش را به قالب خود نزدیک تر می سازد و این اتفاقا نکته ی بارز تفاوت توانایی او با بهداد است که هر دو کوششی در خور توجه اما کاملا در جهت عکس یکدیگر انجام می دهند. به عبارت دیگر، بهداد تلاشی طاقت فرسا برای نزدیکی به کاراکتر دارد و پولاد تلاشی قابل تقدیر برای یافتن وجوه مشترک بین خود و کاراکتری که قصد به تصویر کشیدنش را دارد. اتفاقا این تلاش در دو جهت متفاوت به دیدنی تر شدن پلان-سکانس های این دو بازیگر می انجامد که با اطمینان می توان گفت، لحظات رویارویی این دو ، می توان لذت ناب سینما را درک کرد و این لذت، بی گمان از جایی شروع می شود که مخاطب آثار کیمیایی به فهم این مهم نائل آید که تنها کسی که قرار است منطق را بسازد و به آن معنا دهد کسی نیست جز مسعود کیمیایی. مردی که امید داریم جرم های بیشتری مرتکب شود! منبع : سينماي ما
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 234]