تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 7 دی 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):ذكر زبان حمد و ثناء، ذكر نفس سختكوشى و تحمل رنج، ذكر روح بيم و اميد، ذكر دل صدق ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1845601883




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

این طوری بود که رفتی مشهد


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: این طوری بود که رفتی مشهد
 امام رضا
چند مدل هست که می‌توانیم انتخاب کنیم؛ یکی‌اش خیلی ساده است. فقط عکس گنبد طلاست که توی پس زمینه می‌افتد یکی‌اش عکس گنبد آبی است.بعضی‌ها هم عکس صورت تو را توی آسمان جای خورشید می‌گذارند، یا کنار دو تا آهو که دارند اطراف حرم می‌چرند. آهوی مادر و بره آهو، که امام رضا(ع) ضامنشان شده. عکسی هم هست که تو از ماه آویزان شده‌ای و طلایی حرم، در شب می‌درخشد.تو هیچ مدلی را دوست نداری، احساس می کنی همه این مدل‌ها مصنوعی است. تو یک عکس طبیعی دوست داری. عکسی که در آن به نظر بیاید دعایت مستجاب می‌شود. همه این عکس‌های آماده فقط یک جور دلخوشی است. یک یادگاری است برای اینکه یادت بماند مشهد رفته‌ای یا یک ذوق کوچک کودکانه است.  به تو این احساس را نمی‌دهد که وقتی رسیده‌ای مشهد چه حالی داشته‌ای!دعوایت شده بود با همه، هر کس راه می‌رفت و یک چیزی بهت می‌گفت تو همه‌اش توی گلویت بغض داشتی، بغضت را با خودت همه جا می‌بردی، اما نمی‌ترکید اشک نمی‌شد.
امام رضا
اگر اشک می‌شد و پایین می‌آمد آن وقت همه حرصت می‌ریخت توی اشک‌ها و از تنت می‌رفت بیرون، آن وقت دیگر با کسی دعوایت نمی‌شد. اما تو حرصی بودی. از همه چیز. از این که چرا روز این‌قدر زود تمام می‌شود و تو به کارهایت نمی‌رسی. از اینکه چرا مانتوی مشکی ات گم شده و تو هر جا را زیرو رو می‌کنی نیست.تو حرصی بودی از اینکه چرا وقتی می‌خواهی حرف بزنی، کلمه‌ها یادت نمی‌آید و یکهو وسط جمله مجبوری حرفت را قطع کنی و توی بهت و سکوت به همه رگ‌های سرت فشار بیاوری تا یک کلمه ساده یادت بیاید. از اینکه نمی‌توانی آن چیزی را که توی دلت داری، درست آن چیزی را که توی دلت داری، به زبان بیاوری. از اینکه آدم‌های دور و برت از تو توقع دارند که شاد و مهربان و سر حال باشی و تا می‌توانی توی کارها کمک‌شان کنی و تا آخر دنیا به درد دل‌هایشان گوش بدهی.از اینکه نمی‌توانی خودت باشی، عصبانی بودی و یکهو، یک داد بلند کشیدی، دادی که تا به حال نکشیده بودی. فریادی زدی که احساس کردی لوستر بالای سرت از فریادت تکان خورد و گنجشک کوچکی که آمده بود پشت پنجره دانه جمع کند، پر زد و رفت و یک دانه پرش هم وقت پرواز کنده شد!همه به تو خیره بودند. تو در حالی که از فریاد بلندی که زده بودی راضی بودی، گفتی: می‌خوام برم!شنیدی که گفتند: کجا انشاءالله؟گفتی: باید برم. دیگه وقتشه.شنیدی که گفتند: خوب! کجا ان‌شاءالله؟گفتی: دیگه نمی‌تونم حتی یه لحظه هم اینجا نفس بکشم... هوا نیست... باید برم.شنیدی که گفتند: باشه... ولی کجا به امید خدا؟
حرم امام رضا
گفتی: مشهد!شنیدی که با احتیاط و آرامش گفتند: آره ... واقعا به یه سفر احتیاج داری. و تو کوله پشتی‌ات را برداشتی. همه کارهایت را نصفه نیمه جا گذاشتی و سوار قطار شدی و آمدی مشهد. به کجا چنین شتابان گون از نسیم پرسیددل من گرفته زین جاهوس سفر نداری، زغبار این بیابان؟همه آرزویم اما... چه کنم که بسته پایم؟... دخترک گفت:  خانوم چند بار هم باید از روش برامون بخونین که پای تخته ما تپق نزنیم.توی کوپه‌ای که نشسته بودی، دخترکی بود که از تو خواست برایش یک انشا بنویسی. موضوعشان آزاد بود. دخترک گفت:  شما شعر می‌نویسین خانوممون می‌فهمه ما ننوشتیما!»می‌گویی: «این شعر که سخت نیست. یادت می‌دم چطور بخونی می‌تونی به خانومتون بگی این شعر رو از من یاد گرفتی!به کجا چنین شتابان؟به هر آن کجا که باشدبه جز این سرا، سرایم! دخترک می‌پرسد: خانوم! سرا یعنی چی؟می‌گویی: خانه... یعنی خانه!می‌گوید: ما یک سرا در مشهد داریم!می‌خندی. می‌گویی: خوش به حالتون... من حالا باید برم جا بگیرم... اگه بشه یه جایی نزدیک حرم!می‌گوید: خوب بیاین سرای ما. سرای ما هم نزدیک حرمه!می‌خندی. هیچی نمی‌گویی. بقیه شعر را برایش می‌نویسی.
گل
سفرت بخیر، اماتو و دوستی خدا راچو ازین کویر وحشت، به سلامتی گذشتی.به شکوفه‌ها، به یارانبرسان سلام ما را! خوابت می‌برد. بیدار که می‌شویدخترک با مادرش پیاده شده‌اند.خانوم انتخاب کردین؟تو همین طور دست گذاشته‌ای روی یک عکس و ماتت برده است. می‌گویی: من هیچ کدوم از این پس زمینه‌ها رو دوست ندارم! کاش می‌شد یه عکس بگیرم کنار خود ضریح!فروشنده‌ می‌خندد و می‌گوید: خانوم چرا سخت می‌گیرین؟ این آهو بچه‌ها به این خوشگلی... این حرم به این عظمت ... پدربزرگ من 50 سال پیش، که هیچ‌کدام از این حرف‌ها هم نبوده، ایستاده جلوی همین حرم و دست گذاشته روی سینه، به نشانه احترام، یک عکس یادگاری گرفته، هنوز هم مانده برای ما ... عکس عروسی که نمی‌خواین بندازین خواهر من!هیچی نمی‌گویی، نمی‌خواهی اصلاً از خبر عکس انداختن بگذری، سرت را می‌اندازی پایین و می‌روی، دوست داری تا صبح  توی حرم بمانی، خوشت می‌آید. که توی گریه خوابت بگیرد و خادم‌های حرم بیایند بیدارت کنند. می‌روی تو، وارد صحن که می‌شوی یک صدای آشنا از دور نگهت می‌دارد.خانوم... خانوم... سلام!برمی‌گردی دخترک توی قطار دارد به سمتت می‌دود. یک سیاهی هم دارد روی دوشش تاب می‌خورد. به تو که می‌رسد، نفس نفس می‌زند. خانوم  زیارتتون قبول نیومدین سرای ماها!زیارت تو هم قبول!دوربین کوچکی را که روی شانه‌اش دارد نشانت می‌دهد و می‌گوید: بریم عکس بندازیم؟ لیلی شیرازیشعر از دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی*********************************************توجه: پاسخ سؤال را در این لینک بیابید





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 384]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن