محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1829582951
پس سهم من در این سینما و بازیگری کو؟
واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: سینمای ما- هیچ ابایی ندارم که همین اول کار به صراحت و بدون ملاحظهکاریهای معمول اعلام کنم که به نظرم بخش مهم و موثری از بازیگری سالهای آیندة سینمای ایران با حامد بهداد شکل میگیرد و تعریف میشود. اینکه میگویم، اصلاً به این معنا نیست که کارش عالی بوده یا مسیرش نقص و خطا ندارد. بیشتر منظورم این است که این پتانسیل بالقوه به دلایل مختلف و متنوعی وجود دارد و اگر بتواند از هفتخوان خطرات پیشرو و اما و اگرها و شرایط پیچیده این سینما به سلامت بگذرد، راهش را باز خواهد کرد و آن «اتفاق» خواهد افتاد. این گفتوگو در مقطع مهم و حساسی از مسیر حرفهای حامد بهداد انجام شده؛ جایی که اسمش را میگذارم نقطة جهش یا ابتدای جادة اصلی. حرفها و نکات مهمی هم که – شاید برای اولین و آخرین بار – در این گفتوگو مطرح شده، طیف متنوعی از این چالشهای پیش رو و سوتفاهمهای دردسرساز را نشانه گرفته است. تنوع اجراهای بهداد در سینمای این سالها و محبوبیت فوقالعادهای که نشانههایش را میشود از شکل عجیب و غریب اقبال و اشتیاق عمومی موقع حضورش در مراسم افتتاحیة «هفت دقیقه تا پاییز» تا نظرها و ابراز احساسات بسیار به او و جنس بازیاش در حوزة مجازی مثل کامنتها و نظرات کاربران پرشمار سایت "سینمای ما" رصد کرد. به دلایل مختلف معتقدم این سایت رسانهایست با جامعة آماری درست و قابل اتکا که استناد به آن برای بررسی پدیدههای سینمایی این روزها - در مقایسه با آمارهای دیگر - ضریب خطای پایینتری دارد. حامد بهداد پس از تمرینهای مختلف و اتودهای جورواجور، حالا در لحظة استارت میدان اصلی مسابقه ایستاده است. سعی کردم این گفتوگو فضای پرسوتفاهمی را که رفتارها و روحیات خاصش در جامعة یکنواخت سینمایی ما ایجاد کرده، توضیح بدهد. حالا که متن نهایی گفتوگو را میخوانم، بیشتر مطمئن میشوم و میتوانم بار دیگر تاکید کنم که حامد بهداد در بازیگری سالهای آیندة این سینما چهرة مهم و موثر و تعیینکنندهای خواهد بود. اگر خواندن این گفتوگو در قبول این ادعا مجابتان نکرد، ناچاریم چند سالی در کنار هم منتظر بمانیم. نیما حسنینسب ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ + آن روزها روی صحنة تئاتر شهرستان به بازیگری در سینما و روی پرده بودن هم فکر میکردی یا همان بازیهای کودکانه روی صحنه بس بود؟ + آن روزها هر لحظهاش حسرت است؛ حسرت این روزهایی که الان درش هستم. باور کن همان موقع خودم را اینجا میدیدم. میدانستم که میتوانم و خیلی برای رسیدن به امروز گریه کردم... و خیلی بیشتر برای روزهایی که هنوز نیامده. در مشهد با رضا صابری و داود کیانیان ـ برادر رضا کیانیان – تئاتر را ادامه دادم. بخش جدیتر من برای تلمذ بازیگری با رضا صابری در مشهد اتفاق افتاد. + پس دورة زندگی در مشهد هم در شکلدهی تو به عنوان بازیگر مهم است؟ + حتماً. قبلش چیزی را بگویم که سلسهمراتب زمانی ماجرا بههم نخورد. پس از دوران مشهد، در روزهای نوجوانی و بلوغ، دورهای شروع کردم به خواندن و حفظکردن دیوان حافظ و قرآن، نماز و روزهداری و مراسم مذهبی. بهشدت مشغول عبادت شدم. داشتم در خودم غور میکردم و بخش عبادی و بندگی من بیدار شده بود. من لذتی را که از این پرستش بهوجود میآمد خیلی دوست داشتم. امروز فکر میکنم هر کسی در هر مقامی اگر خط و ربط متافیزیکیاش درستتر تعریف شده و نخاش به هر شکلی به ماورالطبیعه وصل است، انرژی بیشتری در پس رفتار و کارهایش نهفته است، حتی اگر در کلام لائیک باشد. من در مشهد بهشدت تنها بودم و حتی یک رفیق نداشتم. هیچ کس را نداشتم و هر شب میرفتم حرم و بالاخره آن اتفاق افتاد؛ من دوستم را پیدا کرده بودم؛ با امام رضا دوست شدم. ثمرة این دوستی هم اینکه فکر میکنم هر چه دارم از مرحمت ایشان است و هر چه ندارم از بیلیاقتی خودم. دبیرستان که شروع شد، به توصیة رضا مقصودی معلم نیشابورم رفتم رشتة ادبی و یک دوره غرق شدم در شعر و ادبیات کلاسیک و مدرن و درسم خیلی بهتر شد. انگار گمگشته پیدا شده بود تا زمانیکه خوردم به پست مهمترین آدم زندگیام؛ دبیر ادبیات دبیرستان استاد حبیبالله بیگناه که بعد از پدر بیشترین حق را گردن من دارد. پدر معنوی من ایشان است. غریزة من ایشان را شناسایی کرد و ایشان آهسته به من روی خوش نشان دادند و من غافل از اینکه ایشان پیر راه حق است و دست من را هم گرفتند. + چهجوری؟ + دستگیری که چهجوری ندارد. دستم را گرفتند دیگر. یکی از پنجرههای حکمت و معرفت را روی من باز کرد، اما این پنجرة حکمت و معرفت هیچ چیزی بیشتر از واقعیت روزمرة محض که درش هستیم نبود. چیز عجیبی نبود و از فرط سادگی به معجزه تبدیل میشود، از فرط عادیبودن و مردمبودن. شاید راز آن مهر و علاقة مردمی که آن شب کنار هم روی صحنة مراسمی که تو راه انداخته بودی دیدیم، همین باشد؛ شبیه هم بودن من و آنها. + میخواهی بگویی یکی از آن ویژگیهای متمایزکنندة تو پیش مردم همین است؟ + قطعاً یکیاش همین شبیه مردمبودن است. گاهی اوقات فکر میکنم آنها مرا با این شکل و شمایل نمایندة خودشان میدانند در مقابل یک طبقه و گروه دیگر. آنها من را انتخاب کردهاند و فکر میکنم اشتباه نکردند و من این کار را برایشان میکنم. + فکر نمیکنی این حرف شعاری باشد؟ چهطور میخواهی با ابزار بازیگری این کار را بکنی؟ + تو در توضیح کارنامة بازیگری من بیشتر نقش یک میبینی یا مکمل؟ اصلاً تا بهحال بازیگر تک سکانسی و نقش دوم با این همه توفیق و علاقمند دیدی؟ آنهم در مقابل اینهمه سوپراستار نقش یک مملکت؟ + بحث را به جای خوبی کشیدی و خودت رساندیاش به سینما. اینهمه نقش فرعی و کوتاه بین 20 تا فیلم کارنامة تو چه دلیلی دارد؟ آنهم نقشهایی که گاهی هیچ ویژگی و نکتهای برای انتخاب ندارد. + دلیلش را خودم هم درست نمیدانم. ماجرا این است که سهم من در این سینما و بازیگری کو؟ + گاهی بازیگرها میگویند فلان نقش کوتاه ویژگیهایی داشت که شاخص بود، دیده میشد، جایزهبگیر بود یا چیزهایی از این دست. بازیهای تو را که نگاه میکنم چندتا فیلم و نقش کوتاه هست که هیچکدام را ندارد. همین اواخر تسویه حساب، یا دایرهزنگی یا ... + تازه دایرهزنگی همین قدر هم نبود. اصغر فرهادی خودش خوب میداند و به من هم گفت که این نقش حتی همینقدر هم مهم نبود. اصلاً بعد از این فیلم بود که اصغر فرهادی پیشنهاد بازی در درباره الی ... را داد. + کدام نقش؟ + نقشی که پیمان معادی بازی کرد + چرا قبول نکردی؟ + [فکر میکند] نمیدانم. اشتباه کردم. + آخر اشتباه هم تعریف دارد. تسویه حساب را بازی میکنی که هیچچیزی برایت ندارد و دربارة الی ... را رد میکنی! + درست میگویی. + تسویه حساب را چرا بازی کردی؟ بهخاطر تهمینه میلانی؟ + آره، به خاطر میلانی. + چهقدر اعتماد به نفس داری که فکر کنی هر نقش و هر پلانی را میتوانی در یک فیلم برای خودت بخری و دیده شوی؟ + آخر نیمای حسنینسب عزیز، من چیزی برای از دستدادن ندارم که نگرانش باشم. + اما به نظر میرسد خیلی چیزها هست که میخواهی به دست بیاوری. + آنها را که دارم به دست میآورم. این یک جسارت است که باید داشته باشی. + میخواهم بدانم بازی در یک سکانس فیلمی مثل تسویهحساب که کلیتاش فیلم خوبی نیست، چه نکتة جسارتآمیزی دارد؟ قبول داری هیچ چیزی به تو اضافه نمیکند؟ + کم هم نمیکند. + پس دلیلاش چیست؟ شاید به کمک هم بتوانیم دلیل هر کدام را پیدا کنیم. مثلاً لطفاً مزاحم نشوید یا حتی مجنون لیلی را میفهمم، ولی تسویه حساب یا دایرهزنگی را نمیفهمم. + پس بگذار برایت بگویم؛ ادامة حیات. + اگر انگیزة مادی باشد که یک نقش در سریال تلویزیون برای تو دهها برابر دستمزد دارد. اصلاً تا حالا رفتی به سمت این جور تقسیمبندیها که این بازی برای پول، این یکی برای شهرت و این برای اعتبار؟ یا همه درهم و هر چه پیش آید؟ + هر چه پیش آید، منتها از فرط اعتمادی که به خودم دارم. مثلاً بیانصافیست اگر بگویی در مجنون لیلی بد بودم. + خیلی هم خوب بودی، ولی هر چیزی جا دارد. مهم است که کجا حتی خوب بازی کنی؛ در چه فیلمی و در چه ظرفی. سکانس قطار مجنون لیلی به خاطر بازی تو یاد بینند میماند، اما همین فیلمی که الان روی پرده است: موج سوم. این از کجا آمده و تو این وسط چهکارهای؟! + هیچکاره! [میخندد] + فکر میکنم به دلایلی غیر از چیزهایی که همه تصور میکنند کارهایی را قبول میکنی. + آره خب، قطعاً. + رفیقبازی؟ + بله، شدیدا!. + گول هم میخوری؟ + گول هم میخورم! + نقش کوتاه برای رفاقت هم قبول میکنی احتمالاً؟ + رفیقی دارم به اسم مجتبی امینی . بچه بسیجی مخلصیست که در موسسة شهید آوینی کار میکند. بچه مسلمان است و شاید ما با هم هممسیر و هممسلک نباشیم، ولی مرا یاد آنهایی میاندازد که میرفتند جبهه شهید میشدند. از من خواست بازی کنم و کردم؛ به همین سادگی. دلم میخواست بهش حال بدهم. چون بچه مسلمان واقعیست، خواستم به فهرست دعاگوهایم یکی اضافه کنم. خواستم خوشحالش کنم. + پس پیش میآید برای خوشحالکردن بقیه به خودت لطمه زنی؟ + آره خب، این هم جزو شرایط رفیقبازیست. این را هم بگویم که از من چیزی کم نمیشود. + مگر نگفتی خیلیها تو را انتخاب کردند که نمایندهشان باشی. این اشتباهها تو را از چشم آنها میاندازد. سوپراستارهایی را داریم میبینیم که گاهی با یک حرکت اشتباه سقوط کردند. + راستش همیشه فکر میکنم کسی که این عزت را به من داده، اگر خواست خودش هم پس میگیرد. + خیلی داری همه چیز را به جای دیگر ربط میدهی. + اینطوری برایم بهتر است. این سرمایهگذاری برای من جواب میدهد. + این یکجور سلب مسوولیت از خودت و اشتباههای احتمالی نیست؟ + این کار بار من را سبک میکند. فقط وقتی از خودم سلب مسوولیت میکنم میتواند به شخصیت مجنون و شیدا و دیوانة خودم ادامه بدهم و از چیزی نترسم و نگران نباشم. تا وقتی این کاراکتر را بیغل و غش حفظ کنی همیشه رو به جلو حرکت میکنی. فقط وقتی اشتباه است که دروغ میگویی و نقاب میزنی، به خاطر کسی و چیزی کاری را قبول میکنی، وقتی زیر بار دین الکی بروی و کاری بکنی که خودت نیستی و خودت دوست نداری. این اشتباه است. با این تعریف، من اشتباه نمیکنم. + همینجا ترمز کن لطفاً. در این صورت جواب آن همه طرفدار و علاقمندی را که با دیدن اسم تو و تصویر تو در سردر سینما میروند فیلم را میبینند و سرخورده و مغبون برمیگردند، چه میدهی؟ + آها! پس خوب گوش کن. هر وقت یک نقش کوتاه اینشکلی قبول کردم، قبلش یک نقش بلند خوب و حسابی در نوبت اکران داشتم. میگویم فلان فیلم را در نوبت اکران دارم و میتوانم یک نقش کوتاه کنارش بازی کنم. دایره زنگی را که بازی کردم هنوز روز سوم اکران نشده بود. همیشه این رزرو بین کوتاه و بلند را دارم و رویش حساب میکنم. در این شرایط میتوانم بروم سراغ نقشهای کوتاهی که با آنها تمرین میکنم و اتود میزنم برای کارهای بعدی. همین تسویهحساب که میگویی تمرینی بود برای بازی در یک تیپ خاص عقدهای، یا وقتی در فیلم آدم بازی کردم داشتم لهجه را روی پرده تست میزدم. دایره زنگی هم همینطور بود. وقتی این تمرینها را میکنم که میدانم کف دستم روز سوم را دارم، هفت دقیقه تا پائیز و آدمکش دارم، زندگی با چشمان بسته دارم + قضیه تا حدودی حل شد. پس حواست هست چهکار میکنی و کارهایت حساب و کتاب دارد؟ + آره. بگذار بگویم، با صدای بلند هم میگویم [صدایش را بلند میکند] من حواسام جمع است! آن استاد حبیبالله بیگناه که دست مرا گرفت، به من رندی هم آموخت! + پس حواسات به کار و اسم و مسوولیتات هست. یعنی جواب تک تک این فیلمهای تک سکانسی و نقش فرعی را میتوانی بدهی. + معلوم است که میتوانم... باور نمیکنی بپرس! + بعضیها که مشخص است؛ جواب تک سکانس محاکمه در خیابان نقش خوب فیلم جرم است... + شک نکن که همین است. از همان روز اول میدانستم دارم این بذر را میکارم. بگذار برایت بگویم؛ روزی هم که داشتم دایره زنگی را برای پریسا بختآور بازی میکردم، در اصل داشتم به اصغر فرهادی تست میدادم. + تو که اینقدر حواسجمع هستی که در دایرهزنگی به اصغر فرهادی تست میدهی، پس چهطور پیشنهاد فرهادی را در درباره الی ... رد میکنی؟ + اشتباه کردم. شنیدم سر کار خیلی جدیست. خودخواهی کردم و ترسیدم غرورم شکسته شود. + خب بشود. مگر سر بقیة کارها این چیزها نیست؟ + خب همین است که اسمش را میگذارم اشتباه. بعدها به خودم گفتم خب دعوا بشود. اصلاً بداخلاق است که هست. درعوش بهترین فیلمساز این نسل است ... + اصلاً مگر خودت همیشه سر فیلم خوشاخلاقی؟ + مگر من خوشاخلاقم که فرهادی نیست؟ ... اشتباه کردم دیگر. + قبول، بحثی نیست. + چرا هست... یک دلیل دیگر هم بود که فیلم دربارة الی ... را کار نکردم... اصلاً بهت دروغ گفتم که بهخاطر اخلاق اصغر قبول نکردم! اصغر فرهادی با من خیلی هم خوشاخلاق بود. حتی خودش فهمید چرا قبول نمیکردم. من آنموقع با مانی حقیقی قهر بودم! + موضوع قهر و آشتی با مانی حقیقی برای از دست دادن دربارة الی اصلاً نمیارزید. + خیالام راحت شد که راستش را گفتم! ماجرا فقط این بود که فکر کردم بهم خوش نمیگذرد. ما میرفتیم کلاس نقاشی فرید جهانگیر. من آن موقع قبل از اینکه بازیگر شوم مدل نقاشی میشدم. مانی هم هنوز کارگردان نشده بود. وقتی هر دو آمدیم در سینما، احساس کردم مانی حقیقی گوشتتلخی میکند و روی خوش نشان نمیدهد و برخوردش بد است. بعدها البته دیدم اینطوری نیست... + مانی بهخاطر ژن گلستان گاهی اینطوری میشود و میزند به فاز تفرعن، ولی عموماً موجود دلپذیر و دوست خیلی خوبیست. + اصلاً اگر بخواهد خودش را برای کسی بگیرد، آن شخص من نیستم؛ درعینحال هیچکس حق ندارد خودش را بگیرد، حتی پدربزرگاش؛ اینکه ژن تو چیست چه ربطی به دیگران دارد؟ من به اینجور اشرافیت هنری وقعی نمیگذارم. مگر عباس کیارستمی خودش را میگیرد که ... + تو با اینهمه اعتماد به نفسی که ازش حرف میزنی چرا به دام این قضیه افتادی؟ + پس تو فکر میکنی من در تمام زندگی از چه چیزی رنج میبردم؟ اصلاً اینهمه امروز دربارة چه حرف زدیم؟ همین اختلاف طبقاتی. اسم پدربزرگ او را میگذاری ابراهیم گلستان، پدرش نعمت حقیقی، مادر لیلی گلستان، دایی کاوه گلستان ... دور و برش را یک عالم آدم زرهپوش پر کرده، ولی من ظاهراً یک بچه شهرستانی تنهای بی کس و کار بودم. روزگاری از همه چیز خودم بدم میآمد. قدم به قدم و دانه به دانه حل شد تا رسیدم به امروز. آن روز در مواجهه با مانی حقیقی نمیتوانستم. امروز هم مانی با فیلمهایی که ساخته شناخته میشود و این غروربرانگیز است. + این ماجرا بهترین مثال عینی برای همة حرفهای امروز بود. + تازه من آدم تقدیرگرایی هستم و اصلاً فکر نمیکنم اگر درباره الی ... را بازی میکردم اتفاق خاصی میافتاد. پیمان معادی آن نقش را عالی بازی کرده، اما خطا بود که بعد از آزمون دایره زنگی این پیشنهاد را رد کردم. یک چیز دیگر هم میخواهم بگویم؛ وقتی فیلم اصغر فرهادی نشد، فیلم بهمن قبادی پیش آمد. آنجا فهمیدم با گربههای ایرانی اتفاق دیگری خواهد افتاد. + پس درست است که خودت را به فیلم گربههای ایرانی تحمیل کردی؟ + هرگز! + منظورم تحمیل زورکی نیست. میگویم فضا را برآورد کردی و نقشی را که اینقدر جدی و مفصل نبود بال و پر دادی تا به این حد و اندازه رسید که دیده شد. + این درست است، اما تحمیل نکردم. این تشخیص قبادی بود که فهمید باید با من چه کند. قرار نیست با فرمول فیزیکی از پیشتعیینشده کار کنیم. وقتی روند چیزی خوب است، خود به خود بزرگ میشود. نقش این را طلب میکرد. + ... و تو فهمیدی که حالا جاییست که تو باید فضا بسازی و نقش مهمی در فیلم داشته باشی. + تقریباً . اما کلیت کار و قصه و کارگردانی این را ساخت و از نتیجه راضی بود؛ پس هم آره و هم نه. + نه ندارد دیگر. تو از یک نقش کوتاه چیزی ساختی که جزو بهترین بازیهای کارنامهات شد. + از بهترین بازیهای من است که در عینحال مرا به فرش قرمز کن رساند. + به نظرت خیلی مهم است؟ + نه! همهاش همان پنج دقیقه بود که راه رفتیم و ازمان عکس گرفتند و تشویق کردند، و تمام. پیش بهسوی اسکار! + توی ذهنات هست؟ + میگیرمش! + از این سینمای فکسنی محلی چهطور میخواهی به اسکار برسی؟ + آن بچه که نقش باد را روی صحنه در نیشابور بازی میکرد، خودش را روی سن اسکار میدید؛ واقعاً میدید و هنوز هم میبیند. بعد هم مگر این سینمای فکسنی عباس کیارستمی و قبادی و جعفر پناهی و اصغر فرهادی ندارد که هرجای دنیا روی سر سینمای آلترناتیو جهانی قرار میگیرند. + ماجرای تو چهطور به عباس کیارستمی گره خورد؟ چند سال پیش کیارستمی فیلمی از تو دیده بود که نقش یک کور را بازی کرده بودی... + رقص با ماه عبدالرضا کاهانی بود. + یادم هست که کیارستمی از همان موقع از بازی تو خوشش آمده بود و تعریفات را میکرد. + آقای شرفالدین جلوی فیلم را گرفت و نگذاشت دیده شود، اما برای من یک سرمایة بیحد و حصری مثل عباس کیارستمی همراه آورد. من بعد از بازی در آن فیلم از طریق آقای محمود کلاری افتخار آشنایی با جناب کیارستمی را پیدا کردم و یک فیلم کوتاه برایشان بازی کردم. همینکه قرار است بلندش ساخته شود. دو سه روز در عرض دو سال یک فیلم بیست دقیقهای بازی کردم؛ یک روز در یک سال و یک روز در سال بعد. + با بهمن قبادی هم از همین طریق آشنا شدی؟ + بله دیگر. بهمن یک چیز را خوب میداند؛ اینکه از خودش باهوشتر کیست؟ وقتی دید جناب کیارستمی دنبال بازیگر حرفهای رفت، فهمید میشود. علاوه بر اینکه قبل از آن تجربة کار با گلشیفته فراهانی و هدیه تهرانی را در یک فیلم تجربی داشت. الان دیگر خیلی چیزها برایم مهم نیست. جشنوارة کن هم پنج دقیقه بود و تمام. + با این استدلال، اسکار گرفتن هم همان دو دقیقه بالای سن است و تمام. + ماجرای اسکار فرق میکند. + چه فرقی؟ میخواهی برای مردم وزنه بالای سر ببری؟! + بله. به قول تو میخواهم برایشان وزنه بزنم. باید قدر موقعیتها را بدانم. قدر همین امروزی که با هم نشستیم و حرف زدیم. من قدر کسی که این مصاحبه را میخواند و فحش میدهد میدانم، چه برسد به کسی که میخواند و خوشش میآید. من ارزش آن کسی را که نقد مینویسد و در نقدش مرا میکوبد و قدر کسی که در نوشتهاش به نظر خودش پدر مرا در میآورد میدانم. + اگر قدر این چیزها را میدانی چرا بهخاطر یک یادداشت منفی به هوشنگ گلمکانی پریدی؟ + به یک جریان پریدم. ممکن بود بعد از آقای گلمکانی یک مشت منتقد غیرفرهنگی اجازه پیدا کنند به هنرمندان بیادبی کنند. مگر بقیه نمینویسند؟ من تا بهحال چیزی گفتم؟ من نقدهای همه را میخوانم، از پرویز داویی تا گلمکانی تا راجر ایبرت، همهشان را میشناسم. از آن بازیگرهایی نیستم که رو برگردانم بپرسم ببخشید شما؟!... اما ماجرای گلمکانی فرق داشت. + فرقاش را بگو. هم برای منتقد و روزنامهنگار خوب است و هم برای بازیگر که بشنویم این فاصله و این تفاوت از کجاست. + من حس کردم آن نوشته و مقدمة بالای آن در مجلة فیلم برنامهریزیشده است، از پیش تعیینشده و هدایت شده است. گاهی چند نفر از قبل تصمیم میگیرند یکی را بزنند. حواسات با من است؟ + فکر نمیکنی اینها توهم توطئه باشد و دچار سندروم داییجان ناپلئون شدی؟ + شاید اینطور باشد، ولی اگر نباشد و من درست فکر کرده باشم چه؟ اگر به قول تو توهم توطئه باشد که من در جواب نقد آنها نقد نوشتم، مثل خودشان. ولی اگر توهم نبوده باز هم کار درست را انجام دادم. آیا واقعاً من همچون بازیگری هستم که آنها نوشتند؟ منتقد میتواند بنویسد و شاید من خوشم نیاید، ولی از همین نوشتههایی که علیه من مینویسند یک نکته پیدا میکنم که به کارم بیاید. آقای گلمکانی بالای یک نوشته تاییدیه گذاشته که یعنی همین درست است؛ کاری که هیچوقت تا حالا با کسی و فیلمی نکرده بود. + قصة شکایت و دادگاه بعدش از کجا آمد؟ وقتی جواب نوشته را با نوشته داده بودی، شکایت و دادگاه دیگر چه بود؟ + این ماجرا مال بعد از این نوشتههاست. جلالیفخر بعد از جواب من در وبلاگش یادداشتی نوشت و بیادبانه به خانوادة من توهین کرد. گفت این بهداد معلوم نیست از چه خانوادهای آمده که فلان و بهمان... اینجا بود که من ازش شکایت کردم. این آقا به پدری که پای سفره به من مشاعره یاد داده و شاهنامه برایم خوانده و کتاب دستم داده، به مادری که دست مرا گرفته کلاس هنری اسم نوشته توهین کرد. من به هیچ احدی اجازه نمیدهم بهشان توهین کند. وکیل گرفتم و وقتی آمد ازم رضایت بگیرد گفتم نمیبخشمت ولی رضایت میدهم. میدانی چرا؟ چون من آدم فرهنگی را بازداشت نمیبرم؛ من نویسنده زندان نمیاندازم. تنها کاری که کرد این بود که گفت اجازه بدهید از پدر شما عذرخواهی کنم. اینجا بود که توی دلم هم بخشیدمش و تمام. دیدم او هم پدر و مادر و خانواده را میشناسد. + به این قضیه فکر نکردی که از این به بعد دیگران همه بگویند حامد بهداد قاطی دارد و اگر نقدش کنیم مغلطه میکند و شکایت میکند و دیگر کسی تو را نقد نکند؟ + من که اینقدر شفاف و رک دارم ایرادهای خودم را میگویم و به این شدت منتقد خودم هستم، چرا باید از نقد منفی ناراحت بشوم؟ اینهمه نوشتهاند. برای هیچکس اندازة من ننوشتهاند. مگر کاری کردهام؟
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 512]
صفحات پیشنهادی
پس سهم من در این سینما و بازیگری کو؟
پس سهم من در این سینما و بازیگری کو؟-سینمای ما- هیچ ابایی ندارم که همین اول کار به صراحت و بدون ملاحظهکاریهای معمول اعلام کنم که به نظرم بخش مهم و موثری از ...
پس سهم من در این سینما و بازیگری کو؟-سینمای ما- هیچ ابایی ندارم که همین اول کار به صراحت و بدون ملاحظهکاریهای معمول اعلام کنم که به نظرم بخش مهم و موثری از ...
سهم من اینست ...
پس سهم من در این سینما و بازیگری کو؟ ماجرا این است که سهم من در این سینما و بازیگری کو؟ + گاهی بازیگرها میگویند فلان نقش کوتاه ویژگیهایی داشت که شاخص بود، ...
پس سهم من در این سینما و بازیگری کو؟ ماجرا این است که سهم من در این سینما و بازیگری کو؟ + گاهی بازیگرها میگویند فلان نقش کوتاه ویژگیهایی داشت که شاخص بود، ...
