واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: مردی برای تمام اعصار
بسیار شنیده ایم و خوانده ایم که امام علی را « ماورای انسان» یا « انسان ماورایی» توصیف کرده اند، گاه خوانده ایم که بعضی شیعیان تندرو او را به مقام خدایی برکشیده و تمام پیامبرانی را که برای هدایت خلق مبعوث شده، فرستاده از جانب او دانسته اند، گاه او را تجلی خداوند قلمداد کرده اند... و بسیار تعاریف و توصیفات دیگر که نگارنده نه سعی در اثبات بطلان یا صدق آنان دارد و نه علم کافی برای این محاجه. تنها به آوردن یک دلیل اکتفا می شود: خداوند رحمان در قرآن 4 بار نام گرامی رسول اکرم را آورده است.یکی از این مواردی که قرآن کریم به پیامبر اکرم شاره کرده است آیه 21 از سوره احزاب است .خداوند دراین آیه می فرماید:" لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه " ( به یقین برای شما در وجود پیامبرخدا سرمشق نیکویی است ). خداوند پیامبر را با تمام بزرگی، علو درجات، گونه گونی صفات و گستردگی محسنات الگویی برای مسلمانان معرفی می کند و شما خود می دانید که الگو زمانی معنا می یابد که به لحاظ ذات و صفات با دیگران متفاوت نباشد. از سوی دیگر پیامبر اکرم امام علی را برادر و همتای خویش معرفی کردند. از اینرو باید گفت که در مقام الگو ، علی واجد همان جایگاه پیامبر است. گرچه توصیفاتی از قبیل "علی ماورای انسان" بسیار زیباست ولی یکی از ایراداتی که بر آن مرتبط است آنکه علی را از دسترس جمیع مسلمانان به دور ساخته او را بر عرش اعلا بر می کشد و بیان می کند که مانند علی بودن و شدن محال است و این یعنی در زنجیر کردن انسان درهمان چارچوب بسته ضعف ها و ناتوانی هایش بدون حتی روزنی از امید، امید به امکان بالا رفتن، بر کشیدن و تعالی یافتن . به هر روی نگارنده معتقد است که نباید با صفات الوهی، خاندان رسالت را از دسترس جان های شیفته که تنها ستایش راضیشان نمی کند، دور ساخت؛ باید آنان را همچنان که بودند به عنوان الگوی عملی در نظر گرفت. آنان در مدرسه اسلام بهترین بودند در مکتب اسلام بر آمدند و پرورش یافتند. این بدان معنا نیست که نگارنده سعی در کاستن از مقام اهل بیت مکرم رسول اکرم دارد بلکه متذکر می شود که خارج کردن ایشان نیز از حدود انسانی پاس داشتن مقامشان نیست.علی همزمان با فاطمه اولین کسانی بودند که این فرصت و یا نعمت را یافتند که در محضر رسول اکرم، حبیب خدا تعلیم یابند. قرابتی باید بین معلم و متعلم باشد؛ تا متعلم را بدین افتخار نائل آورد. علی ذره ذره و قطره قطره از دانش بیکران رسول الله نوشید تا آنکه جان او شد ؛ برادر و همتا و پاسخی بر بودن رسول اکرم شد « علی از من است و من از علی هستم»(1) بدینگونه است که علی از مرزهای تشیع و اسلام فراتر رفته مرزهای ادیان را در هم شکسته است. علی انسانی است برای تمام اعصار. زندگی او از خانه خدا آغاز می شود و در خانه خدا به پایان می رسد و در این فاصله جز برای خدا قدم نمی گذارد و شمشیر نمی زند. شجاعت علی، زهد و پارسایی اش، عدل و انصافش، دلسوزی اش بر خلق، عرفانش، علم بیکرانه اش که او را به مقام « باب علم» (2) نائل آورد و دیگر جهات شخصیت او در نظر ما بسیار عجیب است چرا که عادت کرده ایم انسان ها را تک بعدی بیابیم و ببینیم. آنکه شجاع است فاقد عطوفت است، آنکه زاهد است در بر تمام دنیا بسته ، اگر دنیا را سیل خون بر کند، او را از جای تکان نتواند داد. آنکه عالم است با مردم کاری نیست. و آنکس را که زمامدار است عدالت نیست. اینها همه انسان امروزین را تشنه دریای بیکرانی می سازد که علی نام دارد. انسان امروز که در اسارت معبودهای رنگارنگ جان خسته اش به ستوه آمده، جز در مکتب علی آرامش نمی یابد. مکتبی که پایه آن اخلاق و انصاف و بدنه اش دینداری و تقوی است.در توصیف علی ، سخنان بسیار گفته شده، کتا ب های حجیم در ذکر صفات و مراتب کمالات وی به رشته تحریر در آمده و دیوار نوشته های بسیاری از کلمات او آماده شده است، ولی آنگاه می توان علی را به راستی و صداقت ستود که او را نه در سخن که در عمل بستائیم. چون او زندگی کنیم و چون او برای خدا از نام و ننگ بگریزیم و چون او بمیریم. نه تنها زندگی علی که مثلث دشمنانش نیز الگویی بر حق طلبی و حق خواهی است. اگر حق جویی، مبارزی، دشمنانی چون دشمنان علی داشته باشد باید یقین بداند که بر صراط مستقیم قدم می گذارد:قاسطین: آن که رودرروی آرمان وی ایستاده اند، ناکثین آنان که تا دیروز در جبهه وی بودند و اینک زیاده طلبی ها ، آنان را به جبهه مقابل کشانده است و مارقین خشک مقدسان بی مغزی که به نام دین، دینداری پویا و حق جو را به مسلخ می برند و جز به دین مثله شده و ناقص، آن دینی که منافع و پایگاه آنان را تضمین کند رضا نمی دهند. و چه شگفت که دین پویا به دست دین خشک مغز پوسیده بر خون می نشیند. علی کشته عدل خویش است. اگر علی به آن درجه عادل نبود، اگر چنان برحق پای نمی فشرد هیچگاه در محراب فرقش نمی شکافت.ابن ملجم نماینده ایی از جبهه مارقین کوته فکر با شمشیر آب داده به زهر، فرق عدل را شکافت ؛ شب فراق علی را به پایان رساند و جان علی به جانان رسید. علی که در غیاب پیامبر و فاطمه بسیار گریسته و کم خفته بود، به دیدار جانان شتافت.« بزرگمردی از جهان دیده فروبست و آنان که بزرگ نمایی می کردند، بپا خاستند. اینجاست که یک نفر از دنیا می رود و عظمت می یابد و عده ایی زندگی می کنند و رو به ضعف و بدبختی می گذارند. بدین طریق امام دشمن خود را برای ابد سر افکنده و شرمگین رها کرد و رفت.»(3) اگر علی(ع) در زمانی غیر از ایام مبارک رمضان و لیالی قدر و در مکانی غیر از مسجد کوفه به شهادت می رسید پاسداشت زحمات و جانفشانی های او برای اسلام و در راه اسلام مخدوش می شد، چنان کسی سزاور چنین شهادتی بود.روز اسلام در سرخی خون علی به شفق نشست و این شفق با خون سرخرنگ حسین به شب گرائید. خون علی آغاز غروب اسلام و خون حسین غروب کامل خورشید اسلام شد . اینکه ما در تاریکی به سر می بریم تاریکی مطلقی که تنها با نور 14 ستاره فروزان روشن است و راه را می نماید. و کجاست تا چهاردهمین ستاره از این سلسله بدرخشد و جهان را به نور خود روشنایی بخشد و روز اسلام را سرفراز و سربلند بر آورد.در پایان پسندیده است که وصف این بزرگمرد تاریخ را در کلام خود او بیابیم:علی در ابتدای خطبه شقشقیه که به غصب مقام ولایت اعتراض می کند می گوید: " چون میله سنگ آسیابم که آن را به گردش در آورد. مرتبتم بلند است و سیل فضل ا ز آن ریزان و مرغ بلند پرواز از پریدن به قله ام ناتوان ." در خطبه 37 نهج البلاغه: " روزی که همه سستی و گردن کشی ورزیدند من مشغول به کار بودم و هنگامیکه همه مخفی شدند من خود را آشکار ساختم ... صدایم کوتاهتر از همه بود و مرتبتم برتر از همگان. پس زمام فضل رها کرده و آزادانه در وادی فضیلت پیش تاختم مانند کوهی که در برخورد با تندبادها ایستادگی و مقاومت می کند، ایستادم... . ذلیل نزد من بزرگ قدر بود تا زمانی که حق او را به او برگردانم و زورگو نزد من خوار بود تا زمانی که حق مظلومان را از او بستانم. راضی و خشنود به رضای الهی و تسلیم اوامر او هستیم."و اما در ادب فارسی، شعرهای بسیاری را در ستایش امیرالمؤمنین می توان یافت ولی بیشتر این سروده ها مولودیه هستند، شعری که در زیر می آید با ایام شهادت حضرت امیر(ع) همخوانی دارد.شد به محراب و، نیایِش ساز کردحمد و تسبیح خدا آغاز کرددر قیام و در رکوع و در سجودپای تا سر محو وصل دوست بوددوست را میدید وغیر از دوست هیچهر چه جز نقش ولای اوست هیچعاشق بی خویشتن عاشق بودعاشق آن باشد، که او صادق بودعاشقان را فکر حیلت ساز نیستعشق با سوداگری دمساز نیستعاشقی، از خویش هجرت کردن استنیست عاشق، آنکه در بندِ تن استباید اول برگِ هجرت ساختنپس به عشق و عاشقی پرداختنعاشقان، بار سفر بر بسته اندرشته جان از جهان بگسسته اندسر نهاد بوتراب، اندر تراببود غرق شوق و شور و التهابمحو جانان بود و، ا ز خود بی خبرکآمدش شمشیر زهرآگین به سرغنچه ی لبهای او، از هم شکُفتنغمه ی «فُزتُ و ربّ الکعبه» گفتطایر دل را، قفس بشکسته دیدمرغ جان، از دام تن وارسته دیدبانگ « عَبدی اِرجعی» را گوش کردباده از جام شهادت نوش کردذِکرِ «إنّا لله» اش، بر لب گذشتطایر جانش، ز مرزِ شب گذشتنقش شد بر فرشِ محرابش ز خونآیه ی «انّا الیهِ راجعون».پی نوشتها:1. جرداق، جرج، امام علی صدای علامت انسانی انتشارات فراهانی 1379 ج 1 ص 7و66.2. اشاره به حدیثی از رسول اکرم من شهر علمم و علی در آن.3. جرداق، جرج،امام علی صدای عدالت انسانی،ج 3 ص 341.4. معصومی ، رضا، در خلوت علی ،صص6و275.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 488]