«سوپر استار»و خودخواهي يك بازيگر
سرچهارراه و فالگیری و اینجور کارها، یک دفعه قدیس وار جلوی بازیگری ظاهر شود و با ... پس سهم من در این سینما و بازیگری کو؟ پس سهم من در این سینما و بازیگری کو؟
سرچهارراه و فالگیری و اینجور کارها، یک دفعه قدیس وار جلوی بازیگری ظاهر شود و با ... پس سهم من در این سینما و بازیگری کو؟ پس سهم من در این سینما و بازیگری کو؟
«میلانی» در «سوپر استار»وخودخواهی یك بازیگر
پس سهم من در این سینما و بازیگری کو؟ ... آنهم در مقابل اینهمه سوپراستار نقش یک مملکت؟ + بحث ... بهخاطر تهمینه میلانی؟ ... خودخواهی کردم و ترسیدم غرورم شکسته شود.
پس سهم من در این سینما و بازیگری کو؟ ... آنهم در مقابل اینهمه سوپراستار نقش یک مملکت؟ + بحث ... بهخاطر تهمینه میلانی؟ ... خودخواهی کردم و ترسیدم غرورم شکسته شود.
هدیه تهرانی به دادگاه رفت
پس سهم من در این سینما و بازیگری کو؟ پس از دوران مشهد، در روزهای نوجوانی و بلوغ، دورهای شروع کردم به خواندن و حفظکردن دیوان حافظ و .... وقتی دید جناب کیارستمی ...
پس سهم من در این سینما و بازیگری کو؟ پس از دوران مشهد، در روزهای نوجوانی و بلوغ، دورهای شروع کردم به خواندن و حفظکردن دیوان حافظ و .... وقتی دید جناب کیارستمی ...
محاکمه هنرپیشه پیر
پس سهم من در این سینما و بازیگری کو؟ ... آهسته به من روی خوش نشان دادند و من غافل از اینکه ایشان پیر راه حق است و دست من را هم گرفتند. .... + بعضیها که مشخص است؛ ...
پس سهم من در این سینما و بازیگری کو؟ ... آهسته به من روی خوش نشان دادند و من غافل از اینکه ایشان پیر راه حق است و دست من را هم گرفتند. .... + بعضیها که مشخص است؛ ...
حامد بهداد اولين بازيگر «آدمكش» شد
زمانی که برای نقش حمید زاهدی به دنبال بازیگر بودیم اولین کسی که از او نام برده شد، حامد بهداد بود. خانم موگویی گفتند این ... پس سهم من در این سینما و بازیگری کو؟
زمانی که برای نقش حمید زاهدی به دنبال بازیگر بودیم اولین کسی که از او نام برده شد، حامد بهداد بود. خانم موگویی گفتند این ... پس سهم من در این سینما و بازیگری کو؟
فیلم ورزشی تنوع را به سینمای ایران هدیه میدهد
پس سهم من در این سینما و بازیگری کو؟ سینمای ما- هیچ ابایی ندارم که همین اول کار به صراحت و بدون ملاحظهکاریهای معمول اعلام کنم ... از بازیگری سالهای آیندة سینمای ...
پس سهم من در این سینما و بازیگری کو؟ سینمای ما- هیچ ابایی ندارم که همین اول کار به صراحت و بدون ملاحظهکاریهای معمول اعلام کنم ... از بازیگری سالهای آیندة سینمای ...
هدیه تهرانی این روزها کجاست و چه میکند؟!
پس سهم من در این سینما و بازیگری کو؟ + آن روزها هر لحظهاش حسرت است؛ حسرت این روزهایی که الان درش هستم. .... امروز هم مانی با فیلمهایی که ساخته شناخته میشود و این ...
پس سهم من در این سینما و بازیگری کو؟ + آن روزها هر لحظهاش حسرت است؛ حسرت این روزهایی که الان درش هستم. .... امروز هم مانی با فیلمهایی که ساخته شناخته میشود و این ...
این طوری بود که رفتی مشهد
پس سهم من در این سینما و بازیگری کو؟ بیشتر منظورم این است که این پتانسیل بالقوه به دلایل مختلف و متنوعی وجود دارد و اگر ... در مشهد با رضا صابری و داود کیانیان ...
پس سهم من در این سینما و بازیگری کو؟ بیشتر منظورم این است که این پتانسیل بالقوه به دلایل مختلف و متنوعی وجود دارد و اگر ... در مشهد با رضا صابری و داود کیانیان ...
-
سینما و تلویزیون
پربازدیدترینها